معنای خلاقیت از نظر متفکران بزرگ جهان
خلاقیت نیز مانند «عشق» و «شادی» از آن دسته مفاهیم جذابی است که معانی متعددی دارد. افراد بزرگی در طول تاریخ سعی کردهاند خلاقیت را تعریف کنند. در ادامه تعدادی از این تعاریف را با هم میخوانیم:
ری بردبری
از نظر ری بردبری، خلاقیت بهمعنای خاموش کردن تفکر عقلانی است:
عقل دشمن بزرگ خلاقیت است، چون باعث میشود بهجای اینکه خود واقعیتان باشید (یعنی چیزی که واقعا هستید، کسی که واقعا هستید و چیزی که واقعا میخواهید باشید)، برای هر چیزی دنبال دلیل بگردید. من 25 سال است که بالای ماشین تحریرم نوشتهای گذاشتهام که میگوید «فکر نکن!» شما نباید پشت ماشین تحریر فکر کنید، باید احساس کنید. موقع احساس کردن عقل از کار میافتد. بدترین کاری که هنگام فکر کردن میکنید این است که دروغ میگویید، دروغ به این معنا که برای کاری دلایلی میآورید که با توجه به شخصیت شما، برای شما صدق نمیکنند. پس باید در قدم اول بفهمید که واقعا چه کسی هستید. سعی کنید به خودتان دروغ نگویید و همیشه حقیقت را بگویید. تنها راه برای این کار این است که تا میتوانید فعال و احساساتی باشید. سعی کنید چیزهایی را که از آنها نفرت دارید و چیزهایی را که دوست دارید، پیدا کنید و بهطور جدی در موردشان بنویسید.
موریس سنداک
خیلی قبلتر از آنکه موریس سنداک تبدیل به هنرمندی شود که امروزه میشناسیم و دوستاش داریم، شخصیت او که پر از شک و تردید بود. وی در نامهای به سردبیر خود، اورسلا نوردستروم، نوشت:
دانش و معلومات است که باعث میشود «خلاقیت و اشتیاق خلاقانه» به کار بیفتد.
اورسلا نوردستروم
نوردستروم در پاسخی هوشمندانه و اطمینانبخش به او نوشت:
«هنرمندِ خلاق» است که از دل بینظمی، نظم به وجود میآورد.
بیل مویرز
بیل مویرز برای تعریف خلاقیت از یک تعریف «بازتابی» استفاده کرد و اعتقاد داشت بهجای اینکه در دل بینظمی دنبال خلاقیت بگردیم، باید جستجو را کنار بگذاریم، چرا که:
خلاقیت یعنی نفوذ در چیزهای عادی برای پیدا کردن شگفتیها.
آلبرت انیشتین
آلبرت انیشتین برای تعریف خلاقیت از اصطلاح «بازی ترکیبی» استفاده میکند. او نامهای به یک ریاضیدان فرانسوی نوشت و در این نامه نظر خود را اینگونه بیان کرد:
گویا کلمات یا زبان هیچ نقشی در سیستم فکری من ندارند. به نظر من موجودات که عناصری هستند در خدمت افکار من، مانند نشانهها و تصاویر کموبیش واضحی هستند که میتوانند بازتولید شوند یا با هم ترکیب شوند. البته بین این عناصر و مفاهیم منطقیشان یک ارتباط ویژه وجود دارد و واضح است که هدف و مطلوب ما این است که بتوانیم نهایتا به این ارتباط و پیوند منطقی مفاهیم با هم دست یابیم. اما از منظر روانشناختی، به نظر میرسد این بازی ترکیبی برای تفکر خلاق و مولد، حیاتی باشد.
مایا آنجلو
مایا آنجلو اعتقاد داشت که جوهر خلاقیت خود-بازسازی است. وی در مجموعه مصاحبههایش میگوید:
خلاقیت یا استعداد چیزی مثل جریان برق است، یعنی چیزی که من آن را نمیفهمم اما میتوانم از آن استفاده کنم. میتوانم با آن یک کلیسا یا اتاق عمل را روشن کنم و از آن برای نجات زندگی مردم استفاده کنم یا میتوانم با آن کسی را بکُشم. خلاقیت هم مانند جریان برق بهخودی خود خوب یا بد نیست، بلکه من هستم که میتوانم از آن استفادهی مفید یا مضر بکنم. پس مهمترین چیز نحوهی استفاده از آن است. خلاقیت به پایان نمیرسد. هرقدر بیشتر از آن استفاده کنید، شکوفاتر میشود.1
تام بیسل
تام بیسل نیز با اشاره به این خاصیت جادویی خلاقیت میگوید:
هنگام خلق هر چیزی، حتی شده برای لحظهای کوتاه، شما توانایی جادوگری دارید. این جادو گاهی خطرناک است، گاهی فاسد است، گاهی ضعیف است، گاهی منجر به شکست میشود، گاهی آتشین است، گاهی منجر به پیروزی میشود و گاهی غمانگیز است.
دنیس شکرجیان
اما آیا تعریف دقیقتر و ملموستری از خلاقیت وجود دارد؟ در کتاب «نابغه استثنایی: چگونه ایدههای بزرگ زاده میشوند؟» که مجموعهی مصاحبههایی با برندگان جایزهی «نابغه» مک آرتور است و توسط دنیس شکرجیان جمعآوری شده است، او یافتههای خود را اینگونه شرح میدهد:
اگر بخواهیم یک جملهی درست راجع به خلاقیت بگوییم، این است که برای رسیدن به خلاقیت باید استعداد خاص خود را بشناسید و بعد بهاندازهی کافی روی آن کار کنید.
استفان جی
شکرجیان با مرحوم استفان جی. گولد که مسلما بهترین نویسندهی علمیِ تمام دورانهاست مصاحبهای انجام داده است و روش او را برای خلاقیت اینگونه شرح میدهد:
استعداد ویژهی گولد این است که میتواند ارتباط بین چیزهای بهظاهر بیربط را ببیند و به ذات موضوع توجه کند. پی بردن به این ارتباط باعث میشود شگفتزده شویم و لحظهای درنگ کنیم و با خود بگوییم این، همان خلاقیت است.
جیمز وب یانگ
البته این تعریف چندان جدید نیست. جیمز وب یانگ در مقالهی «روشی برای تولید ایده» در سال ۱۹۳۹ پنج مرحله برای تولید یک ایده معرفی میکند و میگوید:
ایده چیزی نیست جز ترکیب عناصر قدیمی و توانایی ترکیببندی جدید این عناصر، و تا حد زیادی بستگی به این دارد که بتوانیم رابطهی بین آنها را ببینیم. این عادت ذهن که بین حقایق دنبال رابطه میگردد، در تولید ایده اهمیت بسیاری دارد.
راسموند هاردینگ
سه سال بعد در سال ۱۹۴۲ راسموند هاردینگ در کتاب فوقالعاده و نایاب خود به نام «آناتومی الهام» ابعاد دیگری بر اهمیت ترکیب اصول و عناصر افزود:
ابتکار و خلاقیت بستگی به ترکیب جدید و مؤثر ایدهها دارد. واضح است که هرقدر انسان بیشتر بداند، میتواند ترکیبات مؤثرتری بسازد. این بیشتر دانستن فقط در حوزهی که میخواهد روی آن کار کند نیست، بلکه هرقدر راجع به موضوعات دیگر نیز آگاهی داشته باشد، به نتایج بهتری میرسد. هنوز آن طور که باید به این حقیقت توجه نشده است که کسانی که در هنر، ادبیات یا علم افراد برجستهای شدهاند، در خارج از حوزهی فعالیت خود نیز دانش قابل توجهی داشتهاند.
فیل بیدل
هفتاد سال بعد، فیل بیدل همین مفهوم را در کتاب خود به نام «تأکید بر ساختار: کتابی کوچک راجع به خلاقیت» آورده است:
توانایی ایجاد ارتباط بین چیزهایی که در حالت عادی با هم همخوانی ندارند، تعیین میکند که چه کسی واقعا خلاق است.
استیو جابز
استیو جابز با تأکید بر اهمیت ساخت یک گنجینهی شخصی و قوی از تجربیات و ایدههای مرتبط با هم، این مفهوم را واضحتر بیان کرد و آن را کاملتر کرد:
خلاقیت یعنی اتصال چیزها. وقتی از آدمهای خلاق میپرسید که چطور فلان کار را انجام دادند، آنها کمی احساس گناه میکنند، چون واقعا کار خاصی انجام ندادهاند، فقط توانستهاند دقیقتر ببینند. آنها توانستهاند تجربههای خود را به هم مرتبط کنند و چیز جدیدی درست کنند. به این دلیل آنها توانستهاند فلان کار خلاقانه را انجام دهند که نسبت به سایر مردم تجربهی بیشتری دارند یا بیشتر از سایرین به تجربههایشان فکر میکنند. متأسفانه بسیاری از مردم در حرفهی ما بهاندازهی کافی تجربههای متنوع ندارند و از آنجا که نسبت به مشکلات دید بازی ندارند، راهحلهایی که ارائه میدهند نیز بسیار خطی است، چون بهاندازه کافی نقطه ندارند که آنها را به هم وصل کنند. هر کس درک و تجربهی بیشتری داشته باشد، بهتر طراحی خواهد کرد.2
آماندا پالمر
آماندا پالمر، موسیقیدان آمریکایی، دربارهی اهمیت اتصال این نقاط در ایجاد خلاقیت، بهشکلی شاعرانهتر سخن گفته است:
ما تنها میتوانیم نقاطی را به هم وصل کنیم که جمع کردهایم. این اتصالات بین نقاط مانند تار و پودهایی هستند که در هم میتنیم تا پارچهای را بسازیم که فقط خودمان از آن سر در میآوریم.
پائولا اسر
پائولا اسر، گرافیست معروف، برای همین مفهوم از تشبیه دیگری استفاده میکند. در کتاب «چگونه مانند یک گرافیست خوب فکر کنیم؟» اثر دبی میلیام، اسر خلاقیت را به یک «ماشین بختآزمایی» تشبیه میکند:
میزان معینی تفکر شهودی وجود دارد که همه چیز را بررسی میکند. بسیار دشوار است که شرح دهیم اتفاقات شهودی چگونه رخ میدهند. من برای شرح آن از تعریف کامپیوتر یا ماشین بختآزمایی استفاده میکنم. من در ذهنم خرتوپرتهای زیادی دارم، شامل تمام کتابهایی که خواندهام، فیلمهایی که دیدهام، آثار هنریای که به آنها نگاه کردهام، حرفهایی که زدهام، هنرهای خیابانی که در مسیرم آنها را دیدهام، هر چیزی که خریدهام، رد کردهام، دوست داشتام یا از آن متنفر بودهام. اینها همه در یک طرف ذهنم هستند. در طرف دیگر ذهنم فشردهای است شامل درک من از مسائل و مثلا به من میگوید راهحل فلان موضوع از مراحل الف، ب، جیم و دال ساخته شده است. وقتی دکمهی ماشین را میزنم این عناصر شروع به چرخش میکنند و امید دارم که خطوط مرتب شوند و در آخر من برنده شوم.
اما آرتور کوستلر
اما آرتور کوستلر در سال ۱۹۶۴ در کتاب خود به نام «عمل خلاقانه» میگوید عمل خلاقانه علاوه بر ارتباط و اتصال بین نقاط، نیاز به تضاد دارد یا چیزی که وی آن را «همآمیزی» مینامد:
الگوی عمل خلاقانه به این صورت است که وضعیتها یا ایدهها را از دو دستگاه مرجع ناسازگار بررسی میکنیم که البته این دو دستگاه هر یک بهتنهایی سازگارند. یک رویداد میان دو طول موج متفاوت وادار به ارتعاش میشود. در این حالت، این رویداد صرفا به یکی از دو زمینه وابسته نیست، بلکه با هر دو مرتبط است. من از اصطلاح «همآمیزی» استفاده کردم تا بتوانم بین مهارتهای معمول فکر کردن در یک سطح، و کنش خلاقانه که در بیشتر از یک سطح عمل میکند تفاوت قائل شوم.3
پی نوشت:
1.www.chetor.com
2.www.razmandegan.ir
3.www.vista.ir