خانه » همه » مذهبی » مفهوم شناسی صلح در فرهنگ مهدویت

مفهوم شناسی صلح در فرهنگ مهدویت


مفهوم شناسی صلح در فرهنگ مهدویت

۱۳۹۳/۰۵/۰۶


۹۱ بازدید

مفهوم شناسی صلح در فرهنگ مهدویت

ایسکا (پایگاه اطلاع رسانی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی): مطلب زیر یادداشتی است از دکتر خدامراد سلیمیان عضو هیات علمی پژوهشکده مهدویت و آینده پژوهی، که در این یادداشت به بررسی مفهوم صلح در فرهنگ انتظار پرداخته است.

از آنجایی که روز به روز بر دامنة دانش های بشری افزوده می شود و واژگان به کار گرفته شده در ادبیات هر دانش، به گونه های مختلفی تفسیر می گردد، امروزه بررسی واژگانی محتوای آن دانش از جایگاه ویژه ای برخوردار است.

مفهوم شناسی صلح در فرهنگ مهدویت

ایسکا (پایگاه اطلاع رسانی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی): مطلب زیر یادداشتی است از دکتر خدامراد سلیمیان عضو هیات علمی پژوهشکده مهدویت و آینده پژوهی، که در این یادداشت به بررسی مفهوم صلح در فرهنگ انتظار پرداخته است.

از آنجایی که روز به روز بر دامنة دانش های بشری افزوده می شود و واژگان به کار گرفته شده در ادبیات هر دانش، به گونه های مختلفی تفسیر می گردد، امروزه بررسی واژگانی محتوای آن دانش از جایگاه ویژه ای برخوردار است.

حوزة معارف دینی نیز از این حکم بیرون نیست. از این رو اندیشوران بزرگ دینی همواره در تبین کلمه ها و اصطلاح های به کار رفته در متون دینی تلاش های شایسته ای را از خود نشان داده اند.

انبوه کتاب های اصطلاح نامه در کنار کتاب های لغت، گواه راستی این مطلب است. به گونه ای که امروزه کمتر موضوع دینی را می توان یاد کرد که مجموعه اصطاح نامه ویژه نداشته باشد.

مباحث مهدویت نیز همچون دیگر بحث ها دارای واژه های تخصصی فراوانی است که مفهوم شناسی آنها می تواند در تبیین بحث های مربوط، به طور کامل مفید باشد. به گونه ای که ندانستن مفهوم های این واژه ها، افق های بسیاری را در این عرصه مبهم و یا پنهان نگه می دارد.

نگارنده در این نوشتار کوتاه به دنبال آن است تا با بهره مندی از آموزه های قرآن، بیانات نورانی پیشوایان معصوم:، دیدگاه های دانشمندان علم لغت و و دیگر اندیشوران مسلمان، تا اندازه ممکن نقاب از چهره اصطلاح صلح بر گیرد. باشد تا این مختصر در روشن ساختن برخی موضوعات مرتبط مفید افتد.

مفهوم شناسی صلح

مفهوم شناسی لغوی “صلح”

صلح در لغت فارسی، به معنای سازش کردن، آشتی کردن، سازش، آشتی، توافق و پیمانی که بر حسب آن دعوایی را حل و فصل می کنند[1] و کنار گذاشتن جنگ[2] آمده است.

اما در لغت عرب واژة “الصلح ” در معانی فراوانی به کار رفته است که از مهم ترین آنها می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1ـ از بین بردن نفرت میان مردم؛

راغب اصفهانی در المفردات صلح را این گونه معنا کرده است.

الصلح یختص بازالة النفار بین الناس[3]

صلح به معنای از بین بردن نفرت میان مردم است.

2ـ ایجاد رضایت بین طرفین منازعه

طریحی در مجمع البحرین این گونه نوشته است.

اراد بالصلح التراضی بین المتنازعین لانه عقد شرع لقطع المنازعه و له فی الفقه شروط تطلب منه.[4]

وی آیه 128 سورة نساء را شاهد بر آن معنا دانسته، که خداوند می فرماید: و الصلح خیر…؛ سازش بهتر است.

3ـ معنای مقابل فساد؛

در این معنا بیشتر به شایسته شدن و خوب شدن توجه شده است.

فیومی در المصباح المنیر “صلح” را مقابل معنای “فسد” دانسته است. و دیگر به معنای خیر و صواب، ذکر کرده است[5]. ابن منظور نیز در لسان العرب صلاح را ضد فساد و اصلاح را نقیض افساد دانسته، آنگاه معنای دیگری برای صلح ذکر کرده و آن سازش بین افراد یک قوم است.[6]

از مجموع آنچه در کتاب های لغت آمده این که صلح به معنای سالم ماندن از فساد است.

مفهوم شناسی اصطلاحی “صلح”

کلمه صلح فقط یک بار در قرآن استفاده شده است. خداوند در آیه 128 سورة نساء می خوانیم:

وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً.

و اگر زنى از شوهر خویش بیم ناسازگارى یا رویگردانى داشته باشد، بر آن دو گناهى نیست که از راه صلح با یکدیگر، به آشتى گرایند که سازش بهتر است. و [لى ] بخل [و بى گذشت بودن ]، در نفوس، حضور [و غلبه ] دارد و اگر نیکى کنید و پرهیزگارى پیشه نمایید، قطعاً خدا به آنچه انجام مى دهید آگاه است.

وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ.

این جمله کوتاه و پر معنى گرچه در مورد اختلافات خانوادگى در آیه فوق ذکر شده ولى روشن است یک قانون کلى و همگانى را بیان می کند که در همه جا اصل نخستین، صلح، صفا و دوستى است، و کشمکش و جدایى بر خلاف نهاد انسان و زندگى آرام بخش او است.

اگرچه واژة صلح فقط در آیه یاد شده به کار رفته اما مشتقات این کلمه فراوان در آیات قرآن مورد استفاده قرار گرفته است.

از جمله مشتقات این کلمه عبارتند از:

1ـ صلاح: شایسته شدن، خوب شدن، و آن ضد فساد است.

این واژه در قرآن گاهی:

1ـ1ـ در برابر فساد به کار رفته است.

این به کارگیری این به کارگیری به طور روشن در دو آیه ذیل آمده است:

ـ وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَریبٌ مِنَ الْمُحْسِنین؛ (اعراف: 56)

ـ … وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ. (اعراف: 85)

از دیگر آیاتی که معنای اصلاح را در برابر فساد دانسته است می توان به موارد زیر اشاره کرد:

ـ الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ؛ (شعراء: 152)

ـ وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ؛ (اعراف: 142)

ـ إِنَّ اللَّهَ لا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ؛ (یونس: 81)

ـ وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها؛ (اعراف: 56)

ـ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ؛ (بقره: 220)

با استفاده از آیات بالا به روشنی می توان گفت: اصلاح زمانی که افساد رخ نماید منتفی خواهد بود. همان گونه که افساد با وجود اصلاح از بین خواهد رفت. بنابراین فساد و صلاح نقیض یکدیگر خواهند بود.

2ـ1ـ و گاهی در برابر سیئه به کار رفته است.

بر خلاف صلاح و فساد که گفته شد نقیض یکدیگرند صلاح و سیّئة ضد یکدیگرند به این معنا که با یکدیکر جمع نمی شوند در حالی که ممکن است هر دو وجود نداشته باشند.

ـ وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ (توبه: 102)

ـ أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ؛ (جاثیه: 21)

ـ وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى وَ الْبَصِیرُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ لَا الْمُسِی ءُ؛ (غافر: 58)

ـ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ؛ (عنکبوت: 7)

البته گاهی نیز برای مطلق صلاح به کار رفته است. که آیه: إِلَّا الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا، (بقره: 160) بر آن دلالت دارد.

2ـ صالح: به معنای شایسته، گاهی وصف عمل و گاهی وصف شخص قرار می گیرد که شایسته و خوب است و در آن فساد نیست.

الف) صالح وصف عمل؛

خداوند در آیه 62 سوره بقره با اشاره به معنای یاد شده می فرماید:

من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحا

هر کس به خدا و روز بازپسین ایمان داشت و کار شایسته کرد، …

و نیز در آیه 10 سوره فاطر می فرماید:

الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه.

سخنان پاکیزه به سوى او بالا مى رود، و کار شایسته به آن رفعت مى بخشد.

که وصف عمل است.

ب) صالح وصف شخص.

و در آیه: فان الله هو مولاه و …صالح المومنین؛ تحریم 4 و آیه: و کان ابوهما صالح کهف آیه 82. صالح در این آیات وصف شخص است.

3ـ صالحون: نیکوکاران، شایسته کاران.

این وصف همواره برای اولو العقل (اعم از فرشتگان، انسان ها و پریان) به کار رفته است

4ـ اصلاح: ایجاد صلح و سازش و الفت[7]، همچنین به معنای شایسته کردن چیزی نیز به کار رفته است.

در این باره در آیه 182 سورة بقره می خوانیم:

فمن خاف من موص جنفا …علیه،

ولى کسى که از انحراف [و تمایل بیجاى ] وصیت کننده اى [نسبت به ورثه اش ] یا از گناه او [در وصیت به کار خلاف ] بیم داشته باشد و میانشان را سازش دهد، بر او گناهى نیست، که خدا آمرزنده مهربان است.

و بقره آیه 224 می خوانیم:

ان تبروا و تتقوا و تصلحوا بین الناس،

و خدا را دستاویز سوگندهاى خود قرار مدهید، تا [بدین بهانه ] از نیکوکارى و پرهیزگارى و سازش دادن میان مردم [باز ایستید]، و خدا شنواى داناست.

و نیز به معنای شایسته کردن چیزی است.

کفر عنهم …و اصلح بالهم (محمد: 2)

و آنان که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده اند و به آنچه بر محمّد9 نازل آمده گرویده اند- [که ] آن خود حقّ [و] از جانب پروردگارشان است- [خدا نیز] بدیهایشان را زدود و حال [و روز] شان را بهبود بخشید.

” مؤمنان برادر یکدیگرند، بنا بر این در میان دو برادر خود، صلح را بر قرار کنید” (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ).

همان اندازه که براى ایجاد صلح در میان دو برادر نسبى تلاش و کوشش مى کنید باید در میان مؤمنان متخاصم نیز براى برقرارى صلح به طور جدى و قاطع وارد عمل شوید.

چه تعبیر ارزشمندی که همه مؤمنان را برادر یکدیگر معرفی کرده است و نزاع و درگیرى میان آنها را درگیرى میان برادران نامیده که باید به زودى جاى خود را به صلح و صفا بدهد.

5ـ صالحات: این وصف گاهی برای اعمال و رفتار و گاهی برای زنان به کار می رود.

الف) در باره وصف اعمال می خوانیم:

و بشر الذین آمنوا و عملوا الصالحات؛ (بقره: 25).

و کسانى را که ایمان آورده اند و کارهاى شایسته انجام داده اند، مژده ده

ب) در وصف زنان می خوانیم:

فالصالحات قانتات حافظات للغیب؛ (نساء: 34)

پس، زنانِ درستکار، فرمانبردارند [و] به پاس آنچه خدا [براى آنان ] حفظ کرده، اسرار [شوهرانِ خود] را حفظ مى کنند.

همان گونه که پیش تر یاد شد در بررسی لغت صلح به معنای سلم بر می خوریم به گونه ای که برخی ارباب لغت صلح را به سلم معنا کرده اند.

این کلمه در لغت به معنى صلح و آرامش است و بعضى آن را به معنى اطاعت تفسیر کرده اند، روشن ترین آیه در این باره مى فرماید:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً؛ (بقره: 208)

اى کسانى که ایمان آورده اید! همگى در صلح و آشتى در آئید.

و این آیه همه افراد با ایمان را به صلح و سلام و تسلیم بودن در برابر فرمان خدا دعوت مى کند.

از دعوت عمومى این آیه، که همه مؤمنان را بدون استثناء از هر زبان و نژاد و منطقه جغرافیایى و قشر اجتماعى، به صلح و صفا دعوت مى کند، استفاده مى شود که در پرتو ایمان به خدا، تشکیل حکومت واحد جهانى که صلح در سایه آن همه جا آشکار گردد امکان پذیر است.

اصولا در مقابل عوامل پراکندگى (زبان و نژاد و …) یک حلقه محکم اتصال در میان قلوب بشر لازم است، و این حلقه اتصال فقط ایمان به خداست که ما فوق این اختلافات است.

ایمان به خدا، و تسلیم در برابر فرمان او، نقطه وحدت جامعه انسانیت، و رمز ارتباط اقوام و ملتها است.

وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلى دارِ السَّلامِ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ؛ (یونس: 25)

و خدا [شما را] به سراى سلامت فرا مى خواند، و هر که را بخواهد به راه راست هدایت مى کند.

در بررسی روایات به دو نکته اساسی دست می یابیم:

1ـ شیعه معتقد است آیه و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر به طور روشن به حکمت صالحان اشاره کرده و این رخداد فقط بر حکومت حضرت مهدی قابل تفسیر است و در آن از واژة صلح و صلاح استفاده شده است.

2ـ در روایات فراوانی از جمله ویژگی های مهم عصر ظهور حضرت مهدی4 صلح و آرامش جهانی معرفی شده است.

——————————————————————————–

[1] . محمد معین، فرهنگ فارسی، ص 646. [2] . محمد بندرریگی, فرهنگ بندر ریگی, ج2, 1258. [3] . راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، دفتر نشر کتاب، ص284. [4] . طریحی، مجمع البحرین، ج2، ص 386. [5] . فیومی، المصباح المنیر، دار الهجره، ص 345. [6] . ابن منظور، لسان العرب، ج2، ص 516. [7] . طریحی، مجمع البحرین، ج2، ص 386.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد