مثلا مروری بر این موارد:
اعدام سلطان سکه: فرض کنیم در اینکه آیا اعدام سلطان سکه صحیح بود یا نبود بحثی نداریم (چون اطلاعاتِ دقیقی از جزئیات نداریم)، ولی این بحث مطرح است که «جامعه» چقدر در جریان «چراییِ» اعدام این فرد قرار گرفت؟ چه میزان اطلاعات از لزوم/عدم لزومِ اعدام این فرد به بدنه جامعه داده شد؟ گناه اصلیِ این سلطان در بازار تهران چه بوده؟
اعلام فیلترینگ تلگرام: حتی اگر فرض کنیم که مضراتی در مورد وجود/عدم وجود تلگرام وجود داشت (که چنین فرضی بسیار مستبعد است)، ولی بخش بزرگی از جامعه اصلا متقاعد نشد که چرا و برای چه باید تلگرام فیلتر شود؟ (و همزمان با فیلترشکن استفاده شود!) ولی واتس اَپ یا وایبر وجود داشته باشد؟! چراییِ این تصمیم با بیانی مستدل و روشن هرگز به جامعه گفته نشد.
گران شدن بنزین: پیش از افزایشِ نرخ بنزین، تعداد زیادی از تحصیلکردگانِ اقتصاد، هشدار می دادند که این میزان «ارزانی» بنزین در کشور صحیح نیست و مخالف منافع ملی است. ولی هرگز جامعه متقاعد نشد که چرا باید «آن روشِ خسارت بار» برای گران کردنِ بنزین بکار گرفته می شد؟ و چرا آقای رئیس جمهور صبح که از خواب بیدار شد فهمید بنزین گران شده؟
انحلال جمعیت امام علی: یک سازمان غیر دولتی که در زمینه معضلات اجتماعی و کودکان کار/سرطانی برنامههایی اجرا می کرد، منحل شد. برای بخشی از جامعه این علامت سوال باقی ماند که علت این تصمیم چه بوده؟ چه مشکلِ “لاینحلی” وجود داشت که “انحلال” تنها راه چاره بود؟ حتی اگر این انجمن در طول ۲۱ سال فعالیت خود اشتباهاتی هم انجام داده بود، این روش و مسیرِ برخورد با افکار عمومی درباره انحلال صحیح نبود.
اعلام نامزدی سعید محمد برای انتخابات ریاست جمهوری: اساسا اینکه سعید محمد که بوده؟/چه کرده؟ اینها محل سوال نیست. «سوال اصلی» این است که یک فرد (یا گروه) «چه میزان» برای اقناعِ افکار عمومی احترام قائل هستند و آیا گمان می کنند که در فاصله «کمتر از سه ماه و نیم» مانده به انتخابات ریاست جمهوری، می توان ناگهان از پرده برون آمد و برای چهار/هشت سال ادارۀ هشتاد میلیون نفوس اعلام آمادگی کرد؟ و آن وقت بجای ادبار، انتظارِ اقبالِ افکار عمومی را هم داشت؟
(حتی محمود احمدی نژاد، از دوسال قبل از انتخابات ۸۵ در شهرداری تهران برای ریاست جمهوری کار کرد و از هر فرصتی برای معرفی خودش استفاده کرد -یعنی از ۱۳۸۴- ؛ نه چهار ماه قبل انتخابات)
اصلا حتی اگر بپذیریم که سعید محمد (یا هر فردی مشابه او) در سطحِ «خارق العاده» و قابل توجهی از توانمندی/هوش/درایت/تجربه قرار دارد، ولی چرا و چطور حداقلهای «احترام» برای بدنه جامعه در نظر گرفته نمی شود؟ در تمام دنیا، فردِ متقاضیِ نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری باید از دو سال (یا حداقل از یک سال) قبل از انتخابات، خود را به مردم عرضه کند (و برنامه هایش را در معرضِ نقد قرار دهد). این چه روش برخورد با افکار عمومی است؟
ما با جامعه ای مواجه هستیم که در آن فقط «دانشگاه آزاد» بیش از پنج میلیون فارغ التحصیل دارد. یعنی حداقل پنج میلیون از نفوس این جامعه برای تحصیلاتِ تکمیلیِ خود «پول، وقت و انرژی» صرف کرده اند. میلیونها نفر فارغ التحصیلانِ دانشگاههای دولتی که جای خود را دارد. در چنین جامعه ای «با این میزان از تحصیلات و آگاهی» چطور انتظار داریم که کمتر از چهارماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری، کسی با یک نامۀ استعفا و سپس یک ویدئویِ یک دقیقه ای در حرم امام رضا اعلام کند که می خواهد زمام امورِ چهارسال زندگیِ مردم یک کشور را بدست بگیرد. این کار، هم تقلیل حرمت حرم است و هم تخفیف شأن و جایگاه ریاست جمهوری.
بحث، بحثِ شخصِ سعید محمد نیست. بحث، در این است که اینگونه تقلیلِ امور و ساده برگزار کردنِ «اقناع افکار عمومی» در دنیای پیچیدۀ امروز، صحیح نیست. حتی اگر سعید محمد (به تعبیر برخی) کاندیدای اصلی نباشد (و قرار است که زمینه سازِ کاندیدای دیگری شود) این روش اشتباه است.
جامعه احترام دارد. جامعه (در دنیای امروز) توام با پیچیدگیهای بسیار است. میزانِ برخورداری شهروند، از «اطلاعات» بسیار متفاوت با بیست (یا حتی ده) سال پیش از این است. آنها که جایگاهِ خود را بر صدر مصطبه می بینند، باید باور کنند که احترامِ به افکار عمومی، مقدمِ بر توانمندیهای فردیِ خود و مشاورانشان قرار دارد.
انباشتِ پرسشهای بی پاسخ، آیندۀ روشنی را برای هیچ ملّتی رقم نخواهد زد.
محمدرضا اسلامی
کارخونه