دوست گرامی. دو تعبیر مهم و راهبردی سلوک در آموزه های عرفان “موت اختیاری” و “تولد ثانی” است. این دو تعبیر عرفانی و سلوکی سیروسلوک و خودسازی خلاصه شده است. سلوک و خودسازی معنوی، به تعبیری همان مرگ اختیاری و ارادی است که زمینه ساز تولد معنوی انسان می شود. روایت حضرت عیسی (ع) که فرمود: لنْ یلجْ ملکوت الْسماوات الارْض من لمْ یولد مرتین؛ (ملاصدرا، اسفار اربعه، ج 9، ص 218 .) ناظر به همین نوع مرگ و تولد است؛ آن حضرت به یک نکته مهم و راهبردی در سلوک اشاره کرده و می فرماید: اگر انسان بخواهد به معرفت شهودی حقایق ماورای طبیعی وصول یابد چاره ای جز این ندارد که یک بار به لحاظ بشری و به صورت اختیاری بمیرد و به لحاظ انسانی متولد شود و حیات انسانی و الهی بیابد.
توضیح بیشتر
انسان و جهان دو عالم متناظر بر هم و احوال آن دو، در نگاهی اجمالی بر هم قابل انطباق اند. هرآنچه در آفاق و عوالم طبیعی رخ میدهد، در نفوس انسانی نیز نمونه و مظهری دارد. انسان نسخه و فهرستی فراگیر از خلایق و موجودات و جامع تمام مراتب عالم است و به جهت این جامعیت مستحق خلافت گشته است. باطن او نفخه و روح الهی است و صورت ظاهر او بدن جسمانی و عنصری است. کتاب وجود انسان را این دو برگ تشکیل میدهند. حیات و کمال جسم، به روح است و بدن بی روح بسان جماد. نسبت جهان و انسان کامل نیز به همین گونه است که جهان همچون بدن انسان، و انسان کامل به مثابه جان و روح ساری در جهان است. آدمی برای راهیابی به ملکوت عالم و وصول به سعادت حقیقی باید از جسم و کالبد عالم بیرون رود و به تعبیری بار دیگر زاده شود.
بر اساس تناظر انسان و هستی، از هر مرتبه از مراتب عالم، نصیبی در صورت انسانی میتوان سراغ گرفت. حیات، مرگ و قیامت از حقایق غیر قابل انکار عالم هستی است که از قیاس احوال عالم با احوال انسان، این سه نشئه در انسان نیز وجود دارد. در لسان عرفا آمده است که انسان دارای سه نوع حیات و در مقابل آن، سه نوع مرگ و همچنین سه نوع قیامت است:
یکی حیات طبیعی است که بر اساس نَفَسِ رحمانی حضرت حق دمادم بر هستی افاضه میشود و حیات تمامی مخلوقات از تجلی او حاصل میشود. در مقابل آن، موتی است که در هر لحظه و طرفةالعینی مخلوقات را در احاطه خویش دارد، چرا که موجودات به جهت وجود امکانی و افتقاری خود و به حکم «کل شیء هالک» هیچ وجودی ندارند و در موتاند، اما با تجلی نَفس رحمانی در هر لحظه هست میشوند (لاهیجی، شرح گلشن راز، ص427 – 426.)
حیات دیگر، حیات معنوی است که به واسطة انسلاخ روح از صفات نفسانی و اتصاف به صفات روحانی، برای روح انسان در همین نشئه دنیایی رخ میدهد. در مقابل این حیات، موت اختیاری است که همان قطع تعلقات مادی و الزام نفس به عبودیت و بندگی حضرت حق است.
حیات سوم، حیات ابدی انسان و دیگر مخلوقات است که متعلق به عالم پس از مرگ میباشد. در مقابل آن، مرگ اضطراری است که عبارت از قطع تعلقات روح از بدن عنصری و انحلال از طبیعت است. در آثار عارفان درکنار این موت و حیات، به سه نوع قیامت صغری، وسطی و کبری اشاره شده است (همان، 421).
نکته حائز اهمیت این که هر یک از حیات طبیعی و حیات ابدی که در مقابل آن موت لحظهای موجودات امکانی و موت اضطراری قرار دارد، از مواردی است که متعلق به تمام مخلوقات و موجودات عالم است؛ یعنی تمام مخلوقات که از ذات حق تعالی هستی خود را دریافت کردهاند، روزی خواهند مرد و در قیامت کبری برانگیخته خواهند شد. اما تنها امری که مختص انسان بوده، قابلیت ورود او به نوعی حیات اختیاری است. او میتواند در همین حیات طبیعی مرگ ارادی داشته باشد و قیامت خود را رؤیت کند. شکوفایی حقیقت انسان و به ثمر رسیدن میوه وجود وی و یافتن حیات طیبه از طریق دوباره زاده شدن و مرگ پیش از مرگ است.
توضیح بیشتر
انسان و جهان دو عالم متناظر بر هم و احوال آن دو، در نگاهی اجمالی بر هم قابل انطباق اند. هرآنچه در آفاق و عوالم طبیعی رخ میدهد، در نفوس انسانی نیز نمونه و مظهری دارد. انسان نسخه و فهرستی فراگیر از خلایق و موجودات و جامع تمام مراتب عالم است و به جهت این جامعیت مستحق خلافت گشته است. باطن او نفخه و روح الهی است و صورت ظاهر او بدن جسمانی و عنصری است. کتاب وجود انسان را این دو برگ تشکیل میدهند. حیات و کمال جسم، به روح است و بدن بی روح بسان جماد. نسبت جهان و انسان کامل نیز به همین گونه است که جهان همچون بدن انسان، و انسان کامل به مثابه جان و روح ساری در جهان است. آدمی برای راهیابی به ملکوت عالم و وصول به سعادت حقیقی باید از جسم و کالبد عالم بیرون رود و به تعبیری بار دیگر زاده شود.
بر اساس تناظر انسان و هستی، از هر مرتبه از مراتب عالم، نصیبی در صورت انسانی میتوان سراغ گرفت. حیات، مرگ و قیامت از حقایق غیر قابل انکار عالم هستی است که از قیاس احوال عالم با احوال انسان، این سه نشئه در انسان نیز وجود دارد. در لسان عرفا آمده است که انسان دارای سه نوع حیات و در مقابل آن، سه نوع مرگ و همچنین سه نوع قیامت است:
یکی حیات طبیعی است که بر اساس نَفَسِ رحمانی حضرت حق دمادم بر هستی افاضه میشود و حیات تمامی مخلوقات از تجلی او حاصل میشود. در مقابل آن، موتی است که در هر لحظه و طرفةالعینی مخلوقات را در احاطه خویش دارد، چرا که موجودات به جهت وجود امکانی و افتقاری خود و به حکم «کل شیء هالک» هیچ وجودی ندارند و در موتاند، اما با تجلی نَفس رحمانی در هر لحظه هست میشوند (لاهیجی، شرح گلشن راز، ص427 – 426.)
حیات دیگر، حیات معنوی است که به واسطة انسلاخ روح از صفات نفسانی و اتصاف به صفات روحانی، برای روح انسان در همین نشئه دنیایی رخ میدهد. در مقابل این حیات، موت اختیاری است که همان قطع تعلقات مادی و الزام نفس به عبودیت و بندگی حضرت حق است.
حیات سوم، حیات ابدی انسان و دیگر مخلوقات است که متعلق به عالم پس از مرگ میباشد. در مقابل آن، مرگ اضطراری است که عبارت از قطع تعلقات روح از بدن عنصری و انحلال از طبیعت است. در آثار عارفان درکنار این موت و حیات، به سه نوع قیامت صغری، وسطی و کبری اشاره شده است (همان، 421).
نکته حائز اهمیت این که هر یک از حیات طبیعی و حیات ابدی که در مقابل آن موت لحظهای موجودات امکانی و موت اضطراری قرار دارد، از مواردی است که متعلق به تمام مخلوقات و موجودات عالم است؛ یعنی تمام مخلوقات که از ذات حق تعالی هستی خود را دریافت کردهاند، روزی خواهند مرد و در قیامت کبری برانگیخته خواهند شد. اما تنها امری که مختص انسان بوده، قابلیت ورود او به نوعی حیات اختیاری است. او میتواند در همین حیات طبیعی مرگ ارادی داشته باشد و قیامت خود را رؤیت کند. شکوفایی حقیقت انسان و به ثمر رسیدن میوه وجود وی و یافتن حیات طیبه از طریق دوباره زاده شدن و مرگ پیش از مرگ است.