خانه » همه » مذهبی » منابعی برای لزوم و چرایی دین

منابعی برای لزوم و چرایی دین


منابعی برای لزوم و چرایی دین

۱۳۹۳/۰۴/۰۲


۹۵ بازدید

چرا اسلام وچرا تشیع؟ برخی ازمنابع در سطح دانشجویی فارغ از هر گونه تعصبی در این زمینه چیست؟

ابتدا لیستی از کتاب هایی که در معرفی اسلام و شیعه مفید می باشند خدمتتان ارائه می کنیم و در ادامه مطالب مفیدی در لزوم دینداری و معارف دینی جهت آگاهی شما می نماییم:
1. کتاب دین شناسی آیت الله جوادی آملی
2. قران شناسی، محمد تقی مصباح یزدی
3. معادشناسی، علامه تهرانی
4. راه و راهنما شناسی، محمد تقی مصباح یزدی
5. انسان شناسی، محمد تقی مصباح یزدی
6. درس هایى از اصول عقاید محمدى رى شهرى
7. اخلاق در قران، محمد تقی مصباح یزدی
8. وحی و نبوت، شهید مرتضی مطهری،
9. عدل الهى شهید مطهرى.
10. تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی، ترجمه: حسین‌علی عربی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382ش.
11. الصحیح من سیرة النبی الاعظم، علامه سید جعفر مرتضی عاملی، قم، دار الحدیث، 1426ق. این کتاب، 35جلدی و عربی است و (به جز چند جلد ابتدایی آن از چاپ قدیم )هنوز به صورت کامل به فارسی ترجمه نشده است و باید آن را شاهکاری در سیره رسول خدا(ص) دانست.
12. تاریخ اسلام، مهدی پیشوایی، قم، معارف، 1386ش. این کتاب به صورت خلاصه و بیانی روان و مختصر زندگانی پیامبر را مورد بررسی قرار داده است.
13. سیره رسول خدا(ص)، رسول جعفریان، قم، انصاریان، 1380ش.
14. تاریخ خلفا، رسول جعفریان، قم، انصاریان، 1380ش.
15. حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، قم، انصاریان، 1381ش، چ6.
16. تاریخ سیاسی اسلام، دکتر سید جعفر شهیدی، مرکز نشر دانشگاهی، این کتاب نیز به بررسی تاریخ صدر اسلام تا پایان امویان پرداخته است .
17. تاریخ سیاسى اسلام، صادق آیینه وند
18. نقش عایشه در تاریخ اسلام، علامه عسکرى
19. روش شناخت سنت و تاریخ اسلام ، محمود افتخارزاده
20. زندگانى تحلیلى پیشوایان ما عادل ادیب، ترجمه: اسداللّه مبشرى
21. تمدن در بوته آزمایش آرنولد ج توین بى، ترجمه ابوطالب صارمى
22. تحلیلى از حماسه سیاسى تاریخى محمد، رسول دریایى
23. جریان شناسى تاریخ نگارى ها در ایران معاصر، ابوالفضل شکورى
24. فرهنگ اسلام در اروپا، زیگرید هونکه
25. تاریخ پیامبر اسلام(ص)، دکتر آیتى
26. فروغ ابدیت، آیت اللّه سبحانى
چـــــــرا اســلام ؟(1)
سنجه های حقانیت :
شاخص ه های اساسی حقانیت یک دین چهار امر است:
1. بنیاد الهی
اصل الهی بودن یک دین از راه های زیر قابل بررسی است:
1 ـ1ـ آموزه های دین
با مراجعه به آموزه هایی که هر دینی برای خود دارد ـ چه این آموزه ها در قالب کتاب مقدس باشد یا گفتارهای پیامبر آن دین ـ می توان پی برد که آیا یک دین، واقعاً دین حق الهی است یا خیر؟ در اینجا معقول و منطقی بودن، داشتن هماهنگی و انسجام، پاسخ گویی به نیازهای ابدی و اساسی انسان، وجود نظام اعتقادی، ارزشی و عبادی، هدفمندی و مطابقت با سیر و سرشت جوهری انسان، بهترین شاخص هایی است که می تواند ما را به حق بودن یک دین رهنمون شود.
2 ـ1ـ تأیید دین قبلی یا بعدی
از آنجا که ادیان آسمانی، با یکدیگر پیوند عمیقی دارند و هر دینی مؤید و تکمیل کننده دین قبلی است، می توان با مراجعه به نصوص معتبر رسیده از پیامبری که حق بودن دینش برای ما به اثبات رسیده است، کشف کرد که آیا ادیان دیگر، به تأیید این دین رسیده اند یا نه. این روش از جایگاه ویژه ای برخوردار است که کمتر بدان توجه شده است. از طریق این روش عدم حقانیت همه ادیانِ ادعاییِ پس از پیامبر خاتم نیز اثبات می شود.
3 ـ1ـ اعجاز
معجزه پیامبر یکی از دلایل اثبات صدق نبی و بنیاد الهی دین اوست. معجزه پیامبر باید به طور قطعی اثبات شود. بنابراین کسی که در حقانیت دینی تحقیق می کند باید خود آن معجزه را مشاهده کند و یا از طریق نقلی که صدق آن قطعی و غیرقابل تردید است با آن آشنا شود. مورد نخست تنها در مورد حاضرین در محضر پیامبر امکان پذیر است و غایبان از آن بی بهره اند، جز در مورد قرآن که معجزه زنده و ابدی است و همگان می توانند با این سند رسالت ارتباط مستقیم برقرار کنند و اعجاز آن را تجربه کنند.
4 ـ1ـ روش تاریخی
با رجوع به گزارش های مستند، معتبر و کافی تاریخی، می توان فهمید که آیا دین خاصی دارای ویژگی ها و خصایصی که بیان شد هست یا خیر؟ تاریخ در این باره، یکی از منابع شناخت ما در ادیان مطابق با واقع است. این چهار روش در عین مجزّا بودن از یکدیگر، در پاره ای موارد می توانند مکمل یکدیگر در اثبات حقانیت یک دین باشند.
5 ـ1ـ ادعای خود دین
ادعای خود دین نسبت به بنیاد الهی به سه صورت قابل تصور است:
ـ یا دینی ادعای الهی و وحیانی بودن دارد.
ـ یا دینی ادعا دارد که از سوی خدای هستی نازل نشده.
ـ یا دینی نسبت به این مسئله ساکت است.
در مورد اول باید صدق مدعا را از طریق راه های پیشین آزمود. اما اگر دینی ادعای الهی بودن نداشته یا عکس آن را داشته باشد، مانند ادیان ابتدایی و قدیم همچون آنیمیسم، فتیشیسم، میترانیسم، هندوئیسم، برهمنیسم، جنیسیم، و ادیان ترکیبی مانند سیکیسم و یا ادیان فلسفی چون بودیسم و کنفوسیونیسم و بسیاری از ادیان قدیم آمیخته به شرک مثل تثلیث بابلی، تثلیث رومی، تثلیث هندی و… کاملاً از مجرای بحث خارج می شوند و حوزه تحقیقات، منحصر به ادیان مدعی الهی بودن چون اسلام، مسیحیت، یهودیت و زرتشتی گری می شود.
2ـ تحریف ناشدگی
صرف بنیاد الهی در اصل نخستین یک دین برای اثبات حقانیت فعلی آن کافی نیست؛ بلکه باید وثاقت کتاب آسمانی آن از جهت مصون بودن از تحریف و دستکاری های بشری نیز اثبات شود.
برای اثبات وثاقت کتاب آسمانی، یعنی استناد قطعی آن به پیامبر و تحریف نشدن آن، می توان از روش های 1 ـ1 و 2 ـ1 و 4 ـ1 استفاده نمود. در خصوص قرآن به لحاظ اعجاز بودنش روش 3 ـ1 نیز کاربرد دارد.
3ـ نسخ ناشدگی
نسخ شدن یا نشدن یک دین از دو طریق به دست می آید:
1ـ3 ـ عدم پیدایش شریعت حقه پسین
براساس این ضابطه تا زمانی که شریعت الهی جدیدی نازل نشود شریعت قبلی باقی است و با پیدایش شریعت جدید منسوخ خواهد شد. این روش نسخ نشدن را به طور موقت ثابت می کند و با آمدن شریعت جدید برای همیشه شریعت پیشین منسوخ شناخته می شود. از این رو با آمدن شریعت اسلامی همه شرایع پیشین برای همیشه منسوخ خواهند بود.
2ـ 3 ـ ادعای خاتمیت
دینی که اصل الهی بودن و تحریف ناشدگی کتاب آسمانی آن اثبات شده باشد اگر ادعای خاتمیت کند، به لحاظ صدق قطعی این ادعا نسخ ناپذیری آن برای همیشه ثابت می شود و ملاکی برای کشف کذب و عدم حقانیت همه ادیان ادعایی بعدی خواهد شد. بنابراین خاتمیت اسلام به تنهایی دلیل قاطع بر کذب و بطلان همه ادیان بعد از آن همچون آیین سمیک و بهائیت می باشد. بر این اساس حقانیت برای همیشه اختصاص به دین مبین اسلام دارد.
4ـ خردپذیری
بررسی تطبیقی ادیان براساس این مسئله، تحقیقی گسترده و فراخ دامن می طلبد. در عین حال به طور فشرده و کوتاه، اشاراتی در مقایسه چند دین بزرگ خواهیم داشت:
الف) مهم ترین رکن اساسی یک دین، «خداشناسی» آن است. در این راستا آموزه «توحید» در اسلام، خردپذیرترین آموزه است و ادله متقن بسیاری بر آن گواهی می دهد. اثبات توحید به خودی خود، ابطال کننده آموزه «تثلیث» و «ثنویت» است. بنابراین همین مسئله، به تنهایی برای اثبات عدم حقانیت ادیان غیر توحیدی کافی است.
ب) بسیاری از ادیان، به رغم دارا بودن پیشینه الهی، در طول تاریخ دچار تحریفات چشمگیری شده و اصالت خود را از دست داده اند. همین مسئله باعث شده که آموزه های خردستیز بسیاری در این ادیان رخ نماید. اکنون از باب نمونه تنها به چند نمونه از تحریفات عهدین اشاره می شود. گفتنی است عهد عتیق کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان، هر دو است، و عهد جدید کتاب مقدس مسیحیان می باشد.
تحریفات عهدین
1. تناقضات:
ارنست رنان درباره کتاب مقدس می نویسد: «هیچ تناقضی نباید در آن کتاب وجود داشته باشد. اکنون با توجه به مطالعه دقیقی که در کتاب مقدس انجام داده ام، در عین حال که گنجینه هایی تاریخی و زیباشناختی بر من نمایان شد، این نکته نیز برای من اثبات شد که این کتاب همچون دیگر کتب قدیمی از تناقضات، اشتباهات و خطاها مستثنا نیست. در این کتاب داستان های دروغین، افسانه ها و آثاری که کاملاً نگارش یافته انسان است، وجود دارد».
2. اتهامات ناروا به پیامبران:
علاوه بر رسوخ تحریفات بنیادی و اعتقادی در کتاب مقدس، پاره ای از اتهامات ناروا و غیراخلاقی به برخی از پیامبران نسبت داده شده است که قلم از بیان آن شرم دارد!!
در عهد قدیم درباره حضرت لوط(ع) آمده است که دخترانش وی را شراب نوشانده، مست کردند و با او همبستر شدند. همچنین داستان شرم آوری درباره حضرت داوود(ع) در عهد قدیم (کتاب دوم سموئیل) آمده است. براساس این داستان، وی از پشت بام زن زیبای «اوریا» را دید که در حال شست و شوی خود بود. حضرت داوود(ع) به آن زن علاقه مند شد و به گونه ای، اسباب فرستادن اوریا به جنگ و کشته شدن وی را فراهم ساخت و پس از گذشت مدت ماتم فقدان اوریا، همسر او را به خانه خود برد.
3. وجود افسانه ها:
وجود افسانه های بی پایه در کتاب مقدس، یکی دیگر از جنبه های تحریف آن است؛ از جمله می توان به کشتی گرفتن حضرت یعقوب با خدا و غلبه او بر خدا، اشاره کرد!!
«اوریگن» برجسته ترین عضو مکتب تفسیری اسکندریه در رابطه با وجود افسانه های غیرعقلانی در عهدین می نویسد: «حتی اناجیل، مملو از چنین عباراتی است؛ مانند این جمله که «وقتی که شیطان عیسی را بالای کوهی بلند می برد تا از آنجا قلمرو کل جهان و عظمت آن را به او نشان دهد» … خواننده دقیق صدها عبارت مشابه دیگر در اناجیل می یابد؛ مطالبی که او را متقاعد خواهند ساخت که حوادثی که اصلاً رخ نداده اند داخل گزارش حوادثی شده اند که به راستی رخ داده اند.
4. انسان شناسی بدبینانه:
مسیحیان معتقدند: آدم در بهشت به گناه آلوده و این گناه به حساب همة فرزندان او نوشته شده است؛ یعنی، انسان ذاتاً با به دوش کشیدن بار گناه، به دنیا می آید! حتی اگر پس از آمدن به دنیا هیچ گناهی مرتکب نشود از طرف دیگر هرگونه تلاش و عمل او در رهایی از این خطا، سودی نخواهد بخشید و تصلیب و تنها به دار کشیده شدن حضرت عیسی، کفّاره گناه ذاتی و جبلی انسان است! پس انسان نه با اختیار خویش گنهکار و پلید گشته و نه با گزینش اختیاری خود پاک می شود.
