۱۳۹۳/۰۸/۱۶
–
۱۹۲۱ بازدید
اگر انسان مختار است پس چرا مشیت در دست خداوند است؟
1- در رابطه با موضوع سرنوشت، دو تفسیر وجود دارد :تفسیر نخست میگوید: سرنوشت هر کس از روز نخست، بدون اطلاع و حضور او، از طرف خداوند تعیین شده ، بنابراین هر کس با سرنوشت معینی از مادر متولد میشود که قابل دگرگونی نیست .هر انسانی نصیب و قسمتی دارد که ناچار باید به آن برسد. چه بخواهد و چه نخواهد. کوششها برای تغییر سرنوشت بیهوده است. بنابراین تفسیر، بدیهی است که انسان موجودی مجبور و بی اختیار است.بررسی منابع اسلامی نشان میدهد این تفسیر مورد تأیید اسلام نیست . قبول و پذیرش آن، تمام مفاهیم مسلّم اسلامی از قبیل: تکلیف، جهاد، سعی و کوشش و استقامت و غیره را به هم میریزد.
استاد مطهری میگوید: « اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهی، انکار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نیرو و اراده و اختیار بشر است، چنین قضا و قدر و سرنوشتی وجود ندارد و نمیتواند وجود داشته باشد» . (شهید مطهری ، مجموعةآثار، ج1، ص 384)
اما در تفسیر دوم از سرنوشت، در عین حال که دست تقدیر الهی در زندگی انسان را مردود نمیداند، نقش انسان را در تعیین سرنوشت زندگی او میپذیرد. در این تفسیر، نقش انسان نه تنها مغایر با سرنوشت نیست، بلکه جزئی از همان سرنوشت است . سرنوشت و تقدیر انسان چنین است که او سرنوشت خود را تعیین نماید. در واقع اختیار داشتن انسان جزئی از تقدیرات الهی است.
تردیدی نیست که خداوند برای هر چیزی علتها و اسباب هایی قرار داده که هستی و مشخصات آن بستگی به آنها دارد. این طور نیست که هر چه در جهان پدید میآید، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقی و بی حساب باشد. همان گونه که در بارش برف و باران و … عواملی دخالت دارد و هرگز چنین کاری بی علل و اسباب انجام نمیپذیرد، همچنین کارهای بشر از روی تصادف و اتفاق از او سر نمیزند، بلکه نخست چیزی را تصور میکند، سپس به آن میاندیشد و پس از آن که فایده واقعی یا پنداری آن را پذیرفت، در انجام آن میکوشد. پس وقوع هر حادثه ای در جهان علت و سببی دارد . این نظامی است تخلف ناپذیر و خداوند چنین مقرّر کرده است.
بدیهی است این مسئله با اصل آزادی و اختیار انسان هم منافات ندارد، زیرا اختیار و آزادی یکی از اسباب و علل است؛ یعنی خداوند خواسته و مقدّر نموده که بشر کارهای خود را به اراده خود انجام دهد و سرنوشت خویش را رقم زند.
این که میگوییم کارهای انسان هم به اختیار خود او است و هم قضا و قدر الهی دخالت دارد، به همین معنی است که خدا اراده فرموده و مقدّر کرده که بشر سرنوشت خود را تعیین کنند. بشر مختار و آزاد آفریده شده، یعنی به او عقل و فکر و اراده داده شده است. بشر در کارهای ارادی خود مانند سنگ نیست که او را از بالا به پایین رها کرده باشند و تحت تأثیر عامل جاذبه زمین خواه نا خواه به طرف زمین سقوط کند. نیز مانند گیاه نیست که تنها یک راه محدود در جلوی او هست و همین که در شرایط معین رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه مواد غذایی را جذب و راه رشد و نمو را طی میکند.
هم چنین مانند حیوان نیست که به حکم غریزه کارهایی انجام دهد. بشر همیشه خود را در سر چهار راه هایی میبیند . هیچ گونه اجباری که فقط یکی از آنها را انتخاب کند ندارد . سایر راهها بر او بسته نیست. انتخاب یکی از آنها به نظر و فکر و اراده او مربوط است؛ یعنی طرز فکر و انتخاب او است که یک راه خاص را معین میکند. (شهید مطهری ، مجموعةآثار، ج1، ص 385)
پس تقدیر خداوندی این است که بشر افعال خود را از روی اختیار انجام دهد، نه این که تقدیر ، او را به انجام یک طرف مجبور سازد. انسان به هر سو که رو آورد، همان قضا و قدر او است که با دست خود آن را انتخاب میکند.
انسان فقط یک نوع سرنوشت ندارد، بلکه سرنوشتهای گوناگونی در پیش دارد که ممکن است هر کدام از آنها جانشین دیگری گردد، مثلاً اگر کسی بیمار شود و معالجه کند و نجات پیدا کند، به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. نیز اگر معالجه نکند و رنجور بماند و یا بمیرد، آن نیز به موجب سرنوشت و قضا و قدر است.
امیرالمؤمنین علیه السلام از کنار دیوار شکسته و کجی برخاست. پرسیدند: از قضای الهی فرار میکنی؟ فرمود: از قضای الهی به قدر او پناه میبرم. (شیخ صدوق، التوحید ص 369) یعنی درست است که تا قانون علیت که منتهی به فرمان خداست، نباشد، دیوار شکسته سقوط نخواهد کرد، اما همان خداوند به من عقلی داده که آن خود ، یک حلقه از سلسله قانون علیت است و یک عامل بازدارنده در برابر این گونه حوادث. البته دیوار عقل و شعور ندارد و بدون اعلام قبلی و طبق علت های خاص خود سقوط میکند. اما میتوانم به قدر الهی پناه ببرم؛ یعنی با عقل خود چنان محل نشستن را اندازه گیری کنم که اگر دیوار سقوط کند روی من نیفتد». (ناصر مکارم شیرازی، پیدایش مذاهب، ص 31 ، تنظیم مسعود مکارم، محمد رضا حامدى)
در قرآن آیات زیادی وجود دارد که به صراحت اختیار انسان و نقش اراده او را بیان داشته است؛ مانند آیه: «لیس للانسان الا ما سعی ـــ برای انسان چیزی جز حاصل سعی او نیست».(نجم/ 39)
و مانند آیه: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم ـــ خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد. مگر خودشان آن را تغییر دهند».(رعد/ 11)
با یک مثال معنای قضا و قدر الهی روشن میشود: «اگر کسی بالای بام ایوانی خود را روی زمین بیفکند و بگوید: اگر مقدر است بمیرم میمیرم و اگر مقدر است بمانم میمانم. این گفته درست نیست، زیرا قضا و قدر الهی این است که بشر دارای اختیار و اراده باشد . بتواند خود را از بام پرت کند و بمیرد و یا آن که از راه بام، پله پله به زیر آید و بماند. هر کدام را که انتخاب نماید، همان قضا و قدر و سرنوشت او است.
بنابراین تعیین سرنوشت و مقدرات، به معنای تعیین علتها و اسبابی است که زندگی انسانها را رقم میزند. بلکه بخشی از اسباب و علتها نیز به وسیله انسان تحقق مییابد.
2- اما در مورد علم خداوند به آینده و سرنوشت انسان ها و یا آگاهی بزرگان دین از برخی از این امور با اندکی تأمل روشن می شود که این علم هیچ تأثیری در چگونگی رفتار بندگان نخواهد گذاشت. بله خدا و اولیای او به دلیل احاطهای که به همه امور در کل عالم دارند ،تنها نسبت به اموری که افراد به طور اختیاری در آینده انتخاب میکنند آگاهند .
اگر دو اتومبیل با سرعت زیاد به سوی هم در حرکت باشند، هلیکوپتری که بر بالای مسیر این ها حرکت میکند، صحنه را میبیند . میداند که تا چند لحظه دیگر این دو اتومبیل با هم برخورد و تصادف میکنند. ولی تصادف زاییده علم خلبان نیست، بلکه زاییده سرعت زیادی است که رانندهها با انتخاب خود برگزیدهاند. اگر سرعت را انتخاب نمیکردند، تصادف پیش نمیآمد.
این امر مانند آگاهی پزشکی است که به طور قطع می داند فلان بیمار در آینده دچار فلان وضعیت جسمی خواهد شد ، یا با توجه به وضع فعلی اش روند بهبودی یا پیشرفت بیماری اش به کجا منتهی می گردد. دانستن این مسایل از طرف پزشک تأثیری در به وجود آمدن یا نیامدن بیماری و روند خاص پیشرفت یا درمان آن ندارد . بیماری فرد ، مسیر طبیعی خود را طی می کند .
آیا اگر معلمی از قبل بداند که کدام دانش آموز در امتحان نمره بدی می آورد ، در امتحان او تاثیری خواهد داشت یا نشان دهنده تعیین شده بودن نتیجه از قبل است ؟ مسلما خیر، زیرا نتایج ضعیف دانش آموز معلول علت های خاص خود مانند کاهلی و تنبلی است که اطلاع قبلی معلم ربطی به آن ها ندارد؛ به همین شکل علم خداوند به حوادث آینده هم نه ما را مجبور به حرکت به سمت همان اهداف می کند و نه بیانگر رقم خورده بودن همه چیز از قبل است .
نتیجه
بعد از اثبات علم پیشین الهى به این معنا که خداوند از ازل به همه چیز از جمله افعال انسان عالم است، آن گاه به این نتیجه مى رسیم این علم خداوند هیچ منافاتى با اختیار انسان ندارد؛ چون متعلق علم پیشین خداوند، افعال انسان به وصف اختیار است. خداوند فقط از نهایت کار انسان علم ندارد، بلکه به مبادى و مقدّمات دور و نزدیک افعال انسان از جمله اختیار او هم علم دارد.
به عبارت دیگر، در صورتى فعلى در خارج ایجاد مى شود که تمام اجزاى علتش تحقق پیدا کند. از جمله اجزاى علت تامه اختیار انسان است؛ یعنى اگر همه اجزاى فعل از جمله اختیار انسان آماده بود، فعل تحقق پیدا مى کند، آن گاه علم پیشین خدا به همه اجزاى علت تامه از جمله اختیار انسان تعلق مى گیرد.
در نتیجه، علم پیشین الهى هیچ منافاتى با اختیار انسان ندارد و سبب جبرى بودن افعال آدمى نمى گردد
استاد مطهری میگوید: « اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهی، انکار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نیرو و اراده و اختیار بشر است، چنین قضا و قدر و سرنوشتی وجود ندارد و نمیتواند وجود داشته باشد» . (شهید مطهری ، مجموعةآثار، ج1، ص 384)
اما در تفسیر دوم از سرنوشت، در عین حال که دست تقدیر الهی در زندگی انسان را مردود نمیداند، نقش انسان را در تعیین سرنوشت زندگی او میپذیرد. در این تفسیر، نقش انسان نه تنها مغایر با سرنوشت نیست، بلکه جزئی از همان سرنوشت است . سرنوشت و تقدیر انسان چنین است که او سرنوشت خود را تعیین نماید. در واقع اختیار داشتن انسان جزئی از تقدیرات الهی است.
تردیدی نیست که خداوند برای هر چیزی علتها و اسباب هایی قرار داده که هستی و مشخصات آن بستگی به آنها دارد. این طور نیست که هر چه در جهان پدید میآید، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقی و بی حساب باشد. همان گونه که در بارش برف و باران و … عواملی دخالت دارد و هرگز چنین کاری بی علل و اسباب انجام نمیپذیرد، همچنین کارهای بشر از روی تصادف و اتفاق از او سر نمیزند، بلکه نخست چیزی را تصور میکند، سپس به آن میاندیشد و پس از آن که فایده واقعی یا پنداری آن را پذیرفت، در انجام آن میکوشد. پس وقوع هر حادثه ای در جهان علت و سببی دارد . این نظامی است تخلف ناپذیر و خداوند چنین مقرّر کرده است.
بدیهی است این مسئله با اصل آزادی و اختیار انسان هم منافات ندارد، زیرا اختیار و آزادی یکی از اسباب و علل است؛ یعنی خداوند خواسته و مقدّر نموده که بشر کارهای خود را به اراده خود انجام دهد و سرنوشت خویش را رقم زند.
این که میگوییم کارهای انسان هم به اختیار خود او است و هم قضا و قدر الهی دخالت دارد، به همین معنی است که خدا اراده فرموده و مقدّر کرده که بشر سرنوشت خود را تعیین کنند. بشر مختار و آزاد آفریده شده، یعنی به او عقل و فکر و اراده داده شده است. بشر در کارهای ارادی خود مانند سنگ نیست که او را از بالا به پایین رها کرده باشند و تحت تأثیر عامل جاذبه زمین خواه نا خواه به طرف زمین سقوط کند. نیز مانند گیاه نیست که تنها یک راه محدود در جلوی او هست و همین که در شرایط معین رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه مواد غذایی را جذب و راه رشد و نمو را طی میکند.
هم چنین مانند حیوان نیست که به حکم غریزه کارهایی انجام دهد. بشر همیشه خود را در سر چهار راه هایی میبیند . هیچ گونه اجباری که فقط یکی از آنها را انتخاب کند ندارد . سایر راهها بر او بسته نیست. انتخاب یکی از آنها به نظر و فکر و اراده او مربوط است؛ یعنی طرز فکر و انتخاب او است که یک راه خاص را معین میکند. (شهید مطهری ، مجموعةآثار، ج1، ص 385)
پس تقدیر خداوندی این است که بشر افعال خود را از روی اختیار انجام دهد، نه این که تقدیر ، او را به انجام یک طرف مجبور سازد. انسان به هر سو که رو آورد، همان قضا و قدر او است که با دست خود آن را انتخاب میکند.
انسان فقط یک نوع سرنوشت ندارد، بلکه سرنوشتهای گوناگونی در پیش دارد که ممکن است هر کدام از آنها جانشین دیگری گردد، مثلاً اگر کسی بیمار شود و معالجه کند و نجات پیدا کند، به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. نیز اگر معالجه نکند و رنجور بماند و یا بمیرد، آن نیز به موجب سرنوشت و قضا و قدر است.
امیرالمؤمنین علیه السلام از کنار دیوار شکسته و کجی برخاست. پرسیدند: از قضای الهی فرار میکنی؟ فرمود: از قضای الهی به قدر او پناه میبرم. (شیخ صدوق، التوحید ص 369) یعنی درست است که تا قانون علیت که منتهی به فرمان خداست، نباشد، دیوار شکسته سقوط نخواهد کرد، اما همان خداوند به من عقلی داده که آن خود ، یک حلقه از سلسله قانون علیت است و یک عامل بازدارنده در برابر این گونه حوادث. البته دیوار عقل و شعور ندارد و بدون اعلام قبلی و طبق علت های خاص خود سقوط میکند. اما میتوانم به قدر الهی پناه ببرم؛ یعنی با عقل خود چنان محل نشستن را اندازه گیری کنم که اگر دیوار سقوط کند روی من نیفتد». (ناصر مکارم شیرازی، پیدایش مذاهب، ص 31 ، تنظیم مسعود مکارم، محمد رضا حامدى)
در قرآن آیات زیادی وجود دارد که به صراحت اختیار انسان و نقش اراده او را بیان داشته است؛ مانند آیه: «لیس للانسان الا ما سعی ـــ برای انسان چیزی جز حاصل سعی او نیست».(نجم/ 39)
و مانند آیه: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم ـــ خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد. مگر خودشان آن را تغییر دهند».(رعد/ 11)
با یک مثال معنای قضا و قدر الهی روشن میشود: «اگر کسی بالای بام ایوانی خود را روی زمین بیفکند و بگوید: اگر مقدر است بمیرم میمیرم و اگر مقدر است بمانم میمانم. این گفته درست نیست، زیرا قضا و قدر الهی این است که بشر دارای اختیار و اراده باشد . بتواند خود را از بام پرت کند و بمیرد و یا آن که از راه بام، پله پله به زیر آید و بماند. هر کدام را که انتخاب نماید، همان قضا و قدر و سرنوشت او است.
بنابراین تعیین سرنوشت و مقدرات، به معنای تعیین علتها و اسبابی است که زندگی انسانها را رقم میزند. بلکه بخشی از اسباب و علتها نیز به وسیله انسان تحقق مییابد.
2- اما در مورد علم خداوند به آینده و سرنوشت انسان ها و یا آگاهی بزرگان دین از برخی از این امور با اندکی تأمل روشن می شود که این علم هیچ تأثیری در چگونگی رفتار بندگان نخواهد گذاشت. بله خدا و اولیای او به دلیل احاطهای که به همه امور در کل عالم دارند ،تنها نسبت به اموری که افراد به طور اختیاری در آینده انتخاب میکنند آگاهند .
اگر دو اتومبیل با سرعت زیاد به سوی هم در حرکت باشند، هلیکوپتری که بر بالای مسیر این ها حرکت میکند، صحنه را میبیند . میداند که تا چند لحظه دیگر این دو اتومبیل با هم برخورد و تصادف میکنند. ولی تصادف زاییده علم خلبان نیست، بلکه زاییده سرعت زیادی است که رانندهها با انتخاب خود برگزیدهاند. اگر سرعت را انتخاب نمیکردند، تصادف پیش نمیآمد.
این امر مانند آگاهی پزشکی است که به طور قطع می داند فلان بیمار در آینده دچار فلان وضعیت جسمی خواهد شد ، یا با توجه به وضع فعلی اش روند بهبودی یا پیشرفت بیماری اش به کجا منتهی می گردد. دانستن این مسایل از طرف پزشک تأثیری در به وجود آمدن یا نیامدن بیماری و روند خاص پیشرفت یا درمان آن ندارد . بیماری فرد ، مسیر طبیعی خود را طی می کند .
آیا اگر معلمی از قبل بداند که کدام دانش آموز در امتحان نمره بدی می آورد ، در امتحان او تاثیری خواهد داشت یا نشان دهنده تعیین شده بودن نتیجه از قبل است ؟ مسلما خیر، زیرا نتایج ضعیف دانش آموز معلول علت های خاص خود مانند کاهلی و تنبلی است که اطلاع قبلی معلم ربطی به آن ها ندارد؛ به همین شکل علم خداوند به حوادث آینده هم نه ما را مجبور به حرکت به سمت همان اهداف می کند و نه بیانگر رقم خورده بودن همه چیز از قبل است .
نتیجه
بعد از اثبات علم پیشین الهى به این معنا که خداوند از ازل به همه چیز از جمله افعال انسان عالم است، آن گاه به این نتیجه مى رسیم این علم خداوند هیچ منافاتى با اختیار انسان ندارد؛ چون متعلق علم پیشین خداوند، افعال انسان به وصف اختیار است. خداوند فقط از نهایت کار انسان علم ندارد، بلکه به مبادى و مقدّمات دور و نزدیک افعال انسان از جمله اختیار او هم علم دارد.
به عبارت دیگر، در صورتى فعلى در خارج ایجاد مى شود که تمام اجزاى علتش تحقق پیدا کند. از جمله اجزاى علت تامه اختیار انسان است؛ یعنى اگر همه اجزاى فعل از جمله اختیار انسان آماده بود، فعل تحقق پیدا مى کند، آن گاه علم پیشین خدا به همه اجزاى علت تامه از جمله اختیار انسان تعلق مى گیرد.
در نتیجه، علم پیشین الهى هیچ منافاتى با اختیار انسان ندارد و سبب جبرى بودن افعال آدمى نمى گردد