مقاله: زینت عابدان در میدان سیاست
۱۳۹۳/۰۸/۲۸
–
۲۷۴ بازدید
کاروان اُسَرای نهضت حسینی در روز اوّل صفر سال ۶۱ قمری به شام رسیدند، در این هنگام، حکومت، در تدارک تهیّه مقدّماتی بود تا بتواند جشنی بزرگ را برگزار کند؛ جشنی به مناسبت کشتن فرزند دختر رسول الله صلّی الله علیه و آله.
وقایع گوناگونی در شام روی داده است که در این فرصت، به دو واقعه اشاره می شود. امّا قبل از آن، به بیان هدف یزید بن معاویه، از آوردن خانواده امام حسین علیه السّلام به مرکز خلافت، در لباس اسارت، می پردازیم:
وقایع گوناگونی در شام روی داده است که در این فرصت، به دو واقعه اشاره می شود. امّا قبل از آن، به بیان هدف یزید بن معاویه، از آوردن خانواده امام حسین علیه السّلام به مرکز خلافت، در لباس اسارت، می پردازیم:
یکی عقده گشایی و تشفّی خاطر 1 و القای حسّ پیروزی بر دودمان حسینی؛ و دیگری اینکه چون امام حسین علیه السّلام، از نظر شأن و مقام، بسیار برتر از دیگر مخالفان بود، یزید می خواست با یک مانور تبلیغاتی، دیگران را مرعوب کند و از آنها، زهر چشم بگیرد.
آفتاب هدایت در بند جاهلان
زمانی که کاروان اُسرا را وارد شهر کردند، در ورودی مسجد جامع، بر سکّویی که محلّ نگهداری اُسرا بود، جای دادند تا در معرض دید عموم مردم، قرار گیرند. در این موقعیّت، پیرمردی نزد کاروان حسینی آمد و گفت: شکر خدای را که شما را کشت و نابود کرد و مردم را از شرّتان، آسوده و امیر مومنان [یزید بن معاویه] را بر شما، پیروز کرد.2
امام سجّاد علیه السّلام به او فرمودند: ای پیرمرد، آیا قرآن خوانده ای؟
گفت: آری.
فرمود: پس این آیه را می شناسی: «قل لا أسئلکم علیه أجراً إلّا المودّة فی القربی»3
گفت: آری خوانده ام.
امام سجّاد علیه السّلام فرمود: ای پیرمرد، خویشان پیغمبر صلّی الله علیه و آله ماییم. سپس فرمود: آیا در سوره بنی اسرائیل (اِسراء)، این آیه را خوانده ای؟: «و آت ذا القربی حقّه…»4
گفت: آری؛ خوانده ام.
فرمود: ای پیرمرد، ذی القربی و خویشان رسول خدا صلّی الله علیه و آله ماییم. سپس فرمود: آیا این آیه را خوانده ای: «وَ اعلَموا أنّما غنمتم من شیء فأنّ لله خُمُسَه و للرّسول و لذی القربی…»5
گفت: آری.
فرمود: ای پیرمرد، ما همان ذی القربی هستیم. سپس فرمود: آیا این آیه را خوانده ای: «إنّما یُرید الله لِیُذهِبَ عنکم الرِّجسَ أهلَ البیت و یطهِّرکم تطهیراً»6
گفت: این آیه را هم خوانده ام
فرمود: ما همان اهل بیتی هستیم که خدا این آیه را درباره شان آنان نازل کرده است
پیرمرد پس از شنیدن این کلمات، مدّتی خاموش ماند و از سخنان خویش پشیمان شد و گفت: شما را به خدا قسم، آیا این آیات قرآن، در شأن شماست؟
امام فرمود: [بلی،] ما خاندانی هستیم که این آیات در شأن ما نازل شده است.
پیرمرد گریست و سپس سَر به سوی آسمان برداشت و گفت: خدایا در پیشگاه تو از دشمنان آل محمّد، چه جِنّی و چه اِنسی، بیزاری می جویم. پس از آن به حضرت سجّاد علیه السّلام عرض کرد: آیا توبه من قبول می شود؟
حضرت فرمود: آری؛ اگر توبه کنی، خداوند قبول می کند و تو با ما هستی.
پیرمرد گفت: من توبه کردم.
برخی گفته اند یزید به محض آگاهی از این امر، دستور داد او (پیرمرد) را به قتل برسانند.
آنگاه که سنگر دشمن به هم می ریزد
یزید، خطیبی را فراخواند و به او دستور داد که بالای منبر برود و مردم را از بدی های امام علی و امام حسین علیهماالسّلام و اعمال آنها آگاه کند. خطیب نیز چنین کرد و از علیّ بن أبی طالب و امام حسین علیهماالسّلام، به زشتی یاد کرد. در این هنگام حضرت علیّ بن الحسین علیهماالسّلام بر او بانگ زد و فرمود:
وای بر تو، ای خطیب، خشنودی آفریده را به خشم آفریدگار خریدی و برای خود جایی در دوزخ آماده کردی. سپس امام به یزید فرمود: رُخصَت بده بالای این چوب ها بروم و سخنانی بگویم که در آن خشنودی خدا و رضایت حاضران و اجر و ثواب باشد.
گرچه یزید در ابتدا، قبول نکرد ولی با اصرار مردم، اجازه داد. حضرت سیّد السّاجدین علیه السّلام بالای چوب ها تشریف بردند و آن خطبه تاریخی و سرنوشت ساز را ایراد کردند. پس از حمد و ثَنای الهی فرمود:
ای مردم، به ما (اهل بیت رسول خدا صلّی الله علیه و آله) شش چیز عَطا شده و با هفت چیز، برتری داده شده ایم: دانش، بردباری، بزرگواری، فصاحت در گفتار، شجاعت، و محبّت در دل محبّان، به ما عَطا شده است؛ و برتری داده شده ایم به اینکه پیامبرِ برگزیده، محمّد صلّی الله علیه و آله، از ماست؛ علیِّ صدّیق از ماست؛ جعفر طیّار از ماست؛ شیر خدا و شیر رسول از ماست؛ سَرور زنان عالَم، فاطمه بَتول از ماست؛ و دو سِبط پیامبر این امّت و دو سَرور اهل بهشت، از ما هستند. پس هر کس مرا می شناسد که می شناسد و کسی که مرا نمی شناسد، او را از حَسَب و نَسَبَم آگاه می کنم…
آنقدر با عظمت خود را معرّفی کرد تا اینکه صدای گریه و ناله مردم بلند شد و یزید ترسید این قضیّه، موجِب فتنه شود؛ پس به موذّن فرمان داد با أذان گفتن، کلام امام علیّ بن الحسین علیهما السّلام را قطع، و او را ساکت کنند.
وقتی موذّن گفت: «الله اکبر»، امام فرمود: بزرگ شمردی، بزرگی را که با کسی قیاس نمی شود و با حواسّ، درک نمی گردد و هیچ چیزی از خدا، بزرگ تر نیست.
وقتی موذّن گفت: «أشهد أن لا إله الّا الله»، امام فرمود: مو و پوست و گوشت و خون و مغز و استخوانم به این امر، شهادت می دهد.
و زمانی که موذّن گفت: «أشهد أنّ محمّداً رسولُ الله»، امام از همان بالای منبر رو به یزید کرد و فرمود: ای یزید، این محمّد، جدّ من است یا جدّ تو؟ اگر بگویی جدّ توست، دروغ گفته ای و اگر بگویی جدّ من است، پس چرا عترت او را کُشتی؟
با این سخنان زین العابدین علیه السّلام، غوغایی در قلوب به راه افتاد و اساساً اوضاع برگشت، به گونه ای که یزید از طرفی به دلجویی از اهل بیت امام حسین علیه السّلام پرداخت و از طرف دیگر، برای تبرئه خود از قتل امام حسین علیه السّلام، عبیدالله بن زیاد را مورد آماج لعن و نفرین قرار داد و بیان کرد: من نگفته بودم که حسین را بکُشید بلکه زیر نظر عبیدالله، این قتل، روی داده است.
سرانجام کار
در پایان به نقل حدیثی از امام صادق علیه السّلام، می پردازیم. ایشان فرمودند: چون علیّ بن الحسین علیهماالسّلام پس از شهادت حسین علیه السّلام بیامد (ظاهراً به مدینه)، ابراهیم بن طلحة بن عبیدالله، به استقبال او رفت و گفت: ای علیّ بن الحسین، (در جریان عاشورا) چه کسی غالب شد؟
علیّ بن الحسین علیهماالسّلام فرمود: هر گاه خواستی بدانی چه کسی غالب شد، هنگام نماز، اذان و اقامه بگو (یعنی ببین در اذان، نام چه کسی برده می شود).
پی نوشت:
1) یزید در آن مجلس که اُسَرا حضور داشتند، کفر و کینه خود را نتوانست پنهان نگاه دارد؛ از این رو با وام گرفتن ابیاتی از عبدالله بن الزِّبَعری، چنین سرود:
…کاش بزرگان من که در بدر کشته شدند (به دست امیرالمومنین علی علیه السّلام یا دیگر مسلمانان)، امروز بودند و می دیدند که خزرجیان چگونه از درد نیزه ها می نالند.
کاش برخیزند و از شادی فریاد بزنند: ای یزید دست مریزاد…
هاشمیان [تنها چند روزی] با سلطنت بازی کردند؛ و گرنه نه خبری [از آسمان] آمده و نه وحیی نازل شده است.
2) ملاحظه می فرمایید این گونه سخن گفتن این پیر مرد، حاکی از مدیریّت فرهنگی معاویة بن أبی سفیان است که در مدّت چهل سال در شام آن طور که می خواست، مردم را تربیّت کرد.
3) شوری/23 (بگو من هیچ پاداشی از شما در برابر رسالتم، درخواست نمی کنم، جز دوست داشتن نزدیکانم {اهل بیتم}).
4) اِسراء/26 (حقّ نزدیکان را بپرداز).
5) اَنفال/41 (بدانید هر گونه غنیمتی به دست آورید، خُمس آن برای خدا، و برای پیامبر و برای ذی القربی و… است).
6) اَحزاب/33 (خداوند فقط می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و شما را کاملاً پاک سازد).
7) امام، آن منبر را چوب می خواند چرا که منبر، جایی است که در آن سخن حقّ گفته می شود نه باطل.
8) شعرانی، میرزا ابوالحسن، دَمع السُّجوم در ترجمه نَفَس المهموم شیخ عبّاس قمی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ پنجم، 1390ش، ص396.
محمّدحسن بشیری
منابع:
– پیشوایی، مهدی، و گروهی از تاریخ پژوهان، تاریخ قیام و مقتل جامع سیّد الشّهداء علیه السّلام، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ اوّل،1391 ش.
– شعرانی، میرزا ابوالحسن، دَمع السُّجوم در ترجمه نَفَس المهموم شیخ عبّاس قمی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ پنجم، 1390ش.