5. تقویت ظلم:
یکی دیگر از آموزه های نامعقول کتاب مقدس، توجیه ظلم و ستم و دعوت به سکوت در برابر حاکمان ظالم، به بهانه این است که آنان، حاکم و سایه خدا در زمینند!!
6. علم و معرفت ستیزی:
ستیز با دانش و آگاهی بشر هم در بن مایه عقاید مسیحی نهفته است و هم در سیره ارباب کلیسا در نگرش مسیحی آنچه آدم را از بهشت بیرون راند تناول درخت ممنوعه دانایی بود (شرح بیشتر این مسئله در مطالب بعدی خواهد آمد.) وجود آموزه های غیرعقلانی، در کنار طرح مسئله تثلیث و تجسیم و وجود تناقض های متعدد در متن کتاب مقدس ، دلیل روشنی بر عدم حقانیت یهودیت و مسیحیت امروزی در برابر اسلام است.
7. تحقیقات علمی و زبان شناختی، بر عدم وثاقت متون مقدس گواهی داده است:
توماس میشل ـ استاد الهیات مسیحی می نویسد: «اکثر متفکران کاتولیک، ارتدوکس و پروتستان عصر حاضر عصمت لفظی کتاب مقدس را مردود می دانند.»
امتیازات اسلام بر دیگر ادیان:
1. خردپذیری و خردپروری
از جمله امتیازات مهم اسلام، عقلانیت، خردپذیری و بالاتر از آن خردپروری آموزه های آن است. این مسئله در امور مختلفی نمودار است؛ از جمله:
در ابتدای همین مقاله حدفاصل حروف و اعداد با خط تیره آمده و باید یکسان شود.
1 ـ1. نظام فکری و عقیدتی اسلام: (مانند خداشناسی، هستی شناسی، انسان شناسی، راهنماشناسی و فرجام شناسی)؛
2 ـ1. نظام اخلاقی اسلام؛
3 ـ1. نظام رفتاری و قوانین و دستورات عملی؛
4 ـ1. دعوت به تحقیق و پرسشگری در انتخاب دین.
خردپذیری آموزه های اسلام، از چنان وضوح و روشنی برخوردار است که قرآن مجید، آدمیان را به بررسی هوشمندانه و انتخاب خردمندانه دین دعوت کرده و هر گونه تحمیل و اجبار و پذیرش کورکورانه دین را نهی می کند: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ؛ پس بشارت ده بندگانم را، آنان که به سخنان [مختلف] گوش فرا داده و برترین را بر می گزینند» و «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی؛ هیچ گونه تحمیل و اجبار در امر دین روا نیست؛ [زیرا] به خوبی راه هدایت از ضلالت روشن شد». اما مسیحیت کنونی به علت قرار گرفتن در تنگناهای شدید معرفتی و ناتوانی در حل رابطه تثلیث و توحید و تجسد و خداانگاری مسیح، به جداسازی و گسست ایمان از معرفت فتوا داده و دین و ایمان را با عقل و خرد بیگانه ساخته است!
پروفسور لگنهاوزن می گوید: «چیزی که در اسلام بیش از همه، برای من جاذبه داشت، این بود که چقدر این دین از پرسش های انسان استقبال می کند و همواره دعوت به تحقیقات بیشتر در تعالیم دین می کند».
همو می گوید: «وقتی از کشیش ها می پرسیدم که من نمی فهمم چه طور خدا یکی است و سه شخص است؟ در اکثر موارد جواب می گفتند که ما نمی توانیم به درک این آموزه برسیم. تنها خدا می داند که حقیقت این امر چیست. این رمزی است که فقط خدا آن را می داند و عقل در اینجا به بن بست می رسد! از جمله چیزهایی که برای بنده خیلی جالب بود، این بود که در اسلام نگفته اند اصول دین را چشم و گوش بسته بپذیر؛ بلکه دعوت کرده اند که بپرس. مخصوصاً این خصلت در میان شیعیان خیلی بیشتر است»
خانم مارگریت مارکوس (مریم جمیله) نیز در این زمینه می نویسد: «پس از آنکه عقاید همه کیش های بزرگ را مورد بررسی قرار دادم، به این نتیجه رسیدم که به طور کلی مذهب های بزرگ یکی بودند؛ ولی به مرور زمان فاسد شده اند. بت پرستی، فکر تناسخ و اصول طبقه بندی در کیش هندویی سرایت کرد. صلح جویی مطلق و انزوا از مشخصات کیش بودایی شد. پرستش آبا و اجداد جزء عقاید کنفسیوسی، عقیده اصالت گناه و تثلیث و در نتیجه آن مفهوم خدایی مسیح و شفاعت به استناد مرگ ادعایی عیسی بر روی دار در مسیحیت، انحصارطلبی ملت برگزیده یهود و… نتیجه این انحرافات است. هیچ یک از این اندیشه هایی که مرا منزجر ساخته بود، در اسلام پیدا نمی شد؛ بلکه به صورت روزافزونی احساس می کردم که تنها اسلام آن مذهب اصیلی است که طهارت خودش را حفظ کرده است. سایر مذهب ها فقط و فقط بعضی اجزای آن، مقرون با حقیقت است؛ ولی فقط اسلام است که تمام حقیقت را حفظ کرده است.»
2ـ اسلام و علم
به رغم آنچه در تعارض و ناسازگاری مسیحیت با علم و معرفت بیان شد، دین اسلام با دانش و معرفت، پیوندی نزدیک و ناگسستنی دارد. وفاق و آشتی دین و دانش در اسلام در سه حوزه چشمگیر و در خور توجه است:
یک) تشویق به فراگیری دانش
در این عرصه اسلام گوی سبقت از هر مکتب و آئینی را ربوده است و از این هم فراتر رفته و کسب دانش های لازم در جهت تأمین نیازمندی های دنیوی و اخروی را ضروری دانسته است؛ چنان که پیامبر اکرم( ص) فرمود: «ان طلب العلم فریضة علی کل مسلم؛ همانا علم آموزی بر هر مسلمانی واجب است.»
و نیز آمده است: عالمی که از دانش او بهره برند از هفتاد هزار عابد برتر است. در کتاب های روایی و نصوص دینی ابواب مفصلی در این زمینه وجود دارد.
دو) تقویت روحیه علمی:
اسلام روحیه پژوهشگری را ارج می نهد و در مسیر حقیقت یابی و معرفت اندوزی هیچ مانعی نمی نهد. قرآن مجید آوای تحقیق و جست وجوی آزاد و گزینش رهاورد معقول پژوهش را صلا داده و فرموده است: «بشارت ده بندگانی را که به سخنان گوش فرا داده و برترین آنها را برمی گزینند.»
سه) دارا بودن مضامین علمی:
نصوص دینی اسلام آکنده از مضامین و مطالب علمی است. در این عرصه اسلام هم در بردارنده مبانی و پیش فرض های عام و متافیزیکی علوم است و هم دارنده بسیاری از گزاره های علمی، به گونه ای که یکی از وجوه اعجاز کتاب آسمانی اسلام اعجاز علمی آن شناخته شده تا آنجا که دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان صدها کتاب در باب رهاوردهای علمی قرآن به نگارش درآورده اند.
از جهت سازگاری با علم و دانش بشری نیز اسلام کارنامه درخشانی دارد. موریس بوکای، دانشمند فرانسوی، به دو امتیاز اساسی در این رابطه اشاره می کند:
1 ـ غنای فراوان قرآن در حوزه مسائل علمی؛ در حالی که عهد قدیم (تورات) و عهد جدید (انجیل) نسبت به بسیاری از آنها ساکت و فاقد اطلاعات و داده های مشخصی هستند.
2 ـ استواری و توافق داده های قرآن با دستاوردهای متقن و معتبر علوم روز؛ در حالی که عهد عتیق و اناجیل به تعارضات آشتی ناپذیری در این زمینه مبتلا هستند. بوکای می نویسد: «من بدون سبق ذهن و با عینیت کامل، ابتدا به قرآن توجه کردم و خواستم درجه سازگاری این متن را با معلومات علمی امروز بسنجم… در پایان کار بر من مسلّم شد که قرآن، به ایجاب و اثبات هیچ مطلبی نمی پردازد که در این دوره معاصر، بتوان آن را از نظر گاه علمی محل انتقاد و تردید قرار داد.
براساس همین روش عینی، عهد عتیق و اناجیل را نیز مطالعه کردم. در مورد عهد عتیق به هیچ وجه نیازی نبود که پا را از کتاب نخست آن؛ یعنی، سفر تکوین (پیدایش) فراتر بگذارم، تا به تأکیداتی آشتی ناپذیر، با معلومات متقن علمی این روزگار برخورد کنم!
در همان صفحه اول انجیل نیز، شجره و نسب عیسی(ع) ما را دچار اشکال می کند؛ زیرا در این باب متن انجیل متی با متن انجیل لوقا آشکارا در تناقض است. درباره تاریخ ظهور بشر بر روی زمین نیز مطالب انجیل لوقا با معارف امروزی کاملاً ناسازگار است».
البته اسلام در این باره، امتیاز اساسی دیگری نیز بر مسیحیت دارد و آن نوع نگاه اسلام به علم و دانش است. اسلام دینی است که به گسست ناپذیری علم، عقل، ایمان، معرفت و رستگاری فتوا می دهد. اما به اعتقاد رسمی مسیحیت شجره ممنوعه ـ که آدم و حوا به جرم خوردن آن از بهشت رانده شدند و به تبع آن همه انسان ها مورد خشم الهی قرار گرفته و گنهکار شدند ـ چیزی جز شجره معرفت و دانش نیک و بد نبوده است: «پس گرفته خداوند پروردگار آدم را در بهشت عدن قرار داد تا او را رستگار و مورد عنایت خود سازد و آدم را امر نموده، چنین گفت: آنچه از درختان خواهی بخور؛ اما مبادا که از درخت معرفت نیک و بد بخوری که هر گاه از آن بخوری خواهی مرد».
در باب سوم می گوید: خداوند پس از تخلف آدم چنین گفت: «اکنون انسان مانند یکی از ما شده که نیک و بد را تمیز می دهد و اکنون است که دست دراز کند و از درخت حیات نیز بخورد و تا ابد زنده بماند؛ پس او را از بهشت عدن بیرون کرد…».
بر اساس این آموزه، جست وجوی دانش و معرفت در تعارض با رستگاری و خلود انسان در بهشت است. به عبارت دیگر، چنین وانمود می کند که یا باید رستگاری در بهشت را برگزید و یا در جست وجوی دانش و معرفت برآمد. پس آنکه بهشت و رستگاری می خواهد، باید از پیمودن طریق دانش و معرفت فاصله گیرد و آنکه دانش و معرفت می جوید، باید بهای سنگین خروج از بهشت و سعادت جاودان را بپردازد! استاد مطهری در این باره می نویسد: «بر اساس این برداشت همه وسوسه ها، وسوسه آگهی است؛ پس شیطان وسوسه گر همان عقل است» .
… ادامه دارد
پی نوشت ها:
ـ جهت آگاهى بیشتر ر.ک: الف. سید محمدحسین طباطبایى و مرتضى مطهرى، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، (قم: صدرا، چاپ چهارم، 1374)؛ ب. مرتضى مطهرى، توحید، (قم: صدرا، چاپ سوم، 1374).
ـ جهت آگاهى بیشتر بنگرید: حمیدرضا شاکرین، دین شناسی، (قم: معارف).
ـ Ernest Renan.
ـ رابرت م. گرنت، دیوید تریسى، تاریخچه مکاتب تفسیرى و هرمنوتیکى کتاب مقدس، ترجمه و نقد و تطبیق: ابوالفضل ساجدى، ص 298، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، چاپ اول، 1385.
ـ ر.ک: انجیل یوحنا، 112: 1، سفر تکوین، 3819: 30. براى آشنایى بیشتر ر.ک: الف. انیس الاعلام، ج 3؛ ب. محمد، صادقى، بشارات عهدین، ص 73 و 177؛ این در حالى است که براهین عقلى لزوم عصمت پیامبران را اثبات مى کند.
ـ سفر پیدایش (38 ـ 19:30).
ـ کتاب دوم سموئیل (31 ـ 11:3).
ـ سفر پیدایش، 2330: 43.
ـ متى (4:8).
ـ تاریخچه مکاتب تفسیرى و هرمنوتیکى کتاب مقدس، ص 297.
ـ انجیل متى، 5: 38 و اکثر نامه هاى پولس به رومیان.
ـ در جلد دوم کتاب «انیس الاعلام»، 125 مورد تناقض موجود در کتاب مقدس، مورد بررسى قرار گرفته است. نیز نگا: الف. حقیقت مسیحیت، صص 133 – 127(قم: مؤسسه در راه حق، چاپ اول 1361)؛ ب. مصطفى زمانى، به سوى اسلام یا آیین کلیسا (قم: پیام اسلام، 1346).
ـ توماس میشل، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، ص 27، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول، 1377.
ـ زمر (39)، 17و18.
ـ بقره(2)، 256.
ـ جهت آگاهى بیشتر نگا: الف. محمد تقى، فعالى، ایمان دینى در اسلام و مسیحیت، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول 1378)؛ ب. حمیدرضا، شاکرین، پرسمان سکولاریسم، (مشکلات کلامى مسیحیت)، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، 1384).
ـ M.(G) Legenhausen.
ـ محمد، لگنهاوزن، «با پرسش زنده ام»، پرسمان (ماهنامه)، پیش شماره اول، خرداد 80، ص 5.
ـ همان، ص 6.
ـ مارگریت، مارکوس، نقش اسلام در برابر غرب، ترجمه غلامرضا سعیدى، ص 9 (تهران: شرکت سهامى انتشار، 1348).
ـ الشیخ المفید: الامالى، ص 292.
ـ بصائر الدرجات، باب فضل العالم على العابد، ص 6.
ـ به عنوان نمونه ر.ک: اصول کافى، ج 1، کتاب فضل العلم.
ـ «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه»، (زمر / 18).
ـ Mourice Bucallie.
ـ موریس، بوکاى، عهدین، قرآن و علم، ترجمه حسن حبیبى، بى تا، ص 12، (تهران: حسینیه ارشاد).
ـ همان، صص 12 ـ13.
ـ جهت آگاهى بیشتر نگا: اصول کافى، ج 1، کتاب «نفس العلم» و کتاب «العقل و الجهل».
ـ تورات، سفر پیدایش فصل 2 آیه 15 ـ17.
ـ تورات، سفر پیدایش فصل 3 آیه 22.
ـ مرتضى، مطهرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 30، (قم: صدرا، چاپ هفتم، 1377).
چــــــــــــــــــــــرا اســـلام ؟(2)
معارف
3ـ کتاب معصوم الهی
یکی از مهم ترین امتیازات اسلام بر دیگر ادیان، «کتاب آسمانی» آن است. قرآن مجید، از چند جهت بر کتاب های دیگر ادیان امتیاز دارد. برخی از این جهات عبارت است از:
1‌ـ3ـ کلام الهی؛ قرآن مجید کتابی است که تماماً از سوی خداوند، بر پیامبر(ص) نازل شده و تمام الفاظ و کلمات به کار رفته در آن، عیناً کلام الهی است. به دیگر سخن، اسلام تنها دینی است که مستقیماً کلام خدا را در دسترس بشر قرار می دهد و انسان را با سخن او آشنا می سازد؛ در حالی که دیگر ادیان، از چنین امر مهمی تهی بوده و حتی ادعای آن را ندارند.
دکتر موریس بوکای می نویسد: «فرق اساسی دیگر میان مسیحیت و اسلام ‌ـ در مورد کتاب های مقدس ‌ـ این است که مسیحیت متنی ندارد که از طریق وحی نازل شده و تثبیت گردیده باشد؛ اما اسلام قرآن را دارد که با ضابطه بالا می خواند.
قرآن بیان و گزاره وحیانی است که از طریق جبرئیل به محمد(ص) رسیده است. بر خلاف اسلام، اصول مذهبی مبتنی بر وحی در مسیحیت، بر پایه گواهی های متعدد و غیر مستقیم افراد انسانی استوار است و بر خلاف تصور بسیاری از مسیحیان، هیچ‌گونه قولی در دست نیست که واسطه نقل آن، یک شاهد عینی زندگانی عیسی(ع) باشد» .
توماس میشل ‌ـ استاد الهیات و کشیش مسیحی ‌ـ می نویسد: بر خلاف قرآن، کتاب مقدس مجموعه ای بین 66 تا 73 کتاب است که در طول 1500 سال تألیف شده و شمار بزرگی از مؤلفان ‌ـ که تاریخ نام بسیاری از آنها را فراموش کرده ‌ـ برای تهیه آن به عملیات پیچیده ای پرداخته اند.
او همچنین می گوید: «اصولاً مسیحیان نمی گویند خدا کتاب های مقدس را بر مؤلفان بشری املا کرده است؛ بلکه معتقدند او به ایشان برای بیان پیام الهی به شیوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبک نویسندگی ویژه هر یک، توفیق داده است».
میشل اشاره می کند که نویسندگان کتاب های مقدس، معصوم نبوده و دچار محدودیت های علمی و تنگناهای زبانی بوده و به رنگ زمان خود در آمده بودند و لاجرم خطاهایی نیز در کتاب مقدس به یادگار نهاده اند: «گاهی این نویسنده بشری، نظریات غلط یا اطلاعات اشتباه آمیزی دارد که اثر آن در متن کتاب باقی می ماند» .
رابرت ا. هیوم نیز می نویسد: «اسلام، از این جهت که متن مقدس آن صریحاً وحی خداوندی به یک فرد خاص ‌ـ بنیانگذار این دین ‌ـ است، در میان همه ادیان جهان منحصر به فرد است. در قرآن سخنگوی اصلی خداست…» .
2‌ـ3ـ تحریف‌ناپذیری؛ قرآن کتابی است تحریف ناپذیر که همواره اصالت و عصمت خود را در طی قرون حفظ و دست بشر را از دستبرد تحریف کوتاه کرده است؛ در حالی که هیچ یک از ادیان موجود، از این ویژگی برخوردار نیست. «عصمت» امری افزون بر اصل الهی بودن پیام قرآن است و برای آن می توان مراحل زیر را ذکر کرد:
1‌ـ2‌ـ3ـ عصمت از ناحیه نازل کننده (خداوند)؛
2‌ـ2‌ـ3ـ عصمت از ناحیه حاملان وحی و فرشتگان رساننده به پیامبر(ص) ؛
3‌ـ2‌ـ3ـ عصمت در دریافت وحی از سوی پیامبر(ص)؛
4‌ـ2‌ـ3ـ عصمت در ابلاغ وحی به مردم از سوی پیامبر(ص)؛
5‌ـ2‌ـ3ـ عصمت در بقا و استمرار تاریخی وحی در میان بشر تا پایان تاریخ.
به اعتقاد مسلمانان، کتاب های آسمانی نازل شده بر پیامبران پیشین نیز از نظر عصمت در چهار مرحله نخست با قرآن مجید همتا و همپ هستند؛ لیکن مرحله پنجم عصمت (تحریف ناپذیری ابدی در میان مردم) از اختصاصات قرآن است.
3‌ـ3ـ معجزه جاوید و سند رسالت؛ پیامبران برای اثبات رسالت خود، معجزه آورده اند؛ لیکن کتاب آسمانی آنها، غیر از معجزه و سند رسالتشان بوده است. اما قرآن خود معجزه است؛ یعنی هم کتاب رسالت است و هم برهان صدق آن. از طرف دیگر این کتاب معجزه ای جاودان و باقی و سندی زنده بر رسالت است که قرن ها و عصرها را در می نوردد و همگان را به تحدّی می طلبد. در حالی که معجزات پیامبران پیشین، فقط نزد حاضرین مشهود بوده و اثری از آن باقی نیست و جوامع بشری از مشاهده آن محرومند.
افزون بر آن کتاب آسمانی اسلام، امتیازات بیشماری از جهت محتوایی دارد که بررسی آنها مجالی فراخ تر می طلبد.
4ـ جامع بودن
از دیگر ویژگی های اسلام در برابر دیگر ادیان، جامع بودن آن است. اسلام برنامه تکاملی بشر تا پایان تاریخ را به ارمغان آورده است. جان دیون پورت می نویسد: «… قرآن مطابق تحقیقات کومب با انجیل فرق دارد؛ زیرا انجیل دارای مکتب و روش فقاهتی نیست؛ بلکه به طور کلی محتویات آن مرکب است از قصص و روایات و بیانات تحریض و ترغیب بشر در نشر عواطف و احساسات عالی و فداکاری و… ولی هیچ نوع عامل و رابطه منطقی جالب و جاذبی که این معانی را با یکدیگر ربط دهد، در انجیل وجود ندارد. از این گذشته قرآن مانند اناجیل نیست که فقط به عنوان میزان و شاخصی درباره عقاید دینی و عبادت و عمل درباره آن شناخته شده است؛ بلکه دارای مکتب و روش سیاسی نیز هست؛ زیرا تخت و تاج یا به تعبیر دیگر اساس دستگاه و سازمان سیاسی، روی این شالوده ریخته شده و هر نوع قانونی برای اداره امور کشور، از این منبع گرفته می شود. و بالاخره کلیه مسائل حیاتی و مالی با اجازه همین منبع و مصدر قانون گذاری، حل می شود.
5ـ نظام حقوقی اسلام
از جمله امتیازات انحصاری اسلام بر دیگر ادیان، نظام حقوقی اصیل آن است. این مسئله بسیاری از اندیشمندان غرب را به تحسین و اعجاب وا داشته است. اگر چه این مسئله در ذیل نظام رفتاری و بحث از «جامعیت اسلام» قابل بررسی است، لیکن به جهت اهمیت ویژه ای که دارد به طور مستقل مورد بررسی قرار می گیرد. اولین نکته قابل توجه، نقش بی بدیل اسلام در بنیان گذاری و توسعه حقوق بین الملل است.
مارسل بوازار پژوهشگر انستیتوی تحقیقات عالی حقوق بین الملل در ژنو، می نویسد: «در قرون وسطی هر وقت رکودی در قوانین مسیحیت روی می داد صاحب نظران از حقوق اسلامی استفاده می کردند. در قرن سیزده میلادی در چند دانشگاه اروپا، مبانی فقه اسلامی مورد پژوهش قرار گرفت. اگر فلسفه تأسیس دانش حقوق بین الملل را دگرگونی در روابط ملت ها و جلوگیری از تجاوز زورمندان و توانگران و برابری و برادری انسان ها بدانیم؛ باید اذعان کنیم که پیغمبر اسلام صلی الله علیه وآله بنیانگذار حقوق بین الملل بوده است».
اصول حقوق بشر در اسلام
حقوق بشر و یا حقوق بین الملل اسلامی دارای اصولی چند است؛ از جمله:
1. اصل حرمت و کرامت انسان؛
2. اصل عدالت، برابری و نفی تبعیض؛
3. اصل صلح و همزیستی مسالمت آمیز؛
4. اصل وفای به عهد؛
5. اصل تفاهم و رواداری؛
6. اصل مشارکت و همکاری های بین المللی؛
7. اصل حمایت از ملل تحت ستم و … .
اصول یاد شده در نگاه اندیشمندان غربی، مورد توجه قرار گرفته است. مارسل بوازار در مورد اصول همزیستی مسالمت آمیز و تفاهم می نویسد: «در مورد پیروان ادیان الهی باید گفت اصولاً اسلام، آنها را مورد حمایت خود قرار داده و امنیت کاملی در جامعه اسلامی دارند. آنان می توانند طبق دستورات دینی خود آزادانه عمل کنند، به خصوص که در قرآن نیز رعایت حقوق آنان توصیه شده است. این تساهل دینی در مسیحیت و یهود، مطلقاً وجود نداشته و به ویژه پیروان دین یهود، ناگزیر از انجام فریضه های بسیار سخت و توان فرسا بوده اند» .
وی می نویسد: «در دیانت یهود، برتری نژادی وجود دارد و در برادری مسیحیت، رابطه الهی بر جنبه های عملی آن در زندگی اجتماعی غلبه یافته و در شرایط امروز قابل اجرا نیست. اما در دیانت اسلام این افراط و تفریط به چشم نمی خورد… این تفکر که از قرآن نشأت می یابد، به دیانت اسلام سودای جهانشمولی می بخشد. اسلام به دنبال ساختن جهانی است که همه مردم ‌ـ حتی آنان که به دین سابق خویش وفادار مانده اند ‌ـ با تفاهم، همکاری، برادری و برابری کامل زندگی کنند».
6ـ خاتمیت
اسلام دین خاتم است و این خاتمیت، ارکان و لوازمی دارد؛ از جمله:
1‌ـ6. نسخ شرایع پیشین؛ هر پیامبری که شریعتی به ارمغان آوَرْد، شریعت پیشین را نسخ کرد و اسلام ‌ـ به عنوان آخرین شریعت و برنامه کامل سعادت بشر از سوی خداوند ‌ـ ناسخ همه شریعت های پیشین است.
2‌ـ6. نسخ ناپذیری؛ دین و شریعت اسلامی به لحاظ خاتم بودنش، از پایایی و ماندگاری برخوردار است. این دین هرگز نسخ نخواهد شد و شریعت دیگری جایگزین آن نمی شود.
3‌ـ6. همگانی بودن؛ لازمه ناسخ بودن و پویایی اسلام، آن است که این دین، بدیل ناپذیر، همگانی و یگانه پرچمدار دعوت به سوی توحید و وحدت بخش همه آدمیان تحت لوای توحید و یگانه شریعت و قانون سعادت آفرینِ خداوند باشد. ویژگی های دیگری نیز در باب جاذبه های اسلام و امتیازات معارف آن وجود دارد که به جهت اختصار از ذکر آنها خودداری می شود.
7ـ نفی نیست انگاری
یکی از امتیازات اساسی اسلام، در برابر برخی از دیگر ادیان به ویژه مسیحیت، پیراستگی آن از درون مایه های نیست انگارانه و نفی زمینه گرایش به نیهیلیسم (نیست انگاری) است. به تعبیر پروفسور فلاطوری، در اسلام عنصری یافت نمی شود که بهانه به دست نیست انگاری چون نیچه دهد تا در این حوزه فرهنگی، حکم به نیست انگاری کند. توضیح اینکه نیچه؛ نیهیلیسم را مفهومی دو پهلو می داند که یکی از وجوه آن نیست انگاری به معنای قدرت روح و به تعبیر وی «نیهیلیسم فعال» است و دیگری نیست انگاری به معنای سقوط و زوال قدرت روح (نیهیلیسم منفعل) . نیست انگاری منفعل، از تباه شدن قوه خلاّقه و از بی هدفی و آنچه معنای حیات و ارزش های واقعی را تشکیل می دهد، ناشی می شود .
نیهیلیسم فعال، بر ملا کننده بیهودگی مطلق و به تعبیر دیگر افشاگر نیهیلیسم منفعل است. نیست انگاری منفعل، به گذشته فرهنگ مغرب زمین تعلق دارد و بنیاد آن از نظر نیچه، تصور متافیزیکی افلاطونی و باور دینی مسیحیت است. عمده ترین عنصر مسیحی ‌ـ افلاطونی مورد توجه وی، نگاه منفی به جهانی است که ما در آن زندگی می کنیم. باور افلاطونی و ایمان مسیحی، این جهان را که ما در آن زندگی می کنیم، جهانی خیالی و ساختگی، غیر واقعی و دروغین و بد و زشت می پندارد . او مسیحیت را مذهبی نیست انگارانه می خواند و می گوید: آری، نیست انگاری و مسیحیت هم قافیه اند و نه تنها هم قافیه که برازنده هم هستند.
در مقابل، دو عنصر اساسی در تعالیم اسلامی وجود دارد که راه را بر بسیاری از انتقادات وارد بر مسیحیت و یهودیت ‌ـ از جمله این نگرش نیچه ‌ـ می بندد. آن دو عنصر عبارت است از: 1. یکتا پرستی مطلق که مضمون و محتوای اصلی ایمان دینی اسلام را تشکیل می دهد. 2. نگرش مثبت به جهان به عنوان اصل و مبنای حیات.
در این نگرش، پیامبر، دارای ذات و قلمروی الهی ‌ـ به معنای قلمروی حقیقی و واقعی که در برابر جهان غیر واقعی و در مقابل جهان ظاهر قرار گرفته است ‌ـ نمی باشد. در دین اسلام بین جهان بود و نُمود، انفصال نیست و جهان نمود، به اندازه جهان بود، واقعی است. بنابراین تعالیم اسلام بهانه به دست کسی نمی دهد تا بر آن انگ نیست انگاری زند و همین مسئله باعث می شود که نیچه نیز در ضمن نفی مسیحیت ‌ـ به عنوان مذهبی نیست انگارانه که حیات را نابود می سازد و علم و فرهنگ را به تباهی می کشاند ‌ـ از اسلام تعریف و تمجید کند.
او می نویسد: «مسیحیت، ما را از ثمرات تمدن عهد باستان و بعدها از دستاوردهای تمدن اسلامی محروم کرد. فرهنگ و تمدن اسلامی در دوران حکمرانان مسلمان اندلس ‌ـ که در اساس با ما خویشاوندتر از یونان و روم بوده و در معنا و مفهوم و ذوق و سلیقه گویاتر از آنها است ‌ـ، لگدمال شد؛ چرا این تمدن لگدمال شد؟ برای آنکه اصالت داشت… برای آنکه به زندگی آری می گفت…» .
8ـ عدم حاجت به عصری کردن دین
نبود نص الهی در ادیان دیگر و تعارض آموزه های کتب مقدس با ره آوردهای علمی و حاجات عصری، اندیشمندان و متألهان غرب را بر آن داشت که به عصری کردن دین، روی آورند؛ زیرا نه چشم پوشی از دستاوردهای نوین علمی و نیازهای عصری امکان پذیر می نمود و نه با تعارض می توان زیست و نه متون مقدس از چنان اعتبار و وثاقت و درونمایه ای بر خوردار بود که بر علم پیشی گیرد. از این رو یا باید با دین معارض عقل و علم، خداحافظی کرد و یا برای جمع بین دینداری و زیستن در زمان حال، دین را به رنگ زمانه درآورد و این گزینه مقبول اندیشمندان غربی شد.
منظور از عصری کردن دین، جایگزین ساختن دین یا کتاب های آسمانی جدید و تغییر پیاپی آنها، همگام با تحولات عصری نیست؛ بلکه تغییر فهم و ارائه قرائت های گوناگون از دین به تناسب تحولات فکری، فرهنگی و تاریخی است.
به عبارت دیگر، اگر کتاب مقدس سخن خدا نباشد و نویسندگان آن برداشت خود از پیام الهی را نگاشته باشند، ‌ـ برداشتی که تابع فرهنگ زمان و علوم و دانسته های آن زمان بوده و عاری از خطا و اشتباه نمی باشد ‌ـ هیچ دلیل منطقی بر تعبّد در برابر نص نخواهد ماند و هر کس می تواند دین را مطابق پسند و فرهنگ حاکم بر زمان خود ‌ـ بدون داوری و سنجش کتاب مقدس ‌ـ فهم و تفسیر کند؛ زیرا آنچه در کتاب مقدس است، کلام مستقیم الهی نیست؛ بلکه فهمی از آن است، بدون آنکه نویسنده آن و فهم او از پیام خدا، برتر از فهم انسان امروزی باشد.
چنین چیزی در نهایت به آنارشیزم معرفتی خواهد انجامید و راه هرگونه ارزش داوری در باب بسیاری از برداشت های گوناگون را مسدود خواهد ساخت؛ زیرا در اینجا نه می توان «نص محور» بود و نه «مؤلف محور» ، زیرا نصی الهی وجود ندارد و آنچه هست تفاسیر و تجربه های مؤلفان بشری است، و چون نص الهی در میان نیست، راهی به سوی فهم مراد شارع نیز وجود ندارد. پس تنها یک راه می ماند و آن «مفسّر محوری» است. بنابراین، دین امری کاملاً شخصی و عصری می شود؛ زیرا چنین دینی، چیزی جز معرفت دینی و برداشت مفسر نیست و هیچ نص و متن نهایی وجود ندارد که بتوان معرفت دینی را با آن موزون کرد و مورد سنجش قرار داد.
اما در اسلام، مسئله کاملاً برعکس است. در دسترس بودن متن وحی، جامعیت دین، هماهنگی اسلام با علم و عقل، اجتهاد زنده و پویا، هماهنگی دین با فطرت ثابت بشری، وجود قوانین ثابت برای نیازهای ثابت و قوانین متغیر برای نیازهای متغیر و بسیاری از عوامل دیگر، حاجت به عصری شدن و لجام گسیختگی در تفسیر دین را مسدود می سازد. آنچه در اینجا لازم است تنها شناخت نیازهای نو شونده در طول زمان و عرضه آنها بر منابع دینی و گرفتن پاسخ از دین بر اساس متدلوژی فهم دین است. اگر چه در این عرصه نیز گاه برداشت های متفاوتی رخ می نماید؛ اما چند تفاوت اساسی در اینجا وجود دارد؛ از جمله:
1. وجود برداشت های متفاوت، تنها در پاره ای از آموزه های دینی؛ یعنی، برخی از امور ظنی است نه همه آنها و شامل امور یقینی و ضروری نمی شود.
2. نص معتبر و خدشه ناپذیری وجود دارد که ملاک و معیار سنجش است و لاجرم هرگز به آنارشیزم معرفتی نمی انجامد.
افزون بر آنچه گذشت امتیازات دیگری برای اسلام قابل شمارش است؛ از جمله: مورد بشارت انبیای پیشین بودن و اعتبار پذیری ادیان الهی و پیامبران پیشین از اسلام و… که به جهت اختصار از بررسی آنها خودداری می شود.
… پایان
پی‌نوشت‌ها:
ـ نگا: توماس، میشل، کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، (قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول 1377)، صص 23 و 24.
ـ همان، ص 26.
ـ همان، ص 27.
ـ همان، ص 27.
ـ بقره/ 176؛ نساء/ 122 و….
ـ شعراء/ 193.
ـ نجم/ 3 و 4؛ تکویر/ 19‌ـ23، بینه/ 2.
ـ همان.
ـ فصلت/ 42؛ حجر/ 9، واقعه/ 77.
ـ این مسئله نشان مى دهد که اعتبار کتب آسمانى و ادیان پیشین نزد مسلمانان بسیار بالاتر از آن است که مدعیان پیروى از آن ادیان ادعا مى کنند. بهترین گواه این مطلب سخنانى است که از توماس میشل درباره عهدین بیان شد.
ـ جان، دیون پورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمدصلى الله علیه وآله و قرآن، ترجمه غلامرضا سعیدى (قم: دارالتبلیغ اسلامى، بى تا) ص 99.
ـ مترجم کتاب در پاورقى آورده است: «مردم بى خبرى که حتى در همین کشور اسلامى تصور مى کنند دین از سیاست جداست، بخوانند و متنبه شوند که دستگاه تبلیغات اسلامى غیر از ادیان منسوخ است و چقدر تأسف آور است که یک نفر محقق خارجى این معنا را کاملاً درک کرده و توضیح دهد؛ ولى کسانى که خود را مسلمان معرفى مى کنند به تقلید کورکورانه از خارجیان مغرض، چه یاوه سرایى هایى مى کنند»همان، صص 100 ‌ـ 99).
ـ Boizard, Marcell A.
ـ مارسل، بوازار، اسلام در جهان امروز، ترجمه د.م.ى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361)، ص 270.
ـ براى آگاهى بیشتر نگا: الف. عبدالکریم، سلیمى، نقش اسلام در توسعه حقوق بین الملل، (قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1382)؛ ب. زین العابدین، قربانى، اسلام و حقوق بشر، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ پنجم 1375)؛ ج. مارسل، بوازار، انسان دوستى در اسلام، ترجمه محمد حسین مهدوى، (تهران: توس، 1362).
ـ همان، ص 107.
ـ مارسل، بوازار، اسلام و حقوق بشر، ترجمه دکتر محسن مؤیدى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1358)، ص 106.
ـ این قسمت عمدتاً از مقاله «فرهنگ شرقى ‌ـ اسلامى و نیست انگارى غربى» نوشته پروفسور «عبدالجواد فلاطورى» استفاده شده است که توسط آقاى خسرو ناقد، از زبان آلمانى به فارسى ترجمه گردیده و در روزنامه شرق (فرهنگى)، شماره 262 ‌ـ 3 به تاریخ 21 و 22، مرداد 1383، ص 6 چاپ شده است.
نام اصل مقاله عبارت است از:
konnte die islamisch‌ـ morenlaendische kultur zu einem dem abendlaen dischen
nihilismus aehnelnden nihilismus fuehrer?
ـ Nihilismus (Nihilism(.
ـ Nietzche.
ـ ارجاعات این قسمت به «مجموعه آثار» نیچه به زبان آلمانى از سوى نویسنده مقاله است. همه ارجاعات با ذکر شماره مجلد و شماره صفحه آمده است. نام و مشخصات اصلى مجموعه آثار نیچه عبارت است از:
(Neitzche’ werke. Leipziq 1091)
ـ همان، ج 15، صص 651 و 851.
ـ همان، ج 16، صص 563 فصل47 آیه7 و نیز: ج 5، ص 572.
ـ همان، ج 15، ص 852.
ـ کنایه نیچه به هم قافیه بودن واژه هاى آلمانى nihilist und christ است.
ـ این جمله ناظر به تفکیک قلمرو مسیح از حکومت این جهان در آیات انجیل است که نخستین بذر سکولاریسم و جدا انگارى دین از دنیا را در جهان مسیحى افشانده است. نگا: انجیل متى، باب 22، آیه 21؛ لوقا، باب 20، آیه 25، یوحنا، باب 19، آیه 36.
ـ همان، ج 8، ص 703.
ـ Epistemic Anarchism.
ـ Evaluation.
ـ Text Oriented.
ـ Author Oriented.
ـ Interpreter Orientation.
ـ Interpreter Orientation.
ـ جهت آگاهى بیشتر در این زمینه به منابع زیر رجوع کنید: الف. میرمصطفى، تامر، بشارت هاى کتب مقدس، ترجمه بزرگ کیا، (قم: دلیل، چاپ اول 1379)؛ ب. جعفر، سبحانى، احمد موعود انجیل؛ نیز: منشور جاوید، ج 6 (تفسیر موضوعى)، (قم: توحید، چاپ اول، 1375)، صص 22 ‌ـ 13؛ پ. انجیل برنابا، ترجمه حیدر قلیخان قزلباش (سردار کابلى)، (بى جا، بى چا، دفتر نشر الکتاب، 1362)؛
ت. داود، عبدالاحد، محمد فى کتاب المقدس، (قطر: دارالضیاء، للنشر و التوبیع، 1985م)؛ ث. محمد صادق، فخر الاسلام، انیس الاعلام فى نصرة الاسلام، (تهران: مرتضوى، 1351)؛ ج. موریس، بوکاى، عهدین، قرآن و علم، ترجمه حسن حبیبى: (تهران: حسینیه ارشاد، بى چا، بى تا)، صص 151 ‌ـ 145؛ د. عبدالرحیم، سلیمانى اردستانى، درآمدى برالهیات تطبیقى اسلام و مسیحیت،( قم: طه، 1382، چاپ اول).
چـــرا تشــیّع؟(1)
در جستجوی چیستی و چرایی تشیع ابتدا نکاتی مقدماتی تقدیم می‌گردد و آنگاه به بررسی ماهیت تشیع، خاستگاه آن، پاره‌ای از مستندات دینی و امتیازات آن در برابر دیگر فرقه‌ها خواهیم پرداخت:
یک) ملاک مسلمانی:
شاخص و ملاک اصلی مسلمان‌بودن و شرط رستگاری امت ختمیه از نظر قرآن مجید عبارت است از ایمان به خدا و رسول و هر آنچه بر پیامبر نازل شده است، همراه با پیروی بی‌قید و شرط از فرامین و دستورات خدا و پیامبر. این مسئله به گونه‌های مختلف در قرآن مجید مورد تأکید قرار گرفته است. پاره‌ای از آیات قرآن در این باره عبارت است از:
1ـ لزوم پیروی از خدا و پیامبر:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ؛ ای مؤمنان خدا و پیامبر را فرمان برید»؛ «مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛ آنچه را که پیامبر به شما عرضه کرد برگیرید و آنچه را نهی کرد فرو گذارید.»
2ـ مرجعیت نهایی خدا و پیامبر:
«… فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ؛ پس اگر در چیزی اختلاف کردید آن را به خدا و پیامبر عرضه کنید».
3ـ اطاعت از پیامبر مساوی با اطاعت از خداست:
«مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ؛ هر کس پیامبر را اطاعت کند همانا خدا را فرمان برده است.»
4ـ بنیاد وحیانی سخن پیامبر:
«وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلا وَحْیٌ یُوحَى؛ و او (پیامبر) از خود سخن نمی‌گوید، آنچه می‌گوید همه وحی است که به او فرو فرستاده شده است.»
اطلاق آیات یاد شده و همسنگ بودن اطاعت خدا و پیامبر، به علاوه خاتمیت آیین آن حضرت، هر یک به تنهایی دلالت بر جاودانگی و همیشگی‌بودن لزوم اطاعت از پیامبر دارد. بنابراین همانگونه که مسلمانان در زمان حیات پیامبر(ص) موظف به پیروی از فرامین ایشان بوده‌اند، پس از رحلت آن حضرت نیز باید مسیر خود را دقیقاً بر اساس آنچه ایشان ترسیم نموده و به آن راهنمایی و سفارش فرموده‌ تنظیم کنند.
دو) افتراق امت:
امت اسلامی پس از پیامبر(ص) به علل مختلفی به گروه‌ها و فرقه‌های مختلفی تقسیم شدند؛ نخستین و عمده‌ترین آنها تقسیم به دو گروه شیعه و سنی است. تشیع یا «مکتب اهل بیت» به دلیل توصیه‌های مکرر پیامبر اسلام(ص) پس از رحلت آن حضرت در کنار قرآن و سنت پیامبر بر افضلیت، اعلمیت و عصمت اهل بیت و لزوم تبعیت از آنان تأکید می‌ورزد. از نظر شیعه، امامت امت پس از پیامبر بر عهده امامان معصوم(ع) است که همگی از اهل‌بیت پیامبرند و به وسیله نص به امت اسلامی معرفی شده‌اند، اولین آنان حضرت علی(ع) و آخرین آنها حضرت مهدی(عج) است که به اعتقاد همة مسلمانان منجی نهایی بشریت و عدالت گسترجهانی است. در مقابل تسنن و به تعبیر دیگر «مکتب خلفا» هرگونه وابستگی امامت به نص و نیز شرط بودن عصمت در آن را انکار نموده و امامت را امری زمینی و نامشروط به عصمت می‌داند. در نظر این گروه، پس از پیامبر کسی دارای مقام عصمت و علم لدنی نیست. در عین حال آنان سنت و سیرة خلفای راشدین و عمل اصحاب را همسنگ سیره معصومین می‌انگارند و پس از قرآن و پیامبر بر سنت خلفا تأکید می‌ورزند. بنابراین مرجع و حجت وضعی شرعی نزد شیعه عبارت است از: «قرآن + سیره پیامبر + سیره اهل بیت(ع)» و نزد اهل سنت عبارت است از: «قرآن + سیره پیامبر + سیره خلفای راشدین و عمل اصحاب» بنابراین تفاوت این دو گروه منحصراً در رهبری سیاسی پس از پیامبر نیست، بلکه حجت و مرجع معتبر دینی نیز یکی از وجوه اساسی تمایز آن دو است.
سه) عدم تکثر حقانیت:
چنانکه گذشت حقانیت همه ادیان در عرض یکدیگر مردود است، اما حقانیت فرقه‌های مختلف در درون دین حق چطور؟ آنچه به حکم خرد و نصوص دینی می‌توان گفت این است که مذاهب فرقه‌های گوناگون اسلامی در اصول مشترکشان همه بر حقند، اما در وجوه اختلافی نمی‌توان همه را حق انگاشت؛ چرا که چنین چیزی به تناقض و یا نسبیت حقیقت می‌انجامد. در مَثَل استناد امامت به نص و شرط بودن عصمت در آن یا درست است و یا نادرست؛ اگر درست است حق با طرفداران این انگاره است و در غیر این صورت مخالفان آن بر حقند. در روایات متعددی که فرق مختلف اسلامی از پیامبر اعظم(ص) نقل کرده‌اند نیز خبر داده شده است که امت به بیش از هفتاد فرقه تقسیم خواهد شد و در این میان تنها یک فرقه اهل نجات و رستگاری است.
چهار) سنجه‌های حقانیت:
برای شناخت حقیقت و صراط مستقیم هدایت در میان فرقه‌های مختلف سنجه‌های خردپذیری وجود دارد؛ و هر کسی موظف است با دقت و اخلاص و پیراسته از هرگونه تعصب‌ و لجاجت در پی تحری حقیقت برآید و بر اساس ادله روشن در برابر آن تسلیم و انقیاد ورزد. عمده‌ترین سنجه‌های حقانیت عبارتند از:
1ـ اصالت و قوت استنادپذیری به منابع اولیه دینی.
2ـ صیانت‌پذیری حداکثری:
یعنی دارا بودن عوامل و سازوکارهایی که بیشترین توانایی را در جهت حفظ خلوص و سلامت دینی و بازداری از انحراف، به ویژه در خطوط اساسی دین فراهم آورد. از جمله این عوامل عبارت است از پیشوایان و راهنمایانی که در علم و عمل تجسم اعلای دین و جلوه حقایق آن باشند.
3ـ عدم ابتلا به تناقض و تعارض درونی.
4ـ عقلانیت، اعتدال، جامع‌نگری و دوری از تعصب‌ها و افراط‌ و تفریط‌های دین‌سوز و خردستیز.
5ـ استقبال از پرسش‌های بشر از دین و توان پاسخگویی هر چه بهتر و بیشتر به مسائل پیچیده و غامض دینی و مذهبی.
پنج) اصل راهبردی پیامبر(ص)
پیامبر اعظم(ص) همواره در طول حیات شریف خود نسبت به آینده امت و چگونگی استمرار حیات دینی آن اهتمام ورزیده و به گونه‌های مختلف درباره آن سخن گفته ‌است. راهبرد اساسی تعیین شده توسط آن حضرت که به صراحت و تکرار از آن سخن گفته‌ و همة فرق اسلامی در معتبرترین کتب روایی خود آن را نقل کرده‌اند «راهبرد پیروی از ثقلین» یعنی قرآن و اهل بیت است. تأکیدات آن حضرت و نحوه سخن گفتن در این‌باره به گونه‌ای است که کمترین تردیدی بر کسی باقی نمی‌گذارد. با توجه به نقل گسترده این حدیث در منابع اهل سنت اکنون به ذکر آن از همان منابع بسنده می‌کنیم.
در صحیح مسلم آمده است که پیامبر فرمود: «ای مردم!‌ همانا من بشری هستم که نزدیک است پیک الهی مرا رسد و من دعوت حق را اجابت کنم پس در میان شما دو چیز گرانبها می‌گذارم: اول آنها کتاب خدا که در آن هدایت و نور است پس به آن چنگ زنید و تمسک جویید… و دیگری اهل بیتم». در مسند احمد حنبل آمده است: «همانا من در میان شما دو جانشین قرار می‌دهم که یکی عظیم‌تر از دیگری است: کتاب خدا، ریسمان کشیده شده مابین آسمان و زمین و عترت خود یعنی اهل بیتم. این دو از یکدیگر جدایی‌ناپذیرند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند». در صحیح ترمذی از پیامبر نقل شده است: «ای مردم!‌ در میان شما چیزی می‌گذارم که اگر به آن تمسک کنید، هرگز گمراه نخواهید شد، آن دو عبارتند از: کتاب خدا و عترتم».
از این سخن پیامبر(ص) چنین نتیجه می‌گیریم:
1ـ گرانبها بودن اهل بیت:
ابن حجر مکی می‌نویسد: «رسول خدا(ص) قرآن و عترت را ثقلین نامید «ثَقَل» هر چیز گرانبها و پر ارج را گویند و کتاب و عترت این گونه‌اند؛ زیرا هر یک از آن دو گنجینه علوم لدنی و اسرار و حکمت‌های الهی‌اند. از این‌رو پیامبر مردم را به پیروی از آن دو فراخوانده و سفارش نموده است.»
2ـ عصمت و حجیت اهل بیت
قرار دادن قرآن و اهل بیت در کنار یکدیگر و تأکید بر لزوم پیروی و انفکاک ناپذیری آن دو آشکارا بر عصمت اهل بیت(ع) دلالت دارد؛ چرا که قرآن کتاب معصوم خداست و ابتلا به هر گناه و آلودگی انفکاک و جدایی از قرآن می‌باشد و هماهنگی و انطباق کامل با کتاب معصوم الهی مساوی با عصمت است. استاد توفیق ابو اعلم نویسنده و دانشمند مصری می‌نویسد: «پیامبر اهل بیت خود را به کتاب عزیز خداوند مقرون ساخته است، کتابی که هرگز در او باطل نفوذ نخواهد کرد و هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد. واضح است که صدور هر نوع مخالفت با احکام دین افتراق و جدایی از قرآن محسوب می‌گردد، در حالی که پیامبر(ص) خبر از عدم جدایی این دو داده است. از همین رو، حدیث دلالتی آشکار بر عصمت اهل بیت دارد. و پیامبر(ص) که این حدیث را در مواقف بسیاری ذکر کرده در پی این هدف است که امت خود را صیانت کرده و آنان را سفارش به استقامت بر تمسک به این دو نموده تا در امور مختلف ـ اعم از اعتقادات و فروع ـ به ضلالت و گمراهی گرفتار نشوند…» آیت الله مکارم شیرازی نیز بر آن است که: «اهلبیت(ع) معصومند، زیرا جدایی پذیر بودن آنها از قرآن از یک سو، و لزوم پیروی بی‌قید و شرط از آنان از سوی دیگر، دلیل روشنی بر معصوم بودن آنها از خطا و اشتباه و گناه است، چرا که اگر آنها گناه یا خطایی داشتند از قرآن جدا می‌‌شدند، و پیروی از آنان مسلمانان را از ضلالت و گمراهی بیمه نمی‌کرد و اینکه می‌فرماید با پیروی از آنان در برابر گمراهی‌ها مصونیت دارید، دلیل روشنی بر عصمت آنهاست.»
3ـ پایندگی تا قیامت
تعبیر به جدایی‌ناپذیری تا حوض کوثر نشانگر این است که پیامبر درصدد تعیین یک استراتژی جاودانه و دائمی برای امت بوده و نشانگر آن است که همواره هادیان و پیشوایانی از اهل بیت در میان امت وجود دارند. ابن‌حجر آورده است: « این حدیث نشانگر وجود کسانی از اهل بیت همراه قرآن است که همچون قرآن شایستگی تمسک و پیروی تا قیامت را دارا باشند…» آیت الله مکارم شیرازی نیز می‌نویسد: «این به خوبی نشان می‌دهد که در تمام طول تاریخ اسلام فردی از اهلبیت(ع) وجود دارد، و همان‌گونه که قرآن همیشه چراغ هدایت است، آنها نیز همیشه چراغ هدایتند. پس باید کاوش کنیم و در هر عصر و زمان آنها را پیدا کنیم».
4ـ لزوم پیروی از هر دو
اینکه پیامبر(ص) فرمود: تا به آن دو چنگ زنید گمراه نخواهید شد. و برخی از دیگر تعابیر آن حضرت، لزوم پیروی از هر دو را نمایان ساخته و هر حرکت و شعاری که به گسست آن دو انجامد را انحرافی و ضلالت بار معرفی می‌کند. علامه مناوی می‌گوید: «در این حدیث اشاره، بلکه تصریح به این است که قرآن و عترت دو قلویی را می‌مانند که رسول خدا(ص) آن دو را پس از خود معرفی فرموده و از امت خواسته است که به خوبی با آن دو برخورد نموده و آنها را برخود مقدم دارند و در دین خود به آنها چنگ زنند.»
نکات دیگری نیز از حدیث ثقلین قابل استفاده است که به جهت اختصار از ذکر آنها خودداری می‌شود. آنچه در اینجا اهمیت ویژه دارد این است که پیامبر برای همیشه امت را به پیروی از قرآن و عترت فراخوانده و هدایت و بازداری امت از انحراف را در گرو این مسئله دانسته‌اند. نیز پیامبر(ص) اهل بیت(ع) را همچون کتاب الهی معصوم و مصون از هر کژی و ناراستی دانسته و بر آن شده‌اند که برای همیشه هادیانی از اهل بیت در کنار قرآن برای راهنمایی امت وجود دارند.
شش) کیستی اهل بیت(ع)
پیامبر(ص) در مواقع مختلف «اهل بیت(ع) و امامان ایشان را معرفی کرده‌اند. عمر بن خطاب از پیامبر(ص) پرسید آیا باید به همه اهل بیت تمسک کنیم؟ پیامبر(ص) فرمود: «خیر بلکه به اوصیای اهل بیتم: اول آنها برادر و وزیر و وارث و خلیفه‌ام در میان امت و آن کسی که ولیّ هر مؤمنی است؛ (امام علی(ع)) پس از او فرزندم حسن، و بعد از او فرزندم حسین است، آنگاه نه نفر از فرزندان حسین، یکی پس از دیگری…» در بسیاری از مجامع روایی اهل سنت روایاتی مشاهده می‌شود که پیامبر(ص) بر جانشینی دوازده خلیفه تصریح نموده‌ است که جز بر امامان دوازده‌گانه اهل بیت(ع) قابل انطباق نمی‌باشد. پاره‌ای از این روایات عبارتند از:
1. «کار مردم پیوسته می‌گذرد تا آنکه دوازده مرد بر آنان فرمان برانند».
2. «شمار جانشینان من به تعداد نقبای موسی (12) است».
3. «تا وقتی که دوازده خلیفه و جانشین بر شما حکومت کنند، دین پیوسته برپاست».
4. «همواره کار این امت پابرجاست تا دوازده خلیفه و جانشین بر آنان بگذرند که همگی از قریشند».
5. بر این امت دوازده خلیفه حکومت خواهند کرد، به عدد نقبای بنی‌اسرائیل».
6. امام علی(ع) در توضیح انحصار امامت در قریش می‌فرماید: امامان از قریش، تنها از نسل هاشم هستند و امامت بر غیر آنان شایسته نیست…».
7. «الائمة بعدی اثنی عشر، تسعة من صلب الحسین و التاسع مهدیهم» نظیر این روایات را ـ که از اهل سنت در مورد تعداد ائمه(ع) وارد شده است ـ می‌توان در سایر منابع مطالعه کرد.
8. در روایات سفیان بن عینیه به نقل ینابیع المودة از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است: «همواره دین پایدار است تا آنکه قیامت به پا شود یا بر شما، دوازده خلیفه حکم رانند که همة آنان از بنی‌هاشمند».
9. امام الحرمین جوینی از ابن عباس از پیامبر(ص) نقل می‌کند که فرمود: «من سرور پیامبرانم و علی سرور اوصیا. اوصیای بعد از من دوازده نفرند، اولشان علی است و آخرشان مهدی».
10. ابن عباس از پیامبر(ص) نقل کرده که فرمود: «جانشینان و اوصیای من و حجت‌های خدا بر خلق پس از من دوازده نفرند، اولشان برادرم و آخرشان فرزند من است». پرسیده شد: برادرتان کیست؟ فرمود: علی‌ابن ابیطالب. پرسیده شد: فرزندتان کیست؟ فرمود: مهدی، همان کسی که زمین را پر از عدل و داد کند، همانگونه که پر از ظلم و جور شده است…»
بنابراین با نصوصی که از پیامبر اکرم در مورد تعداد ائمه وارد شده و اهل سنت و شیعه آن را نقل کرده‌اند، حقانیت شیعه اثبات می‌شود. اضافه بر آن در مورد امامت ائمه دوازده‌گانه ـ‌ چه به صورت دسته جمعی و چه به صورت فرد به فرد ـ نصوص خاص وارد شده و هر یک از امامان امام بعد از خود را معرفی کرده است.
به فضل الهی برآنیم تا در ادامه پاره‌ای از امتیازات مکتب اهل‌بیت(ع) را بر اساس سنجه‌های حقانیت بازکاویم.
پی‌نوشت‌ها:
ـ محمد/ 33، نیز بنگرید؛ نساء/ 59؛ تغابن/ 12؛ مائده/ 92؛ آل عمران/ 32؛ انفال/ 1و 20و 24و 27؛ حجرات/ 1.
ـ حشر/ 59.
ـ نساء/ 59.
ـ نساء/ 80.
ـ نجم/ 30.
ـ حدیث ثقلین، منزلت بلندی در ادبیات اسلامی دارد این حدیث که در قطعیت صدوری و وضوح دلالی آن خدشه‌‌ای وارد نیست توسط 341 نفر از راویان صحابه و 19 تن از تابعان نقل شده است. در قرون مختلف نیز ده‌ها راوی از محدثین شیعه و سنی به نقل آن پرداخته و در صحاح و مسانید اهل سنت جایگاه ویژه‌ای یافته است، همچنین تک نگاشتهای بسیار مفصلی توسط عالمان و اندیشمندان شیعه پیرامون آن به نگارش در آمده است. از جمله میرحامد حسین لکنهوی بخش زیادی از کتاب عبقات‌الانوار را به بررسی این حدیث شریف اختصاص داده است.
ـ «الا یا ایها الناس فانما انا بشر یوشک انها یأتی رسول ربی فأجیب و انی تارک فیکم ثقلین اولهما کتاب الله فیه الهدی و النور فخذوا بکتاب الله و استمسکوا به… و اهل بیتی (صحیح مسلم باب فضائل علی بن ابیطالب؛ مسند احمد 4/366، سنن دارمی 2/431، سنن بیهقی 2/148 و 7/30، الطماوی، مشکل الآثار 4/368.
ـ «انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الاخر: کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی و لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما» ترمذی 13/201، اسدالغابة 2/12 در شرح حال امام حسن(ع) و الدر المنثور ذیل آیه مودت.
ـ ترمذی، 5/621.
ـ ابن حجر، الصواعق المحرقه، ص 90.
ـ مکارم شیرازی، فاطمة الزهرا، ص 75.
ـ آیت الله مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 9، ص 75 و 76.
ـ الصواعق المحرقه، ص 149.
ـ مکارم شیرازی، همان.
ـ فیض الغدیر، ج 2، ص 174.
ـ علی اصغر رضوانی، شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، ج 2، ص 95- 118.
ـ فرائد السمطین، ج 1، ص 317.
ـ صحیح مسلم به شرح نووی، ج 12، ص202.
ـ کنزالعمال، ح 14971.
ـ صحیح مسلم، ج 6، (کتاب الاماره)، صحیح بخاری، ج 4، ص 165.
ـ منتخب کنزالعمال، ج5، ص 338.
ـ همان.
ـ نهج البلاغه، خطبه 142.
ـ کفایة الاثر، ص 23. (به نقل از موسوعه الامام علی ابن ابیطالب، ج 2، ص 48).
ـ ر.ک: الف. ینابیع الموده، ص 2، 44؛ ب. البدایه و النهایه، ج 6، ص3. 247؛ پ. سنن ابن ماجه، ج4، 4085/1367. ت. مسند احمدبن حنبل، ج 5، ص 645/183. ث. سنن ابی داود، 107/4.
ـ ینابیع الموده، ج 3، باب 77.
ـ فرائد السمطین، ج2، ص 312.
ـ همان. روایات متعدد دیگر نیز در این باب وجود دارد، بنگرید: معالم المدرستین، ج1، ص 333 و…
ـ برای آگاهی بیشتر بنگرید: الف. امامان دوازده نفرند، علامه عسگری؛ ب. منتخب الاثر فی الامام الاثنی عشر
چــــــــرا تـــشیّــع؟(2)
امتیازات شیعه
1ـ اصالت در خاستگاه
تشیع اصیل‌ترین جریان همراه با ظهور اسلام، مدافع مسلمات دین حنیف، مولود طبیعی آن و مورد تأیید پیامبر اسلام است. علامه طباطبایی می‌نویسد: «حقیقت این است که شیعه طایفه‌ای از مسلمین است که به واسطة مخالفت‌هایی که از اکثریت، نسبت به مسلمات کتاب و سنت مشاهده کرده، در مقام اعتراض و انتقاد برآمده و به ملازمت مسلمات کتاب و سنت برخاسته و دعوت کرده است… غرض آنها از این انتقاد، دفاع از یک دسته نصوص مسلمه‌ای بود که به موجب آنها، ولایت عموم مسلمین به دست امیرالمؤمنین علی (ع) سپرده شده بود؛ نصوصی که به موجب آنها اهل بیت پیغمبر، پیشوایان دین و مرجع جمیع شئون علمی و عملی اسلام معرفی شده بودند و همین نصوص هم‌اکنون نیز به نحو تواتر در دست فریقین ـ اهل سنت و شیعه ـ موجود می‌باشد.»
شواهد و قرائنی که شیعه پیرامون خاستگاه خود به ویژه تأیید آن از سوی پیامبر و بنیانگذار آیین اسلام به دست داده دارای چنان قوتی است که فی‌الجمله مورد قبول دیگران نیز قرار گرفته است.
نصوص تاریخی و روایی متعددی در توصیف گروهی به عنوان شیعه از سوی رسول اکرم(ص) وارد گشته است. از جمله سیوطی در الدرالمنثور به نقل از جابر بن عبدالله آورده است: «نزد پیامبر(ص) بودیم که علی وارد شد، آنگاه پیامبر فرمود: قسم به او که جانم در دست اوست، او(علی) و شیعیانش رستگاران روز رستاخیزند…»
ابوحاتم رازی بر آن است که «شیعه نام گروهی بود که در زمان رسول خدا(ص) دوست و همراه صمیمی امیرمؤمنان علی‌بن‌ابیطالب (ع) بودند و به این نام شناخته می‌شدند؛ مانند: سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن اسود، عمار یاسر و دیگران. رسول خدا دربارة اینان که شیعه و یاران علی خوانده می‌شدند،‌ فرمود: «بهشت مشتاق چهار نفر است: سلمان، ابوذر، مقداد و عمار.» از آن پس تا زمان ما به هر کس که معتقد به برتری علی باشد شیعه اطلاق می‌شود. این انگاره مورد قبول برخی مستشرقان و عالمان اهل سنت نیز قرار گرفته است.
2ـ قوت استنادپذیری
از جمله امتیازات شیعه، درجه استنادپذیری آن به منابع اصیل اسلامی است. علمای شیعه در طول تاریخ در اثبات مبانی اعتقادی خویش به همه ادله معتبر همچون دلیل عقلی، قرآن مجید و سنت قطعیه تمسک جسته‌اند. به عنوان مثال در بحث امامت که اصلی‌ترین شاخص تشیع به حساب می‌آید به ادله ذیل استناد کرده‌اند:
الف) دلایل قرآنی:
پاره‌ای از دلایل قرآنی امامت و مرجعیت دینی ـ سیاسی اهل‌بیت عبارتند از: آیه ولایت، آیه تبلیغ و اکمال، آیه تطهیر، آیه اولی‌الامر و نیز ده‌ها آیة‌ دیگر که در شأن و فضیلت اهل بیت و یا در بیان جایگاه امامت و مبدء مشروعیت آن نازل شده است. از جملة این آیات، آیه «امامت» است که مبدأ آن را جعل الهی می‌داند و در میان فضایل از همه مهم‌تر آیه مباهله است که امیرمؤمنان را نفس نبی خوانده است.
ب) دلایل روایی:
چندی از دلایل روایی مورد استناد شیعه بر ولایت اهل بیت، به ویژه امام علی(ع) عبارتند از: حدیث غدیر، احادیث دوازده خلیفه، حدیث ولایت، حدیث وصایت، حدیث منزلت، حدیث خلافت، حدیث ثقلین، حدیث سفینه، حدیث امان و ده‌ها حدیث دیگر در فضایل اهل بیت که شایستگی انحصاری آنان در مرجعیت دینی و رهبری سیاسی را نشان می‌دهد. برخی روایات فوق از نخستین مراحل اعلام رسالت تا واپسین لحظات حیات بارها توسط پیامبر مطرح و مورد تأکید قرار گرفته است. این احادیث به صورت متواتر نقل گردیده و در صحاح، مسانید و سنن اهل سنت به وفور یافت می‌شود. آنان هرگز نتوانسته‌اند در برابر دیدگاه شیعه توجیه خردپذیری از اینگونه نصوص ارائه کنند.
ج) دلایل عقلی:
استدلال عقلی شیعه شامل چهار جهت می‌شود: 1.استدلال‌های عقلی مربوط به ضرورت وجود امام؛ 2.استدلال‌های راجع به شرایط امام، 3.استدلال‌های مربوط به مبدأ مشروعیت و چگونگی تعیین امام؛ 4.استدلال‌های راجع به واکنش و پاسخ خداوند به نیازهای جامعه اسلامی همچون ‌قاعده لطف. آنچه در این راستا شایان ذکر است اینکه هیچ یک از مذاهب اسلامی مانند تشیع از قوّت و کثرت و تنوع ادله و مستندات در اثبات عقاید اساسی و بنیادین خود بهره‌مند نیست. بررسی مقایسه‌ای ادله هر یک از مذاهب بر بنیادهادی اعتقادی خود گواه روشنی بر این مطلب است.
3ـ مصونیت‌پذیری حداکثری
از ویژگی‌های ممتاز تشیع حداکثر مصونیت‌پذیری در برابر انحرافات و کژاندیشی‌ها در عرصه درک و فهم حقایق و آموزه‌های دینی است. این مهم تابع عواملی چند است از جمله: استمرار نص و وجود رهبرانی معصوم که اقیانوس دانش و معارفشان بهترین مبیّن معارف دینی و زداینده غبار تحریف‌ها و ناراستی‌هاست. شهید مطهری در این باره معتقد است: «شیعه از نعمت‌هایی برخوردار است که دیگر فرق اسلامی فاقد آنند. از جمله آنها استمرار دوران عصمت است. عصمت برای اهل سنت منحصر به بیست و سه سال و برای شیعه 273 سال است.» یعنی برای آنها دوران عصمت تنها زمان پیامبر است، اما شیعه افزون بر آن 250 سال یعنی تا وفات امام عسکری(ع) امام معصوم ظاهر دارد که سیره‌اش حجت است. در این مدت تغییرات بسیاری در اوضاع زمانه پدید آمد و اوضاع رنگ و روی بسیار متفاوتی یافت. وجود امام معصوم(ع) در این دوران مشکل اقتضای زمان را به خوبی حل می‌نمود و آنچه را که جامعه نمی‌توانست با مراجعه به سیره پیامبر پاسخش را دریابد با وجود امام معصوم به راحتی حل می‌شد. معارف قرآن به زیباترین شکل و عمیق‌ترین وجه بیان می‌گردید و گنجینه معارف بدون ابتلا به التباسات و کژی‌ها و انحرافات سهوی و عمدی گشوده می‌شد.
در مقابل، دیگر فرق اسلامی نه تنها به قدر کافی از فیض وجود امامان بهره نجستند، بلکه منع شدن احادیث نبوی توسط خلفا مدت‌های مدیدی آنان را از معارف ارزشمند نبوی نیز محروم ساخت و در چنین خلأ بزرگی راه برای ورود اسرائیلیات و احادیث جعلی و خرافی گشوده شد و چنان ضربه‌ای بر پیکر معارف ناب اسلامی وارد آمد که آثار آن همچنان باقی است و از میان بردن آن کاری بس دشوار، بلکه همچنان ناشدنی است.
4ـ جامعیت و اجتهاد
استمرار نص در تشیع تا اواخر قرن سوم و بهره‌گیری وافر از روایات معصومین(ع) جامعیت آیین خاتم را به بهترین وجه به نمایش گذاشته و جریان اجتهاد را به گونه‌ای ممتاز از اهل سنت سامان داده است. جهت توضیح این مطلب مبانی و گونه‌‌های اجتهاد را از دیدگاه دو مذهب باز می‌کاویم:
الف) اجتهاد در اهل سنت
در دیدگاه اهل سنت، احکامی که به وسیلة کتاب و سنت تشریع شده محدود و متناهی است؛ در حالی که حوادث و وقایع پیش‌‌آینده نامحدود است؛ لاجرم منبع دیگری غیر از کتاب و سنت برای تشریع احکام لازم است و آن همان «اجتهاد رأی» ‌است.
در اینکه «اجتهاد رأی» چگونه است و به چه ترتیبی باید صورت بگیرد در میان اهل تسنن اختلاف نظر است:
شافعی در کتاب معروف خود «الرساله» اصرار دارد که اجتهاد در «قیاس» است اجمالاً یعنی اینکه موارد مشابه را در نظر بگیریم و در قضیة مورد نظر خود، مطابق آن موارد مشابه حکم کنیم. مبتکر اینگونه اجتهاد ابوحنیفه بوده است.
بعضی از فقهای اهل تسنن، اجتهاد رأی را منحصر به «قیاس» ندانسته و «استحسان» را نیز معتبر شمرده‌اند؛ رأی بدون در نظر گرفتن موارد مشابه، بر اساس ذوق و عقل. همچنین است «استصلاح» یعنی تقدیم مصلحتی بر مصلحت دیگر. و نیز «تأول» یعنی هر چند حکمی در نصّی از نصوص دینی، آیه‌ای از آیات قرآن و یا حدیثی از احادیث معتبر پیامبر خدا(ص) رسیده، ولی به واسطة بعضی مناسبات، ما حق داشته باشیم از مدلول نص صرف نظر کنیم و رأی اجتهادی خود را مقدم بداریم. دربارة اجتهاد در مقابل نص، کتابهایی نوشته شده است و شاید از همه بهتر رساله‌ای است که علامه سید شرف‌الدین به نام «النص و الاجتهاد» نگاشته‌ است.
در فقه شیعه، قیاس و رأی به هیچ روی معتبر نیست و ائمه اطهار(ع) به جد با آن مبارزه کرده‌اند؛‌ زیرا: اولاً حکم تشریع نشده، هرچند به طور کلی به وسیلة کتاب و سنت نداریم؛ ثانیاً، قیاس و رأی از نوع گمان‌ها و تخمین‌هایی است که در احکام شرعی زیاد به خطا می‌رود.
حق اجتهاد در میان اهل تسنن دیری نپایید. شاید علت امر، اشکالاتی بود که عملاً به وجود آمد؛ زیرا اگر چنین حقی ادامه پیدا می‌کرد و به ویژه اگر «تأول» و تصرف در نصوص را جایز بشماریم و هر کس مطابق رأی خود تصرف و تأولی بنماید چیزی از دین باقی نمی‌ماند. به همین علت به تدریج حق اجتهاد مستقل سلب شد و نظر علمای تسنن بر این قرار گرفت که مردم را فقط به تقلید از چهار امام فقهی معروف: ابوحنیفه، شافعی، مالک بن انس و احمد بن حنبل سوق دهند و از پیروی غیر آنها منع کنند. این کار ابتدا در مصر، و در قرن هفتم و پس از آن در سایر کشورهای اسلامی صورت گرفت. اما از نظر شیعه، اجتهاد بابی است که در همة زمان‌ها باید باز باشد.
تخطئة قیاس در شیعه نه به جهت عدم حجیت عقل، بلکه به دو جهت دیگر است: یکی اینکه رأی و قیاس، عمل به ظن است نه عمل به علم، تبعیت از خیال است نه تبعیت از عقل؛ دوم اینکه مبنای لزوم رجوع به رأی و قیاس وافی نبودن اصول و کلیات اسلامی است و این ظلم و یا جهل به اسلام است. درست است که احکام همة مسائل، به طور جزئی و فردی بیان نشده است و امکان هم ندارد، ولی کلیات اسلامی به گونه‌ای تنظیم شده که پاسخ‌گوی جزئیات بی‌پایان و اوضاع مختلف مکانی و شرایط متغیر زمانی است. بنابراین وظیفه یک فقیه این نیست که به لفظ، جمود کند و حکم هر واقعة‌ جزئی را از قرآن یا حدیث بخواهد و این هم نیست که به بهانة نبودن حکم یک مسئله، به خیالبافی و قیاس‌پردازی روی آورد. وظیفة فقیه ردّ فروع بر اصول است. اصول اسلامی در کتاب و سنت موجود است. فقط یک «هنر» لازم است و آن هنر «اجتهاد» یعنی تطبیق هوشیارانه و زیرکانة کلیات اسلامی بر جریانات متغیر و زودگذر است.
ب) اجتهاد در شیعه
بنیاد نظری اجتهاد در شیعه بر اساس باور جامعیت اسلام و مردودانگاری خلأ تشریع است. اخبار و احادیث فراوانی در متون روایی آمده است که حکم هر چیزی به طور کلی در کتاب و سنت موجود است. در کتاب کافی بابی وجود دارد به عنوان «باب رجوع به کتاب و سنت و اینکه همة حلال‌ها و حرام‌ها و احتیاجات مردم در قرآن یا سنت موجود است.»
با توجه به دیدگاه شیعه، اجتهاد از نوع تشریع و قانون‌گذاری بر اساس رأی و نظر خود یا قیاس نیست، و اساساً چنین اجتهادی در نگرش شیعه باطل است. اجتهاد در شیعه به معنای تلاش و کوشش عالمانه و تدبر و تعقل در فهم ادلة شرعیه و تفریع و استنباط حکم فروع از اصول است. در سخنان امیرمؤمنان(ع) دربارة کار ویژة مجتهد آمده است که فروع را بر اصول تطبیق می‌دهد و پاسخ مسئله را بر اساس آن باز می‌گوید. اینگونه از اجتهاد هیچ‌یک از آفات اجتهاد رأی را ندارد. از این رو اجتهاد شیعی توانسته است در طول تاریخ پیوسته بپاید و همواره رشد و بالندگی یابد.
5ـ عقلانیت
از جمله امتیازات برجسته تشیع عقلانیت بالای آن است. عقلانیت شیعه نه در هیچ یک از مذاهب اسلامی مانندی دارد و نه در دیگر ادیان. در مکتب تشیع بر اساس روایات رسیده از معصومان(ع) عقل و خرد، حجت و پیامبر باطنی است و پیامبر حجت بیرونی؛ از این رو شیعه بنیادی‌ترین مسائل اعتقادی خویش را بر پایه عقل و براهین قطعی عقلی استوار می‌سازد و آن را یکی از ادله چهارگانه در استنباط فقهی قرار داده است. عقلانیت شیعه ویژگی‌هایی دارد که ممیز اساسی آن با دیگر فرق اسلامی است، از جمله اینکه عقل فسلفی عمدتاً در میان شیعه رشد کرد و فیلسوفان بزرگ اسلامی نوعاً شیعه بوده‌اند. احمد امین مصری، فارابی را شیعه می‌داند، تنها از آن رو که گرایش‌های فلسفی و عقلانی وی فقط و فقط در بستر تشیع می‌تواند شکل گرفته باشد.
در اهل سنت اگر چه معتزله گرایش عقلی داشتند؛ لیکن اولاً عقل اعتزالی عقل جدلی بوده و از عقل برهانی بهره‌‌ای نداشت. ثانیاً معتزله گروهی اندک بوده که دیری نپاییدند و از جهان تسنن رخت بربستند. این مسئله نشان می‌دهد که عقلانیت اعتزالی فاقد سرمایه‌ها و پشتوانه‌های لازم برای بقا و دوام خود بوده و در جهان تسنن تحمل‌پذیر نبوده است. این مسئله ناشی از عوامل مختلفی است از جمله احتمالاً پاره‌ای افراطی‌گری‌های خردشعارانه معتزلیان؛ همچنین فقدان مباحث و بنیادهای عقل‌گرایانه در منابع حدیثی جهان تسنن و قرار گرفتن جریان عقل‌گرا در برابر نص و حدیث‌گرایی. اما در جهان تشیع این مسئله به طور بنیادی حل شده است. یعنی نه تنها امامان معصوم(ع) بر جایگاه عقل و خرد تأکید فراوان می‌نمودند بلکه احادیث شیعه، بر خلاف احادیث اهل سنت، مشتمل بر احادیثی است که منطقاً مسایل عمیق ماوراء الطبیعی، اجتماعی و… را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است. استاد مطهری بر آن است که در احادیث اهل سنت تجزیه و تحلیلی درباره این موضوعات صورت نگرفته است. مثلاً اگر سخن از قضا و قدر، اسماء و صفات باری، روح، انسان، عالم پس از مرگ، صراط، میزان، امامت، خلافت و… به میان آمده هیچگونه بحث و توضیحی در پیرامون آنها ارائه نشده است؛ ولی در احادیث شیعه همه این مسائل طرح شده و درباره آنها استدلال شده است. مقایسه‌ای میان ابواب حدیث کتاب کافی و ابواب حدیث صحاح سته به خوبی این مطلب را روشن می‌سازد. تفکر شیعی از آغاز استدلالی و تعقلی بوده و تنها تشیع توانسته است حیات فلسفی اسلام را حفظ کند. شیعه این حیات عقلی را بیش و پیش از همه وامدار امیرالمؤمنین علی(ع) است که نخستین‌بار ژرف‌ترین بحث‌های عقلی در حوزه معارف اسلامی در خطبه‌ها و مذاکرات و دعوات آن حضرت مطرح شده و توسط دیگر امامان بسط و توسعه یافته است. کثرت نصوص عقلی و استدلالی در منابع شیعه زمینه مساعدی جهت استقبال از پرسش‌های بنیادین فلسفی انسان و توانمندی بسیار بالایی در جهت پاسخ به آنها پدید آورده است؛ در حالی که پاسخ و شعار بزرگان اهل سنت در برابر ساده‌ترین پرسش‌های خداشناختی «السئوال بدعة» ، بوده است. استاد لگنهاوزن بر همین مسئله انگشت نهاده و راز اسلام آوردن و تشیع خود را استقبال بی‌نظیر این آیین از پرسش‌های انسان می‌دانند.
6ـ اندیشه سیاسی مضبوط
از ویژگی‌های تشیع برخورداری از اندیشه سیاسی ضابطه‌مند و معیارگراست. در نظر شیعه امامت منصبی، الهی است و امام دارای شرایطی مشخص شده در شریعت می‌باشد. این شرایط عبارتند از: عصمت، مشروعیت الهی و تعیین از جانب خداوند و ابلاغ آن از طریق نص نبوی و یا امام بر حق پیشین. در اهل سنت این مسئله شکل دیگری می‌یابد. آنان امامت را از آسمانی بودن و وابستگی به تعیین و نصب الهی به زمین منتقل کرده و آن را کاملاً بشری و به تعبیری سکولارگونه کردند.
اما اینکه پس از زمینی شدن حکومت ساز و کار ایجاد و کاربست و حفظ و انتقال قدرت سیاسی چیست، متأسفانه در این زمینه اندیشه سیاسی اهل سنت بسیار آشوبناک و فاقد یک اصل اساسی و ضابطه و نظریه جامعی در جهت تعیین امام و حاکم است و همواره به تناسب تغییر وضع حکومت‌ها در جهت توجیه آنها تغییر کرده و تابع وضع موجود بوده است. این مسئله در نهایت به توجیه و حمایت از نظام‌های سلطنتی ـ موروثی فاسدی چون حکومت بنی امیه و بنی‌عباس انجامیده است. از نظر تاریخی خلیفه نخست در نزاعی که بین مهاجران و انصار در سقیفه پدید آمد غالب شد و به تعبیر خلیفه دوم «فلتةً» برگزیده شد و با بیعت پنج نفر به نام‌های اسید بن حضیر، بشیربن سعد، عمربن الخطاب، سالم آزاد کرده ابوحذیفه و ابوعبیده جراح به حکومت دست یافت و همین مبنای مشروعیت سیاسی در اهل سنت شد. سپس ابوبکر، عمربن خطاب را برای حکومت پس از خود نصب کرد و از پی آن نصب خلیفه پیشین از مبانی مشروعیت قلمداد شد. عثمان از شورای انتصابی خلیفه دوم بر آمد و این نیز یک عامل توجیه سیاسی شد. امام علی(ع) افزون بر منصوب بودن از جانب خداوند، پس از عثمان توسط مردم به رهبری انتخاب شد و در نتیجه، انتخاب مردم نیز مبنایی برای حکومت شد. پس از آن حضرت مردم با امام حسن(ع) بیعت کردند، ولی معاویه با غلبه در جنگ به قدرت سیاسی مسلط شد. آنگاه «قهر و غلبه» نیز از مبانی مشروعیت در میان اهل سنت شناخته شد!‌ آنگاه معاویه خلافت را به سلطنت موروثی تبدیل کرد و یزید را ولیعهد خود قرار داد و این رویه پس از او در بنی‌امیه و بنی‌عباس ادامه یافت؛ پس ولایتعهدی نیز یک مبنای مشروعیت شد!!‌ هم اکنون نیز در برخی از کشورهای اسلامی ـ عربی نظام سلطنتی موروثی ادامه دارد.
اکنون دیدگاه برخی از اندیشمندان نامدار اهل سنت را در این باره تقدیم می‌داریم: قاضی القضات ابویعلی (متوفی 458) می‌نویسد: «امامت، با اعمال زور و قدرت نیز حاصل می‌شود و نیاز به گزینش و عقد ندارد؛ بنابراین، هر کس به زور شمشیر، پیروزی به دست آورد و بر مسند حکومت و خلافت نشست و «امیرالمؤمنین» خوانده شد، هر کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، ‌جایز نیست که شبی را به روز آورد و چنین مردی را پیشوا و امام خود نداند؛ خواه چنین کسی، صالح و نیکوکار باشد و یا فاسق و تبهکار؛ زیرا او امیرالمؤمنین و فرمانش بر همگان،‌ نافذ است.» او درباره پیشوای دیگری که برای به دست آوردن قدرت و بیرون آوردن زمام حکومت از دست وی می‌جنگد و هر کدام سپاه و یاوری برای خود دارد، می‌نویسد: «نماز جمعه و خطبه آن، به نام مرد پیروز خوانده می‌شود (زیرا) عبدالله بن عمر، هنگام حرّه با مردم مدینه نماز جماعت می‌گذاشت و می‌گفت: «نحن مع من غلب؛ یعنی با من کسی هستم که پیروز شود.»
امام الحرمین جوینی (متوفی 478 هـ. ق) از دانشمندان بزرگ اشاعره بر آن است که: «در عقد امامت، اتفاق آرا شرط نیست، بلکه بدون آن نیز امامت شکل می‌گیرد، زیرا ابوبکر به امامت رسید، آن هم پیش از اینکه خبر به امامت رسیدنش به گوش دیگر صحابه و اطراف کشور اسلامی برسد. بنابراین در تشکیل امامت فقط هماهنگی و اجماع امت، شرط نیست و چون اجماع امت، شرط صحت امامت نیست، در تعداد نفرات ارباب حل و عقد و صاحب نظران در گزینش امام، حدی معین و تعدادی مشخص، به صورت ثابت شده، در دست نیست. بنابراین، امامت با موافقت و صلاحدید حتی یکی از ارباب حل و عقد نیز صورت می‌گیرد.»
قرطبی (متوفی 671 هـ. ق) می‌نویسد: «اگر یک نفر از صاحب‌نظران و معتمدان مردم هم امام را تعیین و معرفی کند، کافی است و انتخاب او بر دیگران، واجب است؛ زیرا عمر در سقیفه بنی‌ساعده، یک تنه عقد بیعت با ابوبکر بست.»
سعدالدین تفتازانی در شرح المقاصد آورده است: «هر که مدعی امامت باشد و با قهر و غلبه، مالک رقاب مسلمانان گردد، اگر چه فاسق یا جاهل باشد، امامت برای او منعقد می‌شود… اطاعت امام واجب است، مادامی که مخالف حکم شرع نگوید: خواه عادل باشد، خواه جایر». این گفتار تفتازانی، بیانگر سه مطلب از دیدگاه ایشان است:
1ـ نحوه تعیین امام: یکی از اموری که امامت به وسیله آن ثابت می‌شود، این است که کسی مدعی امامت باشد و با قهر و غلبه، بر مسلمانان مسلط شود و مالک رقاب آنان گردد.
2ـ شرایط امام: در امام، عدالت و علم، معتبر نیست؛ بلکه امامت برای جاهل و فاسق نیز منعقد می‌شود.
3ـ اطاعت از امام: اطاعت از هر امام،‌ واجب است، مادام که مخالف شرع نگوید، چه عادل و چه جایر و ظالم.
7ـ معنویت و عرفان
یکی از امتیازات بزرگ تشیع سرمایه‌های بزرگ معنوی و عرفانی آن است. گنجینه‌های معنوی‌ای چون صحیفه سجادیه و دعاهای مأثور از اهل‌بیت(ع) مجموعه‌ای بی‌نظیر فراهم آورده که در آن عشق و معرفت به بهترین شکل با یکدیگر هم آغوش گشته و همة ابعاد و مراحل حیات را فراگرفته است. معنویت و عرفان شیعی دارای مؤلفه‌های شگرف و تأثیرگذاری در حوزه اندیشه، انگیزه، اخلاق، سلوک فردی و اجتماعی انسان و رهیافت‌های منحصر به فردی است از جمله:
الف) توحید عرفانی آنسان که شیعه تفسیر کرده برآمده از فرهنگ قویم قرآن و منابعی چون نهج‌البلاغه، صحیفة سجادیه، مجامع حدیثی و روایی، ادعیه و نیایش‌های صادره از معصومان(ع) است.
ب) عرفان شیعه هم‌آغوش با عدالت فردی و اجتماعی و همراه با مسئولیت‌شناسی و مسئولیت‌پذیری اجتماعی و گره خورده با حماسه و امر به معروف و نهی از منکر است. عرفان شیعی عرفان فرد و جامعه، قرآن و سنت، اجتهاد و جهاد، حماسه و حرکت و تربیت و عدالت است، نه عرفان انزوا و عزلت و درونی‌گرایی و رخوت آنسان که در تصوف اهل سنت مشاهده می‌شود. عرفان شیعی، عرفان زندگی در دنیا با معیارهای ناب اسلامی برای حیات جاودان آخرت، گرایش به «رضوان‌الله» و «لقاءالله» است که سلوک و سیاست،‌ عرفان و عقلانیت، معنویت و حریّت و…. را در همة ابعاد زندگی به هم می‌پیوندد.
عرفان شیعی حول مفهوم ولایت شکل می‌گیرد که درجه و مرتبه‌ای از مسئلة امامت یا ولایت معنوی انسان کامل است که نمود و جلوة تام ولایت مطلقه الهیه می‌باشد و این اوج مفهوم امامت است.
مسئله ولایت معنوی انسان کامل به تعبیری مسئلة حجت زمان است. عرفا و متصوفه بر این مطلب اصرار دارند که در هر دوره‌ای یک انسان کامل که حامل معنویت کلی انسانیت است وجود دارد. هیچ نبوده و نخواهد بود که زمین از یک انسان کامل خالی باشد که حجت خداست بر دیگران. برای آن انسان کامل مقامات و درجات زیادی قائلند. در متون شیعه و زیارت‌ها آمده است که امام دارای چنین روح کلی است.
اهل عرفان برآنند که در هر دوره‌ای باید یک قطب، یا انسان کامل وجود داشته باشد و شیعه بر‌ آن است که در هر دوره‌ای یک امام و حجت وجود دارد که «انسان کامل» است. باید توجه داشت که «انسان کامل» به معنای «امام و ولی» بالاتر و والاتر از «انسان کامل» عرفان و قطب و ولی در عرفان و تصوف است. از این رو نباید بین «قطب» به عنوان امام و ولی معصوم با «انسان کامل» مصطلح در عرفان به خصوص عرفان صوفیان انطباق مطلق برقرار کرد؛ بلکه باید به معنا و مصداق و مختصات آن توجه کامل داشت. اطلاق «قطب» به برخی رهبران فاقد حکمت، فقاهت و شریعت و حتی سلوک باطنی گروهی از متصوفه ظلم فاحش به «انسان کامل»، امام و ولی و حتی عارفان حقیقی است.
از سوی دیگر برخی جریان‌های عرفانی ـ صوفیانه مسئلة «امامت و ولایت» را به معنای استمرار «مقام نبوت» و واسطة فیض در نظام خلقت و شریعت و حجت‌های کامل الهی باور ندارند و به یقین «تصوف منهای ولایت» با عرفان و تصوف اصیل و ولایت‌محور در تضاد و تعارض علمی و عملی است و آنها را باید از هم بازشناخت تا جریان اصلی عرفان گم نشود و معیارهای معرفتی ـ رفتاری و محکمات برای تأویل متشابهات در حوزة عرفان و تصوف مهجور و مغفول واقع نشود. از محکمات عرفان ناب که تمام مسائل دیگر در نسبت با آن سنجیده می‌شود، عنصر «امامت و ولایت» است. امامت و ولایت در اندیشه شیعی در برگیرنده عنصر مرجعیت دینی و زعامت و رهبری سیاسی و اجتماعی نیز هست.
… پایان
پی‌نوشت‌ها:
ـ شیعه (مذاکرات و مکاتبات پروفسور هانری کربن با علامه سیدمحمدحسین طباطبایی)، ص 17 و 20.
ـ السیوطی، الدرالمنثور، ج 6، ص 376، در تفسیر آیة 6 و 7 سورة بینه.
ـ رازی، ابوحاتم، گرایش‌ها و مذاهب اسلامی در سه قرن نخست هجری، ترجمه علی آقا نوری، ص 259.
ـ احمد امین ضحی الاسلام ، ج 3، ص 208 ـ 209، محمد کرد علی، خطط الشام،‌ ج 5، ص 251؛ عمارة التیارات الاسلامیه، ص 200؛ شیبی ،‌کامل مصطفی، الصلة بین التصوف و التشیع، ج 1، ص 22ـ 25؛ علی آقا نوری، خاستگاه تشیع و پیدایش فرقه‌های شیعه در عصر امامان، ص 120.
ـ مائده/ 55.
ـ مائده/ 3 و 67.
ـ احزاب/ 33.
ـ نساء/ 59.
ـ آیت الله مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 9 و 10
ـ «انی جاعلک للناس اماما»، بقره/ 124.
ـ آل عمران/ 61.
ـ «من کنت مولاه فعلی مولاه» (مسند احمد، ج 6، ص 401 ، ح 18506.)
ـ نمونه‌هایی از اینگونه احادیث در شماره پیشین گذشت.
ـ پیامبر به امام علی(ع) فرمود: «انت ولی کل مؤمن بعدی» (المعجم الکبیر، ج 12، ص 78.)
ـ «ان لکل نبی وصیاً‌ و وارثاً و ان علیا وصیی و وارثی»، صحیح ترمذی، ج 5، ص 641، ح 3730.
ـ «انت منی بمنزلة هارون من موسی الّا انه لا نبی ‌بعدی» صحیح ترمذی، ج 5، ص 641.
ـ اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوه… کامل ابن اثیر، حوادث سال سوم بعثت.
ـ پاره‌ای از منابع آن در شماره پیشین گذشت.
ـ «مثل اهل بیتی کمثل سفینة نوح من رکبها نجی و من ترکها غرق»، سلیمان بن احمد الطبرانی، المعجم الاوسط، ج 5، ص355.
ـ «…. و اهل بیتی امان لامتی»، (متقی هندی، کنزالعمال، ج 12، ص 102.)
ـ ر.ک: دکتر سیدیحیی یثربی، فلسفه امامت، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی؛ محمدرضا کاشفی؛‌ کلام شیعه، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی؛ جمعی از نویسندگان، امامت‌پژوهی، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی.
ـ در اینجا مراد از دوران عصمت دوران حضور و ظهور امام معصوم است، اما اصل وجود امام معصوم در شیعه همیشگی است و پایانی ندارد.
ـ ر.ک: شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 21، ص 150 – 151.
ـ شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 20، ص 163- 165.
ـ‌ همان، ج 21، ص 158.
ـ همان، ج 1، ص 57 و 58 و ج 20، صص 33 – 35.
ـ کافی، ج 1، کتاب العلم، «باب الرد الی الکتاب و السنه و انه لیس شیئی من الحلال و الحرام و جمیع ما یحتاج الیه الناس الا و قد جاء فیه کتاب او سنة».
ـ شهید مطهری، همان، ج 20، ص 164؛ خاتمیت ، ص 131.
ـ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: حمیدرضا شاکرین، حکمت احکام (مجموعه چلچراغ حکمت).
ـ شهید مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران.
ـ حمیدرضا شریعتمداری، عقلانیت اسلامی هفت آسمان (فصلنامه) ش 20، سال پنجم، زمستان 82، ص 8.
ـ بنگرید: شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 91-95؛ محمد صفر جبرئیلی، تشیع، مجموعه چلچراغ حکمت.
ـ بنگرید: علامه طباطبایی و شهید مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 17 (مقدمه).
ـ بنگرید: پرسمان (ماهنامه)، پیش شماره اول، خرداد 80، ص 5.
ـ بنگرید: ابوالحسن، علی بن محمد الماوردی، الاحکام السلطانیه، ص 6.
ـ ابویعلی محمد بن الحسین الفراء الحنبلی، الاحکام السلطانیه، ص 20.
ـ همان، ص 23.
ـ امام الحرمین الجوینی، کتاب الارشاد، باب الاختیار، ص 424.
ـ محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج 1 ، ص 269.
ـ تفتازانی، شرح المقاصد، ج 5 ، ص 233.
ـ جمعی از نویسندگان، امامت پژوهی، ص 71-67.
ـ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: محمد تقی جعفری، عرفان اسلامی.
ـ بنگرید: شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 3 ، ص 289 و ج 4 ، ص 838-849.
ـ شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 281، ج 4، ص 866، ج 23، ص 419.
ـ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: علامه طباطبایی، معنویت تشیع؛ محمد جواد رودگر، عرفان اسلامی، تهران، کانون اندیشه جوان، (مجموعه چلچراغ حکمت).

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد