خانه » همه » مذهبی » مروری بر پیچیدگی های شعر بیدل دهلوی

مروری بر پیچیدگی های شعر بیدل دهلوی

شاعران بسیاری در این سبک، شاهکارهایی ماندگار از خود به یادگار گذاشته اند که از آن میان صائب تبریزی ،کلیم کاشانی و بیدل دهلوی با خلق اشعاری جاویدان نام خود را در ردیف بهترین شاعران سبک هندی به ثبت رسانده اند. تکلف و تصنع، کثرت استعارات، الفاظ و ترکیبات مجازی، عنایت خاص به مساله ایجاز در بیان، تعقیدات لفظی و معنوی، کوشش های توان فرسای شاعران در خلق معانی غریب و بیگانه و موارد زیادی از این دست نوعی پیچیدگی و ابهام را در اینگونه شعر به وجود آورده است. استفاده مفرط از موارد یاد شده، شعر را به صورت مجموعه ای در هم از کلمات و تصاویر و اندیشه های مختلف در آورده است که بی شک گاه رهیافت به فحوای کلام با اتلاف وقت و صرف انرژی همراه است و شاید این مساله برای راحت طلبانی که توقعی ساده و صریح از شعر دارند چندان خوشایند نباشد. با این اوصاف شاید چندان شگفت ننماید اگر تذکره نویسان نام آوری چون “لطفعلی بیگ آذر” و “رضا قلی خان هدایت” هر جا ذکری از شعرای دوره صفوی به میان می آید به اجمالی تمام از آنها یاد کرده و در عباراتی نه چندان در خور، مقام و منزلت شاعران این دوره را زیر سوال برده و به حداقل توصیفات و اوصاف اشاره می کنند:
به عنوان مثال آذر بیگدلی در آتشکده آذر در حالی که خود شاهد اشتهار صائب است، شهرت او را کمالات نفسانی او دانسته و می نویسد: “….. با این خیالات سست، سبب شهرت او گویا کمالات نفسانی اوست، که مشهور است در حین فراغ از فکر مشغول بوده …..”و در جایی دیگر درباره یکی دیگر از شاعران دوره صفوی می نویسد: “در مراتب  سخنوری طرزی غریب دارد که پسندیده مردم این زمان نیست و با وجودی که دیوانش مشتمل بر چندین هزار بیت است بعد از مراعات بسیار به این چند بیت اکتفا افتاد ….” و بعد هم به عنوان نمونه چند بیت ضعیف از شاعر ذکر می شود.
جای تعجب است که تامل پذیری سبک هندی باعث ایراد چنین قضاوتهای غیر منصفانه ای شده است. عجیب تر اینکه شاعران این دوره خود نیز بر پیچیدگی زبان خود اقرار داشته و گاه و بیگاه در اشعار خود به این مساله اشاره کرده اند ، صائب:
غریب گشـــت چنـــــان فکر مــــــا صائب
که نیست چشم به تحسین هیچکس ما را
و هم او در جایی دیگر، تلاش معنی بیگانه را تلخ کردن سخن ذکر کرده است:
تلخ کردی زندگی بر آشـــــــتنایان سخن
اینقدر صائب تلاش معنی بیگانه چیست(1)
حضرت بیدل در یکی از ترکیبات خود ساخته، خود را “جنون انشاء” می نامد؛ جنون انشایی که عالَمی را از فهم کلام خود دیوانه کرده است:
بیــــدل ! از فهــــم کلامت عــــــالمی دیـوانه شد
ای جنون انشاء! دگر فکر چه مضمون می کنی
هر چند این مساله را کتمان نمی کنیم که افراط و تفریط هایی مسلم ، شعر این دوره را به حیطه ای کشانده است که از حدود اعتدال گذشته به گونه ای که حتی ذوق سلیم نیز توان دریافت آن را ندارد اما بر این نکته نیز تاکید می ورزیم که همیشه پیچیدگی و ابهام در بیان ، گناهی نابخشوده نیست. “درست است که سادگی و روانی در کلام صفت مطلوبی است و تعقید و ابهام ناروا ذهن را خسته و فرسوده می کند اما هر سخن ساده، مطلوب و هر کلام مصنوعی نامطلوب نیست چه بسا سخنان ساده ای که از زیور فصاحت عاری است و چه بسا کلمات مصنوع و عبارات رنگین که به  کمک استعارات بدیع و تعبیرات، غوغایی در ذهن و روح آدمی پناه می آورد. ما از هر دو جنس سخن نمونه های فراوانی را در متون فارسی دیده ایم.”(2)
به هر تقدیر ایراد کسانی که اشعار گویندگان عصر صفوی را به علت پیچیدگی الفاظ و معانی و کثرت استعارات و مجازات و احیاناً عدم روانی و سادگی، قابل مطالعه نمی دانند قطعاً وارد نخواهند بود. در مبحث پیچیدگی شعر بیدل به موارد مشترکی اشاره خواهیم کرد که اصولاً باعث پیچیدگی شعر شاعران این دوره شده است.
پیچیدگی زبان از دیدگاه بیدل :
در حقیقت رمز ابهام در هنر از آنجا آغاز می شود که  به قول عبدالکریم سروش  در قصه ارباب معرفت “هنرمند حرفهایی برای گفتن دارد، حرفهایی که اگر بگوید لبش می سوزد و اگر نگوید دلش . رازهایی که در نهایت ناگزیر از بازگفتن آنهاست باید بگوید و می گوید، اما چنان کسی که در نیابد و یا دریابد به قدر فهمش. پس یک روی ابهام رمز خلاصی از حرفهای نگفتنی و نگفته است.”
بیدل شاعری است که جوش و خروش هستی در وجود او غلیان دارد. بالطبع این وجود سراپا راز، چاره ای  جز حلول در کلامی مبهم و رمز آلود نخواهد داشت. او در گلستان وجود به حیرت شبنم رسیده است و دنبال آن است که دری به خانه خورشید بازکند. او جنون انشایی است که سخنش جز انشای تحیر نیست. او از میان گفته و ناگفته ها حدیث نگفتن را برگزیده است هر چند هنوز از ننگ شعور خلق (3) بیم دارد:
بــا هیـــچ کـــس حدیث نگفتن نگفته ام
در گوش خویش گفـته ام و مـــن نگفته ام
زان نور بــی زوال که در پــرده دل است
با آفتــــاب آنهــــــــمه روشـــن نگفته ام
آن تحــفه ای کزو دم عیسی گشــــود بال
بوی کنــــایه داشت، مبــرهن نگـفته ام
پوشیده دار آنچه به فهـمت رسـیده است
عریان مشـــــو که جامه دریدن نگفته ام
افشای بی نیازی مطلب چــه ممکن است
پُرگفته ام ولـــــــی به شـنیدن نگفته ام
بیدل این گونه لب به سخن می گشاید و در غزلی (که به گفته بیدل شناس معروف – صلاح الدین سلجوقی – یکی از شاهکارهای ادب و تصوف و فلسفه است) ناگفته های خود را بر زبان می راند. او گنگ خواب دیده ای است که شبی را در عرفان آفتاب گذارنیده است؛ گنگی که از بیان خواب غریبانه خویش عاجز است و خلقی در برابر او ایستاده اند  که توان شنیدن ناشنیده هایش را ندارند:
غیـر ما کیســـت حرف ما شنود
گفتـــگوی زبــــــان لال خـــودیم
یـــــاران نـرســــــــیدند به داد ســــخن مــــن
نظمم چه فسون خواند که گوش همه کر شد
رباعیات و برخی از مثنوی های بیدل نسبت به غزلیات او، از زبان ساده تری برخوردار است بدین لحاظ برخی از محققین و آشنایان سخن بیدل، برای شناخت بن مایه های فکری او، مطالعه رباعیات و مثنوی هایش را پیشنهاد کرده اند. در تحلیل اندیشه های بیدل در باب زبان، ما نیز دست به دامان همین سروده های به نسبت ساده تر شده ایم. بیدل در یکی از مثنوی های چهارگانه خود با نام “محیط اعظم” ابیاتی عمیق و زیبا دارد  که در حال و هوای یک ساقی نامه، از رمز و راز پیچیدگی زبان او پرده برداشته است. وی در قسمتی از این مثنوی از گفتار بسیار و سامع اندک، لب به شکوه گشوده است :
بیــــــــــا ســــاقی! ای خـــــاتم دفتـــرم!
ز مهر”خمـــــوشی” بده ســـــــــاغرم
که گفتار بســــیار و ســـــامع کم است
گمان “آشکار” و “یقین” مبهم است
ســـــخن تــــا بــه تحقیق ره می بــــرد
ز چنـدیـن “زبان” پشــت پــا می خورد
بیدل، اساس بیان را فطرت نارسای انسان می داند؛ انسانی که چشم تمیز نداشته و تنها و تنها در حیطه کلام و بیان است که می تواند ما فی الضمیر خود را به دیگران انتقال دهد. آدمی خود را عادت داده است تا تنها از طریق زبان و بیان به انتقال اندیشه ها، افکار و احساسات خود بپردازد:
گر آفاق می داشـــــــت چشم تمیز
نمی شد رهین بیــــــــان هیچ چیز
بیان شـــکوه فطرت نارســـــاست
سبک مغزی ساز، عرض نواست
از دیدگاه بیدل آغشته شدن مفاهیم با زبان به میزان بالایی از اعتبار آن می کاهد. شاعر با وارد کردن مفاهیم و اندیشه ها و احساسات خود در قالب تنگ کلمات ، بار دیگر تلخ ترین مرحله آفرینش خود را تکرار نموده، روح رهایی مفاهیم را اسیر تخته بند کلام می کند. سکوت ، متعالی ترین مرحله کلام است. بیدل زبان را از آن جهت که به علت تنگناهای مفرط بیانی ، توان انتقال انتقال مفاهیم سترگ را ندارد مورد نقد قرار داده، “سکوت” را موجزترین شعر هستی می داند؛ شعری که فریاد اسرار و ناگفته های هستی است :
قطــــــــره ها از ضبـــــط موج آیینه دار گوهرند
تا شود روشن که شمع”خامشی” بیـهوده نیست
***
با حرف میــــــالای زبـان خود را
در دست سخن مده عنان خود را
از موج توان شنید اسرار محیط 
در کام اگـر کشـــــد زبان خود را
و در جایی دیگر می گوید :” …. غنچه ها در فصل خاموشی بهار خیالند و در هنگام لب گشودن  پریشانی تمثال. موج تا خروش دارد از بحر جداست، چون زبان به کام دزدید عین دریاست…”(4)
بیدل برای افاده چنین معنایی تمثیل های زیبایی را خلق می کند؛ از جمله در ادامه مثنوی یادشده تمثیل شمع، زبان گویای او در القای اندیشه سکوت است:
نفس ســـــوخت شمعی در این انجمن
کـــــه شـــد پرتوش اشـــــتهار سخن
گه از غیر می خواند، گاهی زخویش
نواهـــــــا در اندیشــــه می برد بیـش
ز دود چـــــــراغ نفـــــــس ســـــوختن
خیــــــالی به خود داشــــت افــروختن
از این شـــــمع هر شعله کـاورد دود
دمـــــــــــــاغ وداع خـــودش گرم بود
بیدل در این تمثیل از خاموشی و به کام پیچیدن زبان شمع، به شیوه ای رندانه، پیچیدگی زبان را نتیجه می گیرد:
زبـــان بعد از این به که پیچد بکام
کند دعـــوی پرفشـــــــانی تمــــــام
کنون خامــشی حجت فرصت است
که پیک سخن را دم رخصت است
کسی را که پیــــــغام رخصت دهند
ولی نعمتان “بیــــره” پیشـش نهند
مــــن بیــــــدل نــارســـــــــایی ثمر
نیــم قـــــــابل دســــــــــتگاهی دگر
مگــــــر در وداع سخن این زمان
کنم”بیـــــــره پیچـــیدگی زبــــــان”(6)
کوتاه سخن این که اندیشه های عظیم و اسرار نهفته ای که در لایه های ذهن شاعر پنهان است او را به سکوتی جاودان فرا می خواند. این خاموشی، خود فریاد ناگفته های اوست. نمودی از این سکوت ازلی در کلام مبهم و پیچیده ای که مملو از اسرار مگوی شاعر است طنین می اندازد که این خود برای آنها که با  دنیای پیچیده و شگرفی چون دنیای اندیشه ها و تفکرات شاعر ناآشنایند، گنگ و نامفهوم است.
شاعر که خود در تاب و تب اسرار بی نهایت هستی فرومانده است، گه گاه که از آن اقیانوس ناتمام لبی تر می کند و زمزمه ای پُر رمز  و راز سر می دهد مخاطبی برای گفته های خود نمی یابد. بیدل گرچه برپیچیدگی و ابهام زبان خود واقف است اما از آن سو نیز درک و فهم مردم را بسیار نازل تر از درک شکوه اسرار هستی می داند. به عبارت دیگر نارسایی فکر و اندیشه مردم که در حقیقت مخاطبان اصلی او به شمار می روند بیش از پیش بر عدم شناخت زبان پر رمز و راز او دامن می زند. چاره چیست؟ باید از نه فلک ادراک فرود آید تا به زبان مردم سخن بگوید. باید چونان پرتو خورشید “احرام تنزل بندد” (7) و از نه کرسی فلک فرود آید تا به قدر فهم مردم سخن بگوید او به این دشوار تن در می دهد اما اندیشه های او همچنان در هاله ای از ابهام باقی می ماند :
می بـــــایـد نه فلک فــــــــــرود آمـــــدنم
تا خلق کند “فهم” کمــــــالی که مراست
***
معنی بلنـــــــد من “فهم”  تیز می خواهد
سیر فکرم آسان نیست کوهم و کتَل دارم
***
چـــــون بر سر انصاف روی دشوار است
یک نکـــــته به قدر “فهـــــم” مردم گفتن
آری بیدل که گاهی از طنین پشه ای الهام می گیرد و لفظ را مالامال از معنا می بیند و آیینه تمام نمای اسرار لم یزل، بر این نکته نیز سخت واقف است که حبات لفظ از عهده تسخیر دریای عظیم  اسرار بر نمی آید و الفاظ، توان کشیدن محمل اسرار شاعر را ندارد. استفاده صحیح و بهینه از ظرفیت های زبان که خصوصاً در حیطه حسامیزی، پارادکسهای لفظی و معنایی ، ترکیب سازی، آشنایی زدایی، هنجار گریزی و فرار از قوانین خشک و یکرویه دستور زبان نمود می یابد، از جمله  تدابیری است که او برای القای هر چه بیشتر اندیشه های نامحدود خود در حیطه زبان محدود می اندیشد. با این حال، مشکل  اصلی شاعر، مخاطب است که بعد از این همه عرق ریزان روح، توان درک دقایق ذهنی او را ندارد، هر چند در صورت یافتن مخاطب نیز از قبول عام “مغرور کمال” نمی گردد.
از قبـــول عــــام نتوان زیســت مغــــــــرور کمال
آنچه تحسین دیده ای زین قوم دشنام است و بس
 
نامحرمی های زبان :
هر جا پای معانی بلند به میان می آید لفظ به میزان بالایی دچار نارسایی بیان می شود . کار بالا می گرد وقتی که اندیشه آنچنان گریزان است که به قول صائب با هیچ لفظ آشنایی پیدا نمی کند. بیدل زبان را در ارایه مفاهیم و اندیشه های عظیم درونی ، نامحرم می داند و معتقد است که بسیاری از حرفهای شاعر همچنان در لایه های این زبان در پرده گمنامی و خمول می ماند:
ای بســـا معـنی از نامحـرمی هـای زبان
با همه شوخی مقـیم پـرده های راز ماند
آنچه برای بیدل اهمیت دارد جوهر معناست. لفظ، تنها آیینه ای کج نماست که غالباً انسان را به توهم می اندازد :
خــــــــرد دوش راهــــی به بیـــــدل نمود
پر آســـــــــــان ادا کــــرد و مشکل نمود
اگر نیســـــت معنی حصــــــــــــــول نظر
ز الفـــــــاظ رنـج تـوهـــــــــــــــــم مبـــر
گــــــرت معـنی آیینه مدعـــــــــــــــاسـت
چــــو آیینه هـــــر لفظ معنی نمـــــــاست
به هــــــر جــــــــــــاست معنی دلیل مقال
ز “اســــــــــــــــهد” وبـــــالی ندارد بلال
و گــــــــر لفــظ پیـــــدایی مقصـــــد است
ز “اشهد” همان حاصلت “اسهد” است
آری، کلام پیچیده بیدل، زبان اندیشه های عمیق و رازهای نهفته ای است که وجود او را به تلاطم واداشته است. شعر پیچیده و مبهم او، اشارتی است برای آنها که اهل معرفت اند. دنیای پرغوغای درون شاعر، در شعر پرجوش و خروش و حماسه های صوفیانه او نمود می یابد. شعر بیدل هذیان تب آلود آتشی است که سراپای وجود او را شعله می کشد. کلام حیرت برانگیز او آیینه تمام نمای تحیر اوست:
از چـمنی می رســــــیم باخته رنگ نگاه
گر سر سیر گلی است، حیرت ما بوکنید
***
بیدل سخنت نیســــت جز انشـــــای تحـیّر
کــــوآیـنه تـا صـــفـحه دیــوان تــو باشد
شعر بیدل گردبادی است که از ژرفای جان مشتاق و دوردستهای مه آلود فکر او برخاسته و در مصرعی یا بیتی یا غزلی پیچیده قد علم کرده است:
ندانم گـــــردبــــــــاد از مکتب فکـــر کـــه می آید
که این یک مصـرع پیچیده موزون کرد صحرا را
شعر بیدل “لباس موزونی” است که بر “رمز ازل” (11) دوخته شده است؛ لباسی که از چین و تراز دامن فرشتگان رویا پوشیده شده، آنگونه پر نقش و نگار و چشم نواز که همه را از رنگارنگی معنا به حیرت واداشته است. پیچیدگی، زبان ناگزیر شعر بیدل است. “بیدل نتیجه طبیعی تحولی بود که از فغانی و شاید به یک حساب از خاقانی و انوری شروع شده بود و این دگرگونی از آنجا که امری تدریجی بود اندک اندک گوشها و چشمها را به هنگام شنیدن یا مطالعه شعرها آماده کرده بود تا در وقت شنیدن یا خواندن دورترین ارتباط را میان عناصر یک بیت شعر به زودی دریابند. در صورتی که این چنین کوششی برای مردم دوره های قبل بسیار دشوار و حتی ناممکن می نمود.”
قرار گرفتن بیدل در نقطه اوج شاعرانی که در مسیر زمان، به ایجاز در بیان، تکلف در گفتار، تصنع در زبان گرایشی انکار ناپذیر داشتند از یکسو و از سوی دیگر تفکرات و اندیشه های عمیق فلسفی، عرفانی او (و عموماً جهان بینی وسیع و پیچیده او) از وی شاعری آفریده است که پیچیدگی، ابهام، تعقیدهای لفظی و معنوی ناگزیر جزء مختصات لاینفک شعر اوست، هر چند محیط پرورش شاعر یعنی هند با تمام خصوصیات فرهنگی، اجتماعی، ادبی، سیاسی اش نیز در زبان بیدل بی تاثیر نبوده است.
بخشی از پیچیدگی های شعر بیدل به ویژگی های سبک هندی باز می گردد؛ ویژگی که در زبان پرطمطراق او شدت یافته است. اصولاً شعر سبک هندی شعری دیر آشناست و با تعبیر ملاکهای هنری، کلیدهای شناخت آن نیز تغییر می کند. پیچیدگی در شعر بیدل به گونه ای است که واکردن عقده های ابهام در آن با نوعی لذت هنری همراه است لذتی که اندیشه زا، ثمر بخش و راه گشاست.
در بخش اول این مقاله به بررسی دیدگاه های بیدل دهلوی پرداختیم و نظرات او در باب زبان و پیچدگی معنای شعر را باز جستیم. در ادامه به بیان مهمترین عوامل پیچیدگی شعر بیدل می پردازیم:
علت پیچیدگی در شعر بیدل(13)
شاعران سبک هندی از لحاظ دشوار گویی تفاوت های بسیاری دارند. برخی از شاعران مثل صائب تبریزی گرایشی به ساده گویی دارد بعکس شاعرانی چون حزین لاهیجی، بیدل دهلوی و برخی از شاعران دیگر در این حوزه، کلامی سخت پیچیده دارند با این حال شعر بیدل به نسبت پیچیده تر از همه شاعران هندی سراست.  پیچیدگی شعر سبک هندی به مرور و با گذر از قرن یازده و دوازده هجری افزایش می یابد. گویی جبر زمان سبک هندی را به سمت و سوی دشوار گویی سوق می دهد. بیدل دهلوی در دهه های پایانی این دوره، کلامی به نسبت پیچیده تر از هندی سرایان قبل از خود دارد.  پیچیدگی در شعر بیدل گاهی در موازات پیچیدگی های شعر سبک هندی قرار دارد و گاهی نیز مختص زبان و شیوه بیان شخصی اوست. 
 اگر بخواهیم به مهمترین عوامل مشترکی که شعر شاعران سبک هندی را تحت تاثیر قرار داده و باعث ابهام زبانی و معنایی شعر این دوره شده است اشاره کنیم موارد زیر قطعا جز مهمترین و شایع ترین عوامل خواهد بود :
تاکید برخلق معانی غریب و بدیع و بیگانه
تزاحم خیال و تصویر در کثرت استفاده از تشبیهات، استعارات، کنایه ها و مجازهای دور از ذهن
خیال پردازی های غریب و باریک اندیشی ها و باریک خیالی هایی در حد افراط
 بی توجهی به پاره ای دقایق ادبی از آنجا که جمعی از شاعران از مردم کوچه وبازار بودند.
استفاده از ترکیبات و کلمات محاوره و کوچه بازاری
 معما پردازی و اظهار فضل شاعران در ارائه سخنی مبهم و معماگونه
استفاده از ردیف های طولانی، انتزاعی و نامحسوس که شعرا را به بیراهه های خیال و توهم می کشاند
استفاده از فنون ادبی و صناعات تقریبا جدیدی مثل حسامیزی، وابسته های عددی، پارادکس و…
عدم پیروی از شیوه گذشتگان
تناقض در معنی و تصویرهای شاعرانه
اختصار بیش از حد کلام و گرایش به ایجاز مخل
ضعف تالیف
بهم ریختگی نظام نحوی کلام در اثر تحمیل معنا بر لفظ
موارد یاده شده مهمترین عواملی است که پیچیدگی های روزافزون سبک هندی را به طور عموم رقم زده است. برخی ازعوامل فوق الذکر در شعر بیدل بی شک نمود آشکارتری دارد. با این حال اگر بر این باور باشیم که شعر بیدل پیچیده تر از شاعران هم دوره خود است باید دنبال عواملی اختصاصی تر باشیم. در موارد دوازده گانه زیر ما به برخی از عوامل اختصاصی پیچیدگی شعر بیدل نظر داشته ایم:
1-  عرفان، فلسفه و اصولا دیدگاه های فلسفی و اندیشه های صوفیانه بیدل که تغییر نمادها و موتیوهای معنایی را به دنبال دارد. عرفان بیدل ، عرفانی آمیخته با اندیشه های فلسفی است. دشواری زبان پر رمز و راز صوفیانه از یک سو و از سوی دیگر اندیشه های تو در توی فلسفی وقتی با تخیلات و زبان راز گونه بیدل پیوند می یابند کلامی سخت دشوار و دیریاب را خلق می کند.
2-  ترکیبات خود ساخته بیدل؛ ترکیباتی که در شعر او از بسامد بالایی برخوردار است یکی از مهمترین عوامل غموض کلام بیدل است.  در این باره در ادامه به تفصیل سخن خواهیم گفت.
3-  بسامد پایین استفاده از مدعا مثل یا اسلوب معادله در شعر بیدل نیز از جمله مواردی است که دشواری یابی کلام او را شدت بخشیده است. در این باره نیز در سطور بعد مطالب بیشتری تقدیم خواهم داشت.
4-    پریشان گویی های آگاهانه و ناآگاهانه
5-    گسیختگی نظام دستوری و گریز های گاه و بیگاه بیدل از نحو زبان نیز خود بعضا در پیچیدگی شعر او بی تاثیر نیست.
6-  ناگفته هایی که به صورت خلاء های تصویری، حسی و اندیشگی خود را نشان می دهد. اینگونه خلاء های در آمیخته با ذهن و زبان شاعر باعث بروز تعقیدات لفظی و معنوی در کلام او می شود.
7-    انتزاع از واقعیت های عینی و حضور در واحه های کاملا وهمی و انتزاعی
8-  تفکرات عمیق و اندیشه های سترگ بیدل او را از بسیاری شاعران دیگر متمایز می کند و همین مورد البته کلام او را نیز به نسبت پیچیده تر جلوه می دهد.
9-  پیچدگی های ذهن بیدل، پیچدگی کلام او را موجب شده است. نکته قابل تامل اینکه همواره تاکید شاعران بر ساده گویی نبوده است. بسیاری از شاعران از جمله خاقانی شعر را آنگونه با انواع تلمیحات و اشارات و ارجاعات خارج از متن می آمیزد تا در کلامی صعب و مشکل، دانش و هنرمندی خود را به رخ بکشد. در میان شاعران امروز نیز بسیاری این مسیر نامیمون را برای تهییج و ارعاب مخاطب و قبولاندن هنر خود تجربه کرده اند. اما به قول اندیشمندی چون “پوپر” هیچ چیز در جهان آسان تر از دشوار گفتن نیست. هدف غایی تمام هنجارهای های ادبی به سمت و سوی ساده گویی است. اما حقیقت این است که گاه پیچیدگی زبان از پیچیدگی ذهن شاعر نشات می گیرد و این با گونه قبل تفاوتی کاملا ملموس دارد. ذهن پیچیده بیدل، سادگی را بر نمی تابد اگرچه خود او نیز چنانکه در مقدمات بحث گذشت بر ساده گویی باور تمام دارد.
10- زمانه بیدل با گذر دادن سبک هندی از واقعه گویی های بابافغانی وار به طرزی پیچیده تر (شبیه تزریق های معما گونه هندی ) در تغییر سبک و سیاق کلام بیدل و طبعا غموض کلام او موثر بوده و در واقع نتیجه منطقی زبان شعر در مسیر زمان است. سبک هندی در مسیر مغلق گویی های خود انگار جبرا باید به ظهور شاعرانی چون بیدل بیانجامد.
11 – علاوه بر زمان، مکان پرورش شاعر نیز در سبک و گونه هنر و فکر او بسیار موثر است. هندوستان که او را در خویش پروده است کشوری است متفاوت با اندیشه های رنگ رنگ و طرز تفکرات گوناگون که اینهمه در کلام بیدل تاثیر تمام دارد.
12- استفاده از مواد افیونی وهم زا که در بین شاعران سبک هندی بسیار رایج است و حتی سه تن از برجسته ترین شاعران سبک هندی از جمله صائب تبریزی، طالب آملی و بیدل دهلوی نیز از این اتهام مبرا نیستند. تحقیق در این باره بیشتر جنبه اجتماعی دارد و از حد و حدود این مقاله خارج است.
علاوه بر موارد دوازده گانه فوق، بی گمان دلایلی دیگری قابل ذکر است که به جنبه های روانی، ذوقی، عاطفی و شخصیتی بیدل باز می گردد. کشف و موشکافی این عوامل مجالی بیش از این می طلبد. در این فرصت برخی از موارد فوق را به تحلیل و تفسیر می نشینیم:
 
هند مهد پرورش بیدل
دلیلی بر پیچیدگی های زبان او
یکی از مسایلی که باعث می شود بین شاعران و مخاطبان آنها تا حدودی فاصله بیفتد تفاوت زمان و مکان است. در هنر از واقع گرایی و رئالیسم سخن بسیار رفته است اما حقیقت این است که واقعیت امری نسبی است و بر حسب دریافت اشخاص واقعیت متفاوت است. واقعیت حتی نسبت به زمان و مکان نیز متفاوت است. بسیاری از عقاید و افکار و اندیشه های انسانی در طول زمان تغییرات اساسی یافته و از حالتی به حالت دیگر در می آید. وجود چند قرن فاصله زمانی بین بیدل و خواننده امروزی شعر او مسلما در عدم شناخت صحیح و همه جانبه دنیای شعری او بی تاثیر نخواهد بود. علاوه بر این، دوگانگی فرهنگی ایران و هند (که محل زندگی بسیاری از شاعران هندی سراز جمله بیدل است) نیز موانعی را در مسیر شناخت شعر بیدل ایجاد خواهد کرد. با این وجود مساله زمان و مکان بسیار بیشتر از آنچه تصور می شود باعث بروز تفاوت های بنیادین در شعر بیدل نسبت به شاعران دیگر بوده است.
یکی از مسائلی که در مطالعه شعر دوره صفوی حائز اهمیت است این است که شاعران و نویسندگان این دوره که بعضا سالها در شهرهای مختلف هند زیسته اند اساسا از فرهنگ آن سامان تاثیر پذیرفته اند یانه؟ دکتر سیروس شمیسا در مقدمه دیوان صائب، فرهنگ ایرانی را فرهنگی غالب دانسته و معتقد است که ایران بر سرزمین هند غلبه فرهنگی داشته و بسیار بیشتر از آنچه تاثیر پذیرفته منشا اثراتی در حوزه های مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی ادبی بوده است. وی در فرازی از این مقدمه می نویسد: “حقیقت این است که به علت رواج فرهنگ ایرانی – اسلامی در هند و مخصوصا رواج زبان فارسی در آن دیار، شاعران خود را از آموختن زبان فارسی که عمدتا از طریق زبان منتقل می شود بی نیاز دیده اند….شاعرانی که به هند می رفتند چندان توجهی به فرهنگ و فلسفه و ادیان مردم هند نداشتند و از آن گنج گرانبها ارمغانی هرچند ناچیز برای ادبیات فارسی نیاوردند. البته نشانه های بسیار سطحی و مختصری از رسوم و فرهنگ در آثار این دوره دیده می شود که به هر حال از مختصات ادب این دوره محسوب می شود.”
هر چند بر این گفته کاملا اذعان داریم اما یک نکته باقی می ماند و آن اینکه شاعری چون بیدل که خود زاده و بومی آن فرهنگ و زبان بوده چقدر از زمان و مکان پرورش خود تاثیر پذیرفته و این تاثیرات به چه میزان در کلام او رسوخ یافته است. حقیقت این است که تفکرات و اندیشه ها، آداب و رسوم و سنن، حتی ویژگی های زبان هندی و باورهای دینی آن سامان مستقیم یا غیر مستقیم در آثار بیدل تاثیر گذاشته که این خود تفاوت هایی اساسی بین او و دیگر شاعران ایرانی تبار رقم زده است. به عنوان مثال بسیاری برآنند که استفاده بسیار زیاد از صنعت تشخیص و جاندارنمایی در شعر بیدل مطابق باور مذاهب هندو است که همه اشیاء منقطع را ذی روح می دانند. تخیلات دور از ذهن و گاه توهم زا نیز بی شک ریشه در فرهنگ هندی دارد آنگونه که تفکرات عارفانه بیدل و محاسبه ها و مراقبه های مداوم او تاثیر مستقیم اندیشه های بودایی و ادیان صوفیانه شرقی است.
بیدل بر آن است تا فلسفه، عرفان و تصوف  و از طرف دیگر تخیلات شاعرانه را در شعر خود پیوند دهد. یعنی در اصل به دنبال آمیزش عناصری است که ریشه در فرهنگ غنی ملی او دارد هرچند فارسی بودن زبان بیدل بر اختفای مختصر اینگونه اندیشه ها بی تاثیر نبوده است.
تاکید بر استفاده از عناصر تخیل در آمیزه ای از باور های فلسفی و عرفانی، استفاده بسیار زیاد از صنعت تشخیص، استعاره های بیانی و مجازهای دور ازذهن همه و همه دست به دست هم داده و با گذر از زبان به شعری مبهم و پیچیده بدل شده است؛ شعری در هم پیچیده و گاه سردرگم که حتی برای گویندگان هندی، که خود با پیچیدگی های بیان و نوع تعبیرات این اسلوب آشنا بوده اند دشوار و دیریاب بوده است.
شاید نوشته های نویسندگان و تذکره نویسان هم عصر و هم وطن بیدل بهترین گواه این مدعا باشد. خزانه عامره در تذکره خود می نویسد: ” میرزا در زبان فارسی چیزهای غریب اختراع نموده است که اهل محاوره قبول ندارند….” همچنین خان آرزو در مجمع النفایس می نویسد: میرزا اشعار موافق قواعد فصاحت نیز زیاد دارد اگر صاحب استعداد کلیات آن اشعار جد کند نسخه اعجاز دست می دهد. (14)
در زمان استیلای سلسله مغول اعظم بر سرزمین های مختلف شبه قاره هند، در این سر زمین اشعاری جریان دارد پیچیده و مبهم که “تزریق” نامیده می شود. در همان عصر گروهی از شاعران نیز به سرودن گونه ای از شعر تلاش می کند که “بهاگ” نامیده می شود. بهاگ در واقع سروده هایی مبهم، معما گونه و گاه بی معنی است که در این برهه از زمان خصوصا در نیمه دوم قرن دوازده در میان هندیان رواج تمام دارد. بی شک بیدل از این موج ادبی بی تاثیر نبوده است هرچند بنا به باور ما، پیچیدگی های زبان بیدل از دنیای پر رمز و راز درون او و افکار عمیق و اندیشه های سترگ او نشات می گیرد در حالی که تزریق و بهاگ تلاشی است از بیرون برای دشوار جلوه دادن کلام. دانستن این دقیقه و نکته باریک، بیدل را از بسیاری  نویسندگان و شاعران دشوار گوی آن عصر متفاوت و متمایز می کند.
 
ترکیبات خاص بیدل:
در گذشته بیان داشتیم که نوع ملموسی از هنجار گریزی زبان در ترکیبات ابتکاری و خود ساخته بیدل دیده می شود. اینگونه گریز از سطح معمول زبان، علیرغم کارایی بسیار، صد البته تبعاتی هم دارد که ابهام در فهم کلام نمودی از این تلاش هنجار گریز زبانی است. شاعر برای انعکاس اندیشه های دشوار یاب خود چاره ای جز عدول از حدود زبان ندارد چرا که زبان در روند معمول خود گویای بسیاری از ناگفته های او نیست. این کاربرد خارج از محدوده در شکل پارادکس، حسامیزی، وابسته های عددی و از همه مهمتر در ترکیبات اختصاصی بیدل به صورتی هنرمندانه مورد استفاده قرار می گیرد. در شعر بیدل به صورت گسترده به ترکیباتی بر می خوریم که ساخته ذهن وقاد و طبع هنرمند شاعر است؛ ترکیباتی چون حیرت صدا، فرصت کمین، ادب اظهار، خجلت نقاب، نفس امداد، طپش ایجاد، عجز نوا، کدورت انشاء، سکته مقدار، فرصت انشاء و صدها ترکیب شبیه این که به شدت مورد توجه بیدل است. از میان شگردهای خاصی که در قالب زبانی شعر بیدل را می سازد تجاوز از حدود ترکیب سازی هایی از این دست مهم ترین عامل غموض شعر اوست. شفیعی کدکنی در صفحه 65 کتاب “شاعر آینه ها” می نویسد:” در سبک هندی، بالا بودن بسامد ترکیب خود یک عامل سبک شناسی است ولی بحث ما در اینجا بر سر نوع ترکیب هایی است که بیدل ساخته و این ترکیب ها از نوع تجارب شاعران قبل از او نیست و به همین دلیل کسانی که با این ساختار ترکیبی آشنایی کامل نداشته باشند به دشواری می توانند از شعر او لذت ببرند.”
در ابیات زیر گونه هایی از این ترکیبات را می بینیم:
چون صـبح بی غبــــار نفس زنده ایم و بس
شــــــبنم صـــــفاست آینه امتحــــــان مـــــــا
معنی ســــبقان گـر همه صـــــــد بحر کتابند
چون موج گهـــــــر پیش لبت ســـکته جوابند
فرصت انشـــایان هستی گر تکلف کرده اند
سکته مقداری در این مصرع توقف کرده اند
دخل و تصرفات صرفی و نحوی در کنار ترکیباتی از این نوع در ابیات زیر مشکل را مضاعف کرده است:
صبح ریختن:
گــر غبـــار خـاطر شــمعی نباشد در نظر
می توان صد صبح از خاکستر پروانه ریخت
وداع آغوشی رفتار:
ما زمینگیران ز جولان هوسها فارغیم
نقش پا و یک وداع آغوشــی رفتــــار ما
نفسی زنگ برون آمدن:
در ناله خامش نفسـان مصلحتی نیست
ای صافی مطلب نفسی زنگ برون آی
بالاندن به جای بالیدن:
بوی وصــلت گــــر ببـــــالاند دل ناکام را
صحن این کاشانه زیر سایه گردد بام را
خرام کاشتن:
هر گه دو قدم خرام می کاشت
از انگشتم عصا به کف داشت
حیرت خرمن نمودن، نگاه کاشتن، آیینه درودن:
جز حیرت از این مزرعه خرمن ننمودیم
عبرت نگــهی کاشـــــت که آیینه درودیم
علاوه بر تمام آنچه گفته شد کوشش های آشکار شاعر برای خلق معانی جدید در ساختاری ابتکاری و نو از یکسو و از سوی دیگر تاکید بر واژه سازی و عادت ستیزی های صرفی و نحوی در شعر او ایجاد نوعی برجستگی زبانی و سبکی نموده است. این تلاش های زبانی اگرچه در حوزه زبانشناسی و به جهت گسترش عرضی زبان بسیار دارای اهمیت است اما به دلیل غموضی که در کلام پدید می آورد شاید بر مذاق و مزاج بسیاری خوش نیاید. با این حال چنین ابتکارات زبانی در واقع بازیافت یا خلق گوشه های پنهان زبان است و تلاشی است برای رسیدن به فضایی نامکشوف در حوزه زبان و بیان و از این جهت بسیار قابل توجه و تامل است.
ایجاز غیر مجاز
 عاملی دیگر در غموض کلام بیدل:
ایجاز روند طبیعی زبان و شعر در مسیر زمان است. شعر فارسی در مسیر چند صد ساله خود با از دست دادن اجزاء زاید زبانی و بیانی و با پذیرفتن بیشترین معنا در حداقل کلمات، حرکت مداومی را به سوی کلامی کاملا فشرده و موجز ادامه می دهد.
شاعران سبک هندی در این مسیر در حد خود، کاملترین نوع ایجاز را پشت سرگذاشته و با ارائه بهترین نمونه های فشرده های زبانی گام های موثری در این میان برداشته است. آنها درازای قالب ها را به یک بیت تقلیل داده اند. اگر قصاید مطول دوره خوراسانی با حذف زواید جای خود را به غزل دوره عراقی می دهد، در دوره سبک هندی با آنکه قالب اصلی غزل است اما نگاه شاعران بیشتر بیت را مطمح نظر قرار داده است. بر این اساس بیت در نگاه شاعران سبک هندی اصالت تمام دارد و به عنوان نمونه یک شعر کامل نگریسته می شود.
از سوی دیگر در این دوره، تشبیهات محسوس به محسوس و کامل الارکان دورهای قبل جای خود را به اضافه های تشبیهی کاملا معقول و حتی گاه وهمی داده است. این ترکیبات حتی در نوع فشرده تر به استعاره ها و فرااستعاره ها بدل شده است.
تمثیلات غیرمقایسه ای و روایات و داستان های طولانی نیز، در حد یک تلمیح فشرده و کوتاه و گاه در حد ضرب المثلی سائر خلاصه شده است. تمثیل های مقایسه ای از آن نوع که در تاریخ بیهقی، مرزبان نامه، کلیله و دمنه، مثنوی و دیگر آثار منثور و منظوم دوره های خراسانی و عراقی می بینیم به اسلوب معادله هایی بدل گردیده است که تنها در یک بیت امکان وقوع دارد.
در اسلوب معادله در یک بیت اتفاق می افتد یعنی در واقع در در یک مصرع، شاعر حکمی صادر کرده و در مصرع دیگر به کمک یک مثال از عالم واقع به اثبات ادعای خود می پردازد. این گونه خاص از تمثیل به این دلیل اسلوب معادله نامیده می شود که دو مصرع از لحاظ معنایی مکمل هم اند. عدم دریافت صریح معنای یک مصرع، با معادل یابی و قرینه سازی مصرع دیگر به کشف معنا منجر خواهد شد. علی رغم همه مخالفت هایی که در طی قرون گذشته با شعر سبک هندی انجام گرفته است تنها جایی که شعر دیریاب این گروه مورد توجه عوام قرار می گیرد این نوع گفتار است که البته در ادبیات پیش از هندی نیز سابقه داشته است از جمله در شعر عامه پسند سعدی. بیدل حتی همین دریچه کوچک را نیز بر روی مخاطب عام می بندد ومدعا مثل های دشواری می سازد که هر دو سوی آن نیاز به موشکافی بسیار است. در واقع شعر بیدل از این حیث  دو مشکل اساسی وجود دارد که نمی تواند خود را با فهم عامه هماهنگ کند. اول استفاده بسیار کم از این تدبیر بیانی است یعنی در شعر بیدل به نسبت بسیاری از شاعران سبک هندی از اسلوب معادله بسیار کم استفاده است. دومین مشکل اینکه همین تعداد محدود مدعا مثل های موجود در شعر بیدل همسو با دیگر اشعار غامض او از ابهامی چشمگیر در طرفین اسلوب معادله برخوردار است. در ابیات زیر شاهد چنین اسلوب معادله های دیریابی هستیم:
به خاموشی مباش از ناله بی رنگ دل غافل
نفس چندین نیســــتان ریشه دارد در لب نانی
بســـاط نقــش پا گــرم است در وحشــــتگه امکان
که هرجا شعله ای جسته ست داغی مانده برجایش
کثرتی بســـیار در اثبات وحدت گشت صرف
عالمـــی را جمع کردم اینقـدر یکتـــــــا شدم
آنچه در کلیت معنای ایجاز در کلام و مساله پیچیدگی شعر مد نظر داریم بسیار گسترده بوده و سطوح مختلف زبان و معنا را در بر می گیرد. بیدل دنیای عظیم درونی خود را در آمیزه ای از اندیشه های متعالی و تصاویر متعدد در کلامی موجز ارائه می کند که اگر چه معنا از ظرف تنگ الفاظ لبریز است اما همچنان ناگفته هایی که در سخن امکان انتقال نیافته اند به صورت رازی نامکشوف خود را نشان می دهند. در واقع انواعی از خلاء های زبانی، بیانی، معنایی یا تصویری باعث قطع ارتباط مخاطب با فحوای کلام شاعر می شود. قدما از این ناهنجاری بیانی به ایجاز مخل تعبیر کرده و این عامل را باعث تعقیدات لفظی و معنوی دانسته اند.
در بیت زیر از صائب تبریزی، وجود تعقید معنوی به این دلیل است که شاعر از توضیحات بیشتر که قطعا برای درک مفهوم مصرع دوم لازم و ضروری بوده صرف نظر کرده است:
دل بی طاقتی دارم مپرس از صبر و آرامم
نگین را در فلاخن می نهـــد بی تابی نـامم
یکی از مهمترین دلایل پیچیدگی شعر بیدل را باید درخلاء های زبانی جستجو کرد. تلاش طاقت فرسای محقق و شاعر فقید دکتر حسن حسینی در کتاب ” بیدل، سپهری و سبک هندی” برای کشف راز معنایی بیتی مشهور از بیدل نمونه ای از این ایجازگری های ابهام آفرین کلام بیدل را به تصویر می کشد:
حیرت دمیده ام گل داغــــم بهانه ای است
طاووس جلوه زار تو آیینه خانه ای است
حسن حسینی در صفحات متعددی ار کتاب یاد شده، به دنبال گشودن معماوارگی بیت فوق است. در این تحلیل شاعر برای بیان ارتباط های تصویری بین حیرت و دمیدن/ حیرت و داغ / حیرت و گل/ حیرت و چشم/ چشم و طاووس/ طاووس و داغ/ چشم و آینه / جلوه زار و آیینه خانه و…. به بیان ده ها بیت از بیدل مبادرت می ورزد تا به حل و فصل همه این ارتباط ها پرداخته و پرده از راز نهان بیت بردارد. با این حال همچنان مفهوم بیت در تردید باقی می ماند.
بیدل فرض را بر این گرفته است که مخاطب او بر این اشاره ها و کنایه و نشانه واقف است و بدین جهت از هرگونه سیر در دورترین حوزه های وهم و خیال ابایی ندارد بی خبر از اینکه بسیاری از مخاطبان خاص او حتی، در اولین نشانه گذاری های از شاعر جا می مانند. ما این پیش فرض های ناگفته در شعر را به خلاء های زبانی تعبیر کرده ایم که این خود گاه در حد خلاء های حسی، معنایی و اندیشگی و بیانی گسترش می یابد.
این ناگفته های ابهام آفرین از مهمترین علت های غموض شعری بیدل محسوب می شود. در شعر بیدل و حتی بسیاری دیگر از شاعران سبک هندی، غلبه معنا بر لفظ باعث حذف بسیاری از قرائن و اجزاء کلام می شود. مضمون پردازی در چارچوب چنین ایجازهای مشکل آفرینی، بیدل را به استفاده افراطی از تشبیه، استعاره ، مجاز و کنایه واداشته است. صور خیال و گونه های گوناگون بیان در شعر او به آخرین حد انتزاع رسیده است و این حاصل گسترگی اندیشه ها و تخیلات شاعر است. این روند تجریدی زبان تا آنجا ادامه می یابد که حتی عناصر گویایی چون تشخیص و تجسیم نیز در شعر بیدل در آمیزه ای از اغراق و نازک خیالی های دور از ذهن در صورت هایی کاملا انتزاعی و غیرقابل تصور و تجسم، جلوه می یابند:
گر به تسلیم وفا پا فشــرد طاقت عجز
باده از خون رگ سنگ کند شیشه ما
به خیال چشــــــم که میزند قدح جنون دل تنگ ما
که هزار میکده می دود به رکاب گردش رنگ ما
به زندانم مخواه افســرده، ای تکلیف آسودن
غبارم را همان دامن فشانی هاست صحرایی
 
پریشان گویی یا گفتار پریشی های خواسته یا ناخواسته:
جدای از تمام افسانه پردازی های معمول و معهود که به گونه ای شاعر و قوه الهام او را در مسیر افراط و تفریط های بی مورد، مستعد دریافت اوراد جنون آمیز خدایان می داند، شعر شاعر به گونه ای آشکار، آیینه پریشان نمای شوریدگی های اوست. روح متلاطم و شیفته شاعر، شعری آشفته را خلق خواهد کرد که گسیختگی بیان و آشفتگی کلام و حتی پریشانی معنا از موردی ترین تبعات آن است:
زآشفتگی حالم ربط از سخن بریده
بر هم فتاده حرفم چون نامه دریده
آشـــفتگی مــــــوی تو ربط  از ســــخنم برد
زان پیشتر این رشته شوریده، سری داشت
البته این دو بیت فوق الذکر از بیدل نبود اما بی گمان قصه بیدل نیز جز این نیست؛ بیدلی که خود حیرت دمیده ازل است و شعر او در واقع انشاء تحیری فلسفی و عرفانی است:
بیدل سخنت نیست جز انشای تحیر
کــــو آینه تا صفحه دیوان تو باشد
آشفتگی و پریشانی شاعر در بسیاری از اشعار و غزلیات او نمودی عینی یافته و شعری درهم و پریشان و گاهی بی معنی را خلق کرده است. ارائه نمونه در این زمینه با وجود صدها مورد قابل ذکر، مشکل است. به این دلیل که بسیاری از ابهامات شهر بیدل توجیه پذیر بوده و به هرتقدیر می توان برداشتی صحیح یا ناصحیح از آن داشت. اما قدر مسلم خواننده شعر او در بسیاری از مواقع به مشکلاتی بر می خورد که تنها با باور داشت مساله پریشان گویی های شاعر قابل توجیه است.
پایان سخن
آنچه تحت عنوان پیچیدگی های شعر بیدل مورد بحث و بررسی قرار گرفت تنها نگرشی کوتاه و گذرا بود بر جنبه های ساختاری و بعضا معنایی شعر بیدل. بی شک تحقیق و تفحص در چند و چون ابهام های شعر بیدل مستلزم شناخت کامل ابعاد روحی و شخصیتی شاعر است که اگر این امر غیرممکن نباشد حداقل از حوصله این مختصر خارج است وانگهی بنابر تئوری های ساختار گرایانه  و نگره های تاویل پذیر فلسفه امروز، شعر هستی خاص خود را دارد و توقع هر چیزی خارج از حوزه متن، غیرمعقولانه است.
کوتاه سخن اینکه غموض و ابهامات شعر بیدل نه تنها ایراد واردی بر شعرهای این شاعر دیرآشنا نیست که مسیر متفاوت و دیگرگونه ای است در عرصه شعر و اندیشه؛ مسیری  کاملا پیچ در پیچ که با تمام چشم اندازهای زیبا و تامل برانگیزش، رهروان و مخاطبان خاص خود را می طلبد. به قول هارتمن” هنر نمایش درون هنرمند است و ظاهر گرداندن باطن او”. ابهام شعر بیدل چیزی نیست که از بیرون در شعر او تزریق شده باشد بلکه حاصل افکارمتعالی و اندیشه های عمیق و تو در توی شاعری است که کاملا برچند و چون زبان شعر آگاه است. زیبایی های شعر بیدل از چشمان عادت آلوده بسیاری از شاعران امروز و دیروز دور مانده است که صد البته انس با دیوان این شاعر اندیشمند، انسان را با عوالم تازه ای از شعر و شعور آشنا خواهد کرد.
مفت غواص تامل، گهر معنی بکر       ســخن بیدل ما خصـــلت قلزم دارد
محمد حسین بهرامیان
عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد استهبان

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد