خانه » همه » مذهبی » مقوله هایی از زبان شناسی در زبان فارسی

مقوله هایی از زبان شناسی در زبان فارسی

–  من قبلن فکر می کردم اصلاح خط فارسی ممکن است و کم ترین اصلاحی که پیشنهاد کرده بودم این بود که سه نشانه برای سه مصوت زیر و زبر و پیش، در زنجیره ی خط وارد شود. ولی حالا نظرم را تغییر داده ام. به دو علت: یکی این که اگر این سه نشانه در زنجیره ی خط وارد شوند، ریخت کلمات تغییر می کند ؛ دوم این که حرف های “د، ذ، ر، ز، ژ” هیچ حرف دیگری را به دنبال خود نمی پذیرند و در نتیجه چنان چه برای سه مصوت بالا نشانه هایی هم در زنجیر ی خط وارد شود این حرف ها استثنا خواهند بود. می توان گفت که خط فارسی معایب ذاتی دارد و به هیچ روی سامان پذیر نیست. در واقع یا باید خط را عوض کرد یا با همین خط ساخت تا این که زمان برای تغییر آن فرا برسد. ولی یک اصلاح را شاید بتوان در خط فارسی وارد کرد و آن وارد کردن ِ نشانه ای برای “اضافه” در زنجیر ی خط است. با این کار، مشکل نحوی زبان به اندازه ی زیادی حل خواهد شد.
* یعنی همان کسره ی اضافه؟
–  بله کسره ی اضافه. ولی نمی گوییم کسره. برای این که به محض این که بگوییم کسره ی اضافه، می گویند خب لازم نیست، در صورتی که لازم است این کسر ی اضافه در زنجیر ی خط فارسی وارد شود. بگذارید مثالی بزنم. به گمان من یکی از دلایل کند خوانی ما این است که خیلی وقت ها مجبوریم جمله را تا آخر بخوانیم تا بفهمیم که آیا باید با کسره می خواندیم یا بدون کسره. یعنی شما باید برگردید از اول بخوانید. در بعضی مواقع بودن یا نبودن کسره ی اضافه، هر دو، جمله را معنی دار می کند، ولی با اختلاف معنی خیلی زیاد. مثلن اگر بگوییم: « اغلب، مردم این طور فکر می کنند»، ترجمه ی انگلیسی “اغلب” در این جمله می شود often، اما اگر بگوییم: « اغلبِ مردم این طور فکر می کنند »، ترجمه ی انگلیسی “اغلب” در این جا می شود most، و این دو تا معنا یشان بسیار متفاوت است. این جا از نظر خواندن مشکلی پیش نمی آید اما یک مشکل معنایی اتفاق می افتد. یک جایی هست که می بینید اصلن این کسره را نباید می گذاشتید، و موقع خواندن مجبورید برگردید دوباره بخوانید. بنابراین با وارد کردن یک علامت این مشکل را می توانید حل کنید.
این قضیه از نظر من این قدر مهم است که با وجود این که من با فرهنگستان هیچ گونه همکاری ندارم پذیرفتم که در زمین ی خط با آن ها همکاری کنم. در فرهنگستان کمیسیون های کوچکی هست که می نشینند درباره ی به مسایل کوچک گفت و گو می کنند. پس از آن که موضوعی در این کمیسیون تصویب شد می رود به شورای عالی. در شورای عالی به جز کسانی که در کمیسیون شرکت دارند عده ای هم هستند که به کلی خالی از ذهن اند و از تمام بحث هایی که منجر به این تصمیم شده بی خبرند. یعنی این که هرچه شما در ده جلسه رشته اید یکباره با یک “نه”، پنبه می شود.
من پنج شش جلسه رفتم و کمیسیون را مجاب کردم که این کم خرج ترین و آسان ترین اصلاحی است که می شود در خط کرد. ولی این پیشنهاد که در کمیسیون خط پذیرفته شده بود، در شورای عالی فرهنگستان رد شد و “تو گفتی که بهرام هرگز نبود”.
* آیا اصلاح یا تغییر خط کاری است که صرفن دولت می تواند انجام دهد؟
–  بله، کارهایی که در حوزه ی برنامه ریزی زبان باشد باید از سوی دولت انجام شود. یعنی کارهایی که بنیادی باشد دولت باید انجام دهد و مسیری را باید پیش بینی کند که بی آن که فشاری بر مردم وارد آورد، کار به تدریج عملی شود. مثلن در اسراییل، خط و زبان عبری مرده بود و می خواستند یک خط و زبان مرده را احیا کنند. مردمی هم که به اسراییل مهاجرت کرده بودند، از جاهای مختلف، از اروپا و آفریقا و جاهای دیگر آمده بودند. دولت گفت هر کس به هر زبانی که دوست دارد، صحبت کند ولی اگر سروکارش با ادارات دولتی افتاد، باید به زبان عبری بنویسد. به جای داغ و درفش، مکانیسمی پیش بینی کردند که کم کم بتوانند به هدف خود برسند.
این جور چیزها سیاست های نرمی می خواهد تا به تدریج بتوانید یک چیزی را جا بیندازید. اصولن برنامه ریزی زبان،‌ به هر گونه، باید از سوی دولت و تحت حمایت دولت باشد. الان هم می بینیم که واژه های تازه ای را که می سازند اگر تلویزیون مرتب به کار ببرد، جا می افتد. مثلن واژه س “سامانه” را ما خیلی وقت پیش برای چیز دیگری پیشنهاد کرده بودیم که کسی تحویل نگرفت ولی از وقتی که در برنامه ی هواشناسی تلویزیون، “سامانه” را به جای “سیستم” به کار می برند، جا افتاده است. حالا درست و غلط آن مهم نیست.
* آیا فرهنگستان واژه هایی را که مثلن مترجم ها می سازند رواج می دهد؟
– اگر بپسندند بله. اگر نپسندند خودشان یک چیزی درست می کنند. اگر تأیید شد، فهرستی از واژه های تازه فراهم می شود و به امضای رییس جمهور می رسد.
* ولی آیا این شیو ی درستی است برای واژه سازی؟ مگر در کشورهای انگلیسی زبان که این همه واژه ساخته می شود، فرهنگستانی به این معنا وجود دارد؟
–  نخیر. در واقع کار فرهنگستان در مورد لغت سازی هم به جایی نمی رسد، مگر آن هایی که واقعن زور پشت سرشان باشد. مثلن درفرهنگستان اول چون هم رضاشاه به این کار به طور جدی علاقه مند بود و هم خود فرهنگستان با استفاده از عناصر زنده ی زبان، راه و روش معقولی برای واژه سازی در پیش گرفته بود، خیلی از واژه ها جا افتاد. مثلن “شهربانی” که از شهر گرفته شده بود، خیلی معقول بود. تجربه نشان داده است که فارسی زبان، حاضر نیست عناصر مرده را بپذیرد ولی اگر عناصر زنده باشد و معقول هم باشد، با آن راه می آید. مثلا answering machine را در نظر بگیرید، وقتی این ترکیب آمد، تاجرها معطل نماندند تا فرهنگستان لغت بسازد، از همان اول گفتند “منشی تلفنی”. بعد فرهنگستان آمد به جایش “پیام گیر” را گذاشت که جا افتاد و حالا همه می گویند پیام گیر. فرهنگستان دوم نوعی تعصب نسبت به سلطنت و ایران باستان و لغت های مهجور ِ آن زمان داشت. کارشان نبش قبر بود. مثلن برای transportation که “حمل و نقل” می گفتند و هنوز هم می گویند، گذاشتند “ترابری”؛ به این اعتبار که – trans یعنی “ترا” و portation – هم یعنی “بردن”. پس transportation می شود “ترابری”. اما این لغت از آن زمان تا کنون جا نیفتاده و رایج نشده است. اسم یک وزارتخانه را هم گذاشته اند ” وزارت راه و ترابری”. مردم “راه” را می گویند اما “ترابری” را نمی گویند. یا مثلن در مقابل “ضد حمله”، “پاتک” را ساخته اند، به این اعتبار که “پا” یعنی ضد، و “تک” یعنی حمله. در هشت سال جنگ هم شب و روز تلویزیون می گفت “پاتک” اما مردم همچنان می گفتند “ضد حمله”.
یکی دیگر از لغت هایی که به همین گونه ساخته شد اما فرهنگستان سوم آن را جا انداخت، “رایانه” است. حالا دلیلش این است که در انگلیسی compute به معنی حساب کردن است و computing یعنی حسابگری، ولی چون این ها از لغت عربی گریزان بودند و نمی خواستند بگویند حسابگر، آمدند از روی الگوی فرانسه اش ساختند. در فرانسه به کامپیوتر می گویند ordinateur، یعنی چیزی که نظم می دهد. بعد آمدند گفتند که “رایانیدن” به همین معنی در فارسی میانه وجود داشته و کامپیوتر را بگوییم رایانه. اما رایانه جا نیفتاد تا اینکه فرهنگستان سوم روی آن صحه گذاشت و حالا رایانه و کامپیوتر مترادف هم به کار می رود.
این را هم بگویم که فرهنگستان سوم هم مثل فرهنگستان اول اگر لغتی بسازد از روی عناصر زنده می سازد. حتا در شیوه نامه شان نوشته اند که باید خوش آوا باشد، تنافر حروف نداشته باشد، و از این قبیل که برخی از آن ها خیلی معقول است. مثلن “یارانه” و “فناوری” خیلی خوب ساخته شده اند. ولی در مورد “بالگرد” تعصب وجود دارد.
* آیا به ترنیست اگر لغتی در یک ناحیه ی فارسی زبان ساخته شد، ما همان را بگیریم و با ساختن یک لغت دیگر آشوب بیش تری درست نکنیم؟
–  چرا. تاجیک ها به “هلی کوپتر”، “چرخ بال” می گویند و لزومی نداشت فرهنگستان “بالگرد” را بسازد.
* وجود واژه های بیگانه در یک زبان، تا چه حد در نا بسامان کردن آن زبان موثر است؟
–  بسیار بسیار کم و حتا هیچ. اگر این طور بود زبان انگلیسی که این همه واژ ی خارجی به خود جذب کرده باید تا کنون متلاشی شده باشد. من در یکی از مقاله هایم نوشته ام آن چه اساس یک زبان را تشکیل می دهد، دستور زبان و نظام صوتی آن است. مثلن شما نمی توانید به فرمان فرهنگستان یا هر مقام دیگری، تثنیه را از دستگاه شمار زبانی که مفرد و تثنیه و جمع دارد حذف کنید. این کار عملی نیست. یا بگویید همان جوری که عرب ها بین “س” و “ص” و “ث” در تلفظ تفاوت می گذارند شما هم بگذارید. این کار عملی نیست. در حالی که واژه ها مثل مسافری هستند که یک شب در شهری درنگ می کنند و صبح بعد می زنند به چاک. یعنی واژه ها اساس زبان نیستند. چه بسا واژه ها که آمده و رفته اند. اساس زبان، دستور آن است و نظام آوایی آن. سال ها طول می کشد که مصوتی از زبان بیرون برود و مثلن تلفظ شیر( محصول لبنی) و شیر (حیوان) یکی شود. شیر خوردنی و شیر بیابان در تلفظ با هم فرق داشته است چنان که هنوز هم در کردی و برخی گویش های دیگر فرق دارد. اما این مصوت از فارسی بیرون رفته است و البته چند سده طول کشیده تا بیرون برود. این جور تغییرات وقتی بخواهد در زبان پیش بیاید برای چندین دهه دو تلفظ به صورت رقیب به کار می روند، بعد یکی، دیگری را از میدان به در می کند. یعنی این جوری نیست که تغییرات آوایی را بتوانید در مدت کوتاهی انجام بدهید.
ولی واژه ها وقتی مصداق شان از بین رفت، خودشان هم آهسته آهسته از میان می روند. مثلن واژه هایی مانند آرخالق و ملکی دیگر کم و بیش از میان رفته است. چون مصداق هایشان دیگر وجود ندارند. ولی وقتی پدیده ای وارد می شود لغت آن، چه درست و چه غلط فوری ساخته می شود و تا زمانی که آن پدیده هست آن لغت به کار برده می شود. وقتی آن پدیده از بین رفت لغت آن هم کم کم از بین می رود. گاهی لغتی می ماند، اما محتوای آن عوض می شود. مثلن “شبستان” که در قدیم به معنی حرم سرا بوده، امروز به بخشی از مسجد گفته می شود. یعنی واژه مانده اما معنی آن تغییر کرده است.
* شما در یکی ازمقالاتتان با عنوان کلمات تیره و شفاف نوشته اید که با این که امکان واژه سازی در زبان فارسی وجود دارد متاسفانه مقاومت روانی در برابر واژه سازی بسیار نیرومند و بازدارنده است. این چه جور مقاومتی است؟
–  این یک خُلق فرهنگی است. مثلن در آلمانی، راحت لغت می سازند و مردم هم راحت می پذیرند. زبان انگلیسی اصلن هراسی ندارد از این که لغتی در آن وارد شود. اکنون بسیاری از مفاهیم فقهی ما در فرهنگ های انگلیسی هست. مثلا “فتوا”؛ تعریف آن را هم از خود ما می گیرند و هراسی هم ندارند ولی ما هراس داریم. یعنی لغت جدید را راحت نمی پذیریم. در برابر لغات جدید همواره نوعی مقاومت وجود دارد. می گوییم: «این دیگرچه چیزی است که ساخته اند!».
خود لغت که تازه ساخته می شود فقط صوت است و وقتی به کار می رود مثل بهمنی که از کوه سرازیر می شود، دور خودش مدام بار معنایی جمع می کند. این خلق و خوی فرهنگی ماست که در برابر لغات جدید همواره مقاومت می کنیم. تجربه من این جور نشان می دهد. البته خود مردم هم لغت زیاد می سازند ولی بین نویسندگان ما مقاومت کم نیست. یعنی چیزهایی را که مردم می سازند به زور وارد مباحث ادبی می کنیم. مثلن مردم می گویند ماسیدن، سُکیدن، چربیدن، شوتیدن ولی هنگام نوشتن نمی نویسند شوتیدن. خوشبختانه اکنون یک عامل میانجی پیدا شده است و آن داستان نویسی است. داستان نویسان از زبان عامیانه بهره می گیرد و این تقریبن پلی شده است میان چیزهایی که مردم ساخته اند و زبان استاندارد. فرض کنید “الم شنگه” که در کتاب های لغت نبود. سپس در کتاب های داستان به کار رفت و حالا دیگر همه جا می تواند به کار برود. با وجود این واژه های ساخته شده ای هم هستند که خیلی خوب جا افتاده اند. مثلن “ماهواره” که نخست قمر مصنوعی می گفتند، سپس ماهواره ساخته شد. یا جشنواره که هر دوی این ها خیلی زود به زبان گفت و گو راه پیدا کرد، برای این که خیلی زود به فریادش رسیدند. اگر واژه ای مدتی بماند و رسوب بکند، دیگر مردم حاضر نیستند عوضش کنند. مثلا همین “پیام گیر” و “تلفن همراه” و این جور چیزها را خیلی زود به فریادش رسیدند.
* از سه دوره فرهنگستان کدام یک بیش تر واژه ساخته است؟
–  به نظر من فرهنگستان اول.
* چه وقت احساس می شود که باید برای واژه ی بیگانه ای، برابر فارسی ساخته شود؟
–  هیچ واژه ای آیینه ی تمام نمای چیزی که به آن دلالت می کند، نیست. کلمات مانند برچسب است. مثلن وقتی می گویید “اگزیستانسیالیسم”، این کلمه به شما نمی گوید این چه مکتبی است و چه می گوید. در برخی زمینه ها که برابر فارسی، چیزخوبی از آب در نمی آید به تر است آن را به همان صورت نگه داریم. فرض کنید “پلیمر” از کلماتی است که نباید ترجمه شود. ولی یک آقای با ذوقی آمده درست کرده “بَسپار”. بس به معنای بسیار و پار هم یعنی تکه. پلیمر هم یعنی همین، یعنی ملکولی که تکه های بسیار دارد. یکی از کارهایی که سازمان های فرهنگ نویسی می کنند این است که کارهای ترجمه شده را در مقابل خود می گذارند تا ببینند آن ها چه کار کرده اند و خیلی از فرهنگ ها به همین ترتیب گرد آمده است. اما در ایران به کار مترجمان به انداز ی کافی اعتنا نمی شود. این که در نخست یک مترجم حرفه ای احساس کند که این کلمه باید خودش بماند یا آن که باید ترجمه شود، مسأله ای است که به شم زبانی او مربوط می شود. چه بسا درست به هدف می زند. در هر حال این کار قاعد ی بی برو برگردی ندارد که بگوییم کلمه ای ترجمه باید بشود یا نشود. اگر بخواهم مثالی بزنم کارهای آقای آشوری است. مثلا sex distribution یعنی توزیع جنسیت. آقای آشوری آمده گفته سکس را به فارسی نمی شود ترجمه کرد، بنابراین ترکیب این دو واژه را در ویراست اول ترجمه کرده است به “پخشار سکسانه”. خب،‌ این خیلی بد است. در زبان از هر طرف که به جانب افراط بروید کار خراب می شود. در حد تعادل همه چیزش خوب است. عربی گرایی بیش از اندازه، فارسی گرایی بیش از اندازه، فرنگی گرایی بیش از اندازه، هیچ کدام خوب نیست.
* سرعت تغییر زبان نشانه ی چیست؟ آیا نشانه ی پیشرفت است؟
–  سرعت تغییر زبان نشانه ی تحولات اقتصادی و  اجتماعی است. یعنی هر قدر که در جامعه تحولات بیش تر باشد، زبان بیش تر تغییر می کند. اگر ما هنوز شاهنامه را می فهمیم معنی اش این است که در ظرف هزار سال، تحولات اقتصادی و اجتماعی در ایران به نسبت خیلی کم بوده است. اگر ما خیش، یا گاو آهن را می فهمیم برای این است که در دهات ما هنوز همان جوری کار می کنند که هزار سال پیش. ولی در زبان انگلیسی با این که از زمان شکسپیر حدود چهارصد سال بیش تر نمی گذرد باید نوشته های او را برای دانش جوی انگلیسی توضیح بدهید و تفسیر کنید. این هیچ افتخاری نیست که بگوییم ما زبان اجدادمان را می فهمیم چون معنی اش این است که هنوز مثل اجدادمان زندگی می کنیم. البته من خیال می کنم آن ها که می گویند فردوسی را می فهمند، این را  ادعا می کنند و در خواندن و فهمیدن آن در می مانند، ولی به هر حال افتخاری نیست. صحبت خوبی و بدی نیست، موضوع تشریح یک وضعیت است. تحولات زبان با تحولات اقتصادی و  اجتماعی سخت در ارتباط است.
* در گفتگو با روزنامه ی شهروند کانادا گفته اید که نثر فارسی برخلاف تصور برخی ها در برآیندی کلی رو به بهبود است. می خواهیم بدانیم بهبود نثر یعنی چه و نشانه های آن کدام است؟
–  من با این که خیلی قاطع صحبت نمی کنم، ولی این حرف را در مقابل کسانی مطرح کرده ام که می گویند فارسی خراب شده است. امروز در بسیاری نوشته ها ساختار نحوی زبان رعایت می شود. ترکیبات عربی خیلی کم تر شده است. جملات کوتاه تر شده است. فارسی گرایی، بی آن که تحمیلی باشد زیادتر شده است. تصنع وجود ندارد و نثر امروز حالتی روان به خود گرفته است. مثلن در زبان فارسی، فعل در آخر جمله می آید و با فعل است که معلوم می شود فاعل چه کار کرده است. وقتی که طول جمله زیاد باشد خواننده یا شنونده باید همه ی مطلب را در ذهن نگه دارد تا به فعل برسد. بنابراین اگر طول جمله زیاد باشد پردازش آن برای شنونده مشکل می شود و هر قدر که جمله ها کوتاه تر باشند و روان تر، راحت تر پردازش می شوند. در فارسی امروز گرایش به این است که جمله ها کوتاه و روان باشند. به هر حال پنج شش عامل هست که در بهبود نثر موثر واقع شده است.
* آیا ترجمه در این میان تأثیر گذار بوده است؟
– البته. ترجمه و به ویژه ترجمه های خوب، در بهبود نثر فارسی موثر بوده است.
* آیا می شود گفت کامل ترین زبان جهان کدام است؟
–  هیچ زبانی برای بیان پدیده ها و مقاصدی که در فرهنگ آن زبان وجود دارد ناکارآمد نیست، و تنها زمانی در می ماند که مفاهیمی از خارج وارد آن شود. انگلیسی و آلمانی و دیگر زبان های غربی که سال هاست تکنولوژی و فلسفه در آنها رشد کرده، هیچ کدام ناکارآمد نیستند ولی اگر هم ی آن ها را یکباره بخواهید وارد فارسی یا اردو کنید، شدنی نیست و زبان درمی ماند.
مثلن زبان فارسی برای بیان مفاهیم عرفانی هیچ ناتوان نیست. برای این که عرفان در این جامعه رشد کرده است ولی همین ها را اگر بخواهید به زبان های اروپایی برگردانید با اشکال رو به رو می شوید.
* شما در بیش تر مقالاتتان هرگاه به مشکلات اشاره کرده اید راه حل هایی هم ارایه داده اید. آیا تا به حال پیشنهادهای شما به گوش گرفته شده است؟
– خوشبختانه در بخش تدوین کتاب های درسی وزارت آموزش و پرورش چند نفری هستند که با زبان شناسی آشنا هستند. یعنی یا دکترای زبان شناسی گرفته اند، یا این که برخی واحدهای زبان شناسی را گذرانده اند و یا این که به علت علاقه ی شخصی با زبان شناسی خیلی آشنا هستند. این ها بسیاری از این پیشنهادها را به گوش گرفته اند.
من و چند نفر از همکارانم به این ها گفتیم زبان فارسی و ادبیات فارسی همان قدر از هم جدا هستند که تاریخ و جغرافی. همان طور که در قدیم اشتباه بوده که یک نفر را می گذاشتند هم تاریخ درس بدهد، هم جغرافی؛ حالا هم اگر زبان فارسی و ادبیات فارسی را به یک معلم بسپرید، اشتباه کرده اید. خوشبختانه این را به گوش گرفتند. الان کتاب های ادبیات فارسی و کتاب های زبان فارسی از هم جداست. ولی گیری که پیدا شده این است که بیش تر این دبیران خودشان با مفاهیم زبان شناسی آشنا نیستند. بنابراین کتاب های زبان فارسی را خودشان هم نمی فهمند. قدم مثبتی که برای حل این مشکل برداشته اند این است که هر سال برای چنین دبیرانی کلاس های تابستانه می گذارند. به این ترتیب ده پانزده سال که بگذرد مساله حل خواهد شد. البته هنوز هستند کسانی که گرایش دارند سر کلاس زبان فارسی، به جای این که درباره ی ساخت زبان فارسی حرف بزنند، شعر بخوانند.
* با این که به نظر می رسد سطح علمی دانشگاه ها پایین آمده، چرا زبان شناسی در این سال ها تا این حد گسترش پیدا کرده است؟
–  وقتی که شما تعهد را به جای تخصص بگذارید، همین پیش می آید که آمده است و چون گفته اند تعهد بر تخصص مقدم است، سطح علمی دانشگاه ها افت کرده است. هنوز هم می گویند که دانشگاه ها به انداز ی کافی استاد متعهد ندارند. یعنی می خواهند دانشگاه ها تبدیل به حوزه شود، حوزه ای که فیزیک و شیمی هم در آن تدریس شود. این چیزی است که در نظر دارند.
اما در مورد زبان شناسی باید بگویم که این رشته رشد کمی کرده است، نه کیفی. وقتی جمعیت ۳۵ میلیونی می شود ۷۰ میلیون، و بیش از چهل سال هم هست که زبان شناسی در این کشور پا گرفته ، با این مدرک گرایی که در بین ما وجود دارد، معلوم است که تعداد دانش جویان زبان شناسی زیاد هم می شود. برایتان نمونه بیاورم. چند سال پیش از انقلاب، کاری که من در رشته ی زبان شناسی می کردم این بود: منشی بخش زبان شناسی دانشگاه برکلی که من به آن جا رفته بودم، خیلی آدم خوبی بود و تا آن جا که امکانات به او اجازه می داد به دیگران کمک می کرد. وقتی من داشتم بر می گشتم به من گفت اگر این جا کاری داشته باشید من برای شما انجام می دهم. من خیلی استقبال کردم و پس از بازگشت به ایران، هر چند وقت یک بار از تهران به او نامه می نوشتم که کاتالوگ سال آینده شان را برای من بفرستد. آن خانم هم هر بار یک کاتالوگ برای ما می فرستاد. نگاه می کردیم ببینیم کدام درس ها را می توانیم دایر کنیم و یا از کتاب های درسی که در برنامه گذاشته اند، از کدام شان می توانیم استفاده کنیم. این جا هم یک کتاب فروشی بود که از خارج کتاب وارد می کرد. به او می سپردیم که مثلن سی تا از این کتاب و چهل تا از آن کتاب برای ما بیاورد. کتاب ها اواسط تابستان می رسید، و سال تحصیلی که شروع می شد، کتاب ها حاضر بود. آن ها را می گذاشتیم پیش مستخدم بخش زبان شناسی، هر دانش جویی که می رفت با پرداخت سی چهل تومان کتابش را دریافت می کرد. نتیجه این می شد که ما همان درسی را که در دانشگاه برکلی داده می شد در حد توانمان این جا هم درس می دادیم. این سبب شد که دانش جویانی که از این جا به خارج می رفتند با کتاب ها و درس های آن جا آشنا باشند.
آقای دکتر دبیر مقدم که رییس گروه زبان شناسی دانشگاه علامه است وقتی وارد آمریکا شده بود به من نوشت که من از نظر مفاهیم زبان شناسی هیچ از بچه های آمریکایی عقب نیستم، منتها زبانم هنوز در آن حد نیست که به سرعت آن ها بتوانم یادداشت بردارم، یا به سرعت آن ها بخوانم، و گرنه همان کتاب ها را که در دانشگاه تهران می خواندیم این جا هم درس داده می شود. یا خانم دکتر سیمین کریمی که اکنون استاد زبان شناسی دانشگاه آریزوناست همین مطلب را در مقاله ای نوشته است. او می گوید: «وقتی برای ادامه ی تحصیل به امریکا آمده بودم، دیدم در زمینه ی زبان شناسی از بچه هایی که از سراسر آمریکا یا از انگلیس آمده اند و یا کسانی که در به ترین دانشگاه های آسیا درس خوانده اند، جلوترهستم.» خب این کیفیت بود. ولی اکنون در ایران از این خبرها نیست.
* زبان شناسی در دیگر کشورهای فارسی زبان یعنی افغانستان و تاجیکستان در چه سطحی است؟
–  درست نمی دانم. ولی فکر نمی کنم چیز مهمی در این مقوله وجود داشته باشد. افغانستان که آن قدر گرفتار وضع خودش است که گمان نمی کنم به زبان شناسی برسد. چیزی هم اگر باشد در حد فقه اللغه است. تاجیکستان خوشبختانه رابطه اش با فرهنگستان خوب است، ولی نمی دانم زبان شناسی در آن جا چه وضعی دارد. گمان نمی کنم چیز مهمی باشد.
* نظریه های مهم زبان شناسی امروز کدام اند؟ آیا چامسکی را هنوز می توان از بزرگان زبان شناسی دانست؟
–  البته. امروز در کل می توان زبان شناسان را به دو دسته تقسیم کرد: عده ای را فرمالیست ( Formalist ) یا صورت گرا می گویند. عده ی دیگر را فانکشنالیست ( functionalist) یا کاربردگرا یا نقش گرا می نامند. فرمالیست ها که چامسکی سردسته شان است به زبان به صورت یک نظام منطقی نگاه می کنند، فارغ از جامعه و فردی که آن را به کار می برد؛ کم و بیش به صورت یک سیستم ریاضی. فرمالیسم در زبان شناسی سابقه ی طولانی دارد و خیلی قدیمی تر از چامسکی است، ولی چامسکی آن را به حد افراط رساند. در واقع او منطق صوری را برد در زبان شناسی. نقش گرایان هم کسانی هستند که می گویند زبان بدون توجه به بافت اجتماعی که در آن به کار می رود بی معنی است. آنان در واقع می گویند معنا را باید از بافت جامعه ( context ) استنباط کرد. سردسته ی این گروه در فرانسه آندره مارتینه و در انگلستان مایکل هالیدی است.
* همان مایکل هالیدی که شما پیش او درس خواندید؟
–  بله، او هنوز خوشبختانه زنده است و امروز هم تراز چامسکی به شمارمی آید. بد نیست در نظر داشته باشید که این مرزبندی به این روشنی هم که گفتم نیست. یعنی بین خود صورت گراها گاه تفاوت آن قدر زیاد است که از تفاوت بین صورت گراها و نقش گراها بیش تر است. این نکته در پیشگفتار کتاب من با عنوان “نگاهی تازه به دستور زبان” تشریح شده است. به هر حال مکتب های زبان شناسی مهم این دو تا هستند ولی در درون این ها، شاخه هایی هستند که گاهی از تنه ی اصلی تنومندتر شده اند. بسیاری از شاگردان چامسکی امروز خودشان یلی هستند و برخی به کلی با حرف های چامسکی مخالفند و نظرات هالیدی که در زمان دانش جویی ما تحت الشعاع نظرات چامسکی بود الان دارد رو می آید. همین جا در ایران چندین رساله ی فوق لیسانس و دکتری نوشته شده است که متکی بر نظرات هالیدی است.
* شما خودتان به کدام از این مکتب ها باور دارید؟
–  من نظرات چامسکی در زبان شناسی را نمی پسندم. البته در کتاب “نگاهی تازه به دستور زبان” یک فصل به چامسکی اختصاص داده ام ولی این به این دلیل است که او و نظریاتش را معرفی کرده باشم. من بیش تر طرفدار نظریات هالیدی هستم چون معتقدم که بررسی زبان بدون توجه به بافت فرهنگی – اجتماعی زبان و بدون توجه به بافت کلامی که در آن به کار می رود (یعنی بررسی زبان به شیوه ی چامسکی) کاری بی هوده و بی معنی است.
 
bbc

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد