خانه » همه » مذهبی » مقاله: رازی که حضرت زهرا(س) با امیرالمؤمنین(ع) در میان گذاشت

مقاله: رازی که حضرت زهرا(س) با امیرالمؤمنین(ع) در میان گذاشت


مقاله: رازی که حضرت زهرا(س) با امیرالمؤمنین(ع) در میان گذاشت

۱۳۹۳/۰۱/۱۶


۲۷۱ بازدید

مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) گفت: حضرت زهرا(س) که در بستر افتادند، غم را در چهره امیرالمؤمنین(ع) می‌بینند، لذا به ایشان عرض می‌کنند: ناراحت نباش، نزدیک بیا تا از حوادث گذشته تا آن موقعی که قیامت برپا می‌‌شود به تو خبر دهم.
آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود در ایام فاطمیه در خصوص عصمت حضرت زهرا(س) به ایراد سخنرانی پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) گفت: حضرت زهرا(س) که در بستر افتادند، غم را در چهره امیرالمؤمنین(ع) می‌بینند، لذا به ایشان عرض می‌کنند: ناراحت نباش، نزدیک بیا تا از حوادث گذشته تا آن موقعی که قیامت برپا می‌‌شود به تو خبر دهم.
آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود در ایام فاطمیه در خصوص عصمت حضرت زهرا(س) به ایراد سخنرانی پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

*حسن نیّت و قرار گرفتن در کنف حمایت عصمتیّه خداوند!

پروردگار عالم، بندگان خودش را به واسطه رعایت تقوا، به مقام عصمت می‌رساند. روایات شریفه در باب عصمت، نکات بسیار عالی را تبیین می‌کند که این سؤالی را که در ذهن ما هست که چطور حضرات معصومین، معصوم هستند؛ جواب می‌دهد. اتّفاقاً با نوع روایت شریفه می‌بینیم آ‌ها که جای خودشان را دارند، ما هم می‌توانیم معصوم شویم.

منتها یک معصوم، معلوم است که به او معصومِ معلوم می‌گوییم و معیّن مِن ناحیه‌الله تبارک و تعالی است. دلیل و برهانش هم این است که باید هدایت کنند و هادی الهی باید از هر خطایی دور باشد. عقل سلیم هم این را می‌پذیرد. نمی‌شود هادی، هادی باشد، نعوذبالله اشتباه کند. اگر اشتباه کند، آن هم هادی که مِن ناحیه‌الله است، طبیعی است عالم به خطا می‌رود و حالش عوض می‌شود.

این‌ها مِن ناحیه‌الله از قبل، معیّن شده‌اند که حالا راجع به همان بحث عصمت‌الله الکبری می‌خواهیم مطالبی را بیان کنیم. لذا می‌بینیم طبیعی است این حضرات، از جمله بی‌بی‌ دو عالم(س)، معصوم هستند.

جایی که وجود مقدّس حضرت باقرالعلوم، امام محمّد باقر(ع) بیان می‌فرمایند: «إِذَا عَلِمَ اللَّهُ تَعَالَى مِنْ عَبْدٍ حُسْنَ نِیَّةٍ اکْتَنَفَهُ بِالْعِصْمَة»، حضرت به نکته بسیار مهمّی اشاره می‌فرمایند و آن، حسن نیّت است. چون بیان شده: «إنّما الأعمال بالنیّات».

اگر پروردگار عالم بداند کسی حسن نیّت دارد، او را در کنف حمایت عصمتیّه خودش قرار می‌دهد؛ یعنی به او مقام عصمت را مرحمت می‌کند و کاری می‌کند که او، اشتباه نکند.

فقط همین که حسن نیّت داشته باشد؛ یعنی هر کاری که می‌خواهد انجام بدهد، برای خدا باشد. نیّتش الهی و نیک باشد و نعوذبالله برای دنیا نباشد، فقط برای خدا.

این نکته را هم بیان کنم که اگر خوب در این روایت تأمّل کنیم، غوغاست و آن، اینکه جدّی اگر کسی با خدا شد، خدا همه چیز را به او داده است و این هم که گاهی کارها خراب می‌شود، معلوم است که نیّت‌ها خراب است. برای خدا بخواهیم، تفویض امر به پروردگار عالم بکنیم، خدا همه چیز را درست می‌کند و ما را در کنف حمایت عصمتیّه خودش درمی‌آورد، حالمان، حال عصمت می‌شود.

چون خدا می‌داند بنده‌اش حسن نیّت دارد، می‌خواهد برای خدا کار کند، ولی امکان دارد بلد نباشد. لذا خدا می‌فهمد که ما به واسطه اینکه بارها بیان کردم: محدودیم؛ چون مخلوقیم و مخلوق، مفعول و محدود است؛ یک مواقعی اشتباه می‌کنیم. امّا او نمی‌گذارد که ما اشتباه کنیم. پروردگار عالم ما را در کنف حمایت عصمتیّه خودش قرار می‌دهد؛ چون مطّلع به این است که ما می‌خواهیم. حالا به تعبیری بلد نیستیم و یا اگر هم بلدیم، فکر می‌کنیم که بلدیم. با این جورچین‌هایی که دستمان هست، داریم کار می‌کنیم ولی گاهی می‌بینیم که این جورچین‌ها غلط است و انسان را به آن حقیقت نمی‌رساند. امّا پروردگار عالم خودش یک طوری این جورچین‌ها را برای ما مرتّب می‌کند که عجیب است ما خطا نمی‌کنیم. اینجا معلوم می‌شود حسن نیّت چه می‌کند. فقط برای خدا کار کنیم، نیّتمان الهی شود؛ خدا گواه است عالم و آدم همه علیه ما باشند، آن که حامی است و ما را در کنف عصمتش می‌برد، طبیعی است همه کارها را درست می‌کند. همه آن توطئه‌ها را خنثی می‌کند.

امام راحل عظیم‌الشّأن، مصداق این روایت شریفه است. چون واقعاً تمام کارهایش برای خدا بود و بارها هم به نوعی این را به من و شما تبیین فرمود. فرمود: ما موظّف به تکلیف هستیم، نه نتیجه. یعنی ما برای خدا کار می‌کنیم، هر چه شد، شد. لذا پروردگار عالم هم چگونه یاری کرد!

باز بیان می‌کنم آن بحثی را که راجع به انقلاب در شب اخلاق 17 بهمن سال گذشته داشتیم، حتماً مطالعه کنید که در آن‌جا این انقلاب را حسب روایات شریفه تبیین کردیم. امام فقط و فقط حسن نیّت داشت. کسی که این‌طور باشد، خدا او را در کنف حمایت عصمتیّه خودش قرار می‌دهد. پس این، یک مطلب است.

*پناه بردن به تقوا و معصوم شدن!

لذا وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(ع)، این را یک مقداری توضیح می‌دهند و می‌فرمایند: «أَیُّمَا عَبْدٍ أَقْبَلَ قِبَلَ مَا یُحِبُّ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ أَقْبَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قِبَلَ کُلِ مَا یُحِبُ». خیلی عجیب است. مؤمن هم که معلوم است، آن کسی است که واقعاً ایمان دارد. انسان واقعاً باید مؤمن و خداشناس باشد. در جلسه گذشته هم بیان کردم که حداقل این توحید مفضّل را بخوانید. چون انسان ایمان پیدا می‌کند و ایمانش قوی می‌شود.

هر مؤمنی که خداوند هر آنچه را دوست دارد، به سمت آن برود؛ خداوند نیز به سوى هر چه او دوست دارد روى کند. معلوم است که این حبّ دو طرفه خواهد بود. خداوند که همیشه، اوّل از همه ما را دوست دارد؛ چون بالاخره ما مخلوق او هستیم. ما طاغی می‌شویم، گردن‌کشی می‌کنیم و مع‌الأسف گناه می‌کنیم، امّا یکی از چیزهایی که جدّی جدّی است و در دعای روز هم آمده که امام صادق از امیرالمؤمنین سفارش کرده که بخوانید، این است که هر روز سه حمد انجام دهیم و یکی از آن‌ها این باشد: «الحمدللّه الذی ستر عیوبی و ذنوبی و لم یفضحنی فی الخلق». خدایی را شاکر هستم که گناهان من را پرده پوشانده است. جدّی انسان در اینجا پروردگار عالم را خوب می‌شناسد. در روایت داریم که چه گناهانی که اگر فرزند از آن گناهان پدر و مادر خودش مطّلع می‌شد، پدر و مادر خودش را بعد از مرگ دفن نمی‌کرد! لذا باید خدا را شکر کنیم به خاطر همین ستّارالعیوب بودن او.

اگر انسان بخواهد خداشناس شود، یک موردش همین است. ذوالجلال و الاکرام پرده‌ها گذاشته، همدیگر را می‌بینیم و با روی باز از هم استقبال می‌کنیم، امّا اگر بنا بود نعوذبالله پرده‌ها بالا می‌رفت، از هم متنفّر می‌شدیم و حال عجیبی پیش می‌آمد و این، لطف و حبّ خدا به ما است.

لذا با این حال می‌فرمایند: هر چه این بنده بخواهد، خدا به آن رو می‌کند. در ادامه هم می‌فرمایند: «وَمَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ وَ بِتَقْوَاهُ عَصَمَهُ اللَّه» هر کس به ریسمان الهی، آن هم تقوا، چنگ بزند؛ خدا او را معصوم و در پناه خودش قرار می‌دهد.

«وَ مَنْ أَقْبَلَ قَبِلَهُ وَ عَصَمَهُ لَمْ یُبَالِ لَوْ سَقَطَتِ السَّمَاءُ عَلَى الْأَرْضِ- أَوْ کَانَتْ نَازِلَةٌ نَزَلَتْ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَشَمِلَتْهُمْ بَلِیَّةٌ وَ کَانَ فِی حِرْزِ اللَّهِ بِالتَّقْوَى مِنْ کُلِّ بَلِیَّةٍ أَ لَیْسَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَقُولُ- إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقامٍ أَمِین »، این مطلب را قبلاً به نوع دیگری در روایتی بیان کرده بودیم که می‌فرمایند: آن کسی که در مقام عصمت قرار گرفته، اصلاً برایش مهم نیست که یک موقعی آسمان بر زمین نازل شود؛ یعنی به تعبیری همه چیز به هم بریزد. در مثال مناقشه نیست، مثلاً اگر طوری شود که آسمان بر زمین هم بیفتد، برای او مهم نیست. بلاهایی نازل شود هم برایش مهم نیست، چون او در حرزی است که ایمن است. دیدید حرز می‌بندیم که بلا نازل نشود، این هم همان است. اگر بلایی بر زمینیان بیاید، او حرزی با خود دارد که حرزش هم تقواست. لذا حضرت این آیه شریفه را بیان فرمودند: «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقامٍ أَمِین ».

پس معلوم می‌شود که انسان عادی هم می‌تواند در عصمت قرار بگیرد، منتها راه دارد؛ یکی این است که حسن نیّت داشته باشد و مرحله دوم این است که به هر آنچه خدا می‌خواهد، روی آورد. چون مؤمن می‌داند که اگر هر چه را خدا دوست دارد، انجام دهد؛ حتماً برایش خیر است. کسی که مؤمن باشد، می‌داند که خدا برای او شرّ نمی‌خواهد. خدا گواه است، خداوند برای همین اوّلی و دومی، برای شمر ملعون و یزید و معاویه و …، برای تمام این اهل ظلم و ظلمه، بد نمی‌خواست. مگر می‌شود خداوند کسی را بد کند؟! این دور از عدالت ذوالجلال و الاکرام است. چون اگر این‌طور بود، بنده می‌گفت: خدا تو خودت من را بد کردی! حالا چه انتظاری داری که من کار بد نکنم؟! لذا این یک دو دو تا چهارتای معلوم است و امروز دیگر کسی این را باور نمی‌کند که خدا بد کسی را بخواهد. این را عقل عادی هم می‌فهمد که مگر می‌شود پروردگار عالم که بندگانش را خلق کرده و آن‌طور هم انتظار دارد، بعد بگوید: خیر، من یک عدّه را بد و یک عدّه را خوب خلق کردم. مگر می‌شود؟!

امّا اگر بفهمد و به هر چه خدا دوست دارد، روی بیاورد؛ اوّلاً خیر برای خودش است. بعد خدا هم به هر چه او دوست دارد، روی می‌آورد. آن‌وقت هر کس پناه به تقوا ببرد، خداوند او را معصوم می‌کند.

*ابزار مخفی خدا در به راه آوردن بندگان!

این هم به شما بیان کنم که حسب آیات الهی و روایات شریفه، کافی است ما یک گام برداریم، به تعبیری این یک گام شاید به معنای همان حسن نیّت است، پروردگار عالم ده‌ها گام جلو آمده و ما را در آغوش رحمت خود می‌گیرد! من می‌خواهم یک گام به سوی تقوا بردارم، خدا لطف می‌کند.

اتّفاقاً معلوم می‌شود این حسن نیّت از این جا ناشی می‌شود که من یک گام برداشتم، منتها این گام اوّلیّه باید از ناحیه ما باشد. چون پروردگار عالم، عالم را عالم اختیار قرار داد و عالم جبر برای ما قرار نداد. جبر فقط همان نوع خلقتیّه ما است. امّا حتّی مکانش که به اینجا آمدیم، جبر نیست. آن «أ لست بربّکم، قالوا بلی» که در جلساتی بیان کردم، نقش داشته است و این مطالب براساس آن است که آن «بلی» چه بوده و چطور بوده است.

لذا خدا می‌خواهد ما یک گام جلو برویم. گرچه خیلی از مطالب و توفیقاتش را هم خودش قرار می‌دهد و این‌طور نیست که کار ما باشد. هر چه خیر است، مِن ناحیه‌الله است. لذا آمادگی‌های آن را هم خودش می‌دهد.

امّا باز می‌گوید می‌خواهم به اختیار خودت باشد. یک روایتی به ذهنم رسید که بعداً إن‌شاءالله به مناسبتی در اخلاق بیان می‌کنم. این روایت خیلی عجیب است. خدا آن مرد الهی، آیت‌الله سعادت‌پرور، معروف به پهلوان را رحمت کند. ایشان یک موقعی، حدود سی سال پیش، این روایت را می‌خواندند که غوغا بود و به طور عجیبی در دل انسان می‌نشست. بعد بنده به دنبال روایت رفتم و آن را پیدا کردم. آن روایت می‌گوید: وقتی پروردگار عالم خیر بنده‌اش را می‌خواهد، کاری می‌کند که این حبّ ایمان در دل او بیافتد و دنیال این قضیّه برود. لذا خدا این ابزار را خودش قرار می‌دهد. منتها چون عالم، عالم اختیار است؛ مخفی قرار می‌دهد که من و شما به ظاهر یک گام به جلو برویم. ولی ابزار آن مِن ناحیه‌الله است و همه آن‌ها را خودش قرار می‌دهد و این لطف و محبّت خداست. عنایت پروردگار عالم است و من و شما نیستیم. منتها این‌قدر کریم است که نوعی رفتار می‌کند که ما فکر کنیم خودمان هستیم. به تعبیری به رخمان نمی‌کشد، تازه به ما بارک‌الله هم می‌گوید و جایزه می‌دهد! این‌قدر کریم است.

خدا گواه است اگر انسان، خدا را بشناسد؛ چه می‌کند! اینکه اولیاء خدا چه طاقتی را پیدا می‌کردند، برای همین است، یک شب فقط در رکوع بودند. یک شب را فقط قنوت می‌گرفتند. یک شب در سجده بودند. چون می‌فهمیدند. هر که بیشتر فهمید، تازه می‌فهمد هیچ است و مدام به مقام هیچ و فانی بودن و بیچارگی خودش می‌رسد.

اینکه اولیاء خدا مدام می‌گویند: ما هیچیم، دروغ نمی‌گویند. آن‌ها چون می‌فهمند هیچ هستند، این‌طور می‌گویند، امّا من و امثال من، چون نمی‌فهمیم هیچ هستیم، فکر می‌کنیم کسی شدیم. امّا آن‌ها هر چه جلوتر می‌روند، به هیچی خودشان پی می‌برند. اصل کار اینجاست. اولیاء خدا این‌طور هستند.

امّا مع‌الأسف ما تصوّر می‌کنیم خودمان هستیم. این من بودم که نماز خواندم. این من بودم که توفیق این عبادت را داشتم. این من بودم … .

آقای دکتر بهمن‌پور در این سفر اصفهان برای بنده بیان کردند: من یک موقعی که می‌آمدم برای درس و مطالب به دانشگاه بروم، صبح زود برای ورزش به پارک محلّه‌مان در تهران‌ می‌رفتم. می‌دیدم یک پیرمردی سگی در دست دارد و سگ‌بازی می‌کند. گفتم: خدا را شکر، حداقل در این پیری ما سگ‌باز نشدیم و این را چند بار در سخنرانی‌های خودم بیان کردم.

بعد محضر مبارک آن مرد الهی، حضرت آیت‌الله آشیخ عبدالعلی(حفظه اللّه تعالی) رسیدیم، به ایشان گفتم: من به این خاطر خدا را شکر کردم. ایشان یک لحظه سرشان را بالا آوردند و گفتند: از کجا معلوم او عاقبت به خیر نشود و من و تو بشویم؟! نکند تو را عجب بگیرد!

او می‌گفت: من تازه داشتم خدا را شکر می‌کردم که خدا من را سگ‌باز قرار نداده است. ایشان به من گفتند: از کجا معلوم که او عاقبت به خیر نشود، ولی من و تو بشویم؟!

این، از ناحیه خداست. درد ما این است که این را نمی‌فهمیم، امّا اولیاء می‌فهمند. برای همین اولیاء هر چه جلو می‌روند، به پوچی و هیچی خودشان پی می‌برند. این فانی فی الله شدن یعنی همین؛ یعنی می‌فهمد خودش هیچ است و فانی در خدا می‌شود و همه چیز را در خدا می‌بیند و خودی نمی‌بیند.

تازه هر چه جلو می‌روند، واقعاً متوجّه می‌شوند که راستی راستی خودشان نیستند، این دستشان از خودشان نیست، این چشمشان خودشان نیست. این زبانشان، خودشان نیست. مثلاً به چه می‌خواهند غرّه بروند؟! می‌فهمند هیچ و هیچ هستند. همه چیز را می‌فهمند خودشان نیستند. لذا این‌ها در مقام عصمت قرار می‌گیرند و معصوم می‌شوند. این‌هاست که در مقام امین قرار می‌گیرند.

*عصمت انبیاء در قرآن

این حالتی است که حتّی برای انسان‌های عادی وجود دارد. خوب طبیعی است پروردگار عالم وقتی می‌خواهد هادیان الهی خود را قرار دهد، آن چیزی که پروردگار عالم برای این بزرگواران قرار می‌دهد که این‌ها حتماً باید معصوم باشند، چون هدایت خلق را در دست می‌گیرند. طبیعی است که این حال حتماً باید باشد.

شما نگاه کنید نوعی که مثلاً در باب حضرت یحیی نبی(ع) هست، چگونه است. پروردگار عالم در قرآن کریم و مجید الهی در سوره مریم می‌فرماید: «وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا»، چرا سلام می‌کند؟ سلام خدا، سلم و آرامش حقیقی است، همان امن حقیقی است که روایت آن را خواندم. برای آن روزی که متولّد شد، از آن لحظه تولّدش، سلام است. در حالی که سلام، در حقیقت خود خداست، «اللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلَامُ وَ مِنْکَ السَّلَامُ وَ لَکَ السَّلَامُ وَ إِلَیْکَ یَعُودُ السَّلَامُ سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُون ». چه کسی می‌تواند خدا را وصف کند، تازه آن هم وصف صفاتیّه، نه وصف ذاتیّه. وصف صفاتیّه‌اش هم، هر آن چه از صفات الهی است، همه نازله است که تجلّی‌گاه این صفات، در مرحله اوّل، حضرات معصومین و انبیاء هستند و در مرحله ثانی، اوصیاء خدا و اولیاء الهی و عرفاء عظیم‌الشّأن می‌شوند.

لذا می‌فرماید: «وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ »، آن روزی که تولّد یافت، «وَ یَوْمَ یَمُوتُ» و حتّی آن روزی که رحلت می‌کند، «وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا» و روزی که برانگیخته می‌شود.

یا آن‌جا که آن ملک با آن سبک و سیاق آمد و عیسی‌بن‌مریم دنیا آمد و مریم قدیسه مانده بود که چطور جواب بدهد، وقتی قنداقه‌اش را دادند، بلافاصله در گهواره فرمود: «وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا»، چه کسی می‌تواند این‌طور بگوید؟! می‌فرماید: سلام بر من آن روزی که به دنیا آمدم، روزی که از دنیا رحلت می‌کنم و روزی که زنده و مبعوث برانگیخته خواهم شد.

تمام مفسّرین بیان می‌کنند: این آیات دلالت بر عصمت است؛ یعنی من از اوّل تا آخر، از هر خطایی به دورم که سلام برای من است و در سلم هستم.

حالا این مطلب در مورد عصمت انبیاء بود که قرآن دارد بیان می‌فرماید.

*طلب عصمت در دعا

مطلب دیگر در اقبال الاعمال و راجع به دعای هنگام استهلال در روز اوّل محرم است که بیان شده: «وَ تَعْصِمَنِی مِنْ کُلِ مَا نَهَیْتَنِی عَنْه » خدایا! به اینها که دادی، به ما هم عصمت بده، تا از تمام چیزهایی که نهی فرمودی، دور شویم و آن‌ها را رعایت کنیم، تا جایی که در همین دعا عرض می‌کنیم: «وَ اعْصِمْنِی أَنْ أُخْطِئ » خدایا! مرا معصوم بداری که از هر خطایی محفوظ باشم.

یا در همین دعا، در جای دیگری که دعای بیست و سوم است، بیان شده: «وَ اعْصِمْنِی فِی مَا بَقِیَ مِنْ عُمُرِی » خدا! مرا در باقی‌مانده از عمرم هم عصمت مرحمت کن.

پس ببینید طبق آن روایاتی که خواندیم، غیر از آن معصومینی که مِن ناحیه الله معصوم هستند، می‌شود انسان‌های دیگر هم معصوم شوند و این دعاها هم که دارد به این حال بیان می‌کند، درست است که مِن ناحیه المعصوم است، امّا وجود مقدّس معصوم می‌گوید: همه این دعا را بخوانند، نه فقط خود معصوم بخواند؛ یعنی ما هم بخوانیم. بیان کردم که یکی دعای هنگام استهلال ماه محرم بود که بیان می‌کند: «وَ تَعْصِمَنِی مِنْ کُلِ مَا نَهَیْتَنِی عَنْه ». پس می‌بینید که انسان، می‌تواند معصوم باشد. آن‌وقت چطور می‌شود باور نکنیم که بی‌بی‌دوعالم، معصوم و عصمت الله الکبری است؟!

یک روایتی را عرض کنم که در باب عصمت، انسان به جایی می‌‌رسد که به مقام معرفتی ‌‌رسیده و نسبت به همه مطالب، علم پیدا می‌‌کند. حالا این را برایتان بخوانم، بعد برویم سراغ این‌‌که وجود مقدّس بی‌بی‌دوعالم کیست؟

وجود مقدّس حضرت ثامن‌الحجج، قبله ایران، آقا علیّ‌بن‌موسی‌الرّضا(ع) فرمودند: «إذا کان الإنسان فی العصمة مؤیّد من ناحیة‌اللّه بعلم ازلی» اگر کسی در مقام عصمت قرار گرفت، مِن ناحیة‌الله تبارک و تعالی، از علم ازلی خدا تأیید می-شود. البته مطالب زیادی را بیان می‌‌فرمایند که حالا فقط همین بعد اوّلی را عرض کردم.

*بی‌بی‌دوعالم و با خبر کردن امیرالمؤمنین از حوادث گذشته و آینده تا روز قیامت!

عمّار روایتی را بیان می‌کند که بی‌بی‌دوعالم(س) مطالبی را به وجود مقدّس امیرالمؤمنین(ع) می‌‌فرماید. در قسمتی از این حدیث عمار این است که بی‌بی‌دوعالم(س) به مولی‌الموالی(ع) بیان می‌فرماید: «ادْنُ لِأُحَدِّثَکَ بِمَا کَانَ وَ بِمَا هُوَ کَائِنٌ وَ بِمَا لَمْ یَکُنْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ حِینَ تَقُومُ السَّاعَةُ» یکی از موارد مصحف فاطمیّه، همین است که یک بار در یکی از دهه‌‌ها مفصّل راجع به آن صحبت کردیم. حضرت که در بستر افتادند، غم را در چهره امیرالمؤمنین(ع) می‌بینند و می‌دانند که ایشان از این حال خیلی ناراحت هستند، امّا از آن‌‌طرف امر پیغمبر و حفظ دین را باید انجام می‌دادند. لذا به ایشان می‌فرمایند: ناراحت نباش، نزدیک بیا تا به تو از حوادث گذشته و الآن و آینده تا آن موقعی که قیامت برپا می‌‌شود، همه این‌‌ها را به تو خبر دهم.

این علم است دیگر، بی‌بی‌دوعالم(س) همه چیز را می‌داند! البته معلوم است بی‌بی‌ دو عالم(س) که اصلاً خلقتش، خلقت ما نیست، امّا ما می‌‌خواهیم طبق آن مقدّمه‌‌ای که بیان کردم، بگوییم دیگران هم می‌‌توانند معصوم بشوند، حالا بی‌بی‌دوعالم(س) که اصلاً خلقتش با خلقت‌‌های دیگر تفاوت دارد، نمی‌‌تواند؟!

*منبع عصمت و علم ائمّه

جابر است می‌‌گوید: از وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(ع) پرسیدم: چرا بی‌بی‌دوعالم(س)، «زهرا» نام گرفت؟ معنای این زهرا چیست؟ حضرت بیان فرمودند: «إِنَّمَا سُمِّیَتِ الزَّهْرَاءَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِه » لذا همین مطلب یک دلیل و برهان بیان کردن «غضّوا ابصارکم» در فردای قیامت است. محرم و نامحرم یک بحث جدایی دارد. می‌‌گویند: به قدری باهیبت و با عظمت است که بیان می‌‌شود: دیگر آنجا عنوان اینکه مثلاً نامحرم باشد، این‌‌طور نیست. بلکه منظور همین نور با عظمت ایشان است. مادر گیتی است. أمّ ابیهاست که قبلاً معانی أمّ ابیها را توضیح دادیم. لذا به قدری نور با عظمت آن‌جا جلوه می‌کند که متحیّر می‌شوند. اصلاً شاید حال انسان‌ها عوض شود.

حصرت در ادامه می‌فرمایند: «فَلَمَّا أَشْرَقَتْ أَضَاءَتِ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِنُورِهَا، وَ غَشِیَتْ أَبْصَارَ الْمَلَائِکَةِ، وَ خَرَّتِ الْمَلَائِکَةُ لِلَّهِ سَاجِدِینَ، وَ قَالُوا: إِلَهَنَا وَ سَیِّدَنَا، مَا هَذَا النُّورُ؟ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِمْ: هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِی، وَ أَسْکَنْتُهُ فِی سَمَائِی، خَلَقْتُهُ مِنْ عَظَمَتِی أُخْرِجُهُ مِنْ صُلْبِ نَبِیٍّ مِنْ أَنْبِیَائِی، أُفَضِّلُهُ عَلَى جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أُخْرِجُ مِنْ ذَلِکَ النُّورِ أَئِمَّةً یَقُومُونَ بِأَمْرِی، یَهْدُونَ إِلَى حَقِّی، وَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِی فِی أَرْضِی بَعْدَ انْقِضَاءِ وَحْیِی» ، عجیب است که این‌طور تبیین فرمودند. می‌فرمایند: وقتی پروردگار عالم این نور را خلق کرد، نور جمال بی‌بی‌ دو عالم، عنصر شجره طیّبه خلقت، عصمت‌الله‌الکبری، حجّت علی حجج الله، حضرت فاطمه زهرا(س)، آسمان‌ها و زمین را درید و به نورش، آسمان‌ها و زمین، روشن گردید. چشم‌های ملائکه‌الله نوع دیگری شد، تعجّب کردند و ناخودآگاه به سجده افتادند. بعد عرضه داشتند: خدایا! سیّد ما! معبود ما! این چه نوری است؟ پروردگار عالم فرمود: این، نور من است که در آسمان‌ها ساکنش کرده بودم.

سموات و الارض هست. جالب است این مطلب را از لسان مبارک آن مرد الهی، آیت‌الله سعادت‌پرور ، بیان می‌کنم. ایشان بیان کردند: اینکه فرمودند: «وَ أَسْکَنْتُهُ فِی سَمَائِی» شاید این سماوات و ارض نباشد. چون پروردگار عالم در قرآن راجع به جنّت خودش این‌طور صحبت کرد. در قرآن جنّات و رضوان دارد، امّا یک بار بیشتر «جنّتی» ندارد که آن هم برای بندگان خاص خودش و نفس مطمئنّه است. «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَـئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی» اوّل می‌فرماید: داخل در بندگانم شوید، همین که انسان، عبدالله بشود و بعد هم فرمودند: در جنّت من وارد شوید.

اینجا هم که فرمودند: «هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِی، وَ أَسْکَنْتُهُ فِی سَمَائِی» شاید مطلب دیگری است. چون فرمودند: وقتی خدا این نور با عظمت را خلق کرد، چشم‌هایشان یک طوری شد و مدهوش شدند. بعد به سجده افتادند و پرسیدند: ای پروردگار ما! آقای ما! «مَا هَذَا النُّورُ؟» پروردگار عالم فرمود: «هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِی، وَ أَسْکَنْتُهُ فِی سَمَائِی» این، نور من است که این را ساکن کرده بودم در آسمان خودم. نه این سماوات، این «سَمَائِی» چیست؟ نمی‌‌دانیم.

اصلاً مگر ما همه سماوات را می‌‌دانیم که چیست؟ ما خودمان هم در سماواتیم. عرض کردم که ارض در مقابل عرش تبیین می‌شود. حالا ما هم خودمان در سماواتیم. چون گفتم که وقتی به کره ماه می‌‌رویم، نگاه می‌‌کنیم و می‌‌بینیم که انگار کره زمین هم در آسمان است. کره زمین معلّق است، هم دارد دور خودش می‌‌چرخد و هم دور خورشید. اینجا آسمان اوّل است و بعد آسمان دوم و … که این روایت را خواندم که حضرت امام صادق (ع) فرمودند: آسمان اوّل مثل یک توپ می‌‌ماند در آسمان دوم، بعد آسمان دوم و آسمان سوم و این‌ها مثل طومار است. امروز تلسکوپ‌‌ها نشان داده که اتّفاقاً حالت طومار دارد و پیچشی است که آن موقع امام فرموده بودند. علم لدنی، علم الهی است. آن موقع امام فرمودند: این‌ها طومار است و در هم پیچیده می‌‌شود و بعد فرمود که پروردگار عالم همه این طومار را به آنی به هم می‌‌پیچاند. آیا همان کسی که خلق کرده، آن یگانه، بلد نیست؟! امروز این علم به ظاهر علم فهمیده که این‌ها طومار است و علم نجوم این را درک کرده است.

«وَ قَالُوا: إِلَهَنَا وَ سَیِّدَنَا، مَا هَذَا النُّورُ؟ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِمْ: هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِی، وَ أَسْکَنْتُهُ فِی سَمَائِی خَلَقْتُهُ مِنْ عَظَمَتِی» ، خداوند فرمود: من از آن نور با عظمتم او را خلق کردم. معلوم می‌‌شود که انوار مختلف است.

بعد هم فرمودند: «أُخْرِجُهُ مِنْ صُلْبِ نَبِیٍّ مِنْ أَنْبِیَائِی، أُفَضِّلُهُ عَلَى جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أُخْرِجُ مِنْ ذَلِکَ النُّورِ أَئِمَّةً یَقُومُونَ بِأَمْرِی، یَهْدُونَ إِلَى حَقِّی، وَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِی فِی أَرْضِی بَعْدَ انْقِضَاءِ وَحْیِی»، خارج می‌‌کنم او را از صلب انبیاء که او افضل جمیع انبیاء است و من از این نور ائمه هدی را که آن علوم مختلف را دارند، بیرون می‌‌آورم.

حالا آیا از اینجا عصمت را متوجّه نمی‌‌شویم، آن عصمتی که روایاتش را خواندم که حتّی من و تو هم می‌‌توانیم معصوم شویم و به آن می‌‌گویند: تالی تلو معصوم و به صراحت بیان کردیم: کسی که به تقوا برسد، خدا او را در مقام عصمت قرار می‌‌دهد و حالش را حال متغیّری می‌‌کند و مؤیّد به علم لدنی می‌کند.

این‌ حضرات که دیگر از اوّل این‌‌طور بودند. حضرت زهرا هم نور الهی است، معلوم است، علم و همه چیز را دارد. برای همین است که وقتی می‌بیند امیرالمؤمنین نگران هستند، بیان می‌‌کند: نگران چه هستی، نزدیک بیا که از آن چیزی که قبلاً اتّفاق افتاده و آن چیزی که الآن به وجود آمده و حتّی آن چیزی که اتّفاق نیفتاده برای تو بیان می‌کنم.

این نوری است که پروردگار عالم فرمود: ائمه هدی از او خارج می‌‌شود و این هم که در دعای کمیل بیان می‌‌شود: «وَ بِعَظَمَتِکَ الَّتِی مَلَأَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ» وجود نازنین بی‌بی‌دوعالم و از نور اوست که طبیعی است که این علم را دارد.

مگر نه اینکه أباصلت متعجّب شد که چطور است حضرت ثامن‌الحجج، چینی می‌‌آید، چینی با او صحبت می‌‌کنند.

وقتی در نیشابور وارد شد، با آن پیرزن، به لهجه خودشان صحبت کرد. در همان محله‌‌ای که آن پیرزن جلوتر جارو زد که شاید او آمد و حضرت وقتی رسید، گفت: من هم رسم جدّم را انجام می‌‌دهم و هر جا که شتر خوابید، می‌روم. چون سران و بزرگان نیشابور آمدند که آقا! باید منزل ما بیایند، آقا فرمود: نه، این کار را نکنید، گله درست می‌‌کنید، هر جا شتر خوابید، همان جا می‌روم. شتر را رها کردند، درب خانه آن پیرزن رفت که صبح جارو می‌‌کرد و یک امیدی در دلش بود و می‌‌گفت: شاید آقا آمد، یک‌دفعه دیدند که شتر آنجا نشست. حضرت با او به زبان محلّی حرف می‌‌زد، فرمود: چکریه، حالت خوب است؟ او هم تعجّب کرد و شروع کرد با حضرت به زبان محلی صحبت کرد.

حضرت در اهواز آمد، به زبان عربی بادیه نشین‌‌ها حرف زد.

مناظرات علمی گذاشتند و بزرگان ادیان از این طرف و آن طرف آمدند، به زبان آن‌ها حرف زد. عرض کردم: این خودش تیر خلاص بر مأمون بود و بعداً هم خودش فهمید که عجب حماقتی کرده، می‌‌خواست مکر کند، امّا باخت، «و مکروا و مکر اللّه و اللّه خیر الماکرین». یونانی‌‌ها که می‌‌روند، با آن‌‌ها یونانی صحبت می‌‌کند. با چینی، چینی صحبت می‌‌کند. با هندی، هندی صحبت می‌‌کند. با ترکی، ترکی صحبت می‌‌کند. با یک عدّه فارسی فصیح صحبت می‌‌کند، با عدّه‌ای دیگر فارسی محلی صحبت می‌‌کند.

أباصلت که این همه خدمت امام بوده، تعجّب کرد که آقا چیست؟ می‌‌فرمایند: ما امام هستیم، علم لدنی داریم.

این روایت هم می‌‌فرماید: از نور بی‌‌بی دو عالم، همه ائمه خلق شده‌‌اند، همه آن علومی که آن‌‌ها دارند، از این نور است. لذا معلوم است که عصمت ائمّه هدی هم از نور عصمت الله الکبری است و اینکه می‌‌گویند: حجّت علی حجج الله، منظور همین است.

مگر می‌‌شود او را شناخت؟! عالم، صدف است و فاطمه گوهر او؛ گیتی، عرض است و این گوهر، جوهر او. شناخته نمی‌‌شود، همه عقلای عالم جمع شوند، اصلاً نمی‌‌توانند. به آیت الله العظمی ادیب، ابوالعرفا عرض کردیم: آقا شما کم راجع به بی‌‌بی دو عالم صحبت می‌‌کنید، فرمودند: آه! فاطمه! آه … مگر می‌‌شود کسی فاطمه را بشناسد؟!

*داغ حضرات معصومین، با شنیدن نام فاطمه تازه می‌شد!

همین روایت را عرض کنم و بحثم را تمام کنم. این بحثی که بیان کردم نگران رزق و روزی هم نباشیم، آقاجان از ما ناراحت است، باز هم تأکید می‌‌کنم، چون وظیفه دارم تأکید کنم که دنبال نسل برویم. روایتی در وسایل الشیعه است که سکونی می‌گوید: «دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا مَغْمُومٌ مَکْرُوبٌ» من خدمت حضرت صادق القول و الفعل(ع) رفتم، نارحت بودم و کربی داشتم، « فَقَالَ لِی یَا سَکُونِیُّ مَا غَمَّکَ» پس حضرت پرسید: غمت از چیست؟ «فَقُلْتُ لَهُ وُلِدَتْ لِی بِنْتٌ» پس گفتم: خدا به ما فرزند دختری داده، «فَقَالَ لِی یَا سَکُونِیُّ عَلَى الْأَرْضِ ثِقْلُهَا وَ عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا» پس حضرت فرمود: ای سکونی! اگر سنگینی داشته باشد، زمین سنگینی او را تحمّل می‌‌کند و خدا رزق او را می‌‌دهد.

عرض کردیم در احادیث القدسیه شیخ حرّ عاملی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) است که شبی از آخر ماه بود، ظلمت و تاریکی مطلق بود. موسی کلیم دارد با پروردگارعالم مناجات می‌کند، یک دفعه پروردگارعالم فرمود: موسی! می‌‌خواهی بدانی ما چگونه رزق می-دهیم؟ گفت: بله. خدا، یک شعبه نور از آسمان آورد، در آن تاریکی مطلق آخر ماه، نوری روی یک سنگ آمد، گفت: این سنگی که کنار پایت هست را بردار، زیرش یک سنگ دیگری هست آن را هم بردار، یک‌دفعه با آن نور دید که مورچه‌ای بسیار سیاه در آن‌جاست. می‌دانید انواع مختلف مورچه‌ها هستند، زرد رنگ، نارنجی رنگ، کوچک، بزرگ، پاهای کوچک، پاهای بزرگ و … . امّا در آنجا آن نوع سیاه سیاهش بود. پروردگار عالم گفت: این مورچه سیاه را ببین. نور رفت، نگاه کرد، دید یک پر کاهی به دندان دارد. پروردگار عالم گفت: من این را که خلق کردم، رزقش را هم می‌دهم. به تعبیری که در عامیانه داریم: هر آن کس که دندان دهد، نان دهد.

لذا حضرت می‌گویند: «تَعِیشُ فِی غَیْرِ أَجَلِکَ وَ تَأْکُلُ مِنْ غَیْرِ رِزْقِکَ فَسَرَّى وَ اللَّهِ عَنِّی»، از چه ناراحتی؟ نگران نباش خدا به او از غیر رزق تو، رزق می‌دهد. تو فکر نکن مال تو را می‌خورد، خیر، خدا می‌دهد.

مثل همان که بیان کردم این سینه مادر تا قبل از اینکه به دنیا بیاییم، حتّی یک دقیقه قبلش که مادر دارد درد می‌کشد و درد زایمان هست، شیر ندارد و اگر بچّه دیگری را بیاورند و این سینه را در دهان او بگدارند و او بمکد، ابداً شیر نمی‌آید. این را که عرض می‌کنم در پزشکی امتحان کردند. امّا وقتی بچّه می‌آید، شیر دارد. این لبن سفید، گوارا، عالی، چیست؟ بچّه که دندان ندارد چیزی بتواند بخورد؛ پس ببینید خدا چقدر رزاق است. از همین جا باید بفهمیم که خدا این‌طور عنایت کرده، قربانش بروم، خدایی که هوای ما را دارد، چرا گناه کنیم؟!! نمی‌سزد انسان در این راه مراقبه کند؟!

حالا این‌طور است، حضرت فرمودند: او که رزق تو را نمی‌خورد، خدا به او می‌دهد. ما فکر می‌کنیم ما داریم به بچّه‌هایمان می‌دهیم، کما اینکه در روایت داریم: فرزند تا وقتی خانه پدر و مادرش است، بی‌خیال است، امّا وقتی ازدواج می‌کند، فکر می‌کند حالا خودش است که رزق به دست می‌آورد و نگران می‌شود.

در باب رزق روایت است که پروردگار عالم می‌گوید: من سه جا متعجّبم که چرا متوجّه نیستی، یکی، موقعی که در رحم بودی، از کجا رزق داشتی؟ یکی موقعی که به دنیا آمدی، از کجا رزقت آمد؟ یکی هم موقعی که در حال رشد و نمو در خانه پدر بودی، می‌رفتی و می‌آمدی و می‌خوردی، از کجا رزق داشتی؟ پس حالا که ازدواج کردی، نگران چه هستی؟! نگران نباش.

این فرمایش حضرت یک آرامشی به او داد. بعد حضرت فرمودند: «فَقَالَ مَا سَمَّیْتَهَا» اسمش را چه گذاشتی؟ «فَقُلْتُ فَاطِمَةَ» عرضه داشتم: فاطمه، «فَقَالَ آهِ آهِ ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَى جَبْهَتِهِ» تا حضرت این را شنید، سه مرتبه فرمود: آه! آه! آه! سپس حضرت دستش را به بر پیشانی زد – اینکه بعضی گریه می‌کنند و دست را به پیشانی می‌زنند، سنّت است –

گفتم: مگر چه شد؟ مگر من چه گفتم؟ من گفتم: اسم فرزندم فاطمه است. حضرت بعد از اینکه چند بار این کار را کردند، فرمودند: «أَمَّا إِذَا سَمَّیْتَهَا فَاطِمَةَ فَلَا تَسُبَّهَا وَ لَا تَلْعَنْهَا وَ لَا تَضْرِبْهَا» حال که اسمش را فاطمه گذاشتی، نکند یک موقعی به او فحش دهی، یا لعن و سبّش کنی و یا یک موقع او را بزنی. حالا که اسمش را فاطمه گذاشتی، جرأت نداشته باش که یک موقع دست روی او بلند کنی.

داغ حضرات معصومین، با شنیدن نام فاطمه تازه می‌شد. این دلالت بر کجاست؟ این دلالت بر نامه‌ای دارد که خود آن ملعون برای معاویه نوشت. خودش گفته که من دو سه جا، او را زدم، نوشته: یکی، آنجایی بود که او پشت در بود. اوّل در را یک مقدار باز کرد. دیدم که باز نمی‌کند و محکم گرفته است؛ معاویه! به خدا قسم دستم را دراز کردم و به صورتش زدم، در حالی که روبنده داشت، امّا صدای افتادن گوشواره‌اش را از گوشش شنیدم. این را در نامه‌ای که به معاویه(لعنت اللّه علیهما) می‌نویسد، دارد.

یک جا هم می‌گوید: من در کوچه دیدم که آن خطبه را خواند و فدک را پس گرفت، دیگر در کوچه بنی هاشم بود، آمدم جلویش را گرفتم، گفتم: پس بده. گفت: نمی‌دهم، خود خلیفه داده است. هرچه کردم، نداد. معاویه! هر چه زور داشتم در بازوی خودم قرار دادم. آخر یک مرد عرب خشن، یک زن هجده ساله، یک گل را همین‌طور هم بزند، می‌افتد، امّا می‌گوید: هرچه زور داشتم در بازوی خودم قرار دادم، دست خودم را بالا آوردم و چنان بر سینه او زدم که نقش زمین شد! ………………..

السّلام علیک یا فاطمة، یا بنت محمّد(س)

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد