برای روشن شدن مطلب ابتدا روایتی از امیرالمؤمنین علی(ع) را نقل میکنیم که به تمامه جایگاه و رفتار و کردار این سه خلیفه را بیان می کند بعد ببینید که آیا با وجود چنین اعمال و رفتاری اینان چه جایگاهی در دین مبین اسلام داشته اند، سپس به بررسی این افراد از دیدگاه پیامبر اکرم (ص) می پردازیم آنگاه خود به جایگاه این افراد در اسلام پی خواهید برد: امیرالمؤمنین علی(ع) در خطبه ای
فرمودند:… خلفای قبل از من (ابوبکر و عمر و عثمان) کارهایی انجام دادند که در آن با رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم مخالفت کردند و در آن بنای مخالفت با رسول خدا را از روی عمد داشتند . پیمان او را شکسته و سنت او را تغییر دادند؛ و اگر مردم را بر ترک آنها وادار نمایم و آنها را به جایگاه خود بازگردانم و به آنچه در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بود لشکر من از گرد من پراکنده شده و تنها باقی می مانم و یا با عده کمی از شیعه ام که برتری من و وجوب امامت من از کتاب خدا و سنت رسول خدا – صلی الله علیه وآله وسلم – را می دانند . چگونه خواهید اگر دستور می دادم که مقام ابراهیم ( علیه السلام ) را به همان مکانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار داده بود ، بازگردد) عمر ، مقام ابراهیم را از جای خود تغییر داد) و فدک را به ورثه فاطمه باز می گرداندم و مقدار پیمانه ( برای کشیدن مقدار زکات ) را به همان حالت قبل باز می گرداندم ؛ و زمین های هدیه رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) را که به عده ای داده بود و دستور حضرت را اجرا نکردند ، به ایشان می دادم. و خانه جعفر را به ورثه اش بازمی گرداندم و آن را از مسجد خراب می کردم ( زیرا خانه او را به زور گرفته و در مسجد وارد کردند ) ؛ و عده ای از زنانی را که به غیر حق همسر مردانی شده اند پس گرفته و ایشان را به همسرانشان بازمی گرداندم !!! . و حکم ( خدا ) در مورد فروج و ارحام ( اعمال خلاف عفت ) در مورد ایشان جاری می کردم ؛ و مردمان بنی تغلب را به اسارت می گرفتم ( زیرا ایشان به جنگ با مسلمانان پرداخته رسول خدا دستور به اسارت همه ایشان دادند ) و آن مقدار از زمین های خیبر را که بین مردم تقسیم شده است باز می گرداندم ( زیرا این زمین ها در اصطلاح فقهی مفتوح عنوة است یعنی برای گرفتن بیشتر زمین های خیبر جنگ صورت نگرفت و لذا ملک تمامی مسلمانان است نه عده ای خاص و کسی حق تملک آن را ندارد ) . و دفاتر هدیه های ماهانه را پاک می کردم ( زیرا خلفا دفاتری داشتند که در آن در مورد افراد خاصی ثبت شده بود هر ماه به فلان کس فلان مقدار شهریه داده شود ) و همانطور که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم تقسیم می کرد همانطور یعنی به صورت مساوی ( اموال را بین مردم ) تقسیم می نمودم و آن را فقط سبب آبادی زندگی ثروتمندان قرار ندهم و مقدار اندازه گیری زمین ایشان را کنار می انداختم ( زیرا با آن مقدار هدیه های رسول خدا به خود را افزایش می دادند ) ؛ و ازدواج ها را یکسان قرار می دادم ( زیرا ایشان دستور داده بودند که غیر عرب حق ازدواج با عرب را ندارد اما رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم می فرمودند مسلمان کفو مسلمان است) و خمس مربوط به رسول خدا را همانطور که خداوند عز وجل دستور داده است جاری می نمودم ( نه مانند خلفا که آن را سهم خاص خود به عنوان خلیفه رسول خدا می دانستند ) . و مسجد رسول خدا صلی الله علیه وآله را به همان مقدار سابق باز گردانده و درهایی را که به سوی آن گشوده گشته بود می بستم ( هر کسی از بزرگان صحابه که خانه ایشان در کنار مسجد بود بعد از رسول خدا به خلاف دستور حضرت ، برای خود از خانه خویش دری خاص به درون مسجد کشید تا درب اختصاصی او باشد) و درهایی را که بسته شده بود باز می نمودم ( رسول خدا صلی الله علیه وآله در زمان حیات خویش تنها دستور دادند که دربی از خانه امیر مومنان و ناودانی از خانه عباس عموی ایشان به مسجد باز باشد و سایر درها بسته شود اما این درب و ناودان در زمان خلفا به دستور ایشان مسدود گشت ) . و مسح از روی کفش را حرام می نمودم ( خلفا این کار را جایز دانستند ) و به خاطر نوشیدن نبیذ حد الهی را جاری می ساختم ( خلفا نبیذ را که نوعی شراب خفیف شده است جایز دانستند )
و دستور می دادم که همه مردم دو متعه ( حج و زنان ) را جایز بدانند و دستور می دادم که بر جنازه ( هنگام نماز میت ) پنج تکبیر بگویند ( خلفا چهار تکبیر می گفتند )
و مردم را وادار می نمودم که بسم الله الرحمن الرحیم را ( در نماز ) بلند بگویند ؛ و کسانی را که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بیرون ( تبیعد ) کرده بودند و بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله به مسجد حضرت وارد شدند ، بیرون می نمودم (رسول خدا مروان و پدرش را تبعید کرده اما خلفا ایشان را امام جماعت مسجد رسول خدا نمودند !!!) و کسانی را که رسول خدا صلی الله علیه وآله ایشان را در مسجد خویش جای داده بود و بعد از ایشان بیرون شدند به مسجد می آوردم ( عده ای از صحابه جایگاه و خانه ای جز صفه و ایوان مسجد رسول خدا نداشتند و رسول خدا ایشان را در آنجا ساکن کرده بود اما خلفا ایشان را از مسجد بیرون کردند ) و مردم را بر حکم قرآن وادار می کرده و ایشان را وادار می کردم که طلاق را طبق سنت انجام دهند ( طبق آیه قرآن ازدواج احتیاج به شاهد نداشته و طلاق دو شاهد احتیاج دارد اما خلفا حکم هر دو را برعکس نمودند ) و صدقات را بر گروه ها و مرزهای خودش باز می گرداندم ( صدقات باید بر گروه های مختلفی تقسیم می شد اما خلفا آن را فقط به بعضی از ایشان می دادند ) ؛ و وضو و غسل و نماز را به زمان خویش ( در مورد نماز ) و روش خویش ( در مورد غسل ) و جایگاه خویش ( در مورد وضو ) باز می گرداندم ( زیرا نماز های یومیه را می توان در سه وقت خواند اما خلفا مخالفت کردند و شرایط وجوب غسل را تغییر دادند و نیز محل وضو را عوض کردند زیرا در وضو دست باید از بالا به پایین شسته می شد وبرعکس نمودند ، بعضی از سر باید مسح می شد آن را نیز تغییر دادند ، پا نیز باید مسح می شد آن را شستند ) و مردمان نجران را به محل خویش باز می گرداندم ( از سخنان رسول خدا در آخرین روز این بود که لشکریان اسامه را راهی کنید ، خدا هر کس را که به این لشکر نرود لعنت کند اما خلفا به خاطر مصالح خویش به این لشکر نرفته و برای پوشاندن این قضیه گفتند رسول خدا فرموده است : لشگر اسامه را راهی کنید ، و در جزیرة العرب دو دین باقی نگذارید . و به همین جهت دستور دادند که همه اهل نجران را که مسیحی بودند از جزیرة العرب بیرون کنند اما با یهود که روابط خوبی با خلفا داشتند کاری نداشتند و حتی کعب الاحبار یهودی توانست نفوذ زیادی در دربار خلافت پیدا کند) و اسیران فارس و باقی ملت ها را به کتاب خدا و سنت رسول او بازمی گرداندم ( ایشان دستور دادند که هیچ برده ای از سایر کشورها حق ورود به بلاد اسلامی ندارد مگر آنکه مولایش مجوز بگیرد و بعد از آزاد شدن در زمان مردن مولایش در صورتی که مولا وارثی نداشت حق ارث بردن از مولا ندارد با اینکه هر دوی آنها خلاف احکام اسلامی بود ) در این صورت از گرد من پراکنده می شدند.
قسم به خدا که مردم را دستور دادم که در ماه رمضان غیر از نماز واجب را به جماعت نخوانند و ایشان را آگاه نمودم که خواندن نماز مستحبی به جماعت بدعت است ؛ پس عده ای از لشکریان که همراه من جنگیده بودند ندا دادند : ای اهل اسلام سنت عمر تغییر کرد!!! ما را از نماز مستحبی در ماه رمضان باز می دارند !!!
و ترسیدم که بر من از سمت لشکرم شوریده همانگونه که از این امت تفرقه و اطاعت از امامان گمراهی و دعوت کنندگان به سوی آتش دیدم .
و نیز اگر من از خمس سهم بستگان رسول خدا را می دادم که خداوند در مورد آن فرموده است که اگر به خدا و آنچه بر بنده مان نازل کرده ایم ایمان آورده بودید در روز جدایی ( حق از باطل) ، روزی که دو لشکر با یکدیگر ملاقات کردند ( و حق در مقابل باطل قرار گرفت در آن روز بعد از گرفتن غنایم خمس را پرداخت کنید) . پس قسم به خدا ما همان بستگان( ِ رسول خدا) هستیم ، کسانی هستیم که خداوند ما را با خود و با رسولش در کنار هم قرار داده است پس گفته است : (این خمس) برای خدا و رسولش و برای بستگان و یتیمان و بیچارگان و در راه ماندگان است و این آیه را در مورد ما نازل کرد تا مبادا سبب فزونی دولت ثروتمندان شما گردد ؛ پس آنچه را رسول خدا برای شما آورده است پس آن را بگیرید و آنچه شما را ( از آن ) نهی کرده است پس دست از آن بردارید و از خدا بترسید در مورد ظلم نمودن به اهل بیت رسول خدا ؛ بدرستیکه خداوند صاحب عقوبت شدیدی است برای کسانی که به ایشان ظلم کند ؛ (این عمل خدا در اعطای خمس به اهل بیت) رحمتی بود از جانب او برای ما و ثروتی بود که خدا بوسیله آن ما را بی نیاز ساخته بود و در این زمینه به فرستاده اش توصیه کرده بود و سهم ما را در صدقه قرار نداد ؛ و بدین سبب فرستاده اش را گرامی داشت و ما اهل بیت را نیز گرامی داشت تا مبادا به ما از کثیفی های مردمان ( صدقه ) بخوراند .
پس خدا و فرستاده او را تکذیب کردند و کتاب خدا را که در حق ما سخن می گفت انکار نمودند و ما را از مالی واجب که خدا برای ما قرار داده بود منع کردند ؛ و مثل آنچه ما بعد از رسول خدا دیدیم ، خاندان هیچ پیغمبری از امت آن پیغمبر ندیدند ؛ و خداوند یاری کننده ماست در مقابل کسی که به ما ظلم نموده است ولا حول ولا قوة إلا بالله العلی العظیم
(الکافی للشیخ الکلینی ، ج 8 ، ص 58 ، شماره 21، تحقیق علی اکبر غفاری، طبع حیدری،دوم 1348ش)
حال با توجه به این روایت به خوبی روشن می شود که این خلفای سه گانه با وجود چنین اعمال و رفتاری چه جایگاهی در اسلام داشته اند.
ابوبکر و عمر و عثمان از دیدگاه پیامبر(ص)
به اختصار فقط به یک نمونه اشاره می شود، ابوبکر: ابوبکر و ابلاغ سوره توبه: داستان ابلاغ سوره توبه یکی از بهترین وقایع تاریخی برای شناخت ابوبکر است که در این قسمت به شرح آن می پردازیم: پس از نزول سوره برائت در سال نهم هجری ، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم ابوبکر را مأمور کرد راه مکه را پیش گیرد و سوره برائت را در موسم حج ابلاغ کند . جبرئیل نازل شد و عرض کرد : « لن یؤدی عنک الا انت او رجل منک» « این رسالت را از طرف تو کسی ابلاغ نکند جز خودت یا کسی که از توست» به همین دلیل پیامبر حضرت علی علیه السلام را در پی ابوبکر فرستادند که آیات را از او بگیرد و خود ابلاغ کند . امیرالمومنین هم در بین راه به ابوبکر رسید ، نوشته را از ابوبکر گرفت و ابوبکر به سوی پیامبر بازگشت و گفت : « یا رسول الله ، نزل فیّ شئ » « ای پیامبر آیا در باره من آیهای نازل شده است .» پیامبر فرمودند نه ، لکن جبرئیل نازل شد و گفت این رسالت را از طرف تو کسی ابلاغ نکند جز خودت یا کسی که از توست. این داستان نکات بسیار قابل تأملی دارد :
نکته اول : شیخ صدوق در مجلس رکن الدوله ، در مناظره با مخالفان با استدلال به داستان سوره برائت می فرماید : از این خبر ظاهر می شود ابوبکر از پیامبر نبود ، زیرا که جبرئیل گفت : یا باید خودت برسانی و یا کسی که از توست ، پس از اینکه ثابت شد ابوبکر از پیامبر نبوده معلوم می شود وی تابع پیامبر نبوده است زیرا که قرآن می فرماید « فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی» (سوره ابراهیم آیه 36) « هر کس از من پیروى کند از من است » و چون ابوبکر تابع پیغمبر نبوده پس دوستدار خدا نبوده است زیرا خداوند می فرماید « قُلْ إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ » (آل عمران آیه 31) « بگو: «اگر خدا را دوست مى دارید، از من پیروى کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد » پس از آنکه ثابت شد ابوبکر مطیع پیامبر نبوده و دوستدار خدا هم محسوب نمی شد حضور او در صف اول یاران پیامبر بسیار سؤال برانگیز است !!
دوم اینکه خداى تعالى ابو بکر را براى ابلاغ چند آیه در یک شهر شایسته ندید و به پیغمبرش دستور داد که براى اینکار على علیه السلام را بفرستد در این صورت چگونه حزب سقیفه چنین کسى را براى جانشینى پیغمبر انتخاب کردند که با تمام احکام قرآن در تمام شهرهاى اسلامى خلافت نماید؟ چون خلافت یعنی ابلاغ تمام احکام به تمامی بلاد مسلمین .
سوم اینکه اعزام ابوبکر در وهله اول و عزل او در وهله ثانى و نصب حضرت على (ع) بجاى وى براى اثبات و نشاندادن فضیلت و شایستگى على علیه السلام بود زیرا اگر از اول آنحضرت بچنین مأموریتى منصوب میشد بنظر همه عادى میآمد و چندان اهمیتى نداشت ولى وقتى ابو بکر براه افتاد و سپس على علیه السلام بدان سمت گمارده شد این امر دلیل بر فضیلت و شایستگى على علیه السلام براى جانشینى پیغمبر و انجام وظائف او میباشد.
چهارم اینکه ترس ابوبکر از نزول آیه ای در باره او ناشی از چه بود؟ به عبارت دیگر چه کسانی از نزول وحی خائف و ترسان هستند؟ خداوند پاسخ این سوال در قرآن داده است ، آنجایی که می فرماید « یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ (توبهآیه64) » « منافقان از آن بیم دارند که سوره اى بر ضد آنان نازل گردد، و به آنها از اسرار درون قلبشان خبر دهد. بگو: «استهزا کنید! خداوند، آنچه را از آن بیم دارید، آشکار مى سازد!» تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.!؟(این داستان در کتب تفسیری ، تاریخی و حدیثی متعددی نقل شده است . رجوع کنید به ، مسند احمد بن حنبل 6/152؛خصائص نسائی ص 20 ؛ ذخائر العقبى ص 69؛ کفایة الطالب ص 242؛ ینابیع الموده ص 88؛ ارشاد مفید جلد 1 باب 2 فصل 17؛تفسیر در المنثور سیوطی 3/209 ؛ تفسیر طبری 9/44؛ فتح الباری 8/241؛ البدایة و النهایة 5/46 ؛ کنز العمال 2/422 حدیث شماره 4400 و …).
عمر: در صحیح بخاری آمده است: هنگامى که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در بستر بیمارى فرمودند : «دوات و کاغذی بیاورید تا چیزى برایتان بنویسم که هرگز گمراه نشوید» عمر گفت : «درد بر اوغلبه کرده و کتاب خدا ما را بس است» ؛ «إنّ النبیّ قد غلب علیه الوجع، وعندکم القرآن حسبنا کتاب اللّه» (این حدیث در صحیح ترین کتب اهل سنت نقل شده است . رجوع کنید به صحیح البخاری ، ج 7 ص 9 ، کتاب المرضى باب قول المریض قوموا عنّى ؛ و ج 5 ص 137 کتاب المغازی ، باب مرض النبی – صلى اللّه علیه وسلم – ووفاته ؛ صحیح مسلم فى آخر کتاب الوصیّة ، ج 5 ، ص 76 ) و این قضیّه به قدرى درد آور بود که وقتى ابن عبّاس به یاد آن مى افتاد، اشک چشمانش همانند دانه هاى مروارید از گونه هایش سرازیر مى گشت(عن ابن عبّاس قال : «یوم الخمیس وما یوم الخمیس ، ثمّ جعل تسیل دموعه حتّى رأیت على خدّیه کأنّها نظام اللؤلؤ قال : قال رسول اللّه : ائتونى بالکتف والدواة (او اللوح والدواة) اکتب لکم کتاباً لن تضلّوا بعده أبداً فقالوا : إنّ رسول اللّه – صلى اللّه علیه وسلم – یهجر » . صحیح مسلم ، ج 5 ، ص 76 کتاب الوصیّة باب ترک الوصیة لمن لیس عنده شی ء ، صحیح البخارى ، ج 4 ص 31 ، کتاب الجهاد والسیر ) .حال، آیا این سخن عمر ، مخالف با قرآن نیست که مى فرماید : «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى »؛ پیامبر گرامى (صلّی الله علیه وآله وسلّم) از روى هواى نفس سخن نمى گوید و تمام سخنان او بر مبناى وحى الهى است . عمر که گفت : کتاب خداوند براى ما کافى است «حسبنا کتاب اللّه»، این مخالفت عملى عمر ، با سنّت رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیست؟
عثمان: در کتب اهل سنت آمده است که وقتی رقیه که یکی از زنهای عثمان و دختر پیامبر(ص) بود از دنیا رفت، پیامبر به عثمان اجازه نداد وارد قبر رقیه شود و از او ناراحت بود(مسند احمد بن حنیل ، ج 3، ص 229 و الاستیعاب هامش الاصابه ، ج 4 ، ص 301 و الاصابه ، ج 4 ، ص 304 و فتح الباری ، ج 3 ، ص 127) حال با اینکه عثمان همسر رقیه و تنها محرم به او به غیر از پیامبر بود این مطلب می رساند که پیامبر به شدت از او نارضی بوده است. هرچند که در کتب شیعه این مطلب به نحو شدیدتری ذکر شده به طور مثال میرحبیب الله هاشمی موسوی خوئی به نقل از محدّث جزائری مینویسد: دو گروه شیعه و سنّی روایت کرده اند که عثمان همسرش رقیّه را مورد ضربه شدیدی قرار داد به شکلی که اثر تازیانه بر بدن او باقی مانده بود و این در حالی بود که هیچ عملی که استحقاق چنین جنایتی را داشته باشد از او سر نزده بود . رقیّه نزد پدرش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم از او شکایت کرد امّا حضرت فرمود: برای زن شایسته نیست که از همسرش شکایت نماید؛ لذا او را امر نمود که به منزل همسرش مراجعت نماید؛ امّا بازهم این ضرب و شتم ها ادامه یافت و به ضرباتی که منجر به مرگ او شد انجامید که در این جا دیگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم درنگ را جایز نشمارد و به حضرت علی علیه السلام دستور داد تا رقیّه را از منزل عثمان به خانه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم برگرداند و بعد از آن که به خانه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بازگشت از دنیا رفت .(منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة ، سیّد میر حبیب الله هاشمی خوئی ، ج 3 ، ص 34 ) . همچنین فرارهای عثمان از جنگها و تنها گذاشتن پیامبر هم بسیار معروف است.
منابع برای مطالعه بیشتر:
دانشنامه جهان اسلام
دائرة المعارف بزرگ اسلامی
تاریخ یعقوبی
امینی عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب السنة و الادب، ج ۸، بیروت ۱۳۸۷ /۱۹۶۷.
حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام: السیاسی و الدینی و الثقافی و الاجتماعی، ج ۱، قاهره ۱۹۶۴، چاپ افست، بیروت بیتا.
حسینی میلانی، رسالة فی حدیث «علیکم بسنتی و سنة الخلفاء الراشدین »، قم ۱۴۱۸ ق.
سیوطی عبدالرحمان بن ابی بکر، تاریخ الخلفاء، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، ۱۳۷۸ /۱۹۵۹؛
شریف رضی، محمد بن حسین، المجازات النبویة، چاپ طه محمد.
زینی، قاهره ۱۹۶۸، چاپ افست قم، بیتا.
عسکری، مرتضی، معالم المدرستین، تهران، ۱۴۱۳ /۱۹۹۳.
فرمودند:… خلفای قبل از من (ابوبکر و عمر و عثمان) کارهایی انجام دادند که در آن با رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم مخالفت کردند و در آن بنای مخالفت با رسول خدا را از روی عمد داشتند . پیمان او را شکسته و سنت او را تغییر دادند؛ و اگر مردم را بر ترک آنها وادار نمایم و آنها را به جایگاه خود بازگردانم و به آنچه در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بود لشکر من از گرد من پراکنده شده و تنها باقی می مانم و یا با عده کمی از شیعه ام که برتری من و وجوب امامت من از کتاب خدا و سنت رسول خدا – صلی الله علیه وآله وسلم – را می دانند . چگونه خواهید اگر دستور می دادم که مقام ابراهیم ( علیه السلام ) را به همان مکانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار داده بود ، بازگردد) عمر ، مقام ابراهیم را از جای خود تغییر داد) و فدک را به ورثه فاطمه باز می گرداندم و مقدار پیمانه ( برای کشیدن مقدار زکات ) را به همان حالت قبل باز می گرداندم ؛ و زمین های هدیه رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) را که به عده ای داده بود و دستور حضرت را اجرا نکردند ، به ایشان می دادم. و خانه جعفر را به ورثه اش بازمی گرداندم و آن را از مسجد خراب می کردم ( زیرا خانه او را به زور گرفته و در مسجد وارد کردند ) ؛ و عده ای از زنانی را که به غیر حق همسر مردانی شده اند پس گرفته و ایشان را به همسرانشان بازمی گرداندم !!! . و حکم ( خدا ) در مورد فروج و ارحام ( اعمال خلاف عفت ) در مورد ایشان جاری می کردم ؛ و مردمان بنی تغلب را به اسارت می گرفتم ( زیرا ایشان به جنگ با مسلمانان پرداخته رسول خدا دستور به اسارت همه ایشان دادند ) و آن مقدار از زمین های خیبر را که بین مردم تقسیم شده است باز می گرداندم ( زیرا این زمین ها در اصطلاح فقهی مفتوح عنوة است یعنی برای گرفتن بیشتر زمین های خیبر جنگ صورت نگرفت و لذا ملک تمامی مسلمانان است نه عده ای خاص و کسی حق تملک آن را ندارد ) . و دفاتر هدیه های ماهانه را پاک می کردم ( زیرا خلفا دفاتری داشتند که در آن در مورد افراد خاصی ثبت شده بود هر ماه به فلان کس فلان مقدار شهریه داده شود ) و همانطور که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم تقسیم می کرد همانطور یعنی به صورت مساوی ( اموال را بین مردم ) تقسیم می نمودم و آن را فقط سبب آبادی زندگی ثروتمندان قرار ندهم و مقدار اندازه گیری زمین ایشان را کنار می انداختم ( زیرا با آن مقدار هدیه های رسول خدا به خود را افزایش می دادند ) ؛ و ازدواج ها را یکسان قرار می دادم ( زیرا ایشان دستور داده بودند که غیر عرب حق ازدواج با عرب را ندارد اما رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم می فرمودند مسلمان کفو مسلمان است) و خمس مربوط به رسول خدا را همانطور که خداوند عز وجل دستور داده است جاری می نمودم ( نه مانند خلفا که آن را سهم خاص خود به عنوان خلیفه رسول خدا می دانستند ) . و مسجد رسول خدا صلی الله علیه وآله را به همان مقدار سابق باز گردانده و درهایی را که به سوی آن گشوده گشته بود می بستم ( هر کسی از بزرگان صحابه که خانه ایشان در کنار مسجد بود بعد از رسول خدا به خلاف دستور حضرت ، برای خود از خانه خویش دری خاص به درون مسجد کشید تا درب اختصاصی او باشد) و درهایی را که بسته شده بود باز می نمودم ( رسول خدا صلی الله علیه وآله در زمان حیات خویش تنها دستور دادند که دربی از خانه امیر مومنان و ناودانی از خانه عباس عموی ایشان به مسجد باز باشد و سایر درها بسته شود اما این درب و ناودان در زمان خلفا به دستور ایشان مسدود گشت ) . و مسح از روی کفش را حرام می نمودم ( خلفا این کار را جایز دانستند ) و به خاطر نوشیدن نبیذ حد الهی را جاری می ساختم ( خلفا نبیذ را که نوعی شراب خفیف شده است جایز دانستند )
و دستور می دادم که همه مردم دو متعه ( حج و زنان ) را جایز بدانند و دستور می دادم که بر جنازه ( هنگام نماز میت ) پنج تکبیر بگویند ( خلفا چهار تکبیر می گفتند )
و مردم را وادار می نمودم که بسم الله الرحمن الرحیم را ( در نماز ) بلند بگویند ؛ و کسانی را که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بیرون ( تبیعد ) کرده بودند و بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله به مسجد حضرت وارد شدند ، بیرون می نمودم (رسول خدا مروان و پدرش را تبعید کرده اما خلفا ایشان را امام جماعت مسجد رسول خدا نمودند !!!) و کسانی را که رسول خدا صلی الله علیه وآله ایشان را در مسجد خویش جای داده بود و بعد از ایشان بیرون شدند به مسجد می آوردم ( عده ای از صحابه جایگاه و خانه ای جز صفه و ایوان مسجد رسول خدا نداشتند و رسول خدا ایشان را در آنجا ساکن کرده بود اما خلفا ایشان را از مسجد بیرون کردند ) و مردم را بر حکم قرآن وادار می کرده و ایشان را وادار می کردم که طلاق را طبق سنت انجام دهند ( طبق آیه قرآن ازدواج احتیاج به شاهد نداشته و طلاق دو شاهد احتیاج دارد اما خلفا حکم هر دو را برعکس نمودند ) و صدقات را بر گروه ها و مرزهای خودش باز می گرداندم ( صدقات باید بر گروه های مختلفی تقسیم می شد اما خلفا آن را فقط به بعضی از ایشان می دادند ) ؛ و وضو و غسل و نماز را به زمان خویش ( در مورد نماز ) و روش خویش ( در مورد غسل ) و جایگاه خویش ( در مورد وضو ) باز می گرداندم ( زیرا نماز های یومیه را می توان در سه وقت خواند اما خلفا مخالفت کردند و شرایط وجوب غسل را تغییر دادند و نیز محل وضو را عوض کردند زیرا در وضو دست باید از بالا به پایین شسته می شد وبرعکس نمودند ، بعضی از سر باید مسح می شد آن را نیز تغییر دادند ، پا نیز باید مسح می شد آن را شستند ) و مردمان نجران را به محل خویش باز می گرداندم ( از سخنان رسول خدا در آخرین روز این بود که لشکریان اسامه را راهی کنید ، خدا هر کس را که به این لشکر نرود لعنت کند اما خلفا به خاطر مصالح خویش به این لشکر نرفته و برای پوشاندن این قضیه گفتند رسول خدا فرموده است : لشگر اسامه را راهی کنید ، و در جزیرة العرب دو دین باقی نگذارید . و به همین جهت دستور دادند که همه اهل نجران را که مسیحی بودند از جزیرة العرب بیرون کنند اما با یهود که روابط خوبی با خلفا داشتند کاری نداشتند و حتی کعب الاحبار یهودی توانست نفوذ زیادی در دربار خلافت پیدا کند) و اسیران فارس و باقی ملت ها را به کتاب خدا و سنت رسول او بازمی گرداندم ( ایشان دستور دادند که هیچ برده ای از سایر کشورها حق ورود به بلاد اسلامی ندارد مگر آنکه مولایش مجوز بگیرد و بعد از آزاد شدن در زمان مردن مولایش در صورتی که مولا وارثی نداشت حق ارث بردن از مولا ندارد با اینکه هر دوی آنها خلاف احکام اسلامی بود ) در این صورت از گرد من پراکنده می شدند.
قسم به خدا که مردم را دستور دادم که در ماه رمضان غیر از نماز واجب را به جماعت نخوانند و ایشان را آگاه نمودم که خواندن نماز مستحبی به جماعت بدعت است ؛ پس عده ای از لشکریان که همراه من جنگیده بودند ندا دادند : ای اهل اسلام سنت عمر تغییر کرد!!! ما را از نماز مستحبی در ماه رمضان باز می دارند !!!
و ترسیدم که بر من از سمت لشکرم شوریده همانگونه که از این امت تفرقه و اطاعت از امامان گمراهی و دعوت کنندگان به سوی آتش دیدم .
و نیز اگر من از خمس سهم بستگان رسول خدا را می دادم که خداوند در مورد آن فرموده است که اگر به خدا و آنچه بر بنده مان نازل کرده ایم ایمان آورده بودید در روز جدایی ( حق از باطل) ، روزی که دو لشکر با یکدیگر ملاقات کردند ( و حق در مقابل باطل قرار گرفت در آن روز بعد از گرفتن غنایم خمس را پرداخت کنید) . پس قسم به خدا ما همان بستگان( ِ رسول خدا) هستیم ، کسانی هستیم که خداوند ما را با خود و با رسولش در کنار هم قرار داده است پس گفته است : (این خمس) برای خدا و رسولش و برای بستگان و یتیمان و بیچارگان و در راه ماندگان است و این آیه را در مورد ما نازل کرد تا مبادا سبب فزونی دولت ثروتمندان شما گردد ؛ پس آنچه را رسول خدا برای شما آورده است پس آن را بگیرید و آنچه شما را ( از آن ) نهی کرده است پس دست از آن بردارید و از خدا بترسید در مورد ظلم نمودن به اهل بیت رسول خدا ؛ بدرستیکه خداوند صاحب عقوبت شدیدی است برای کسانی که به ایشان ظلم کند ؛ (این عمل خدا در اعطای خمس به اهل بیت) رحمتی بود از جانب او برای ما و ثروتی بود که خدا بوسیله آن ما را بی نیاز ساخته بود و در این زمینه به فرستاده اش توصیه کرده بود و سهم ما را در صدقه قرار نداد ؛ و بدین سبب فرستاده اش را گرامی داشت و ما اهل بیت را نیز گرامی داشت تا مبادا به ما از کثیفی های مردمان ( صدقه ) بخوراند .
پس خدا و فرستاده او را تکذیب کردند و کتاب خدا را که در حق ما سخن می گفت انکار نمودند و ما را از مالی واجب که خدا برای ما قرار داده بود منع کردند ؛ و مثل آنچه ما بعد از رسول خدا دیدیم ، خاندان هیچ پیغمبری از امت آن پیغمبر ندیدند ؛ و خداوند یاری کننده ماست در مقابل کسی که به ما ظلم نموده است ولا حول ولا قوة إلا بالله العلی العظیم
(الکافی للشیخ الکلینی ، ج 8 ، ص 58 ، شماره 21، تحقیق علی اکبر غفاری، طبع حیدری،دوم 1348ش)
حال با توجه به این روایت به خوبی روشن می شود که این خلفای سه گانه با وجود چنین اعمال و رفتاری چه جایگاهی در اسلام داشته اند.
ابوبکر و عمر و عثمان از دیدگاه پیامبر(ص)
به اختصار فقط به یک نمونه اشاره می شود، ابوبکر: ابوبکر و ابلاغ سوره توبه: داستان ابلاغ سوره توبه یکی از بهترین وقایع تاریخی برای شناخت ابوبکر است که در این قسمت به شرح آن می پردازیم: پس از نزول سوره برائت در سال نهم هجری ، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم ابوبکر را مأمور کرد راه مکه را پیش گیرد و سوره برائت را در موسم حج ابلاغ کند . جبرئیل نازل شد و عرض کرد : « لن یؤدی عنک الا انت او رجل منک» « این رسالت را از طرف تو کسی ابلاغ نکند جز خودت یا کسی که از توست» به همین دلیل پیامبر حضرت علی علیه السلام را در پی ابوبکر فرستادند که آیات را از او بگیرد و خود ابلاغ کند . امیرالمومنین هم در بین راه به ابوبکر رسید ، نوشته را از ابوبکر گرفت و ابوبکر به سوی پیامبر بازگشت و گفت : « یا رسول الله ، نزل فیّ شئ » « ای پیامبر آیا در باره من آیهای نازل شده است .» پیامبر فرمودند نه ، لکن جبرئیل نازل شد و گفت این رسالت را از طرف تو کسی ابلاغ نکند جز خودت یا کسی که از توست. این داستان نکات بسیار قابل تأملی دارد :
نکته اول : شیخ صدوق در مجلس رکن الدوله ، در مناظره با مخالفان با استدلال به داستان سوره برائت می فرماید : از این خبر ظاهر می شود ابوبکر از پیامبر نبود ، زیرا که جبرئیل گفت : یا باید خودت برسانی و یا کسی که از توست ، پس از اینکه ثابت شد ابوبکر از پیامبر نبوده معلوم می شود وی تابع پیامبر نبوده است زیرا که قرآن می فرماید « فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی» (سوره ابراهیم آیه 36) « هر کس از من پیروى کند از من است » و چون ابوبکر تابع پیغمبر نبوده پس دوستدار خدا نبوده است زیرا خداوند می فرماید « قُلْ إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ » (آل عمران آیه 31) « بگو: «اگر خدا را دوست مى دارید، از من پیروى کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد » پس از آنکه ثابت شد ابوبکر مطیع پیامبر نبوده و دوستدار خدا هم محسوب نمی شد حضور او در صف اول یاران پیامبر بسیار سؤال برانگیز است !!
دوم اینکه خداى تعالى ابو بکر را براى ابلاغ چند آیه در یک شهر شایسته ندید و به پیغمبرش دستور داد که براى اینکار على علیه السلام را بفرستد در این صورت چگونه حزب سقیفه چنین کسى را براى جانشینى پیغمبر انتخاب کردند که با تمام احکام قرآن در تمام شهرهاى اسلامى خلافت نماید؟ چون خلافت یعنی ابلاغ تمام احکام به تمامی بلاد مسلمین .
سوم اینکه اعزام ابوبکر در وهله اول و عزل او در وهله ثانى و نصب حضرت على (ع) بجاى وى براى اثبات و نشاندادن فضیلت و شایستگى على علیه السلام بود زیرا اگر از اول آنحضرت بچنین مأموریتى منصوب میشد بنظر همه عادى میآمد و چندان اهمیتى نداشت ولى وقتى ابو بکر براه افتاد و سپس على علیه السلام بدان سمت گمارده شد این امر دلیل بر فضیلت و شایستگى على علیه السلام براى جانشینى پیغمبر و انجام وظائف او میباشد.
چهارم اینکه ترس ابوبکر از نزول آیه ای در باره او ناشی از چه بود؟ به عبارت دیگر چه کسانی از نزول وحی خائف و ترسان هستند؟ خداوند پاسخ این سوال در قرآن داده است ، آنجایی که می فرماید « یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ (توبهآیه64) » « منافقان از آن بیم دارند که سوره اى بر ضد آنان نازل گردد، و به آنها از اسرار درون قلبشان خبر دهد. بگو: «استهزا کنید! خداوند، آنچه را از آن بیم دارید، آشکار مى سازد!» تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.!؟(این داستان در کتب تفسیری ، تاریخی و حدیثی متعددی نقل شده است . رجوع کنید به ، مسند احمد بن حنبل 6/152؛خصائص نسائی ص 20 ؛ ذخائر العقبى ص 69؛ کفایة الطالب ص 242؛ ینابیع الموده ص 88؛ ارشاد مفید جلد 1 باب 2 فصل 17؛تفسیر در المنثور سیوطی 3/209 ؛ تفسیر طبری 9/44؛ فتح الباری 8/241؛ البدایة و النهایة 5/46 ؛ کنز العمال 2/422 حدیث شماره 4400 و …).
عمر: در صحیح بخاری آمده است: هنگامى که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در بستر بیمارى فرمودند : «دوات و کاغذی بیاورید تا چیزى برایتان بنویسم که هرگز گمراه نشوید» عمر گفت : «درد بر اوغلبه کرده و کتاب خدا ما را بس است» ؛ «إنّ النبیّ قد غلب علیه الوجع، وعندکم القرآن حسبنا کتاب اللّه» (این حدیث در صحیح ترین کتب اهل سنت نقل شده است . رجوع کنید به صحیح البخاری ، ج 7 ص 9 ، کتاب المرضى باب قول المریض قوموا عنّى ؛ و ج 5 ص 137 کتاب المغازی ، باب مرض النبی – صلى اللّه علیه وسلم – ووفاته ؛ صحیح مسلم فى آخر کتاب الوصیّة ، ج 5 ، ص 76 ) و این قضیّه به قدرى درد آور بود که وقتى ابن عبّاس به یاد آن مى افتاد، اشک چشمانش همانند دانه هاى مروارید از گونه هایش سرازیر مى گشت(عن ابن عبّاس قال : «یوم الخمیس وما یوم الخمیس ، ثمّ جعل تسیل دموعه حتّى رأیت على خدّیه کأنّها نظام اللؤلؤ قال : قال رسول اللّه : ائتونى بالکتف والدواة (او اللوح والدواة) اکتب لکم کتاباً لن تضلّوا بعده أبداً فقالوا : إنّ رسول اللّه – صلى اللّه علیه وسلم – یهجر » . صحیح مسلم ، ج 5 ، ص 76 کتاب الوصیّة باب ترک الوصیة لمن لیس عنده شی ء ، صحیح البخارى ، ج 4 ص 31 ، کتاب الجهاد والسیر ) .حال، آیا این سخن عمر ، مخالف با قرآن نیست که مى فرماید : «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى »؛ پیامبر گرامى (صلّی الله علیه وآله وسلّم) از روى هواى نفس سخن نمى گوید و تمام سخنان او بر مبناى وحى الهى است . عمر که گفت : کتاب خداوند براى ما کافى است «حسبنا کتاب اللّه»، این مخالفت عملى عمر ، با سنّت رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیست؟
عثمان: در کتب اهل سنت آمده است که وقتی رقیه که یکی از زنهای عثمان و دختر پیامبر(ص) بود از دنیا رفت، پیامبر به عثمان اجازه نداد وارد قبر رقیه شود و از او ناراحت بود(مسند احمد بن حنیل ، ج 3، ص 229 و الاستیعاب هامش الاصابه ، ج 4 ، ص 301 و الاصابه ، ج 4 ، ص 304 و فتح الباری ، ج 3 ، ص 127) حال با اینکه عثمان همسر رقیه و تنها محرم به او به غیر از پیامبر بود این مطلب می رساند که پیامبر به شدت از او نارضی بوده است. هرچند که در کتب شیعه این مطلب به نحو شدیدتری ذکر شده به طور مثال میرحبیب الله هاشمی موسوی خوئی به نقل از محدّث جزائری مینویسد: دو گروه شیعه و سنّی روایت کرده اند که عثمان همسرش رقیّه را مورد ضربه شدیدی قرار داد به شکلی که اثر تازیانه بر بدن او باقی مانده بود و این در حالی بود که هیچ عملی که استحقاق چنین جنایتی را داشته باشد از او سر نزده بود . رقیّه نزد پدرش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم از او شکایت کرد امّا حضرت فرمود: برای زن شایسته نیست که از همسرش شکایت نماید؛ لذا او را امر نمود که به منزل همسرش مراجعت نماید؛ امّا بازهم این ضرب و شتم ها ادامه یافت و به ضرباتی که منجر به مرگ او شد انجامید که در این جا دیگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم درنگ را جایز نشمارد و به حضرت علی علیه السلام دستور داد تا رقیّه را از منزل عثمان به خانه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم برگرداند و بعد از آن که به خانه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بازگشت از دنیا رفت .(منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة ، سیّد میر حبیب الله هاشمی خوئی ، ج 3 ، ص 34 ) . همچنین فرارهای عثمان از جنگها و تنها گذاشتن پیامبر هم بسیار معروف است.
منابع برای مطالعه بیشتر:
دانشنامه جهان اسلام
دائرة المعارف بزرگ اسلامی
تاریخ یعقوبی
امینی عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب السنة و الادب، ج ۸، بیروت ۱۳۸۷ /۱۹۶۷.
حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام: السیاسی و الدینی و الثقافی و الاجتماعی، ج ۱، قاهره ۱۹۶۴، چاپ افست، بیروت بیتا.
حسینی میلانی، رسالة فی حدیث «علیکم بسنتی و سنة الخلفاء الراشدین »، قم ۱۴۱۸ ق.
سیوطی عبدالرحمان بن ابی بکر، تاریخ الخلفاء، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، ۱۳۷۸ /۱۹۵۹؛
شریف رضی، محمد بن حسین، المجازات النبویة، چاپ طه محمد.
زینی، قاهره ۱۹۶۸، چاپ افست قم، بیتا.
عسکری، مرتضی، معالم المدرستین، تهران، ۱۴۱۳ /۱۹۹۳.