عصراسلام: در دوسال گذشته به شدت درگیر فضای انتخاباتی آمریکا بودم و از همان ابتدا دنبال میکردم، اول اینکه در آمریکا هیچ نظارت استصوابی وجود ندارد و هر فردی برای کاندید شدن باید در هر ایالت مقداری امضا جمع کند تا اسمش وارد لیست انتخاباتی شود. مثلا یک ایالت ۵۰۰۰ امضا یا ایالت دیگر ۱۰۰۰۰ امضا. هر فرد که بالای ۳۵ سال باشد و شهروند بومی آمریکا باشد میتواند کاندیدا شود. حتی چهرههای کمونیست و سوسیالیست نیز کاندیدا میشوند و برخلاف تصور در انتخابات۲۰۲۰ دو نامزد وجود نداشت، بلکه ۱۲۱۴ کاندید وجود داشت!
چهار حزب اصلی در آمریکا وجود دارد که شامل: جمهوری خواه، دموکرات، حزب سبز و حزب لیبرتارین است که از بین اینها دو حزب دموکرات و جمهوری خواه شناخته شده هستند و پایگاه وسیع مالی، رسانه ای و مردمی دارند به طوری که حزب دموکرات ۴۸ میلیون عضو و حزب جمهور خواه ۳۶ میلیون عضو دارد.
از دوسال قبل از انتخابات در هر حزب تعداد زیادی کاندیدا شروع به فعالیت میکنند، کمپین تشکیل میدهند، ایالت به ایالت با مردم دیدار میکنند و کلی تبلیغات و سخنرانی دارند، اما از همه مهمتر اینکه هر کاندید در حوزه های مختلف از اقتصادی تا نژادی مشاورانی دارد که برنامههای دقیق تدوین میکنند و در وبسایت خود یک برنامه چند صد صفحه منتشر میکند که ریز برنامههایش درمورد مسائل زیست محیطی، مالیاتی، خدمات درمانی، مهاجرت، سیاست خارجه توسعه زیر ساختها و …منتشر میکنند.
از یکسال و نیم قبل انتخابات مناظرات درون حزبی شروع میشود، مثلا ۱۵ کاندید درون حزب دموکرات با یکدیگر مناظره میکنند و درمورد این مسائل صحبت میکنند و یکدیگر را به چالش میکشند و در همان مراحل اولیه تعدادی ریزش می کنند و از کاندیداهای دیگر حمایت میکنند.
از حدود یکسال قبل انتخابات اصلی، انتخابات درون حزبی شروع میشود، مردم در هر ایالت به کاندیداهای درون حزبی رای میدهند و تا شش ماه قبل انتخابات تقریبا کاندیدای اصلی هر حزب مشخص میشود و سایر کاندیدها که شکست خوردند، به شرط همکاری کمپین ها و مشاوران انتخاباتی خود با کاندید پیروز از او اعلام حمایت میکنند، اما از همه مهتر ارتباط تشکلهای مردمی با کاندیدا هاست، مثلا یک تشکل کارگری یا دانشجویی با چندهزار عضو وارد مذاکره با کمپین فلان کاندید میشود و به شرط حمایت آن کاندید از خواسته آنان حاضر به حمایت از اون میشوند، یا تشکلهای سیاسی و فرهنگی مختلف با کمپین کاندیداهای مختلف ارتباط دارند و از آنها حمایت میکنند و در نهایت یک حزب با همکاری تمام این عوامل یک اساسنامه تهیه میکند که برنامههای دقیق را ذکر کرده و به رقابت با حزب دیگر میرود.
البته که این سیستم آنقدر مشکلات دارد که میتوان تک تک آنها را برشمارد، مثل الکترال کالج یا نفوذ پول در انتخابات و اگر مثلا این سیستم را با کشورهایی مثل سوئد یا سوییس مقایسه کنیم خیلی منسوخ و عقب بنظر میآید اما من میخواهم ساختار را مقایسه کنم.
دو ماه دیگر در ایران انتخابات هست، هنوز نه کاندیدایی مشخص است، نه برنامه دقیقی وجود دارد، نه اصلا تشکلهای مستقلی وجود دارد که با کمپینها ارتباط بگیرند، نه سخنرانی، نه ارتباط با مردم (منظورم از ارتباط با مردم چند عکس گرفتن در فلان روستا نیست)…هیچی! یکماه مانده به انتخابات چندکاندیدا برایمان تعیین میکنند و میگویند بین اینها انتخاب کنید، بدون هیچکدام از اون اقدامات مهمی که گفتم! اینانتخابات نیست یک سیرک است و کف جامعه هیچ ارتباطی با آن برقرار نمیکند چون اصلا خواستههای آنها را بازتاب نمیدهد، مشکلات زیست محیطی، بحث مالیات، تورم، اتحادیههای کارگری، بحث بانکهای خصولتی، آزادی پوشش، توسعه زیرساخت های متلاشی کشور و… اینها مسائل واقعی ما هستند که هیچکس راجع به آنها نه حرفی میزن و نه برنامهای دارد.
اوبراین