مقاله: فاطمه بنت الحسین علیه السلام
۱۳۹۳/۰۸/۰۷
–
۷۹۰ بازدید
فاطمه و حضور در کربلا
از مهمترین حوادث و رخدادهای ایام زندگانی فاطمه دختر امام حسین علیه السلام بی شک میتوان به شهادت پدر بزرگوارش سید و سالار شهیدان در کربلا اشاره کرد؛ حادثهای که در برابر دیدگان او اتفاق افتاد و او را از این واقعه به شدت متأثر و محزون نمود. فاطمه به اتفاق همسرش -حسن مثنی- در پی حرکت کاروان امام حسین علیه السلام از مدینه به مکه و سپس از آنجا تا کربلا کاروان امام حسین علیه السلام را همراهی کرد.
در برخی از منابع فاطمه حامل ودایع امامت معرفی شده است. قائلین این سخن به حدیثی از امام باقر علیه السلام استناد جسته آوردهاند ایشان در روایتی خطاب به یکی از یارانش به نام ابی جارود فرمودند:
امام حسین علیه السلام در عصر عاشورا و به هنگام وداع، دختر خود فاطمه را فراخواند و نوشتهای دربسته و وصیتنامهای آشکار را به او سپرد [تا او آن را به امام علیه السلام بعدی برساند][11] پس فاطمه آن کتاب را به علی بن الحسین علیه السلام داد و به خدا قسم پس از آن، آن کتاب به ما رسید. راوی میگوید: گفتم: خداوند مرا فدایت گرداند در آن کتاب چه بود؟ فرمود: به خدا سوگند آنچه فرزندان آدم از آن هنگام که خداوند آدم را آفرید تا هنگامی که دنیا نابود شود به آن نیاز دارند در آن کتاب است به خدا سوگند همه حدود حتی دیه یک خراش در آن است.[12]
روایت فاطمه از غارت خیام اهل بیت علیه السلام
پس از شهادت امام حسین علیه السلام فاطمه نیز همگام با دیگر بانوان اهل بیت علیه السلام به افشای جنایتهای بنیامیه میپرداخت و جنایتها و ددمنشیهای آنان را در واقعه کربلا در اذهان مردم مدینه و غیر آن ماندگار میکرد. از جمله روایاتی که از زبان فاطمه دختر امام حسین علیه السلام در سینه تاریخ به ثبت رسیده است روایات فاطمه از غارت خیام اهل بیت علیه السلام در عصر عاشوراست. مورخان و سیرهنگاران از ایشان نقل کردند که:
[من در عصر عاشورا] کنار خیمه ایستاده بودم و پیکرهای پاره پاره شهیدان کربلا را مینگریستم و در این فکر بودم که [پس از شهادت امام حسین علیه السلام] چه بر سر ما خواهد آمد آیا ما را میکشند یا به اسارت میبرند در این هنگام سواری از دشمن را دیدم که به سوی ما میآید او با گره نیزهاش به بانوان میزد و چادر و روسریشان را از سر میکشید و غارت میکرد و آنها با فریادهای خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، علی علیه السلام، حسن علیه السلام، حسین علیه السلام را به یاری میطلبیدند. بسیار پریشان و مضطرب بودم پس به عمهام زینب (سلام الله علیها) پناه بردم در این هنگام سواری را دیدم که به سوی من میآید من فرار کردم و سعی کردم از دستش بگریزم؛ اما او به من رسید و با کعب نیزه بر بین شانههایم زد و من با صورت به زمین افتادم پس پایین آمد و گوشوارهام را کشید و گوشم را درید و گوشواره و مقنعهام را به غارت برد. خون از گوشم بر سر و صورتم جاری شد و بیهوش بر زمین افتادم وقتی که به هوش آمدم دیدم سرم بر دامن عمهام زینب (سلام الله علیها) است؛ او گریه میکرد و به من میفرمود: برخیز به خیمه برویم و ببینیم تا بر سر سایر بانوان حرم و برادر بیمارت چه آمده است. برخاستم و گفتم: عمه جان آیا پارچهای هست تا با آن سرم را از نگاه نامحرمان بپوشانم. زینب (سلام الله علیها) فرمود: «یا بنتاه عمتک مثلک؛ دخترم عمه تو مثل توست.» با هم به خیمه بازگشتیم دیدیم تمام آنچه را که در خیمه بود به غارت بردهاند و امام سجاد علیه السلام به صورت بر زمین افتاده است و از شدت گرسنگی و تشنگی و نیز ضعف و درد بیماری قدرت حرکت ندارد پس ما بر او گریستیم و او برای ما گریه کرد.»[13]همچنین در روایتی دیگر از ایشان آمده: «هنگامی که سپاه عمر بن سعد، جهت غارت به خیمهها هجوم آوردند یکی از آنان در حالی که اشک میریخت خلخالی را که به عنوان زینت در پایم بود به زور بیرون کشید و به غارت برد. گفتم: «[تو که خلخال از پایم بیرون کشیدی پس] پس چرا گریه میکنی؟» گفت: «چگونه نگریم که وسایل زینتی دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به غارت میبرم» گفتم: «پس این کار را نکن.» گفت: «اگر من غارت نکنم دیگران آن را به غارت میبرند.»»[14]
فاطمه و ایام اسارت
پس از شهادت امام حسین علیه السلام فاطمه به همراه دیگر زنان و اطفال اهلبیت علیه السلام به اسارت دشمن در آمد و همراه آنان به کوفه و سپس شام برده شد. او در این سفر پر مشقت، همگام با عمهاش زینب کبری (سلام الله علیها) و دیگر بانوان اهلبیت علیه السلام در رساندن پیام امام حسین علیه السلام و افشای جنایتهای بنیامیه بسیار تلاش کرد.
الف: فاطمه بنت الحسین علیه السلام در کوفه
سخنرانی فاطمه در کوفه
پس از ورود اسرا به کوفه و پس از سخنرانی زینب کبری (سلام الله علیها)، فاطمه به سخن ایستاد و خطاب به مردم سست عقیده کوفه گفت:
الحمدلله عدد الرمل و الحصی و زنة العرش الی الثری احمده و اومن به اتوکل علیه و اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمداَ عبده و رسوله و ان ذریته ذبحوا بشط الفرات بغیر ذحلی و لاتراث….
«خدا را به عدد سنگریزهها و شماره ماسهها حمد میگویم و به وزن عرش تا زمین سپاس میگویم به او ایمان دارم و بر او توکل میکنم و گواهی میدهم خدایی جز خداوند یکتا و بیهمتا نیست و شریکی برای او وجود ندارد و شهادت میدهم که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و فرستاده اوست و گواهی میدهم که فرزندانش را در کنار فرات تشنه سر بریدند بدون این که خونی ریخته باشند یا کسی خونی از او طلب داشته باشد. خدایا به تو پناه میبرم از این که دروغی به تو نسبت دهم و یا خلاف آنچه فرستادهای بگویم…
اما بعد؛ ای اهل کوفه، ای اهل حیله و تزویر، خداوند ما اهل بیت علیه السلام را به وسیله شما و شما را به وسیله ما آزموده و گرفتاری ما را سبب اجر برای ما قرار داد و علم خود را به ما سپرد و ما را خزانه علم و حکمت خود قرار داد و حجت خدا در روی زمین. خداوند ما را به کرامت خویش گرامی داشت و ما را به وسیله پیامبرش بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری داد. و لیکن شما ما را تکذیب کردید و کافر شمردید و کشتن ما را حلال دانستید و اموال ما را به غارت بردید گویا اولاد ترک یا کابل بودهایم چنان که دیروز جدمان امیرمؤمنان علیه السلام را کشتید. خون ما از شمشیرهای شما میچکد و با این کار چشمانتان روشن شد و دلهایتان را به سبب فرو نشاندن کینهای که از گذشته با ما در دل داشتید تسکین دادید و بدان دلهایتان شاد گردید و اینها جز مکر و افتراء بر خدا نیست؛ ولی خداوند بهترین مکر کنندگان است.
وای بر شما، آیا میدانید چه دستی شما را علیه ما شورانید و چه کسی، شما را به جنگ با ما خوانده است و با چه پایی به سوی ما آمدید. دلهای شما به قساوت گرائیده، خدا بر دلهای شما مهر زده و بر گوشها و دیدگان شما پرده افکنده است و هرگز هدایت نمیشوید. مرگ بر شما ای اهل کوفه، چه خونی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) طلب دارید و با چه بهانهای با برادرش علی بن ابیطالب علیه السلام دشمنی میکنید و فرزندانش را میکشید آن گاه بر کشتن آنها افتخار میکنید و میگویید: “ما علی علیه السلام و فرزندانش را با شمشیرهای هندی و نیزه کشتیم و زنانشان را همانند ترکان اسیر کردیم.”[15]ای خاک بر دهان گوینده این سخن که با کشتن کسانی که خداوند آنان را پاک و منزه ساخته و حبس و پلیدی را از آنها دور ساخته افتخار میکند آیا حسد میورزید بر چیزی که خدا ما را به آن فضیلت داده است.»
در این هنگام، صداها به گریه بلند شد و گفتند: «کافى است؛ دیگر نگو ـ اى دختر پاکان ـ که دلهایمان را آتش زدى و درونمان را شعلهور کردى.» پس فاطمه صغری (سلام الله علیها)، ساکت شد و از ادامه سخن باز ایستاد.[16]
ب: فاطمه بنت الحسین علیه السلام در شام
نقل شده که پس از ورود اسرا به کاخ یزید فاطمه -دختر امام حسین علیه السلام- بدون واهمه خطاب به او فریاد زد: أبناتُ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) سبایا یا یزید؛ «ای یزید آیا دختران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اسیرند؟»[17] یزید از این سخن به فکر فرو رفت و به ناچار دستور داد ریسمان از گردن آنان برداشتند.
همچنین روایت شده پس از ورود اسرا به مجلس یزید او زنان و کودکان اهل بیت علیه السلام را پیش خوانده پیش روى خود نشانید. در این هنگام مردى سرخ رو از میان مردم شام برخاسته گفت: «اى امیرالمؤمنین این دخترک (فاطمه بنت الحسین علیه السلام[18]) را به من ببخش.» فاطمه به عمه اش زینب (سلام الله علیها) پناه برد. زینب (سلام الله علیها) [19] به آن مرد شامى گفت: «به خدا قسم دروغ گفتى و از خود پستی به خرج دادى، به خدا نه تو و نه یزید اجازه چنین کاری را ندارید.» یزید عصبانی شد و گفت: «دروغ گفتى میتوانم چنین کاری را انجام دهم و اگر بخواهم این کار را خواهم کرد.»
زینب (سلام الله علیها) گفت: «به خدا قسم هرگز خداوند چنین قدرت و سلطهای را به تو نداده است؛ مگر این که از دین ما خارج شوی و به آئین دیگرى درآیى.» یزید به شدت خشمگین شد و گفت: «با من چنین سخن میگویى؟ این پدر و برادرت بودند که از دین خارج شدهاند» زینب (سلام الله علیها) فرمود: «تو و پدرت و جدت به دین خدا و آیین پدر و برادر من هدایت شده اید، اگر مسلمان باشید.» یزید فریاد زد: «دروغ گفتى اى دشمن خدا.» زینب (سلام الله علیها) فرمود: «تو اکنون امیر و فرمانروائى و از روی ستم دشنام میدهى، و بر ما برتری میجویی.» گویا یزید از سخنان آن بانو شرمسار گردید پس سر به زیر افکند و خاموش شد.[20]آن مرد شامی بار دیگر برخاست و از یزید فاطمه را طلب کرد. یزید فریادی کشید و به او گفت: «دور شو؛ خدا مرگ به تو ببخشد.»[21]
فاطمه و بازگشت به مدینه
پس از پایان اسارت فاطمه به همراه کاروان اسرا به مدینه بازگشت؛ اما دیری نپایید که همسر ارجمندش حسن مثنی را که از مجروحان عاشورا بود[22] از دست داد.[23] مرگ حسن مثنی به شدت فاطمه را دل آزرده و داغدار کرد به گونهای که نقل شده او به مدت یک سال برسر قبر او خیمه زد و به نوحه سرایی و عزاداری پرداخت او شبها مشغول نماز بود و روزها به روزهداری میپرداخت تا اینکه پس از یک سال به شهر بازگشت.[24]پس از حسن مثنی، فاطمه با عبدالله بن عمر بن عثمان ازدواج کرد و از این ازدواج صاحب فرزندانی به نام محمد دیباج[25] و قاسم شد.[26] پس از مرگ عبدالله بن عمر، عبدالرحمن بن ضحاک بن قیس فهری حاکم مدینه از او خواستگاری کرد و چون فاطمه قبول نکرد بر وی ناگوار افتاد و دشمنی و آزار فاطمه را آغاز کرد فاطمه نیز به ناچار از در شکایت به خلیفه اموی -یزید بن عبدالملک- نامه نوشت و نسبت به اعمال ظالمانه حاکم مدینه به او اعتراض کرد. یزید بن عبدالملک برآشفت و عبدالرحمن را عزل و اموالش را مصادره نمود.[27]
شخصیت علمی و معنوی فاطمه
فاطمه از زنان دانشمند و ادیب و از راویان موثق حدیث به شمار میرفت.[28] او با واسطه و بدون واسطه از خدیجه کبری (سلام الله علیها) و علی علیه السلام، فاطمه زهرا (سلام الله علیها) حسین بن علی علیه السلام، زینب (سلام الله علیها)، علی بن حسین علیه السلام، بلال حبشی، ابن عباس و اسماء بنت عمیس[29] و موسی جهنی روایت نقل کرده[30] و فرزندانش عبدالله و ابراهیم، امالحسن بنت جعفر بن حسن مثنی، یعلی بن ابییحیی و دیگران از او روایت نقل کردهاند.[31]از لحاظ شخصیت معنوی نیز فاطمه بنت الحسین علیه السلام را از زنان فاضله عفیفه و عابده به شمار آوردهاند به گونهای که درباره او گفته شده: «کانت فاطمه بنت الحسین علیه السلام تقوم اللیل و تصوم بالنهار؛ فاطمه بنت الحسین علیه السلام شبها به نماز عبادت میایستاد و روزها روزه میگرفت.»[32] ابنسعد نیز در شأن و مقام معنوی او آورده: «فاطمه بنت الحسین علیه السلام أنها کانت تسبح بخیوط معقد فیها؛ فاطمه دختر حسین علیه السلام با یک رشته نخ که بر آن گرههایی زده بود تسبیح میگفت.»[33]بعلاوه ایشان از لحاظ جسمانی به جدهاش زهرای اطهر (سلام الله علیها) بسیار شباهت داشت[34] و از زیبایی چهره نیز، حظی وافر داشت به گونهای که دربارهاش گفتهاند: «و کانت تشبه الحور العین لجمالها؛ او به خاطر زیباییاش به حورالعین تشبیه شده است.»[35]
وفات فاطمه بنت الحسین علیه السلام
سرانجام این بانوی با فضیلت و گرامی در سال صد و ده هجری[36] و به نقلی صد و هفده هجری در مدینه وفات کرد[37] و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.[38][1]-البلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، 1977، ج3، ص146؛ شیخ مفید؛ الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید، ص1413، ج2، ص135؛ اندلسی، ابن حزم؛ جمهرة انساب العرب، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1418، ص138 و ابنعساکر؛ تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دار الفکر، 1415، ج70، ص16.
[2]-الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1967، ج11، ص520 و الاصفهانی، ابوالفرج؛ الاغانی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1415، ج21، ص78.
[3]-بر اساس این قول تولد فاطمه دختر امام حسین علیه السلام در سال 51هجری یا اندکی پس از آن صورت گرفته است که در این صورت حداکثر سن او در زمان واقعه عاشورا حدود نه یا ده سال بود این در حالی است که بنا بر قول برخی دیگر از علما و مورخان که سن ایشان را در زمان وفات 90و در سال 110 یا 117 هجری ذکر کردهاند بنابراین سال تولد ایشان 20 یا 27 هجری بوده و سن شریف ایشان در کربلا 40 یا 34 سال بود که البته بسیار بعید به نظر میرسد.
[4]- البلاذری، پیشین، ج10، ص130 و اندلسی، پیشین، ص138.
[5]-ابنسعد؛ الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1990، ج8، ص346؛ البلاذری، پیشین، ج3، ص146 و الاصفهانی، ابوالفرج؛ مقاتل الطالبیین، تحقیق احمد صقر، بیروت، دارالمعرفه، بیتا، 1992، ص167 و حسنی، ابن عنبه؛ عمدة الطالب فی انساب آل ابیطالب، قم، انصاریان، 1417، ص90.
[6]-ابن سعد، پیشین،ج8، ص346؛ رازی، فخر؛ الشجرة المبارکة فی انساب الطالبیه، قم، مرعشی نجفی، چاپ دوم، 1419، ص18؛ ابن عنبه، پیشین، ص92؛ مروزی، عزالدین قاضی؛ الفخری فی انساب الطالبیین، قم، مرعشی نجفی، چاپ اول، 1409، ص85 و ابن صوفی نسابه؛ المجدی فی انساب الطالبیین، قم، مرعشی نجفی، چاپ دوم، 1422، ص221.
[7]- ابن صوفی نسابه، پیشین، ص221 و سبط بن جوزی؛ تذکرة الخواص، قم، شریف رضی، 1418، ص251.
[8]-ابنسعد، پیشین، ص605 و البلاذری، پیشین، ج5، ص605.
[9]- ابن صوفی نسابه، پیشین، ص221.
[10]-ابوالفرج الاصفهانی، پیشین، ج21، ص79؛ شیخ مفید، پیشین، ج2، ص25؛ ابنعنبه، پیشین، ص90 و ابن الصباغ؛ الفصول المهمه فی معرفة الائمه، تحقیق سامی الغریری، دار الحدیث، چاپ اول، 1422، ج2، ص751.
[11]-گویا امام حسین علیه السلام به خاطر بیماری شدید امام سجاد علیه السلام این ودایع را به دست دخترش دادند تا به دست امام سجاد علیه السلام برساند.
[12]-کلینی؛ الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365ش، ج1، ص304 و صفار، محمد بن حسن بن فروخ؛ بصائر الدرجات، قم، مرعشی نجفی، 1404،ج1، ص168 .
[13]- مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الأئمة الاطهار، تهران، اسلامیه، بیتا، ج45، صص60-61.
[14]-شیخ صدوق؛ الامالی، کتابخانه اسلامیه، 1363ش، صص164-165 و البحرانی، عبدالله؛ العوالم الامام الحسین علیه السلام، تحقیق مدرسه الامام المهدی(عج)، قم، مدرسه الامام المهدی(عج)، چاپ اول، 1407، ص360.
[15]-اشاره به فردی از کوفیان که پس از شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش چنین سرود:
نحن قتلنا علیا علیه السلام و بنیعلی علیه السلام بسیوف هندیه و رماح
و سبینا نساءهم سبی ترک و نطحناهم فای نطاح
[16]-الطبرسی، احمد بن علی؛ الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول،1403، صص302-303؛ سید بن طاوس؛ اللهوف، تهران، جهان، 1348ش، صص149-154 و حلی، ابننما؛ مثیر الاحزان، قم، مدرسه امام مهدی(عج)، 1406، صص87-88.
[17]-المغربی، القاضی النعمان؛ شرح الاخبار، تحقیق السید محمد الحسینی الجلالی، قم، جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1414، ج3، ص268؛ الدینوری، ابنقتیبه؛ الامامه و السیاسه، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، 1990، ج2، ص13 و الطبری، پیشین، ص 464 برای مطالعه بیشتر رجوع شود به: ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر-داربیروت، 1965، ص 86؛ ابننما، پیشین، ص99 و ابنسعد در کتابش نام این دختر را سکینه نام برده است. ابنسعد، پیشین، ص488.
[18]-برخی از منابع این دختر را فاطمه بنت علی علیه السلام عنوان کردهاند. البلاذری، پیشین، ص217 و الطبری، پیشین، ص461.
[19]-برخی دیگر از منابع گوینده این سخن را امام سجاد علیه السلام معرفی کردهاند. ابن سعد، پیشین، ص489 و القاضی النعمان، پیشین، ص252.
[20]-الطبری، پیشین، صص461-462؛ الخوارزمی، الموفق بن احمد؛ مقتل الحسین علیه السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بیتا، صص62 و شیخ مفید، پیشین، ص121برای مطالعه بیشتر رجوع شود به: سید بن طاوس، پیشین، ص187؛ ابناثیر، پیشین، ص86 و الطبرسی، الاحتجاج، پیشین، ص310.
[21]-الطبری، پیشین، ص462؛ شیخ مفید، پیشین، ص121؛ الطبرسی؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، تهران، اسلامیه، چاپ سوم، 1390ق، ص475 و الطبرسی، الاحتجاج، پیشین، ص310.
[22]- سید بن طاوس، پیشین، ص145؛ ابنالصباغ، پیشین، ج2، ص750 و المحلی، حمید بن احمد؛ الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، صنعاء، مکتبة بدر، چاپ اول، 1423، ج1، صص235-236.
[23]- او در سی و پنج سالگی درگذشت. شیخ مفید، پیشین، ج2، ص25؛ابنصوفی نسابه، پیشین، ص221 و ابن عنبه، پیشین، ص92. و به نقلی او در زمان حکومت ولید بن عبدالملک در سن سی و هفت سالگی به دستور ولید مسموم و پس از انتقال به مدینه در این شهر به شهادت رسید. المحلی، پیشین، ص239.
[24]- شیخ مفید، پیشین، ص26؛ ابن عساکر، پیشین، ج70، صص19-20 و ابن الصباغ، پیشین، ج2، ص753.
[25]-ابنسعد، پیشین، ص346؛ بغدادی، خطیب؛ تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1412، ج3، ص4؛ ابن عساکر، پیشین، ج70، ص10و سبط بن جوزی، پیشین، ص249.
[26]- ابنسعد، پیشین، ص346.
[27]-ابنسعد، پیشین، ص346؛ البلاذری، پیشین، ج2، صص197-199؛ الطبری، پیشین، ج7، ص13 و الیعقوبی، احمد بن ابی یعقوب؛ تاریخ الیعقوبی، بیروت، دارصادر، بیتا، ج2، صص312-313.
[28]- ابنحبان؛ الثقات، حیدرآباد، چاپخانه مجلس دائرة المعارف العثمانیه، مؤسسه الکتب الثقافیه، ج5، ص300 و ابنحجر؛ تهذیب التهذیب، بیروت-لبنان، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، چاپ اول، 1984، ج2، ص654.
[29]- ابنحجر، پیشین، ج12، ص392 و ابن عساکر، پیشین، ص10.
[30]- ابنحجر، پیشین، ج5، صص300-301.
[31]- ابنحجر، پیشین، ج12، ص392 و ابن عساکر، پیشین، ص10.
[32]-شیخ مفید، پیشین، ص26؛ فتال نیشابوری، محمد بن حسن؛ روضة الواعظین، قم، انتشارات رضی، بیتا، ج2، ص494؛ إربلی، علی بن عیسی؛ کشف الغمه، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، 1381ق، ج1، ص580 و ابن الصباغ ، پیشین، ج2، ص753.
[33]- ابنسعد، پیشین، ج8، ص346.
[34]- ابوالفرج الاصفهانی، پیشین، ج21، ص79؛ شیخ مفید، پیشین، ج2، ص25؛ ابنعنبه، پیشین، ص90 و ابن الصباغ، پیشین، ج2، ص751.
[35]- شیخ مفید، پیشین، ص26؛ فتال نیشابوری، پیشین، ج2، ص494 و ابن الصباغ، پیشین، ج2، ص753.
[36]-حنبلی، عمادالدین؛ شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، تحقیق الأرناؤوط، دمشق-بیروت، دار ابن کثیر، چاپ اول، 1986، ج2، ص55 و کحاله، عمر رضا؛ اعلام النساء فی عالمی العرب و الاسلام، دمشق، مطبعة الهاشمیه، چاپ دوم، 1959، ج4، ص47.
[37]- الطبری، پیشین، ج7، ص107؛ ابناثیر، پیشین، ج5، ص195 و سبط بن جوزی، پیشین، ص251.
[38]- سبط بن جوزی، پیشین، ص251.
سید علی اکبر حسینی