۱۳۹۲/۰۴/۰۸
–
۱۹۸ بازدید
مفهوم حق ، مفهوم پرکاربرد اما دیریاب از لحاظ معنا. با تأمل و تدبر درمورد چیستی حق به پیچیدگی تعریف مفهوم حق پی می بریم. کافی است تا مقداری در مفهوم حق تأمل کنیم و آن را از زوایای مختلف مورد پرسش قرار دهیم تا رفته رفته غبار بداهت از این مفهوم برداشته شود و مشکل بودن تعریفی جامع و مانع از این مفهوم برای ما روشن شود. پس از آنکه بداهت این مفهوم زیر سؤال رفت و مورد شبهه قرار گرفت می توان اندک اندک به آن نزدیک شد و مختصات این مفهوم را کمی روشن کرد. آنگاه که آفتاب به زیر آمد، هنگام حرکت با چراغ است.
حق چیست؟
مفهوم حق ، مفهوم پرکاربرد اما دیریاب از لحاظ معنا. با تأمل و تدبر درمورد چیستی حق به پیچیدگی تعریف مفهوم حق پی می بریم. کافی است تا مقداری در مفهوم حق تأمل کنیم و آن را از زوایای مختلف مورد پرسش قرار دهیم تا رفته رفته غبار بداهت از این مفهوم برداشته شود و مشکل بودن تعریفی جامع و مانع از این مفهوم برای ما روشن شود. پس از آنکه بداهت این مفهوم زیر سؤال رفت و مورد شبهه قرار گرفت می توان اندک اندک به آن نزدیک شد و مختصات این مفهوم را کمی روشن کرد. آنگاه که آفتاب به زیر آمد، هنگام حرکت با چراغ است.
حق چیست؟ در زبان ما ضرب المثل است که حرف حق تلخ است در اینجا حق به عنوان صفت به کار می رود و معنای آن هم حرف درست و مطابق با واقع است. البته نکته مهمی که در این ضرب المثل نهفته است آن است که اکثر مردم، رفتار و کرداری بر مبنای حق ندارند که سخن حق بر جان آنان، تلخ و ناگوار می آید. مسجل است که اگر مردمان بر مبنای حق و عدالت رفتار می کردند دیگر سخن حق بر آنان گران نمی آید. این نکته باریک و کوچک، اگر خوب دقت شود بسیاری از مطالب را نتیجه خواهد داد که در ادامه به آنها اشاراتی می رود.
این معنای حق مورد اشاره بوعلی سینا نیز می باشد. بوعلی هنگامی که به تعریف حق می نشیند، سه معنا برای آن ذکر می کند که یکی از آنها قول مطابق با واقع است. مطابقت با واقع شرط مهم صدق می باشد. پس حق در اینجا به معنای قول و حکم صادق است.
اما معنای دیگر حق که چندان بی ارتباط با معنای اول نیست ثبوت است و گویی معنای اصلی حق هم همین است. در فرهنگ ما خدا را حق می گویند زیرا ثبوت او همیشگی است و تنها بی گذر است که گذران روزگار در دستان اوست. بیضاوی در تفسیر خود می گوید: خدا را حق می نامند چرا که ربوبیت و الهیت او ثابت است و ثبوت دیگر اشیاء نیز به اوست و از اینجاست که حق را معمولاً به هست ثابت تعریف کرده اند هوالموجود الثابت.
بوعلی نیز معنای دوم حق را وجود دائم می داند و معنای اول آنرا وجود مطلق در خارج که هر دوی این معانی وابسته به همان معنای اصلی حق یعنی ثبوت است. همچنین می توان گفت که بر هر امر ثابتی، می تواند صفت صدق نیز جاری شود و اصلاً هر گزاره و قول صادقی، عنصری از ثبوت نیز درون خود دارد. مثلاً هنگامی که می گوئیم «برگ درخت کاج سبز است»، با رجوع به خارج درمی یابیم که این گزاره صادق است و از طرفی دیگر ثبوت سبزی بر برگ کاج نیز مسجل می شود. پس از همین جا می توان گفت که «ثبوت» معنای اصلی حق است.