۱۳۹۵/۰۲/۱۴
–
۷۲۳ بازدید
چرا گفته شده است که مشاهده حضوری، راه منحصر خداشناسی است؟
بعضی گمان می کنند خدا را نمی شناسند و منکرند اما خدا اصلاً قابل انکار نیست. او فوق آن است که مجهول باشد. از این رو در روایات این تعبیر بلند آمده است که: (مَعْروُف عِنْدَ کَلِ جاهِل) ؛(بحار 4/286؛ کافی1/91.) خدای سبحان پیش هر جاهلی معروف است. ممکن نیست کسی خدا را نشناسد، زیرا ممکن نیست کسی به خویشتن خویش پی نبرد. و خویشتن هر انسانی عین ربط الی الله است. زیرا خدا قیّم این هستی است. اگر این هستی مانند مصنوع بشری دارای وجودی مستقل بود تا انسان با تأمّل در اطراف مصنوع بخواهد پی به صانع آن ببرد، ممکن بود کسی مصنوع را ببیند و از صانع غافل باشد، ولی اگر برای انسان و هر مصنوع دیگر، ذاتی جز ارتباط با خدای سبحان نیست، قهراً فرض هم ندارد کسی این مصنوع را ببیند و خدایی که قیّم اوست نبیند. اگر مصنوع را دید و خدا را ندید معنایش آن است که این مصنوع مستقل است. پس مصنوع را هم ندیده است. آن که می گوید: من خدا را نمی شناسم و قبول ندارم، روزی که پرده های غفلت کنار رود می بیند که خدا را می شناخت و او را می پرستید، ولی گمان می کرد دیگری را می شناسد و می پرستد، در حالی که دیگری مانند بت، واقعیت نداشت.
مضمون حدیث شریف (مَعْروُف عِنْدَ کَلِ جاهِل) این است که انسانها خدا را با مشاهده و بی واسطه می شناسند نه با واسطه.
شناخت ما نسبت به اشیاء و اجزاء عالَم، گاهی با مفهوم، گاهی با ماهیّت، گاهی با مثال،گاهی با وصف ذاتی و گاهی با وصف عَرَضی است و اینها واسطه و رابطه اند و ما را به آن معروف می رسانند. اگر چیزی به طور مطلق مصون از شبیه و منزه از مثیل بود، نمی توان آن را به ذاتیات، عرضیات، وصف عرضی، وصف ذاتی، مثال و صورت شناخت. چون هیچ رابطه ای بین او و این صورت علمی نیست. اگر چیزی هیچ شریک و مثیل نداشت یا معرفتش ذاتاً محال است و یا اگر میسر است معرفتش، تنها معرفت حضوری و شهودی است.
اگر ما ماهیات انواع،اشخاص و اصناف را می شناسیم، برای آن است که ماهیاتی که در خارج است صورت ذهنی و وصف ذاتی یا عرضی آن نزد ماست و آن ممثّلی که در خارج است، مثالش پیش ماست. اگر شیئی از اوصاف ذاتی و عرضیِ زائد بر ذات، مُبر ّا، و از ماهیت، مفهوم، مثال، صورت و مانند آنها منزه بود، هرگز نمی توان آن را با علم حصولی و مفهوم ذهنی شناخت.
خدا خود را با (لَیْسَ کَمِثله شَیء) شوری/11 معرفی کرد. اگر چیزی مانند او نیست، ما او را با چه بشناسیم؟ اگر صورت علمی پیش حکیم باشد و حکیم بخواهد با آن صورت علمی،خدا را بشناسد، باید بین این صورت علمی که معلوم بالذات اوست و خدای سبحان که بیرون از ذات او تلقی شده و معلوم بالعرض است شباهت و شرکتی باشد. خدای سبحان به طور مطلق شریک ندارد، نه چیزی هم مفهوم و هم ماهیت با اوست و نه هم وصف و هم صورت و هم مثال با او.
بنابراین هرگزنمی توان ذات اقدس اله را مانند دیگر اشیا از راه واسطه علمی شناخت. چاره ای جز این نیست که به حضور او رفته و او را با خود او، یعنی با مشاهده حضوری بشناسیم. و این کار دشوار به نظر می رسد، ولی انسان همواره خدای خود را می شناسد، گرچه گمان می کند نمی شناسد یا گمان می کند خدای سبحان همان معانی و مفاهیمی است که در ذهن او ترسیم شده است، در حالی که چنین نیست.
حاصل آن که اگر امری شریک نداشت، یا معرفت او ممتنع بالذات است یا ضروری بالذات، نه ممکن بالذات، و خدای سبحان در هیچ امری شریک ندارد و معرفت او هم ممتنع بالذات نیست، زیرا عده ای خدا را می شناسند. پس آنها خدا را با ذات خود او می شناسند نه با واسطه. منتها هر کس به هر اندازه ای که خود را شناخت، ارتباط خود را با خدایی که قیّم و قیوم اوست می شناسد و به همان اندازه به خدای سبحان معرفت پیدا می کند. نمی توان گفت معرفت خدا نه ممتنع است و نه ضروری، بلکه ممکن است. باید گفت معرفت خداوند نه تنها ممکن، بلکه ضروری است.
آنچه درکتابهای حکمت الهی مطرح شده که: (الله تعالی لا مناسب له، لا مشارک له، لا مشابه له، لا مماثل له، لا مساوی له، لا مطابق له، لا محاذی له، بالقول المطلق)؛ (اسفار 6/107.) همه را از آیه کریمه (لَیْس کَمِثله شَیء) شوری/11 گرفته اند. بنابراین خدای سبحان را با خود خدا می توان شناخت و این همان معرفت راستین و شهود حق است. منتها چون بین خداوند و انسان حجابی نیست مگر خود انسان، عده ای در حجاب خویشند و نمی دانند خدا را می شناسند و عده ای حجاب را ترقیق کرده، تا حدودی می فهمند که خدا را می شناسند و عده ای نیز سعی کرده اند این حجاب را بدرند و به مقام فنا برسند و خدای سبحان را تا آن مرحله که میسور است مشاهده کنند.
آیة الله جوادی آملی،تفسیر موضوعی قرآن ج 7 (سیرة پیامبران(ع) در قرآن)
به نقل از سایت تبیان
مضمون حدیث شریف (مَعْروُف عِنْدَ کَلِ جاهِل) این است که انسانها خدا را با مشاهده و بی واسطه می شناسند نه با واسطه.
شناخت ما نسبت به اشیاء و اجزاء عالَم، گاهی با مفهوم، گاهی با ماهیّت، گاهی با مثال،گاهی با وصف ذاتی و گاهی با وصف عَرَضی است و اینها واسطه و رابطه اند و ما را به آن معروف می رسانند. اگر چیزی به طور مطلق مصون از شبیه و منزه از مثیل بود، نمی توان آن را به ذاتیات، عرضیات، وصف عرضی، وصف ذاتی، مثال و صورت شناخت. چون هیچ رابطه ای بین او و این صورت علمی نیست. اگر چیزی هیچ شریک و مثیل نداشت یا معرفتش ذاتاً محال است و یا اگر میسر است معرفتش، تنها معرفت حضوری و شهودی است.
اگر ما ماهیات انواع،اشخاص و اصناف را می شناسیم، برای آن است که ماهیاتی که در خارج است صورت ذهنی و وصف ذاتی یا عرضی آن نزد ماست و آن ممثّلی که در خارج است، مثالش پیش ماست. اگر شیئی از اوصاف ذاتی و عرضیِ زائد بر ذات، مُبر ّا، و از ماهیت، مفهوم، مثال، صورت و مانند آنها منزه بود، هرگز نمی توان آن را با علم حصولی و مفهوم ذهنی شناخت.
خدا خود را با (لَیْسَ کَمِثله شَیء) شوری/11 معرفی کرد. اگر چیزی مانند او نیست، ما او را با چه بشناسیم؟ اگر صورت علمی پیش حکیم باشد و حکیم بخواهد با آن صورت علمی،خدا را بشناسد، باید بین این صورت علمی که معلوم بالذات اوست و خدای سبحان که بیرون از ذات او تلقی شده و معلوم بالعرض است شباهت و شرکتی باشد. خدای سبحان به طور مطلق شریک ندارد، نه چیزی هم مفهوم و هم ماهیت با اوست و نه هم وصف و هم صورت و هم مثال با او.
بنابراین هرگزنمی توان ذات اقدس اله را مانند دیگر اشیا از راه واسطه علمی شناخت. چاره ای جز این نیست که به حضور او رفته و او را با خود او، یعنی با مشاهده حضوری بشناسیم. و این کار دشوار به نظر می رسد، ولی انسان همواره خدای خود را می شناسد، گرچه گمان می کند نمی شناسد یا گمان می کند خدای سبحان همان معانی و مفاهیمی است که در ذهن او ترسیم شده است، در حالی که چنین نیست.
حاصل آن که اگر امری شریک نداشت، یا معرفت او ممتنع بالذات است یا ضروری بالذات، نه ممکن بالذات، و خدای سبحان در هیچ امری شریک ندارد و معرفت او هم ممتنع بالذات نیست، زیرا عده ای خدا را می شناسند. پس آنها خدا را با ذات خود او می شناسند نه با واسطه. منتها هر کس به هر اندازه ای که خود را شناخت، ارتباط خود را با خدایی که قیّم و قیوم اوست می شناسد و به همان اندازه به خدای سبحان معرفت پیدا می کند. نمی توان گفت معرفت خدا نه ممتنع است و نه ضروری، بلکه ممکن است. باید گفت معرفت خداوند نه تنها ممکن، بلکه ضروری است.
آنچه درکتابهای حکمت الهی مطرح شده که: (الله تعالی لا مناسب له، لا مشارک له، لا مشابه له، لا مماثل له، لا مساوی له، لا مطابق له، لا محاذی له، بالقول المطلق)؛ (اسفار 6/107.) همه را از آیه کریمه (لَیْس کَمِثله شَیء) شوری/11 گرفته اند. بنابراین خدای سبحان را با خود خدا می توان شناخت و این همان معرفت راستین و شهود حق است. منتها چون بین خداوند و انسان حجابی نیست مگر خود انسان، عده ای در حجاب خویشند و نمی دانند خدا را می شناسند و عده ای حجاب را ترقیق کرده، تا حدودی می فهمند که خدا را می شناسند و عده ای نیز سعی کرده اند این حجاب را بدرند و به مقام فنا برسند و خدای سبحان را تا آن مرحله که میسور است مشاهده کنند.
آیة الله جوادی آملی،تفسیر موضوعی قرآن ج 7 (سیرة پیامبران(ع) در قرآن)
به نقل از سایت تبیان