خانه » همه » مذهبی » مقاله: فاطمه بنت الحسین علیه السلام

مقاله: فاطمه بنت الحسین علیه السلام


مقاله: فاطمه بنت الحسین علیه السلام

۱۳۹۳/۰۸/۰۷


۷۹۰ بازدید

فاطمه بنت الحسین علیه السلام او دختر امام حسین علیه السلام و از مادری به نام امّ­اسحاق دختر طلحة بن عبیدالله متولد شد.[1] ام­اسحاق همسر امام حسن مجتبی علیه السلام بود. امام حسن علیه السلام در زمان شهادت، شایستگی­های ام­اسحاق را به امام حسین علیه السلام یادآور شدند و از ایشان خواستند پس از وی با ام­اسحاق ازدواج کند.[2]-[3] امام حسین علیه السلام به توصیه برادر عمل کردند و پس از پایان عده با ام­اسحاق ازدواج کرد[4] که یکی از ثمرات این ازدواج فاطمه بود.فاطمه با پسر عمویش حسن بن حسن مثنی ازدواج کرد.[5] که ثمره این ازدواج عبدالله محض و ابراهیم الغمر، قتیل باخمری، و حسن بن حسن بن حسن مثلث[6] و دخترانی به نامهای زینب[7] و رقیه[8] و ام کلثوم بود.[9] درباره چگونگی ازدواج او با حسن مثنی گفته شده:پیش از حرکت امام حسین علیه السلام به سوی کربلا، حسن بن حسن مثنی نزد امام علیه السلام رفت و یکی از دو دخترانش – سکینه و فاطمه- را از حضرت خواستگاری نمود. امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کدام را که دوست داری انتخاب کن»؛ اما او از پاسخ شرم کرد آن­گاه امام علیه السلام خود فرمودند: «برای تو فاطمه را برمی­گزینم همانا او بیشترین شباهت را به مادرم فاطمه زهرا علیه السلام دارد» سپس فاطمه را به ازدواج او در آورد.[10]

فاطمه و حضور در کربلا
از مهمترین حوادث و رخدادهای ایام زندگانی فاطمه دختر امام حسین علیه السلام بی شک می­توان به شهادت پدر بزرگوارش سید و سالار شهیدان در کربلا اشاره کرد؛ حادثه­ای که در برابر دیدگان او اتفاق افتاد و او را از این واقعه به شدت متأثر و محزون نمود. فاطمه به اتفاق همسرش -حسن مثنی- در پی حرکت کاروان امام حسین علیه السلام از مدینه به مکه و سپس از آنجا تا کربلا کاروان امام حسین علیه السلام را همراهی کرد.
در برخی از منابع فاطمه حامل ودایع امامت معرفی شده است. قائلین این سخن به حدیثی از امام باقر علیه السلام استناد جسته آورده­اند ایشان در روایتی خطاب به یکی از یارانش به نام ابی جارود فرمودند:
امام حسین علیه السلام در عصر عاشورا و به هنگام وداع، دختر خود فاطمه را فراخواند و نوشته­ای دربسته و وصیت­نامه­ای آشکار را به او سپرد [تا او آن را به امام علیه السلام بعدی برساند][11] پس فاطمه آن کتاب را به علی بن الحسین علیه السلام داد و به خدا قسم پس از آن، آن کتاب به ما رسید. راوی می­گوید: گفتم: خداوند مرا فدایت گرداند در آن کتاب چه بود؟ فرمود: به خدا سوگند آنچه فرزندان آدم از آن هنگام که خداوند آدم را آفرید تا هنگامی که دنیا نابود شود به آن نیاز دارند در آن کتاب است به خدا سوگند همه حدود حتی دیه یک خراش در آن است.[12]

روایت فاطمه از غارت خیام اهل بیت علیه السلام
پس از شهادت امام حسین علیه السلام فاطمه نیز همگام با دیگر بانوان اهل بیت علیه السلام به افشای جنایت­های بنی­امیه می­پرداخت و جنایت­ها و ددمنشی­های آنان را در واقعه کربلا در اذهان مردم مدینه و غیر آن ماندگار می­کرد. از جمله روایاتی که از زبان فاطمه دختر امام حسین علیه السلام در سینه تاریخ به ثبت رسیده است روایات فاطمه از غارت خیام اهل بیت علیه السلام در عصر عاشوراست. مورخان و سیره­نگاران از ایشان نقل کردند که:
[من در عصر عاشورا] کنار خیمه ایستاده بودم و پیکرهای پاره پاره شهیدان کربلا را می­نگریستم و در این فکر بودم که [پس از شهادت امام حسین علیه السلام] چه بر سر ما خواهد آمد آیا ما را می­کشند یا به اسارت می­برند در این هنگام سواری از دشمن را دیدم که به سوی ما می­آید او با گره نیزه­اش به بانوان می­زد و چادر و روسریشان را از سر می­کشید و غارت می­کرد و آنها با فریادهای خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، علی علیه السلام، حسن علیه السلام، حسین علیه السلام را به یاری می­طلبیدند. بسیار پریشان و مضطرب بودم پس به عمه­ام زینب (سلام الله علیها) پناه بردم در این هنگام سواری را دیدم که به سوی من می­آید من فرار کردم و سعی کردم از دستش بگریزم؛ اما او به من رسید و با کعب نیزه بر بین شانه­هایم زد و من با صورت به زمین افتادم پس پایین آمد و گوشواره­ام را کشید و گوشم را درید و گوشواره و مقنعه­ام را به غارت برد. خون از گوشم بر سر و صورتم جاری شد و بی­هوش بر زمین افتادم وقتی که به هوش آمدم دیدم سرم بر دامن عمه­ام زینب (سلام الله علیها) است؛ او گریه می­کرد و به من می­فرمود: برخیز به خیمه برویم و ببینیم تا بر سر سایر بانوان حرم و برادر بیمارت چه آمده است. برخاستم و گفتم: عمه جان آیا پارچه­ای هست تا با آن سرم را از نگاه نامحرمان بپوشانم. زینب (سلام الله علیها) فرمود: «یا بنتاه عمتک مثلک؛ دخترم عمه تو مثل توست.» با هم به خیمه بازگشتیم دیدیم تمام آنچه را که در خیمه بود به غارت برده­اند و امام سجاد علیه السلام به صورت بر زمین افتاده است و از شدت گرسنگی و تشنگی و نیز ضعف و درد بیماری قدرت حرکت ندارد پس ما بر او گریستیم و او برای ما گریه کرد.»[13]همچنین در روایتی دیگر از ایشان آمده: «هنگامی که سپاه عمر بن سعد، جهت غارت به خیمه­ها هجوم آوردند یکی از آنان در حالی که اشک می­ریخت خلخالی را که به عنوان زینت در پایم بود به زور بیرون کشید و به غارت برد. گفتم: «[تو که خلخال از پایم بیرون کشیدی پس] پس چرا گریه می­کنی؟» گفت: «چگونه نگریم که وسایل زینتی دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به غارت می­برم» گفتم: «پس این کار را نکن.» گفت: «اگر من غارت نکنم دیگران آن را به غارت می­برند.»»[14]

فاطمه و ایام اسارت
پس از شهادت امام حسین علیه السلام فاطمه به همراه دیگر زنان و اطفال اهل­بیت علیه السلام به اسارت دشمن در آمد و همراه آنان به کوفه و سپس شام برده شد. او در این سفر پر مشقت، همگام با عمه­اش زینب کبری (سلام الله علیها) و دیگر بانوان اهل­بیت علیه السلام در رساندن پیام امام حسین علیه السلام و افشای جنایت­های بنی­امیه بسیار تلاش کرد.

