۱۳۹۳/۰۶/۱۵
–
۱۱۹۴ بازدید
شنیدهایم که «فلان شخص مسلمان نیست ولی فلان خصوصیات مثبت اخلاقی را دارد، بنابراین دستورات اسلامی بیتأثیر هستند». در اینجا چه اشتباه منطقی رخ داده است؟
اول؛ باید دید آیا گزاره ها یا اطلاعاتی که در این قضیه آمده است صحیح می باشند یا خیر. مثلا فلان مسیحی فلان خصوصیات مثبت اخلاقی را دارد.
گوینده از کجا فهمیده است فلانی متخلق به فضایل است. از رفتار او. اما رفتار ظاهر اخلاق یا به تعبیر دیگر حسن فعلی است. بعد دیگر فضایل اخلاقی، حسن فاعلی است یعنی اینکه فرد به خاطر خدا آن کار را انجام دهد نه به خاطر ریا و نه به خاطر سیستم های امنیتی و دوربین های نظارتی. مثلا دزدی در غرب کمتر است اما بخش زیادی از این به خاطر وجود سیستم های نظارتی است زیرا در ایالات متحده که نهایت تمدن غرب است وقتی چند ساعت پلیس اعتصاب کرد مردم ریختند و فروشگا هها را سرقت کردند و دوربین های سراسر جهان هم نشان داد.
دوم؛گاهی در یک فرهنگ یا مملکت برخی خلقیات خوب شکل گرفته و برخی دیگر ترک شده است. مثلا در همه آمارهای جهانی تعداد تجاوز به زنان و دختران در غرب بیش از شرق است. اما او که مدح غرب را می کند دیگر سراغ این وجه اخلاق که عفت است نمی رود فقط می گوید غربیه راست می گه ولی مسلمونه بیشتر دروغ می گه پس اسلام بی تاثیر است.
سوم؛ مسلمانی را نباید با اسلام اشتباه گرفت. بله امروز به دستورات اسلام کمتر عمل می شود اما این نقص اسلام و دستورات اسلامی نیست بلکه نقص مسلمانی ما است حال آنکه گوینده می گوید دستورات اسلامی بی تاثیر است. مانند آنکه مدیر یک اداره ضعیف باشد و ما بگوییم پس علم مدیریت بیخود و بی تاثیر است. اسوه های اخلاق همیشه و در طول تاریخ دینداران و انبیا بوده اند. حتی در مسیحیت و دیگر ادیان نیز همینطور بوده است(مانند حضرت مریم یا مادر ترزا) پس اتفاقا دستورات دینی است که موثر و تاثیر گذار اصلی است.
چهارم؛ همان شخص غیر مسلماننیز خدایی دارد و بسیاری اوقات به خاطر خدا رذایل اخلاقی را ترک می کند لذا برخی از فضایل اخلاقی او نیز به خاطر دینداری او است و لی ما آن را به حساب بی دینی اش می گذاریم.
نتیجه آنکه صحت یک قضیه یا قیاس منطقی وابسته به صحت مقدمات آن، رعایت حد وسط و نتیجه گیری صحیح است که در اینجا هیچکدام رعایت نشده است. دو تا قضیه جزییه را کنار هم گذاشته بعد حکم کلی استخراج کرده است. در رعایت حد وسط : در مقدمات به مسلمانی ایراد گرفته اما در نتیجه اسلام را ناقص دانسته است. پیش فرض ها و اطلاعات موجود در مقدمه نیز غلط می باشد زیرا همه اخلاقیات را در نظر نگرفته و وجود حسن فاعلی در فضایل اخلاقی غیر مسلمان نیز (لا اقل با این وسعت و اطمینان)برای او اثبات شده نیست.
گوینده از کجا فهمیده است فلانی متخلق به فضایل است. از رفتار او. اما رفتار ظاهر اخلاق یا به تعبیر دیگر حسن فعلی است. بعد دیگر فضایل اخلاقی، حسن فاعلی است یعنی اینکه فرد به خاطر خدا آن کار را انجام دهد نه به خاطر ریا و نه به خاطر سیستم های امنیتی و دوربین های نظارتی. مثلا دزدی در غرب کمتر است اما بخش زیادی از این به خاطر وجود سیستم های نظارتی است زیرا در ایالات متحده که نهایت تمدن غرب است وقتی چند ساعت پلیس اعتصاب کرد مردم ریختند و فروشگا هها را سرقت کردند و دوربین های سراسر جهان هم نشان داد.
دوم؛گاهی در یک فرهنگ یا مملکت برخی خلقیات خوب شکل گرفته و برخی دیگر ترک شده است. مثلا در همه آمارهای جهانی تعداد تجاوز به زنان و دختران در غرب بیش از شرق است. اما او که مدح غرب را می کند دیگر سراغ این وجه اخلاق که عفت است نمی رود فقط می گوید غربیه راست می گه ولی مسلمونه بیشتر دروغ می گه پس اسلام بی تاثیر است.
سوم؛ مسلمانی را نباید با اسلام اشتباه گرفت. بله امروز به دستورات اسلام کمتر عمل می شود اما این نقص اسلام و دستورات اسلامی نیست بلکه نقص مسلمانی ما است حال آنکه گوینده می گوید دستورات اسلامی بی تاثیر است. مانند آنکه مدیر یک اداره ضعیف باشد و ما بگوییم پس علم مدیریت بیخود و بی تاثیر است. اسوه های اخلاق همیشه و در طول تاریخ دینداران و انبیا بوده اند. حتی در مسیحیت و دیگر ادیان نیز همینطور بوده است(مانند حضرت مریم یا مادر ترزا) پس اتفاقا دستورات دینی است که موثر و تاثیر گذار اصلی است.
چهارم؛ همان شخص غیر مسلماننیز خدایی دارد و بسیاری اوقات به خاطر خدا رذایل اخلاقی را ترک می کند لذا برخی از فضایل اخلاقی او نیز به خاطر دینداری او است و لی ما آن را به حساب بی دینی اش می گذاریم.
نتیجه آنکه صحت یک قضیه یا قیاس منطقی وابسته به صحت مقدمات آن، رعایت حد وسط و نتیجه گیری صحیح است که در اینجا هیچکدام رعایت نشده است. دو تا قضیه جزییه را کنار هم گذاشته بعد حکم کلی استخراج کرده است. در رعایت حد وسط : در مقدمات به مسلمانی ایراد گرفته اما در نتیجه اسلام را ناقص دانسته است. پیش فرض ها و اطلاعات موجود در مقدمه نیز غلط می باشد زیرا همه اخلاقیات را در نظر نگرفته و وجود حسن فاعلی در فضایل اخلاقی غیر مسلمان نیز (لا اقل با این وسعت و اطمینان)برای او اثبات شده نیست.