۱۳۹۲/۰۶/۲۳
–
۲۸۹ بازدید
آیا عرفان برتر از فلسفه است؟
در پاسخ به مطالب زیر توجه کنید . 1. آن چیزی که انسان را از حضیض به اوج میبرد و از فرش به عرش میکشاند عرفان عملی است. و در سیر و سلوک لزوما نیازمند فلسفه و عرفان نظری نیستیم و چنین نیست که بدون عرفان نظری، عرفان عملی ممکن نباشد. منتها این کار بدون دستگیری و ارشاد انسان راه رفته، صورت نمیگیرد یعنی باید این سیر و سلوک تحت اشراف انسان راه رفته باشد که خود در این مسیر قدم گذاشته و با کمّ و خمّ و منزل و مقامات سیر و سلوک آگاه است، انجام شود. و در اینجا سخن از راهنمایی و ارشاد استاد است. 2. فلسفه حرکت فکری در راستای آشنایی با حقایق (هستها و نیستها و بایدها و نبایدها) است که بر اساس عقل و حرکتهای عقلی و استدلال صورت میگیرد. عرفان عملی، سیر است، حرکت است، شدن است، از قوه به فعلیت رسیدن است. انسان منغمر در کثرات بشود انسان فانی فی الله و باقی بالله .
3. معرفتی که فیلسوف در پی آن است معرفتی حصولی وذهنی است یعنی وی از طریق علم حصولی و محصولات ذهنی خواهان شناخت نظام هستی است لکن مطلوب عارف معرفت حضوری وشهودی است
به تعبیر دیگر یقین سه مرتبه کلی دارد علم الیقین ،عین الیقین ،حق الیقین ما در فلسفه و خردورزی عقلانی در نهایت به دنبال حصول علم الیقین هستیم اما در عرفان حداقل معرفتی که عارف در پی ان است عین الیقین است یعنی می خواهد حقایق را بالعیان ببیند وبالاتر از آن در پی حق الیقین و مقام فنای در حقیقت است .
4. عرفان نظری با فلسفه در چهار امر اختلاف دارد
1- این دو علم در موضوع از همدیگر متمایزند موضوع عرفان نظری موجود به ما انه موجوداست بدون اینکه به هیچ قیدی حتی قید اطلاق مقید گردد
موضوع فلسفه الهی نیز موجود است ولی بشرط اطلاق وعدم تقید به قید طبیعی ،ریاضی ،منطقی واخلاقی
2- روش عرفان نظری نیز از روش فلسفه الهی متمایز است فلسفه در روش فکری خود به مبادی واصول عقلی تکیه دارد ولی عرفان بر اصول ومبادی کشفی وشهودی مبتنی است اختلاف روش های این دو علم نیز ناشی از اختلاف در ابزارهای معرفتی آنها است ابزار معرفتی عارف قلب ودل است که با تزکیه و تهذیب نفس ونورانیت باطنی به حقیقت بار می یابد اما ابزار شناخت فیلسوف عقل وذهن است که با تکیه بر منطق واستدلال وبرهان به حقایق علمی و شناخت حصولی می رسد
عقل اندر حق شناسی کامل است
لیک کاملتر زوی جان ودل است
گرکمال عشق می باید ترا
جز دل این پرده نگشاید ترا
( عطار مصیبت نامه )
3- عرفان نظری از نظر محتوا نیز با فلسفه الهی تفاوت دارد اساسی ترین رکن عرفان نظری وحدت شخصی وجود است بدین معنا که هستی منحصر در حق تعالی است وماسوای حق تعالی نمودها ومظاهر اویند اما در فلسفه هم خدا وهم غیر خدا اصالت دارند جز اینکه خدا علت و واجب الوجود وغیر خداوند معلول وممکن الوجود است از نظر فیلسوف خدا وجهان هر دو به معنای واقعی کلمه وجود دارند وموجودند ولی حق تعالی وجود واجبی و قائم به ذات وغیر حق تعالی وجود امکانی وقائم به غیر است
4- از نظر غایت وهدف نیز میان عرفان نظری وفلسفه اختلاف است هدف وغایت در فلسفه الهی شناخت نظام هستی است آنچنان که هست که البته رکن مهم آن معرفت حق تعالی است به بیان دیگر فیلسوف کمال انسانیت را در ان می داند که جهان را فهم کند و تصویری واقعی وبه نسبت جامع وکامل از آن در ذهن خود ترسیم کند به گونه ای که عالمی عقلی مشابه عالم عینی گردد ولی هدف وغایت عرفان معرفت خاص حق تعالی است در عرفان معرفت حق تعالی معرفت همه چیز است وهمه چیز در پرتو معرفت حق واز وجهه توحیدی باید شناخته شود به عبارت دیگر عارف به تمام عوالم با دید حقانی می نگرد وهمه آنها را حال ها ،جلوه ها ،واعراض ذاتی حق تعالی می داند
( ر.ک. مبانی وفلسفه عرفان نظری )
askdin.com
3. معرفتی که فیلسوف در پی آن است معرفتی حصولی وذهنی است یعنی وی از طریق علم حصولی و محصولات ذهنی خواهان شناخت نظام هستی است لکن مطلوب عارف معرفت حضوری وشهودی است
به تعبیر دیگر یقین سه مرتبه کلی دارد علم الیقین ،عین الیقین ،حق الیقین ما در فلسفه و خردورزی عقلانی در نهایت به دنبال حصول علم الیقین هستیم اما در عرفان حداقل معرفتی که عارف در پی ان است عین الیقین است یعنی می خواهد حقایق را بالعیان ببیند وبالاتر از آن در پی حق الیقین و مقام فنای در حقیقت است .
4. عرفان نظری با فلسفه در چهار امر اختلاف دارد
1- این دو علم در موضوع از همدیگر متمایزند موضوع عرفان نظری موجود به ما انه موجوداست بدون اینکه به هیچ قیدی حتی قید اطلاق مقید گردد
موضوع فلسفه الهی نیز موجود است ولی بشرط اطلاق وعدم تقید به قید طبیعی ،ریاضی ،منطقی واخلاقی
2- روش عرفان نظری نیز از روش فلسفه الهی متمایز است فلسفه در روش فکری خود به مبادی واصول عقلی تکیه دارد ولی عرفان بر اصول ومبادی کشفی وشهودی مبتنی است اختلاف روش های این دو علم نیز ناشی از اختلاف در ابزارهای معرفتی آنها است ابزار معرفتی عارف قلب ودل است که با تزکیه و تهذیب نفس ونورانیت باطنی به حقیقت بار می یابد اما ابزار شناخت فیلسوف عقل وذهن است که با تکیه بر منطق واستدلال وبرهان به حقایق علمی و شناخت حصولی می رسد
عقل اندر حق شناسی کامل است
لیک کاملتر زوی جان ودل است
گرکمال عشق می باید ترا
جز دل این پرده نگشاید ترا
( عطار مصیبت نامه )
3- عرفان نظری از نظر محتوا نیز با فلسفه الهی تفاوت دارد اساسی ترین رکن عرفان نظری وحدت شخصی وجود است بدین معنا که هستی منحصر در حق تعالی است وماسوای حق تعالی نمودها ومظاهر اویند اما در فلسفه هم خدا وهم غیر خدا اصالت دارند جز اینکه خدا علت و واجب الوجود وغیر خداوند معلول وممکن الوجود است از نظر فیلسوف خدا وجهان هر دو به معنای واقعی کلمه وجود دارند وموجودند ولی حق تعالی وجود واجبی و قائم به ذات وغیر حق تعالی وجود امکانی وقائم به غیر است
4- از نظر غایت وهدف نیز میان عرفان نظری وفلسفه اختلاف است هدف وغایت در فلسفه الهی شناخت نظام هستی است آنچنان که هست که البته رکن مهم آن معرفت حق تعالی است به بیان دیگر فیلسوف کمال انسانیت را در ان می داند که جهان را فهم کند و تصویری واقعی وبه نسبت جامع وکامل از آن در ذهن خود ترسیم کند به گونه ای که عالمی عقلی مشابه عالم عینی گردد ولی هدف وغایت عرفان معرفت خاص حق تعالی است در عرفان معرفت حق تعالی معرفت همه چیز است وهمه چیز در پرتو معرفت حق واز وجهه توحیدی باید شناخته شود به عبارت دیگر عارف به تمام عوالم با دید حقانی می نگرد وهمه آنها را حال ها ،جلوه ها ،واعراض ذاتی حق تعالی می داند
( ر.ک. مبانی وفلسفه عرفان نظری )
askdin.com