الف: فاطمه بنت الحسین علیه السلام در کوفه
سخنرانی فاطمه در کوفه
پس از ورود اسرا به کوفه و پس از سخنرانی زینب کبری (سلام الله علیها)، فاطمه به سخن ایستاد و خطاب به مردم سست عقیده کوفه گفت:
الحمدلله عدد الرمل و الحصی و زنة العرش الی الثری احمده و اومن به اتوکل علیه و اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمداَ عبده و رسوله و ان ذریته ذبحوا بشط الفرات بغیر ذحلی و لاتراث….
«خدا را به عدد سنگریزه­ها و شماره ماسه­ها حمد می­گویم و به وزن عرش تا زمین سپاس می­گویم به او ایمان دارم و بر او توکل می­کنم و گواهی می­دهم خدایی جز خداوند یکتا و بی­همتا نیست و شریکی برای او وجود ندارد و شهادت می­دهم که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و فرستاده اوست و گواهی می­دهم که فرزندانش را در کنار فرات تشنه سر بریدند بدون این که خونی ریخته باشند یا کسی خونی از او طلب داشته باشد. خدایا به تو پناه می­برم از این که دروغی به تو نسبت دهم و یا خلاف آنچه فرستاده­ای بگویم…
اما بعد؛ ای اهل کوفه، ای اهل حیله و تزویر، خداوند ما اهل بیت علیه السلام را به وسیله شما و شما را به وسیله ما آزموده و گرفتاری ما را سبب اجر برای ما قرار داد و علم خود را به ما سپرد و ما را خزانه علم و حکمت خود قرار داد و حجت خدا در روی زمین. خداوند ما را به کرامت خویش گرامی داشت و ما را به وسیله پیامبرش بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری داد. و لیکن شما ما را تکذیب کردید و کافر شمردید و کشتن ما را حلال دانستید و اموال ما را به غارت بردید گویا اولاد ترک یا کابل بوده­ایم چنان که دیروز جدمان امیرمؤمنان علیه السلام را کشتید. خون ما از شمشیرهای شما می­چکد و با این کار چشمانتان روشن شد و دلهایتان را به سبب فرو نشاندن کینه­ای که از گذشته با ما در دل داشتید تسکین دادید و بدان دلهای­تان شاد گردید و این­ها جز مکر و افتراء بر خدا نیست؛ ولی خداوند بهترین مکر کنندگان است.
وای بر شما، آیا می­دانید چه دستی شما را علیه ما شورانید و چه کسی، شما را به جنگ با ما خوانده است و با چه پایی به سوی ما آمدید. دلهای شما به قساوت گرائیده، خدا بر دلهای شما مهر زده و بر گوشها و دیدگان شما پرده افکنده است و هرگز هدایت نمی­شوید. مرگ بر شما ای اهل کوفه، چه خونی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) طلب دارید و با چه بهانه­ای با برادرش علی بن ابیطالب علیه السلام دشمنی می­کنید و فرزندانش را می­کشید آن­ گاه بر کشتن آنها افتخار می­کنید و می­گویید: “ما علی علیه السلام و فرزندانش را با شمشیرهای هندی و نیزه کشتیم و زنانشان را همانند ترکان اسیر کردیم.”[15]ای خاک بر دهان گوینده این سخن که با کشتن کسانی که خداوند آنان را پاک و منزه ساخته و حبس و پلیدی را از آنها دور ساخته افتخار می­کند آیا حسد می­ورزید بر چیزی که خدا ما را به آن فضیلت داده است.»
در این هنگام، صداها به گریه بلند شد و گفتند: «کافى است؛ دیگر نگو ـ اى دختر پاکان ـ که دلهایمان را آتش زدى و درونمان را شعله­ور کردى.» پس فاطمه صغری (سلام الله علیها)، ساکت شد و از ادامه سخن باز ایستاد.[16]

ب: فاطمه بنت الحسین علیه السلام در شام
نقل شده که پس از ورود اسرا به کاخ یزید فاطمه -دختر امام حسین علیه السلام- بدون واهمه خطاب به او فریاد زد: أبناتُ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) سبایا یا یزید؛ «ای یزید آیا دختران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اسیرند؟»[17] یزید از این سخن به فکر فرو رفت و به ناچار دستور داد ریسمان از گردن آنان برداشتند.
همچنین روایت شده پس از ورود اسرا به مجلس یزید او زنان و کودکان اهل بیت علیه السلام را پیش خوانده پیش روى خود نشانید. در این هنگام مردى سرخ رو از میان مردم شام برخاسته گفت: «اى امیرالمؤمنین این دخترک (فاطمه بنت الحسین علیه السلام[18]) را به من ببخش.» فاطمه به عمه اش زینب (سلام الله علیها) پناه برد. زینب (سلام الله علیها) [19] به آن مرد شامى گفت: «به خدا قسم دروغ گفتى و از خود پستی به خرج دادى، به خدا نه تو و نه یزید اجازه چنین کاری را ندارید.» یزید عصبانی شد و گفت: «دروغ گفتى می­توانم چنین کاری را انجام دهم و اگر بخواهم این کار را خواهم کرد.»
زینب (سلام الله علیها) گفت: «به خدا قسم هرگز خداوند چنین قدرت و سلطه­ای را به تو نداده است؛ مگر این که از دین ما خارج شوی و به آئین دیگرى درآیى.» یزید به شدت خشمگین شد و گفت: «با من چنین سخن می­گویى؟ این پدر و برادرت بودند که از دین خارج شده­اند» زینب (سلام الله علیها) فرمود: «تو و پدرت و جدت به دین خدا و آیین پدر و برادر من هدایت شده اید، اگر مسلمان باشید.» یزید فریاد زد: «دروغ گفتى اى دشمن خدا.» زینب (سلام الله علیها) فرمود: «تو اکنون امیر و فرمانروائى و از روی ستم دشنام می­دهى، و بر ما برتری می­جویی.» گویا یزید از سخنان آن بانو شرمسار گردید پس سر به زیر افکند و خاموش شد.[20]آن مرد شامی بار دیگر برخاست و از یزید فاطمه را طلب کرد. یزید فریادی کشید و به او گفت: «دور شو؛ خدا مرگ به تو ببخشد.»[21]

فاطمه و بازگشت به مدینه
پس از پایان اسارت فاطمه به همراه کاروان اسرا به مدینه بازگشت؛ اما دیری نپایید که همسر ارجمندش حسن مثنی را که از مجروحان عاشورا بود[22] از دست داد.[23] مرگ حسن مثنی به شدت فاطمه را دل آزرده و داغدار کرد به گونه­ای که نقل شده او به مدت یک سال برسر قبر او خیمه زد و به نوحه سرایی و عزاداری پرداخت او شبها مشغول نماز بود و روزها به روزه­داری می­پرداخت تا اینکه پس از یک سال به شهر بازگشت.[24]پس از حسن مثنی، فاطمه با عبدالله بن عمر بن عثمان ازدواج کرد و از این ازدواج صاحب فرزندانی به نام محمد دیباج[25] و قاسم شد.[26] پس از مرگ عبدالله بن عمر، عبدالرحمن بن ضحاک بن قیس فهری حاکم مدینه از او خواستگاری کرد و چون فاطمه قبول نکرد بر وی ناگوار افتاد و دشمنی و آزار فاطمه را آغاز کرد فاطمه نیز به ناچار از در شکایت به خلیفه اموی -یزید بن عبدالملک- نامه نوشت و نسبت به اعمال ظالمانه حاکم مدینه به او اعتراض کرد. یزید بن عبدالملک برآشفت و عبدالرحمن را عزل و اموالش را مصادره نمود.[27]

شخصیت علمی و معنوی فاطمه
فاطمه از زنان دانشمند و ادیب و از راویان موثق حدیث به شمار می­رفت.[28] او با واسطه و بدون واسطه از خدیجه کبری (سلام الله علیها) و علی علیه السلام، فاطمه زهرا (سلام الله علیها) حسین بن علی علیه السلام، زینب (سلام الله علیها)، علی بن حسین علیه السلام، بلال حبشی، ابن عباس و اسماء بنت عمیس[29] و موسی جهنی روایت نقل کرده[30] و فرزندانش عبدالله و ابراهیم، ام­الحسن بنت جعفر بن حسن مثنی، یعلی بن ابی­یحیی و دیگران از او روایت نقل کرده­اند.[31]از لحاظ شخصیت معنوی نیز فاطمه بنت الحسین علیه السلام را از زنان فاضله عفیفه و عابده به شمار ­آورده­اند به گونه­ای که درباره او گفته شده: «کانت فاطمه بنت الحسین علیه السلام تقوم اللیل و تصوم بالنهار؛ فاطمه بنت الحسین علیه السلام شبها به نماز عبادت می­ایستاد و روزها روزه می­گرفت.»[32] ابن­سعد نیز در شأن و مقام معنوی او آورده: «فاطمه بنت الحسین علیه السلام أنها کانت تسبح بخیوط معقد فیها؛ فاطمه دختر حسین علیه السلام با یک رشته نخ که بر آن گره­هایی زده بود تسبیح می­گفت.»[33]بعلاوه ایشان از لحاظ جسمانی به جده­اش زهرای اطهر (سلام الله علیها) بسیار شباهت داشت[34] و از زیبایی چهره نیز، حظی وافر داشت به گونه­ای که درباره­اش گفته­اند: «و کانت تشبه الحور العین لجمالها؛ او به خاطر زیبایی­اش به حورالعین تشبیه شده است.»[35]

وفات فاطمه بنت الحسین علیه السلام
سرانجام این بانوی با فضیلت و گرامی در سال صد و ده هجری[36] و به نقلی صد و هفده هجری در مدینه وفات کرد[37] و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.[38][1]-البلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، 1977، ج3، ص146؛ شیخ مفید؛ الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید، ص1413، ج2، ص135؛ اندلسی، ابن حزم؛ جمهرة انساب العرب، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1418، ص138 و ابن­عساکر؛ تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دار الفکر، 1415، ج70، ص16.
[2]-الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1967، ج11، ص520 و الاصفهانی، ابوالفرج؛ الاغانی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1415، ج21، ص78.
[3]-بر اساس این قول تولد فاطمه دختر امام حسین علیه السلام در سال 51هجری یا اندکی پس از آن صورت گرفته است که در این صورت حداکثر سن او در زمان واقعه عاشورا حدود نه یا ده سال بود این در حالی است که بنا بر قول برخی دیگر از علما و مورخان که سن ایشان را در زمان وفات 90و در سال 110 یا 117 هجری ذکر کرده­اند بنابراین سال تولد ایشان 20 یا 27 هجری بوده و سن شریف ایشان در کربلا 40 یا 34 سال بود که البته بسیار بعید به نظر می­رسد.
[4]- البلاذری، پیشین، ج10، ص130 و اندلسی، پیشین، ص138.
[5]-ابن­سعد؛ الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1990، ج8، ص346؛ البلاذری، پیشین، ج3، ص146 و الاصفهانی، ابوالفرج؛ مقاتل الطالبیین، تحقیق احمد صقر، بیروت، دارالمعرفه، بی­تا، 1992، ص167 و حسنی، ابن عنبه؛ عمدة الطالب فی انساب آل ابیطالب، قم، انصاریان، 1417، ص90.
[6]-ابن سعد، پیشین،ج8، ص346؛ رازی، فخر؛ الشجرة المبارکة فی انساب الطالبیه، قم، مرعشی نجفی، چاپ دوم، 1419، ص18؛ ابن عنبه، پیشین، ص92؛ مروزی، عزالدین قاضی؛ الفخری فی انساب الطالبیین، قم، مرعشی نجفی، چاپ اول، 1409، ص85 و ابن صوفی نسابه؛ المجدی فی انساب الطالبیین، قم، مرعشی نجفی، چاپ دوم، 1422، ص221.
[7]- ابن صوفی نسابه، پیشین، ص221 و سبط بن جوزی؛ تذکرة الخواص، قم، شریف رضی، 1418، ص251.
[8]-ابن­سعد، پیشین، ص605 و البلاذری، پیشین، ج5، ص605.
[9]- ابن صوفی نسابه، پیشین، ص221.
[10]-ابوالفرج الاصفهانی، پیشین، ج21، ص79؛ شیخ مفید، پیشین، ج2، ص25؛ ابن­عنبه، پیشین، ص90 و ابن الصباغ؛ الفصول المهمه فی معرفة الائمه، تحقیق سامی الغریری، دار الحدیث، چاپ اول، 1422، ج2، ص751.
[11]-گویا امام حسین علیه السلام به خاطر بیماری شدید امام سجاد علیه السلام این ودایع را به دست دخترش دادند تا به دست امام سجاد علیه السلام برساند.
[12]-کلینی؛ الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365ش، ج1، ص304 و صفار، محمد بن حسن بن فروخ؛ بصائر الدرجات، قم، مرعشی نجفی، 1404،ج1، ص168 .
[13]- مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الأئمة الاطهار، تهران، اسلامیه، بی­تا، ج45، صص60-61.
[14]-شیخ صدوق؛ الامالی، کتابخانه اسلامیه، 1363ش، صص164-165 و البحرانی، عبدالله؛ العوالم الامام الحسین علیه السلام، تحقیق مدرسه الامام المهدی(عج)، قم، مدرسه الامام المهدی(عج)، چاپ اول، 1407، ص360.
[15]-اشاره به فردی از کوفیان که پس از شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش چنین سرود:
نحن قتلنا علیا علیه السلام و بنی­علی علیه السلام بسیوف هندیه و رماح
و سبینا نساءهم سبی ترک و نطحناهم فای نطاح
[16]-الطبرسی، احمد بن علی؛ الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول،1403، صص302-303؛ سید بن طاوس؛ اللهوف، تهران، جهان، 1348ش، صص149-154 و حلی، ابن­نما؛ مثیر الاحزان، قم، مدرسه امام مهدی(عج)، 1406، صص87-88.
[17]-المغربی، القاضی النعمان؛ شرح الاخبار، تحقیق السید محمد الحسینی الجلالی، قم، جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1414، ج3، ص268؛ الدینوری، ابن­قتیبه؛ الامامه و السیاسه، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، 1990، ج2، ص13 و الطبری، پیشین، ص 464 برای مطالعه بیشتر رجوع شود به: ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر-داربیروت، 1965، ص 86؛ ابن­نما، پیشین، ص99 و ابن­سعد در کتابش نام این دختر را سکینه نام برده است. ابن­سعد، پیشین، ص488.
[18]-برخی از منابع این دختر را فاطمه بنت علی علیه السلام عنوان کرده­اند. البلاذری، پیشین، ص217 و الطبری، پیشین، ص461.
[19]-برخی دیگر از منابع گوینده این سخن را امام سجاد علیه السلام معرفی کرده­اند. ابن سعد، پیشین، ص489 و القاضی النعمان، پیشین، ص252.
[20]-الطبری، پیشین، صص461-462؛ الخوارزمی، الموفق بن احمد؛ مقتل الحسین علیه السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی­تا، صص62 و شیخ مفید، پیشین، ص121برای مطالعه بیشتر رجوع شود به: سید بن طاوس، پیشین، ص187؛ ابن­اثیر، پیشین، ص86 و الطبرسی، الاحتجاج، پیشین، ص310.
[21]-الطبری، پیشین، ص462؛ شیخ مفید، پیشین، ص121؛ الطبرسی؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، تهران، اسلامیه، چاپ سوم، 1390ق، ص475 و الطبرسی، الاحتجاج، پیشین، ص310.
[22]- سید بن طاوس، پیشین، ص145؛ ابن­الصباغ، پیشین، ج2، ص750 و المحلی، حمید بن احمد؛ الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، صنعاء، مکتبة بدر، چاپ اول، 1423، ج1، صص235-236.
[23]- او در سی و پنج سالگی درگذشت. شیخ مفید، پیشین، ج2، ص25؛ابن­صوفی نسابه، پیشین، ص221 و ابن عنبه، پیشین، ص92. و به نقلی او در زمان حکومت ولید بن عبدالملک در سن سی و هفت سالگی به دستور ولید مسموم و پس از انتقال به مدینه در این شهر به شهادت رسید. المحلی، پیشین، ص239.
[24]- شیخ مفید، پیشین، ص26؛ ابن عساکر، پیشین، ج70، صص19-20 و ابن الصباغ، پیشین، ج2، ص753.
[25]-ابن­سعد، پیشین، ص346؛ بغدادی، خطیب؛ تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1412، ج3، ص4؛ ابن عساکر، پیشین، ج70، ص10و سبط بن جوزی، پیشین، ص249.
[26]- ابن­سعد، پیشین، ص346.
[27]-ابن­سعد، پیشین، ص346؛ البلاذری، پیشین، ج2، صص197-199؛ الطبری، پیشین، ج7، ص13 و الیعقوبی، احمد بن ابی یعقوب؛ تاریخ الیعقوبی، بیروت، دارصادر، بی­تا، ج2، صص312-313.
[28]- ابن­حبان؛ الثقات، حیدرآباد، چاپخانه مجلس دائرة المعارف العثمانیه، مؤسسه الکتب الثقافیه، ج5، ص300 و ابن­حجر؛ تهذیب التهذیب، بیروت-لبنان، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، چاپ اول، 1984، ج2، ص654.
[29]- ابن­حجر، پیشین، ج12، ص392 و ابن عساکر، پیشین، ص10.
[30]- ابن­حجر، پیشین، ج5، صص300-301.
[31]- ابن­حجر، پیشین، ج12، ص392 و ابن عساکر، پیشین، ص10.
[32]-شیخ مفید، پیشین، ص26؛ فتال نیشابوری، محمد بن حسن؛ روضة الواعظین، قم، انتشارات رضی، بی­تا، ج2، ص494؛ إربلی، علی بن عیسی؛ کشف الغمه، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، 1381ق، ج1، ص580 و ابن الصباغ ، پیشین، ج2، ص753.
[33]- ابن­سعد، پیشین، ج8، ص346.
[34]- ابوالفرج الاصفهانی، پیشین، ج21، ص79؛ شیخ مفید، پیشین، ج2، ص25؛ ابن­عنبه، پیشین، ص90 و ابن الصباغ، پیشین، ج2، ص751.
[35]- شیخ مفید، پیشین، ص26؛ فتال نیشابوری، پیشین، ج2، ص494 و ابن الصباغ، پیشین، ج2، ص753.
[36]-حنبلی، عمادالدین؛ شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، تحقیق الأرناؤوط، دمشق-بیروت، دار ابن کثیر، چاپ اول، 1986، ج2، ص55 و کحاله، عمر رضا؛ اعلام النساء فی عالمی العرب و الاسلام، دمشق، مطبعة الهاشمیه، چاپ دوم، 1959، ج4، ص47.
[37]- الطبری، پیشین، ج7، ص107؛ ابن­اثیر، پیشین، ج5، ص195 و سبط بن جوزی، پیشین، ص251.
[38]- سبط بن جوزی، پیشین، ص251.
سید علی اکبر حسینی

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد