خانه » همه » مذهبی » ملاک سیادت و امتیاز سادات

ملاک سیادت و امتیاز سادات


ملاک سیادت و امتیاز سادات

۱۳۹۲/۰۲/۰۱


۲۰۱ بازدید

ملاک سیادت چیست و سادات چه امتیازی نسبت به غیر سادات دارند؟

با بررسی آیات قرآن تمامی پیامبران که در زمینه اجر و مزد رسالت و زحمات در این راه را سخن گفته اند این تعبیر را دارند که ما از هیچ کس اجر و مزدی نمی طلبیم بلکه اجر ما تنها بر خداوند بزرگ است )), (سوره ی شعرائ, آیات : 109, 127, 145, 164 و 180 – سوره هود آیات 29 و 51 و سوره دیگر قرآن ), ولی درباره ی پیامبر اکرم سه تعبیر در قرآن آمده است 1. بگو ای رسول ما, هیچ اجری از شما نمی طلبیم بلکه اجر و مزد رسالت من بر خداست (سوره سبائ, آیه 47). 2. از شما مردم اجری نمی طلبم مگر کسی که بخواهد راهی به سوی پروردگارش بیابد (فرقان , آیه 57). 3. بگو: از شما اجری نمی طلبیم مگر رعایت و محبت کردن شما نسبت به خویشان و اقربایم را. که پیامبر اکرم بدستور خود خداوند اجر و مزد رسالتش را دوستی و احترام و محبت به خویشان و ذریه اش قرار داده است . البته جمع این 3 آیه که در یکی مزد نطلبیده و در آیه ای دیگر طلبیده , چنین است که اگر پیامبر محبت ذریه اش را خواسته , سود اصلی اش به خود مسلمانان بر می گردد زیرا محبت و احترام عامل موئثری است برای پیروی کردن , همانگونه که در سوره ی آل عمران , آیه 31, (قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله …; اگر شما به خدا محبت دارید پس باید مرا اطاعت کنید که خدا شما را دوست می دارد…)). پیامبر اطاعت خود را از مردم می طلبد می فرماید چرا که من مبلغ فرمان او هستم , یعنی اگر ما مسلمانان به محبت سادات امر شده ایم این دستوری است از جانب خداوند و با محبت , به خدا نزدیک تر شده ایم و سودش به جیب خودمان رفته است و اصولا پیوند محبت با کسی , انسان را به سوی محبوب و خواسته های او می کشاند و هر چه رشته ی محبت قوی تر باشد این جاذبه قوی تر است , مخصوصا محبتی که انگیزه ی آن کمال محبوب است , احساس این کمال سبب می شود که انسان سعی کند خود را به آن مبدئ کمال و اجرای خواسته های او نزدیک تر گرداند. چنانچه پیامبر اکرم در روایتی می فرماید خوبان سادات را بخاطر خدا احترام کنید زیرا هر انسان خوبی باید مورد احترام قرار گیرد و سادات بد را بخاطر من یعنی منسوب به پیامبر هستند بخاطر پیامبر اکرم احترام کنید, (برای توضیح بیشتر به تفسیر نمونه , ج 2, ذیل آیه 31 سوره آل عمران و یا تفسیر در المنثور سیوطی , ج 6, ص 7 مراجعه کنید). و این اظهار محبتها یک شعار الهی است که بگوییم ما مسلمانان برای خدمات پیغمبر و جبران ذره ای از زحماتش به او ارج نهاده و با این احترام همیشه به یاد او هستیم , و اگر سیدی بد بود کار بدش را دوست نمی داریم ولی خودشان را بخاطر انتسابشان به پیغمبر اکرم دوست می داریم . بر این امر دلیل فطری نیز دلالت دارد, کسی نقل می کند: دوستی داشتم که در کودکی پدر و مادرش را از دست داد از ده به شهر آمد و یک تاجر او را تحت حمایت و تکفل خود قرار داد تا بزرگ شد و از خانواده ای برای او دختری را خواستگاری کرد و زندگی خوبی برایش مهیا کرد, از قضا تاجر مرد و ارثی که به فرزندش رسیده بود در اثر بی کفایتی او, ضایع شد و فرزندش به گدایی افتاد, روزی در خیابان می رفتم آن پسر برای گدایی پیش من آمد او را به خانه بردم ماجرا را به خانواده گفتم ایشان گفتند, ما زندگیمان را مدیون پدر او هستیم و هر چند او خود باعث این فلاکت شده اما بخاطر پدرش باید مورد رسیدگی قرار گیرد, فطرت هر انسان سلیم النفسی (عاقل و فهمیده ای ) می گوید کسی که به تو کمک کرده و از گمراهی و جهالت به نور هدایت آشنا کرده است او را و نزدیکان و فرزندانش را و لو به خاطر او, دوست بدار و احترام نما, قضیه خویشان پیامبر هم چنین است هم او که ما را به نور قرآن و هدایت و کمال دلالت نمود, خدایش امر کرد که به مسلمانان بگو اجر رسالتم را محبت با خویشانم قرار دادم و ما مسلمانان به سبب امر الهی و فرمایشات معصومین , سادات را محبت کرده و احترام می گذاریم آن هم به دو شق و دو جهت 1. اگر از موئمنین هستند: الف . مؤمن محترم است به دستور قرآن و روایات ب . از ذریه است و قابل احترام . 2. اگر از مؤمنین نیست و بد کرده , فقط به جهت منسوبیت او به پیامبر نه از جهت عمل و کردارش ((ثم جعلت اجر محمد صلواتک علیه و آله مودتهم فی کتابک فقلت قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی )); (دعای ندبه مفاتیح الجنان ). – پس با توجه به آیات و روایات ما سادات را احترام می کنیم و اگر از ایشان کسی به خطاکاری و بیراهه رفته ضمن کراهت داشتن عملش او را متذکر شده و نهی از منکر می نماییم و در عین حال طوری برخورد نمی کنیم که جسارت به نسبش باشد و فقط به سبب فرمایش معصومین (ع ) به او احترام و اکرام می نماییم . برای استفاده و توضیح بیشتر به این کتابها مراجعه فرمائید: تفسیر المیزان (علامه طباطبایی ), 9, آیه 41, انفال تفسیر نمونه , ج 2, آیه 31 آل عمران کتاب فضایل السادات سید محمد اشرف فرزند مرحوم محقق داماد, انتشارات شرکه المعارف و الاثار 1339 ه.ش قم .: اما در رابطه با این که سادات عذاب نمى شوند و به زمهریر برده مى شوند، روایتى به دست ما نرسیده است؛ بلکه در روایت آمده است: «خداوند جهنم را براى معصیت کاران آفریده اگر چه آن شخص عاصى سید قرشى باشد (ولوکان سیداً قرشیاً). قرآن نیز درباره قیامت مى فرماید: « لا انساب بینهم یومئذً و لا یتساءلون؛ هنگامى که در صور دمیده مى شود و قیامت برپا مى شود، ملاک آن روز نسب نیست»، (مؤمنون، آیه 10) و امام سجاد(ع) نیز در جواب جابربن عبداللّه انصارى به این آیه استدلال فرمود؛ زیرا جابر دید حضرت خیلى در عبادت خودش را خسته کرده است، عرض کرد: اى پسر رسول خدا! شما فرزند پیامبرید و نیازى به این قدر عبادت ندارید؟ حضرت این آیه راتلاوت کردند و به کنایه به جابر فرمودند که آنچه در قیامت به حال انسان مفید است تنها اعمال او مى باشد. بلى نقایص مختصر با شفاعت و امثال آن رفع مى شود و روایات دیگرى هم در این زمینه هست و شاید توبیخى و سرزنشى که شامل حال سادات گناهکار مى شود، به دلیل رعایت نکردن شأن سیادت خود، بیشتر باشد. کتاب مستقلى نیز در رابطه با این گونه مطالب دیده نشده، بلکه به طور پراکنده در کتاب هاى مختلف وجود دارد. درخاتمه متذکر مى شویم که وظیفه ما و همه مردم نسبت به سادات و فرزندان پیامبر(ص) این است که احترام آنان راحفظ کنیم.
در روایت آمده است که: «سادات خوب را به خاطر خودشان احترام نمایید و سادات گناهکار را هم به خاطر پیامبر(ص)»، (اختصاص شیخ مفید). برای اثبات سیادت باید در این موضوع نیازمند تحقیق است. اگر اجداد خود را مى شناسید و نام و سابقه تاریخى آنان روشن است، مى توانید بانسب شناسان مطرح بکنید تا آنان با استفاده از کتب «انساب» اطلاعاتى را در اختیار شما بگذارند. در غیر این صورت وبا گفته یک نفر که فلانى سید است سیادت اثبات نمى شود و احکام آن جارى نیست. دوست داشتن سادات و حفظ احترامشان به خاطر انتساب به پیامبر اکرم(ص) بسیار خوب و پسندیده است. کسانى که اموالشان متعلق خمس شده است باید نصف آن (سهم سادات) را به سید فقیر بدهند. البته بهتر است این کار با هماهنگى نماینده مرجع تقلید صورت بگیرد. باید افزود: این که اکثر سادات با ایمان از دنیا می روند منافاتی با عدالت خداوند ندارد. زیرا مقتضای عدالت خداوند آن است که حق هر کسی را با توجه به قابلیت ها, اعمال , نیات و گفتار او به وی عنایت فرماید.
سادات نیز همچون انسان های دیگر, در عین مختار بودن ودر معرض انواع آلودگی ها, لغزش ها و ضلالت ها قرار داشتن , اگر به راه حق رفته و خود را از ضلالت و اعوجاج محافظت نمایند, به دلیل نظام حاکم بر جهان هستی که در پرتو عدالت خداوند سامان یافته است , با ایمان از دنیا می روند. از سوی دیگر از حیث ژنتیکی و عامل وراثتی سادات به ائمه (ع ) می رسند, این زمینه , بستر مناسب تری را برای هدایت یافتن و مؤمن شدن فراهم می سازد ولی این مسائله تنها یک عامل از عوامل گوناگونی است که برای بار یافتن به ایمان لازم و ضروری است و عامل تامه و تنها علت نمی باشد. به همین جهت است که می بینیم برخی از سادات علی رغم چنین ویژگی از راه هدایت و صراط مستقیم بازمانده اند, چرا که راه باطل را برگزیدند و با اعمال زشت و قبیح خود, مسیر ضلالت را پیمودند.
مقتضای عدالت خداوند آن است که اگر انسانی با اختیار وانتخاب و گزینش خود راه حق را برگزید و در آن قدم نهاد و برای تکامل خود تلاش نمود, این نتیجه را مترتب ساخته و توفیق با ایمان از دنیا رخت بر بستن را به او عنایت فرماید, اکثر سادات نیز علی رغم عامل ژنتیکی با اراده واختیار و آگاهی راه مستقیم را برگزیدند و خداوند به اقتضای عدالت خود این نتیجه میمون و مبارک را به آنها عنایت فرمود. در طرف دیگر مقتضای عدالت خداوند آن است که اگر بشری با اختیار و اراده خود راه ضلالت را برگزید و در آن قدم نهاد و برای آن تلاش کرد, این نتیجه را مترتب ساخته که آن شخص بدون ایمان از دنیا برود.
از این رو برخی از سادات با علم و گزینش خود راه باطل را برگزیدند و خداوند به اقتضای عدالت خود این نتیجه نامیمون و نامبارک را بر انتخاب و حرکتشان مترتب ساخت بحث سیادت به جد دوم پیامبر اکرم (ص ) بر می گردد, چنانچه مرحوم علامه مجلسی , (حیاه القلوب , علامه مجلسی , انتشارات سرور; ج 2, قم 1378 ه.ش ). و دیگر بزرگان بیان فرموده اند جد اعلای پیامبر اسلام , حضرت ابراهیم خلیل الرحمن می باشد یعنی از حضرت اسماعیل شروع و یکی بعد از دیگری تا عبد مناف می رسد که او دو فرزند پسر داشت به نامهای عبد شمس و هاشم و فرزند هاشم عبدالمطلب و فرزند او عبدالله , پدر پیامبر گرامی می باشد, از هاشم فرزندی همچون (عبدالمطلب پاکدامن ) به وجود آمد. فرزندان او به بنی هاشم معروف هستند; و احترام و اکرام سادات از بنی هاشم مطابق آیات و روایات معتبر اسلامی بر هر مسلمانی واجب می باشد. – با بررسی آیات قرآن تمامی پیامبران که در زمینه اجر و مزد رسالت و زحمات در این راه را سخن گفته اند این تعبیر را دارند که ما از هیچ کس اجر و مزدی نمی طلبیم بلکه اجر ما تنها بر خداوند بزرگ است «, (سوره ی شعرائ, آیات : 109, 127, 145, 164 و 180 – سوره هود آیات 29 و 51 و سوره دیگر قرآن ), ولی درباره ی پیامبر اکرم سه تعبیر در قرآن آمده است 1. بگو ای رسول ما, هیچ اجری از شما نمی طلبیم بلکه اجر و مزد رسالت من بر خداست (سوره سبائ, آیه 47). 2. از شما مردم اجری نمی طلبم مگر کسی که بخواهد راهی به سوی پروردگارش بیابد (فرقان , آیه 57). 3. بگو: از شما اجری نمی طلبیم مگر رعایت و محبت کردن شما نسبت به خویشان و اقربایم را. که پیامبر اکرم بدستور خود خداوند اجر و مزد رسالتش را دوستی و احترام و محبت به خویشان و ذریه اش قرار داده است . البته جمع این 3 آیه که در یکی مزد نطلبیده و در آیه ای دیگر طلبیده , چنین است که اگر پیامبر محبت ذریه اش را خواسته , سود اصلی اش به خود مسلمانان بر می گردد زیرا محبت و احترام عامل موئثری است برای پیروی کردن , همانگونه که در سوره ی آل عمران , آیه 31, (قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله …; اگر شما به خدا محبت دارید پس باید مرا اطاعت کنید که خدا شما را دوست می دارد…«. پیامبر اطاعت خود را از مردم می طلبد می فرماید چرا که من مبلغ فرمان او هستم , یعنی اگر ما مسلمانان به محبت سادات امر شده ایم این دستوری است از جانب خداوند و با محبت , به خدا نزدیک تر شده ایم و سودش به جیب خودمان رفته است و اصولا پیوند محبت با کسی , انسان را به سوی محبوب و خواسته های او می کشاند و هر چه رشته ی محبت قوی تر باشد این جاذبه قوی تر است , مخصوصا محبتی که انگیزه ی آن کمال محبوب است , احساس این کمال سبب می شود که انسان سعی کند خود را به آن مبدئ کمال و اجرای خواسته های او نزدیک تر گرداند. چنانچه پیامبر اکرم در روایتی می فرماید خوبان سادات را بخاطر خدا احترام کنید زیرا هر انسان خوبی باید مورد احترام قرار گیرد و سادات بد را بخاطر من یعنی منسوب به پیامبر هستند بخاطر پیامبر اکرم احترام کنید, (برای توضیح بیشتر به تفسیر نمونه , ج 2, ذیل آیه 31 سوره آل عمران و یا تفسیر در المنثور سیوطی , ج 6, ص 7 مراجعه کنید). و این اظهار محبتها یک شعار الهی است که بگوییم ما مسلمانان برای خدمات پیغمبر و جبران ذره ای از زحماتش به او ارج نهاده و با این احترام همیشه به یاد او هستیم , و اگر سیدی بد بود کار بدش را دوست نمی داریم ولی خودشان را بخاطر انتسابشان به پیغمبر اکرم دوست می داریم . بر این امر دلیل فطری نیز دلالت دارد, کسی نقل می کند: دوستی داشتم که در کودکی پدر و مادرش را از دست داد از ده به شهر آمد و یک تاجر او را تحت حمایت و تکفل خود قرار داد تا بزرگ شد و از خانواده ای برای او دختری را خواستگاری کرد و زندگی خوبی برایش مهیا کرد, از قضا تاجر مرد و ارثی که به فرزندش رسیده بود در اثر بی کفایتی او, ضایع شد و فرزندش به گدایی افتاد, روزی در خیابان می رفتم آن پسر برای گدایی پیش من آمد او را به خانه بردم ماجرا را به خانواده گفتم ایشان گفتند, ما زندگیمان را مدیون پدر او هستیم و هر چند او خود باعث این فلاکت شده اما بخاطر پدرش باید مورد رسیدگی قرار گیرد, فطرت هر انسان سلیم النفسی (عاقل و فهمیده ای ) می گوید کسی که به تو کمک کرده و از گمراهی و جهالت به نور هدایت آشنا کرده است او را و نزدیکان و فرزندانش را و لو به خاطر او, دوست بدار و احترام نما, قضیه خویشان پیامبر هم چنین است هم او که ما را به نور قرآن و هدایت و کمال دلالت نمود, خدایش امر کرد که به مسلمانان بگو اجر رسالتم را محبت با خویشانم قرار دادم .
در قسمتی از سوئالتان که فرمودید ملاک برتری و احترام تقواست بسیار صحیح ولی حرف ما در همین تقواست که متقی کسی است که قرآن و دستورات دینش را تماما گوش دهد و عمل کند که یکی از همین دستورات موده و دوستی با ذوی القربای پیامبر است البته اگر کسی که منسوب به پیامبر است بد باشد به خود و جدش ظلم می کند ولی ما برخوردمان با او چنین باشد که او را به اشتباهش راهنمایی کنیم ولی از جهت نسبش او را احترام نماییم نه از جهت عملش . و اگر حدیثی که شما در سوئال ذکر کرده ای صحیح باشد باز با جواب ما منافاتی ندارد آنجا پیامبر فرموده سیدی نباید خیال کند به صرف اینکه فرزند پیامبر است برای او کافی است و علت تامه ی قبولی اعمالش باشد بلکه این امتیاز باید او را بیشتر به انجام دستورات جدش وادار نماید; و ما مسلمانان به سبب امر الهی و فرمایشات معصومین , سادات را محبت کرده و احترام می گذاریم آن هم به دو شق و دو جهت 1. اگر از موئمنین هستند: الف . موئمن محترم است به دستور قرآن و روایات ب . از ذریه است و قابل احترام . 2. اگر از موئمنین نیست و بد کرده , فقط به جهت منسوبیت او به پیامبر نه از جهت عمل و کردارش »ثم جعلت اجر محمد صلواتک علیه و آله مودتهم فی کتابک فقلت قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی «; (دعای ندبه مفاتیح الجنان ). – پس با توجه به آیات و روایات ما سادات را احترام می کنیم و اگر از ایشان کسی به خطاکاری و بیراهه رفته ضمن کراهت داشتن عملش او را متذکر شده و نهی از منکر می نماییم و در عین حال طوری برخورد نمی کنیم که جسارت به نسبش باشد و فقط به سبب فرمایش معصومین (ع ) به او احترام و اکرام می نماییم .
برای استفاده و توضیح بیشتر به این کتابها مراجعه فرمائید: تفسیر المیزان (علامه طباطبایی ), 9, آیه 41, انفال تفسیر نمونه , ج 2, آیه 31 آل عمران کتاب فضایل السادات سید محمد اشرف فرزند مرحوم محقق داماد, انتشارات شرکه المعارف و الاثار 1339 ه.ش قم . : کلمه ى «سید» در اصل به معناى کسى است که صاحب مجد و عظمت است. و به همین اعتبار، نسل پیامبر اسلام را سید مى گویند. از سخنان ابن شهر آشوب به دست مى آید که در قرن ششم هجرى قمرى کلمه ى سید رواج کامل داشت و اولاد پیامبر را سید مى گفتند. تحقیقات نشان مى دهد که در قرن چهارم و پنجم کلمه «سید» به همراه قرینه بر اولاد پیامبر اطلاق مى شد و در قرن ششم بدون قرینه استعمال مى گردید. در عصر حاضر، در ایران به بنى هاشم سید مى گویند و به غیر آن به کسى سید نمى گویند. در حجاز کسانى را که از طریق امام حسین به پیامبر مى رسند، سید مى گویند. در قسطنطنیه عموم مردم را سید مى گویند و در آنجا کلمه سید دلالت بر هاشمى بودن ندارد. در عهد صفوى به اولاد پیامبر کلمه ى میرزا را اطلاق مى کردند ولى در زمان ما میرزا دلالت بر هاشمى بودن ندارد، (جامع الأنساب، آیت الله روضاتى، ج 1، ص 32). …. مامقانى مى نویسد: در غیر حجاز کلمه سید به بنى هاشم و بنى عبدالمطلب اطلاق مى شود. در کشورهاى عربى شیعیان این کلمه را به اولاد هاشم و عبدالمطلب اطلاق مى کنند ولى عرب غیر شیعه آن را در معناى لغوى آن بکار مى برند، (علم النسب، ج 1، ص 144). عبدالمطلب در میان مردم عرب با عنوان سَیِّدُ البطحاء و ابو السّادة العشرة معروف بود و چون داراى شرف و سیادت بود، او را «سَیِّد» مى نامیدند و در همان زمان تمام عرب، سیادت، سرورى و زعامت او را پذیرفتند. قبیله ى قریش زعامت و سیادت او را قبول کردند و عرب دیگر هم او را به عنوان زعیم و رئیس پذیرفتند، (بحارالانوار، ج 15، ص 123 و 127). در «کتاب حذف من نسب قریش» که در قرن سوم نوشته شده این عبارت آمده است: «فکان عبدالمطلب سید قریش فى عصره لا ینازع السودد»، (ص 4). معناى این جمله به فارسى چنین است: پس عبدالمطلب در عصر خود سرور و زعیم بى رقیب قبیله ى قریش بود. ابرهه براى تخریب کعبه با نیروهاى خود در نزدیکى مکه استقرار یافت. عبدالمطلب به نزد ابرهه رفت. ابرهه در ضمن سخنانش، به عبدالمطلب گفت: «یحقّ لک ان تکون سیِّد قومک ؛ تو را مى سزد که سیِّد و زعیم قوم خودت باشى»، (بحارالانوار، ج 15، ص 130، س 15). به این ترتیب، در آن عصر، در میان مردم، تنها عبدالمطلب را سید مى گفتند و هر گاه این کلمه تنها و بدون قید یاد مى شد، عبدالمطلب را شامل مى گردید و عرب آن زمان به هر کسى سید نمى گفتند. توجه داشته باشیم که اصل در سیادت و سید بودن، داراى مجد، شرف و عظمت بودن است و به نسل پیامبر اسلام، هم که اطلاق مى شود به خاطر همین اصل است و کلمه سید در لغت به معناى کسى است که بالاتر از او کسى نیست، (علم النسب، محمدرضا مامقانى، جزء اول، ص 144 و جزء دوم، ص 104). پدر پیامبر اسلام عبدالله است. عبدالله وفات کرد و مادر پیامبر هم وفات کرد. سرپرستى پیامبر اسلام با عبدالمطلب بود. حضرت محمد(ص) محبوب دل عبدالمطلب بود.
روزى عبدالمطلب با افراد خود نشسته بود و پیامبر کودک خردسال بود. عبدالمطلب به آن افراد گفت: «انّى ارى انّه سیأتى علیکم یوم و هو سیدُکم»، (بحارالانوار، ج 15، ص 143، س 2) من به حقیقت مى بینم که روزى مى آید که او سید و سرور شما مى گردد. این پیشگوئى عبدالمطلب تحقق یافت و حضرت محمد(ص) سید و سالار همه شد. نسل پیامبر با دخترش حضرت فاطمه(س) ادامه یافت و فرزندان حضرت فاطمه فرزندان پیامبر هستند و پیامبر نسبت به اولاد فاطمه زهرا محرم است و با هیچکدام از نسل فاطمه نمى تواند ازدواج کند. اگر فرزندان دختر، فرزند انسان نباشد مى توان با دختران او ازدواج کرد. بنابراین هر کس که نسلش به حضرت فاطمه(س) مى رسد، فرزند پیامبر حساب مى شود. حضرت امام موسى الکاظم(ع) فرمود: روزى به مجلس هارون الرشید خلیفه ى عباسى وارد شدم. هارون سؤالهایى کرد و من جواب دادم. هارون پرسید شما چگونه مى گویید که پسر پیامبرید در حالى که پیامبر نسل نداشت. او فقط دختر داشت و نسل انسان از پسر مى ماند نه دختر. من در جواب سؤال هارون آیه 84 سوره ى انعام را خواندم. خداوند مى فرماید: و وهبنا له اسحق و یعقوب کلاً هدینا و نوحا هدنیا من قبل و من ذریته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون و کذلک نجزى المحسنین و زکریا و یحیى و عیسى و الیاس کل من الصالحین؛ ما به ابراهیم اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را هدایت کردیم و نوح را از پیش هدایت کرده بودیم و از نژاد او داود، سلیمان، ایوب، یوسف، موسى و هارون را. ما نیکوکاران را چنین پاداش مى دهیم. و نیز زکریا یحیى، عیسى و الیاس را که همگى از صالحان هستند»، (المیزان، ج 7، ص 241، عربى، بیروت، چاپ دوم). به هارون گفتم: اى هارون! پدر عیسى کیست؟ هارون گفت: عیسى پدر ندارد. گفتم: پس چطور عیسى از نسل ابراهیم بشمار رفته است؟! پس بدان که خداوند عیسى را از طریق مادرش مریم به نسل حضرت ابراهیم ملحق ساخته است.
ما هم از طریق مادرمان حضرت فاطمه زهرا از نسل پیامبر اسلام به حساب مى آییم، (تفسیر صافى، ج 1، ص 530 چاپ دوجلدى قدیمى، تفسیر نمونه، ج 5، ص 328 به نقل از نورالثقلین، ج 1، ص 743). از آنچه گذشت روشن شد که جدّ همه سادات هاشم یا عبدالمطلب است و همه فرزندان عبدالمطلب و فرزندان آن فرزندان همه سادات هستند. پیامبر ما، حضرت على، حضرت زهرا و همه ى امامان دوازده گانه، سید و سالار همه ى مؤمنان هستند ونسل هاشم از آغاز تا به امروز همه سادات و سرور ما هستند.
بر این اساس، «سید» و «سیدی» که هم اکنون در میان ما معروف است به عبدالمطلب و از او به هاشم می رسد. همه کسانی که نسبت خانوادگی آنها به عبدالمطلب می رسد، سید هستند چه ایرانی و چه غیر ایرانی و نسل همه سادات عربی است چه ساداتی که هم اکنون به زبان عربی حرف می زنند و چه ساداتی که به زبان فارسی و غیر فارسی حرف می زنند. سادات ایرانی اگر نسبت خانوادگی آنها به عبدالمطلب و یا هاشم می رسد، همه سید هستند و در اصل هم عربی بودند و زبانشان ملاک سید بودن نیست.
ممکن است سیدی به چین مهاجرت کند و زبان بچه های او چینی شود و یا به ایران بیاید و زبان بچه هایش فارسی بشود. توجه به این هم داشته باشیم که سیادت، به نسل مربوط است و هر کس مثلا پدرش سید است، خودش سید است و چنین نیست که سید نشود. سیادت دست انسان نیست بلکه نسبت خانوادگی است. . کسى در این تردید ندارد که همه ى فرزندان فاطمه زهرا(س)، فرزندان پیامبر اسلام هستند. بر این اساس، اینکه در سؤال، سیّد نبودن مسلّم به حساب آمده است، صحیح نمى باشد بلکه، هر کس که نسبش به فاطمه ى زهرا سلام الله علیها مى رسد، از نسل پیامبر اسلام و جزو سادات است. براى روشنتر شدن این مسأله به چند روایت اشاره مى کنیم: 1. حضرت امام موسى بن جعفر(ع) فرمود: روزى به مجلس هارون الرشید رفتم. هارون از من سؤالهایى کرد. یکى از آن سؤالها این بود که شما چطور خودتان را فرزند پیامبر و از نسل او مى دانید در صورتى که پیامبر فرزند پسر نداشت و نسل انسان با فرزند پسر مى ماند نه دختر؟! در جواب او گفتم: خداوند در قرآن مى گوید: و وهبنا له اسحاق و یعقوب کلاًّ هدینا و نوحا هدینا من قبل و من ذرّیته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون و کذلک نجزى المحسنین * و زکریّا و یحیى و عیسى و الیاس کلٌ من الصالحینما به ابراهیم، اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را هدایت کردیم و نوح را از پیش هدایت کرده بودیم و از نژاد او داود، سلیمان، ایوب، یوسف، موسى و هارون را. ما نیکوکاران را چنین پاداش مى دهیم و نیز زکریا، یحیى، عیسى و الیاس را که همگى از صالحان هستند.(سوره انعام، آیه 84 و 85). به هارون گفتم: اى هارون! پدر عیسى کیست؟ گفت: عیسى پدر ندارد. گفتم: پس چطور از نسل حضرت ابراهیم به حساب آمده است؟ پس بدان خداوند عیسى را از طریق مادر به نسل حضرت ابراهیم ملحق ساخته است. ما هم از طریق مادرمان از نسل و ذریّه ى پیامبر اسلام محسوب مى شویم.(تفسیر صافى، چاپ دو مجلدى، ج 1، ص 530، جواهر، ج 16، ص 95). 2. در تفسیر عیاشى آمده است: روزى حجاج کسى را دنبال یحیى بن معمّر فرستاد. یحیى نزد حجاج حاضر شد. حجّاج گفت: شنیده ام تو گمان مى کنى که حسن و حسین پسران پیامبر هستند و این را از قرآن مى گویى در صورتى که من قرآن را از اول تا آخر خوانده ام ولى این مطلب را در آن ندیده ام. یحیى گفت: شما سوره انعام را نمى خوانى؟! در سوره انعام آمده است: و من ذرّیّته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون و کذلک نجزى المحسنین * و زکریّا و یحیى و عیسى و الیاس کلٌ من الصالحین مگر عیسى در این آیه از نسل و ذریّه ى ابراهیم شمرده نشده است؟! حجاج گفت: درست مى گویى.
این آیه را خوانده ام.(تفسیر المیزان، عربى، ج 7، ص 261، بحث روائى). 3. ابو جارود مى گوید: امام باقر(ع) فرمود: اى اباجارود! اینها درباره ى حسن و حسین به شما چه مى گویند؟ گفتم: به ما مى گویند: حسن و حسین فرزندان پیامبر نیستند. امام فرمود: شما چگونه براى آنان دلیل مى آورید؟ گفتم: ما با آیه ى … و من ذریته داود و سلیمان… استدلال مى کنیم. امام فرمود: آنان در جواب شما چه مى گویند؟ گفتم: آنان مى گویند: پسر دختر، فرزند نامیده مى شود ولى این فرزند صُلبى نیست. امام فرمود: شما به آنان چه مى گویید؟ گفتم: ما آیه ى ندع ابنائنا و ابنائکم… را براى آنان مى خوانیم که پیامبر به حسن و حسین، پسر اطلاق کرده است. امام فرمود: آنان چه مى گویند؟ گفتم: آنان مى گویند: در زبان عربى و در میان مردم عرب، به پسران دیگران، «پسرم» اطلاق مى کنند. (پسر، پسر توست ولى شخص دیگرى به این پسر تو مى گوید: «پسرم فلان چیز را بیاور») امام فرمود: اى ابا جارود! از کتاب خدا برایت آیه اى مى گویم. خداوند مى گوید: حرّمت علیکم امهاتکم و بناتکم…(سوره نساء، آیه 23). تو از آنان بپرس آیا پیامبر مى تواند دختران حسن و حسین را بگیرد؟ اگر گفتند: مى تواند، دروغ مى گویند و اگر بگویند نمى تواند دختران حسن و حسین را بگیرد، در این صورت ثابت مى شود که حسن و حسین فرزندان صلبى پیامبر هستند.(جواهر الکلام، ج 16، ص 93، کتاب الخمس، چاپ ایران). روایات دیگرى نیز در این موضوع آمده است. براى آگاهى بیشتر ر.ک: جواهر، ج 16، ص 93 تا 101 بنابراین زنى که از نسل پیامبر است، همه ى فرزندان او نسل پیامبر و سیّد هستند گرچه شوهرش سیّد نباشد و در نتیجه انسان از طریق مادر هم سیادت پیدا مى کند.
یادآورى: توجه داشته باشیم ساداتى که مستحقّ خمس هستند و زکات واجب بر آنان حرام است، ساداتى هستند که پدرشان سیّد است. فتواى مشهور فقهاء چنین است.(جواهر، ج 16، ص 90، تحریر الوسیله حضرت امام خمینى(قدس سره)، کتاب الخمس). باید توجه داشت اهل تسنن نیز می توانند سید باشند ولى عمده فضیلت هایى که در روایات وارد شده براى سادات از اهل ایمان مى باشد. گرچه ساداتى از اهل سنت که دشمن با اهل بیت نباشند و از روى علم و غرض با مذهب شیعه دشمن نباشند و در حد استضعاف دینى باشند نیز داراى احترام سیادت علاوه بر احترام مسلمان بودن مى باشند.
احترام به سادات بدلیل انتساب آنها به پیامبر اسلام(ص)تبعیت از سخن بزرگان دین است که تکریم آنها را لازم دانسته واین به معنی مصونیت انها از تبعات اعمالشان نیست.
اگر کسی از روی علم وعمد به سیدی اهانت کند یا حرمت او را نادیده بگیرد،مسلم عواقبی در پی دارد،واین که چه عملی توهین حساب می شود بسته به نظر عرف است دراز کردن پا،برای کسی که دردپا داردمثلاً،توهین به کسی نمی شود.
توهین به هر انسانی در پیشرفت سلوکی انسان ،تأثیر منفی دارد،سید باشد یا غیر سید،منتهی سادات بدلیل انتساب به پیامبر(ص)حرمت بیشتری دارد،مانند اینکه رعایت حرمت علما لازم تر است،ولی این مصونیتی نمی آورد. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 1/100113433)

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد