طلسمات

خانه » همه » مذهبی » مقابله امام موسی کاظم (علیه‌السلام) با انحراف امامت و مهدویت بدست فرقه‌های منحرف

مقابله امام موسی کاظم (علیه‌السلام) با انحراف امامت و مهدویت بدست فرقه‌های منحرف


مقابله امام موسی کاظم (علیه‌السلام) با انحراف امامت و مهدویت بدست فرقه‌های منحرف

۱۳۹۴/۰۸/۲۷


۳۳۴ بازدید

مقابله امام موسی کاظم (علیه‌السلام) با انحراف امامت و مهدویت بدست فرقه‌های منحرف

مقابله امام موسی کاظم (علیه‌السلام) با انحراف امامت و مهدویت بدست فرقه‌های منحرف

در طول تاریخ سیاسی امامان شیعه ، عصر پس از امام صادق (علیه‌السلام) پردامنه‌ترین عصری است که مردم آن زمان دارای تشتت فکری شده و تعدد آراء باعث ایجاد فرق گوناگونی گردید که حیات پربرکت امام موسی کاظم (علیه‌السلام) را با بیشترین فِرَق رودررو می‌گرداند. در عصر امام موسی کاظم(علیه‌السلام) فرقه‌های بسیاری چه از فرق شیعی مانند واقفیه، اسماعیلیه، زیدیه، غلات، مبارکیه و چه از فرق سنی و حدیث گرایان و عقل گرایان بوجود آمدند، در این راستا امام (علیه‌السلام) با تلاشی که در ارایه روش صحیح اسلام ناب و برملا ساختن اندیشه‌های باطل داشتند توانستند بسیاری از این رویه‌ها را پاسخگو بوده و با آنها به مبارزه بایستند.

یکی از سردرگمی‌ها و انحرافاتی که همواره، گریبان‌گیر جماعت شیعه شد گمراهی شیعیان در تطبیق موضوع و مصداق منجی و مهدویت بود. جریان مهدویت و قائمیت، برخاسته از اصول اساسی شیعیان و برگرفته از روایات معصومین(علیهم‌السلام) است که فردی با عنوان «قائم» و «مهدی» از خاندان پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) عدالت را در جهان می‌گستراند. شیعیان، کاملاً با اعتقاد به غیبت آشنا بودند ولیکن همین امر، بهانه‌ای برای غلات در تسهیلِ انشقاق شیعه و معتقد شدنِ برخی از شیعیان به غیبت و وقوف امامت در بعضی از ائمه (علیهم‌السلام) شد.

نوبختی گوید: تعدد انشعابات در میان شیعیان عمدتا در انتصاب امام بعدی بعد از ارتحال امام قبل است که در زمان امام جعفر صادق(علیه‌السلام) به اوج خود می‌رسد.

بنابراین وقوف بر یک امام و اختلاف در جانشین وی مهمترین دلیل انشعاب شیعیان است. چنانکه گروه کوچکی – که توسط فرقه شناسان «باقریه» نامیده شده‌اند – معتقد به غیبت باقر(علیه‌السلام) بودند.[1] این گروه معتقد بودند که او مهدی قائم است. گروه دیگری از شیعیان به نام «ناووسیه»، مرگ صادق(علیه‌السلام) را انکار کردند و مدّعی شدند که او قائم است.[2]

دوران اختناق زمان امام صادق (علیه‌السلام) و همچنین تهدید منصور عباسی مبنی بر این که جانشین امامِ ایشان را خواهد کشت باعث شد که حضرت سه نفر را به عنوان جانشین خود معرفی نماید یکی منصور عباسی و دو فرزند خود به نام‌های عبدالله و امام موسی کاظم (علیه السلام).[3] این تدبیری بود که موجب احتراز از قتل امام بعدی گردید. نوبختی انشعابات شیعه را پس از شهادت امام صادق (علیه‌السلام) و در زمان زندگی امام کاظم(علیه‌السلام) به شرح ذیل ذکر می نماید:

1)کسانی که به مهدویت امام صادق (علیه‌السلام) اذعان داشتند.

2) اسماعیلیه خالصه که قایل بر زنده بودن و عدم وفات اسماعیل فرزند بزرگ امام صادق (علیه‌السلام) بودند. امام صادق (علیه‌السلام) پس از آنکه اسماعیل درگذشت، اصرار داشت که شیعیان مرگ او را با اطمینان بپذیرند زیرا تصور زنده بودن وی با توجه به پیشینه اعتقاد به مهدویت که در میان برخی از غلات شیعه ترویج شده بود، خطر پیدایش فرقه جدید را در میان شیعه به دنبال داشت. این گروه مرگ اسماعیل بن جعفر را در زمان حیات پدرش انکار کردند و مدّعی شدند مرگ او حیله ای بود که [از روی تقیّه] توسط صادق(علیه‌السلام) اعلام شد تا اسماعیل، از تعقیب دولت عبّاسی نجات پیدا کند. شهرستانی از این گروه با عنوان «الإسماعیلیه الواقفة» اشاره می‌کند.[4]
3) قائلین بر امامت محمد بن جعفر مشهور به دیباج.

4) معتقدین به امامت عبدالله افطح فرزند دیگر امام صادق(علیه‌السلام)

5)قائلین بر امامت محمد فرزند اسماعیل (مبارکیه)[5]

اگرچه تمام این گروه ها امامان خود را با امامی خاص به پایان رساندند و بر آن امام توقّف کردند، لیکن عموماً در ادبیات فرقه شناسی به شیعیانی که معتقد به مهدویت امام موسی کاظم(علیه‌السلام) بودند، «واقفه»گفته می‌شود. عقیده به مهدویت و غیبت و قیام امام کاظم(علیه‌السلام) در زمان حیات خود حضرت، در جامعه شیعی رواج پیدا کرده بود. ظاهراً این حادثه بیشتر در نتیجه رواج روایتی بود که در آن از صادق(علیه‌السلام) روایت شده بود که امام هفتم، مهدی قائم خواهد بود.[6] رواج این روایت، موجب ایجاد این انتظار شد که کسی که عدل و مساوات را بر روی زمین برپا خواهد کرد، امام کاظم(علیه‌السلام) است.به همین دلیل، هنگامی که حضرت از دنیا رفت، یحیی بن خالد برمکی، وزیر عبّاسیان، فرمان داد تا اعلام کنند که موسی کاظم که شیعیان (رافضیان) مدّعی‌اند او قائم است و نخواهد مُرد، از دنیا رفته و آنان می‌توانند بیایند و جسد او را مشاهده کنند.[7] گرچه هویت و تعداد این اشخاص [که جنازه امام را روءیت کردند] مشخّص نیست، ولی باید تعداد قابل توجّهی از مردم بوده باشند؛ چرا که حکومت با به نمایش گذاشتن جسد امام بر روی پل بغداد به مدت سه روز که جهت اقناع مردم در مورد وفات ایشان انجام شد تشییع جنازه او را به تأخیر انداخت.[8] تمام واقفیان در این اعتقاد که موسی کاظم(علیه‌السلام) غایب شده و روزی برای انجام وظایف، قائم بازخواهد گشت، متفق‌القول بودند.

امام کاظم (علیه‌السلام) در مقابله با این فرقه‌هایی که به امامت وی قائل نبودند از طرق مختلف بر امامت خویش استدلال می‌کردند. از آن جمله، وقتی عبدالله افطح برادر بزرگتر حضرت، ادعای امامت کرد امام موسى کاظم (علیه‌السلام) دستور داد تا مقدار زیادى هیزم وسط حیاط منزلش جمع کنند؛ و سپس شخصى را به دنبال برادرش عبداللّه فرستاد تا او را نزد حضرت احضار نماید. چون عبداللّه وارد شد، دید که جمعى از اصحاب و شیعیان سرشناس نیز در آن مجلس حضور دارند. و چون عبداللّه کنار برادر خود امام کاظم (علیه‌السلام) نشست ، حضرت دستور داد تا هیزم ها را آتش بزنند؛ و با سوختن هیزم‌ها، آتش زیادى تهیه گردید. تمامى افراد حاضر در مجلس، در حیرت و تعجّب فرو رفته بودند و از یکدیگر مى‌پرسیدند که چرا امام موسى کاظم (علیه‌السلام) چنین کارى را در آن محلّ و مجلس انجام مى‌دهد. آن‌گاه حضرت از جاى خود برخاست و جلو آمد و در وسط آتش نشست؛ و با افراد حاضر مشغول صحبت و مذاکره گردید. پس از گذشت ساعتى بلند شد و لباس هاى خود را تکان داد و آمد در جایگاه اوّلیه خود نشست و به برادرش عبداللّه فرمود: اگر گمان دارى بر این که تو بعد از پدرت امام جعفر صادق (علیه‌السلام) امام و خلیفه هستى، بلند شو و همانند من در میان آتش بنشین. عبداللّه چون چنان صحنه اى را دید و چنین سخنى را شنید، رنگ چهره اش ‍ دگرگون شد و بدون آن که پاسخى دهد با ناراحتى برخاست و مجلس را ترک کرد.[9]

امام موسی کاظم (علیه‌السلام) با علم غیبی خویش بر وقایع بعد از خود، و بر انحراف در مصداق امامت بعد از خویش، آگاه بودند لذا برای جلوگیری از این انحراف، بر جانشینی امام رضا (علیه‌السلام) تاکید می‌کردند و او را امام پس از خویش معرفی می‌نمودند و همین امر سبب گشت تا عده کثیری از شاگردان حضرت به امامت امام رضا (علیه‌السلام) قائل شوند؛ با این حال تعدادی از شیعیان به دلائل مختلف[10] بر امامت امام کاظم (علیه‌السلام) وقوف کردند و قائل به غیبت و مهدویت حضرت شدند.

اما با وجود آن‌همه اختناق در عصر امام کاظم(علیه‌السلام) همواره حضرت با این انحرافات در مورد امامت و مهدویت به مبارزه می‌پرداختند. از جمله مبارزات ایشان، تبیین مصداق مهدویت است چنانکه احادیثی در مورد مهدویت حضرت مهدی (عجل‌الله‌فرجه) فرمودند که به بعضی از آنها اشاره می‌شود.

امام کاظم (علیه‌السلام) به نقل از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: «کسی که می‌خواهد در حالی خدا را ملاقات کند که ایمان او کامل و اسلام او نیکو باشد پس به ولایت حجة بن الحسن (علیه‌السلام) که همه در انتظار اویند معتقد شود.[11]

امام کاظم (علیه‌السلام‌): «اگر به تعداد اهل بدر [مؤمن کامل] در میان شما بود ، قائم ما قیام می‌کرد».[12]

شیخ صدوق در اکمال الدین به سند خود از امام کاظم (علیه‌السلام) در طی حدیثی روایت می‌کند که از ایشان پرسیده شد: در میان ائمه علیهم السلام کسی هست که غیبت گزیند؟ پاسخ فرمود: «آری، او از دیدگان مردم غایب است اما ذکر او در دل اهل ایمان غایب نخواهد بود. وی دوازدهمین ماست. خداوند هر سختی را برایش آسان و هر امر مشکلی را سهل می‌گرداند. برایش گنجهای زمین را آشکار و هر مقصد دور را نزدیک می‌نماید. طومار زندگی ظالمان را توسط او درهم می‌پیچد. و بالاخره هر شیطان پلید را به دست او نابود می‌سازد. او فرزند بانوی کنیزان است که ولادتش بر مردم پنهان ماند و نام بردن (بیان نشانه) او بر آنان جایز نباشد، تا آنکه خداوند عزوجلّ ظهور او را فراهم نماید و به واسطه وی زمین را پر از قسط و عدل سازد، همان گونه که از ظلم و ستم پر شده باشد».[13]

باید توجه داشت که علاوه بر ابهامی که در برخی از جزئیات موضوع مهدویت وجود داشت، نباید از نقش دنیاطلبی و عوامل دیگر در پیدایش جریان‌های انحرافی غافل شد. بنابراین، پیدایش این‌گونه جریان‌های انحرافی، همیشه نشان‌دهندة ابهام در موضوع نیست؛ بلکه یکی از عوامل انحراف، ابهام است. این‌گونه این ابهام‌ها و تطبیق‌های نادرست، بیشتر ناشی از اوضاع سیاسی ملتهب آن دوره بوده است. در چنین اوضاعی طبیعی است که ابهامات و سؤال‌هایی برای برخی از شیعیان اهل‌بیت(ع) نیز در این موضوع پدید آید.

حسن‌بن حسن می‌گوید: «به اباالحسن موسی [امام کاظم] عرض کردم که اباعبدالله [امام صادق(علیه‌السلام)] شما را قائم به این امر معرفی کردند. فرمود: مگر من قیام‌کننده به این امر نبودم؟ سپس فرمود: ای حسن، هر امامی‌که در میان امتی قیام می‌کند، او قائم آنان است. زمانی که دورة آنان بگذرد، کسی می‌آید که او قائم و حجت است که از مردم غایب می‌شود… .» شیخ صدوق به سند خود نقل می‌کند که یونس‌بن عبدالرحمان از امام موسی کاظم (علیه‌السلام) پرسید: که آیا شما قائم و بر پا دارنده حق هستید؟ فرمود: «من قائم و بر پا دارنده حق هستم. اما آن قائمی که زمین را از دشمنان خدا پاک می‌کند و زمین را بعد از آنکه از ظلم پر شده باشد، لبریز از عدالت می‌سازد، پنجمین از نسل من خواهد بود. او غیبتی خواهدداشت، طولانی، که از بیم جان خود نهانی می‌گزیند. در آن (غیبت) گروهی (از شیعیان) طریق ارتداد پیش می‌گیرند و گروههائی دیگر ثابت قدم می‌مانند؛ سپس فرمود: خوشا به حال آن شیعیان ما که در غیبت قائم ما به محبت ما تمسک جویند و به ولایت ما استوار، و از دشمنان ما بیزار باشند. آنان از ما و ما از آنان هستیم. ایشان در برابر امامت ما سر تسلیم و رضا نهادند و ما نیز از شیعه بودن آنان راضی و خشنودیم. خوشا بحال آنان، به خدا سوگند که آنان در روز قیامت در درجات ما می باشند».[14] به نظر می‌رسد، با این‌گونه روایات، امامان(علیهمالسلام) علاوه بر آشنا کردن دقیق‌تر شیعیان با آموزة مهدویت، به تدریج آنان را برای عصر غیبت آماده می‌سازند.

با وجود آن همه اختناق در عصر امام کاظم (علیه‌السلام)، این مبارزات و روشنگری‌های حضرت، موجب گشت تا علاوه بر جلوگیری از انشقاق و انحرافات بیشتر در عالم تشیع، بسیاری از افراد فریفته و جاهل، به حقیقت پی برند و هدایت شوند چنانکه عده کثیری از منحرفین، بعد از این روشنگری‌ها، راه راست را در پیش گرفتند.

_______________________

[1]. التبصیر فی الدین والتمییز الفرقة الناجیة عن الفرق الهالکین، شاپور بن طاهر اسفراینی، ویراسته ام کوثری، قاهره: 1368ق / 1949م، ص 22 ؛ الملل والنحل، الشهرستانی، ترجمه انگلیسی، ص 12 ؛ اعتقادات فرق المسلمین والمشرکین، ص 53 ؛ محصّل أفکار المتقدّمین و متأخّرین من العلماء والحکماء والمتکلمین، ص 242.

[2]. ر. ک به: فرق الشیعة، ص 57 ؛ المقالات والفرق، ص 79 ؛ الإمامة و مقتطفات من الکتاب الأوسط فی المقالات، الناشی الأکبر (جعفر بن حرب)، ویراسته ژوزف فان اس، بیروت، 1971م، ص 169 ؛ مقالات الإسلامیین، الأشعری، ص 25 (فصل اوّل) ؛ کتاب الزینة، ص 286 ؛ الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، ابن الحزم، قاهره، 1317 1321ق/ 1899 1903م، ج 4، ص 180 ؛ التبصیر، ص 22 ؛ الفصول المختارة، ص 247 ؛ الملل والنحل، الشهرستانی، ص 144 ؛ اعتقادات، ص 53 ؛ محصّل، ص 242.

[3]. ابن جوزی ، صفه الصفوه، ج2، ص103

[4]. الملل والنحل، شهرستانی، ترجمه انگلیسی، ص 144.

[5]. نوبختی ، فرق الشیعه،ص79

[6]. الملل والنحل، الشهرستانی، ترجمه انگلیسی، ص 144 ؛ اختیار معرفة الرجال، محمّد بن عمر الکشّی، ویراسته ح مستوفی، مشهد، 1348ش / 1969م، ص 457.

[7]. مقاتل الطالبیین، ابوالفرج علی بن الحسین الإصفهانی، ویراسته احمد صقر، قاهره، 134ش / 1949م، ص 505 ؛ الإرشاد، المفید، ص 456.

[8]. عمدة الطالب فی أنساب أبی طالب، ابن العنابة احمد بن علی الحسینی، بیروت، بی تا، ص 26.

[9]. اثبات الهداة : ج 3، ص 196، بحارالا نوار: ج 48، ص 67، ح 69.

[10]. مانند عدم درک صحیح و کامل از مهدویت که به حدیث امام صادق علیه السلام در شأن امام کاظم (علیه السلام) برای مهدویت استدلال می‌کردند، و مانند طمع ورزی و تطمیع از جانب دولت عباسیان، و تصاحب اموالی که در دست وکلای حضرت بود و…؛ بنیانگذاران واقفیه سه نفر به نامهای; علی بن ابی حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی ازوکلاء کاظم بودند و اموال فراوانی که مربوط به آن حضرت بود را دراختیار داشتند (زیاد قندی هفتادهزار دینار و علی بن حمزه سی هزار دینار). آنان به جهت تصاحب این اموال ادعا کردند که موسی بن جعفر زنده و غایب است. چرا که در صورت اقرار به امامت رضا ناچار بودند آن اموال را تحویل ایشان دهند. از این روی نه تنها اموال را غصب کردند بلکه ازاین امکانات جهت فریب دادن شیعیان دیگر مانند; حمزه بن بزیع، ابن مکاری، کرام خثعمی و دیگران استفاده کردند. (نجم الثّاقب، باب چهارم، ص ۲۱۵)

[11]. «من احب ان یلقی الله عز و جل و قد کمل ایمانه و حسن اسلامه فلیتول الحجه بن الحسن المنتظر صلوات الله علیه». بحار الانوار، ج 27، ص108، ح80

[12]. «لَو کانَ فِیکُم عِدَّةُ أهلِ بَدرٍ لَقامَ قائِمُنا» طبرسى، على بن حسن ، مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، المکتبة الحیدریة، نجف، 1344 ش ، ص: 63

[13]. «نعم یغیب عن ابصار الناس شخصه و لا یغیب عن قلوب المومنین ذکره و هو الثانی عشر منا یسهل الله کل عسیر و یذلل له کل صعب و یظهر له کنوز الارض و یقرب له کل بعید و یبیر به کل عنید و یهلک علی یدیه کل شیطان مرید. ذاک ابن سیده الاماء الذی تخفی علی الناس ولادته و لا یحل لهم تسمیته حتی یظهره عزوجل فیملا به الارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما». بحارالانوار، ج 51، ص 150

[14]. «انا القائم بالحق و لکن القائم الذی یطهر الارض من اعداء الله و یملاها عدلا کما ملئت جورا هو الخامس من ولدی له غیبه یطول امدها خوفا علی نفسه یرتد فیها اقوام و یثبت فیها آخرون». محمدبن علی صدوق، کمال الدین، ج2، ص361./ و یزدى حایرى، على ، الزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب عجّل‌الله‌تعالى‌فرجه‌الشریف، مؤسسة الأعلمى ، بیروت، 1422ق، ص68.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد