خانه » همه » مذهبی » مناسک عبادی در عرفان های نوظهور

مناسک عبادی در عرفان های نوظهور


مناسک عبادی در عرفان های نوظهور

۱۳۹۳/۰۶/۱۸


۳۳۲ بازدید

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - مناسک عبادی در عرفان های نوظهوریکى از اساسى ترین پرسش هاى بشر، شناخت مبدأ، معاد و خویشتن خویش است.انسان ها همیشه در پى این بوده اند که کیستند؛ از کجا آمده اند؛ چه شده اند؛ به کجا مى روند؛ به کدام سو نظر دارند و … .

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - مناسک عبادی در عرفان های نوظهوریکى از اساسى ترین پرسش هاى بشر، شناخت مبدأ، معاد و خویشتن خویش است.انسان ها همیشه در پى این بوده اند که کیستند؛ از کجا آمده اند؛ چه شده اند؛ به کجا مى روند؛ به کدام سو نظر دارند و … .

جمله معروف «خودت را بشناس» که از سقراط نقل شده و با تعابیر دیگر، در اندیشه هاى قبل از سقراط نیز وجود داشته، بیان گر این مسئله است که آدمى نسبت به حقیقت وجودى خود، بى اعتنا نبوده است.

از مکاتب و مذاهب هند گرفته تا فلسفه یونان و روم و عرفان مسیحى و اسلامى و از تفکرات اندیشمندان قرون وسطاى مسیحى گرفته تا اندیشه هاى اسلامى و از رنسانس تا عصر حاضر، همواره شناسایى انسان وتوجه به ابعاد وجودى وى، مورد نظر بوده است.

مکاتب و مذاهب گوناگون کوشیده اند تا با تحلیل چیستى انسان و مبدأ و غایت او، به این پرسش ها پاسخ دهند. این گرایش هاى گوناگون فکرى، سعى کرده اند بر اساس مبانى متفاوت، مبدأ و حقیقت انسان را تبیین و بر اساس آن، انسان آرمانى و انسان کامل را تفسیر کنند و به بیان دیگر، با تشریح ابعاد وجودى انسان، در پى حلّ این مسئله بوده اند که انسان، چه هدفى را باید در حیات خود در نظر بگیرد، تا به کمال وجودى خویش نایل شود. از آن جا که در این باب، مبانى و مبادى مختلف است، روش هاى نیل به کمال مطلق نیز متفاوت مطرح شده است.

راه وصول

براى پاسخ به پرسش هاى اساسى در انسان شناسى، بیان هاى گوناگونى ارائه شده است که تفصیل آنها در این مختصر نمى گنجد و تنها به چند مورد مربوط به این بحث، اشاره مى شود:

1. بودیسم؛ این آیین – که یکى از کهن ترین آیین هاى هندى است – معتقد است که آزادى و نجات انسان، براى رسیدن به غایت خویش، فقط از راه خویشتن شناسى تحقق مى پذیرد. وصول به غایت و حیات حقیقى انسان، با انجام دادن مراسم قشرى عبادى و ریاضت هاى طاقت فرسا، حاصل نمى شود؛ بلکه فقط با کشف و شهود، مى توان به واقعیت مطلق نایل آمد.1

2. دینِ جین؛ این کیش که بسیار دیرینه و همزمان با پیدایش آیین بوداست، معتقد است که آزادى، به وسیله معرفت به دست مى آید. روش معنوى براى رسیدن به این آزادى، نوعى «یوگا» تعبیر مى شود که عبارت است از: الف) معرفت درست. ب) ایمان به کتاب هاى مقدس جین. ج) طرز رفتار درست یا امساک از گناه.2

در «بهاگاوات گیتا» – یکى از آثار مذهبى هندوان -، راه رستگارى، به سه طریق بیان شده است؛ الف) معرفت و فرزانگى.

ب) کردار. ج) عشق و جذبه عرفانى و پیوند عابد و معبود.3

«یوگا»، راه اشراق و عرفان است و نه طریق عقده گشایى و تلطیف غرایز نفسانى. هشت مرحله یوگا، در حیطه اخلاق مى گنجد؛ نه در افعال عبادى و احکام شرعى و به بیان دیگر، آیین عملى به طریق سیر و سلوک است.4

«جینیسم» و «بودیسم»، با سلوک اخلاقى و ریاضت هاى ویژه، مى کوشند تا انسان را در گرایش به جهان درون و فرو رفتن در اعماق بحر وجود و استخراج گوهر هستى، مدد رسانند؛ گوهرى که در کنه راز هستى، زیر پرده دل و در پیچ و خم اندیشه هاى لرزان، مکتوم است.

راه و روش گروه «اک» یا «اکنکار» نیز ریشه در نوعى نگاه بودیستى به حقیقت انسان و غایت او دارد. برخى از کتاب هاى این گروه، مدتى است که در کشور ما ترجمه و منتشر شده است. آثار پال توئیچل، فیل مورى متیسو، هارولدکلمپ و …، بیان گر دیدگاه هاى این گروه در ابعاد گوناگون است. راه و روش «اِک»، به انسان نشان مى دهد که وى چگونه با آزاد ساختن قابلیت هاى درونى خود و شناخت تندرستى، به موفقیت نایل شده، بتواند سفر روحى را آغاز کند و در نتیجه، تعالى روح، او را به سوى درک خداوند رهنمون شود. این گروه، با اتخاذ دیدگاه هاى بودیسم، چندان وقعى به احکام عبادى نمى نهند و راه نجات را تنها در ریاضت هاى جسمى و روحى مى دانند.

3. عرفان مسیحى؛ دینى که حضرت عیسى مسیح علیه السلام در آغاز ظهور آورد، علاوه بر آموزه هاى اعتقادى درباره خداوند، انسان و طبیعت، آموزه هایى درباره اخلاق و احکام عبادى نیز داشت. وى بر عمل به احکام گسترده آیین یهود، تأکید کرد.5

طبق تعالیم او، احکام فقهى، بدون روح اخلاقى حاکم بر آن، کاستى جبران ناپذیرى دارند؛ از این رو، حضرت عیسى علیه السلام با فرقه هاى گوناگون یهود – که هر یک آیین موسى علیه السلام را به شکلى خاص تفسیر کرده، خود را به حق مى دانستند. به مخالفت برخاست و با صحّه گذاشتن بر سنت یهودى، این نکته ژرف را خاطر نشان ساخت که دین، تنها اعمال ظاهرى و بدون باطن نیست؛ بلکه شریعت، باید با نیّت پاک پیوند خورده و عمل، باید مطابق با اندیشه درون باشد؛ ولى نباید اصل شریعت را نادیده گرفت.6

متأسفانه تعالیم نخستین حضرت عیسى علیه السلام، تغییرات زیادى یافت که یکى از آنها، نادیده انگاشتن شریعت بود.7 «پُولس» – ملقب به دومین مؤسس مسیحیت، با طرح اصل آزادى درون و حریّت روح، به نفى شریعت پرداخت. به اعتقاد او، حقیقت مسیح، در باطن مرد مؤمن تجلى مى کند و او را به سر منزل صواب و رستگارى رهبرى مى کند. از این رو، ضرورت ندارد که همواره به دستورهاى رسمى و قوانین دینى رجوع شود.8

پس از این، در مسیحیت، عدالت تنها با ایمان به مسیح حاصل مى شد؛ نه با عمل به شریعت؛ «اما چون یافتیم که هیچ کس با اعمال شریعت، عادل شمرده نمى شود، بلکه با ایمان به عیسى مسیح، مى توان به این مقام رسید، ما هم به عیسى ایمان آوردیم تا از ایمان به مسیح – و نه از عمل به شریعت – عادل شمرده شویم؛ زیرا که از اعمال شریعت، هیچ بشرى عادل شمرده نخواهد شد!!».9

کلمات، سخنان و نامه هاى پولس، یکى از مستندات عرفان مسیحى است.10

هر چند برخى از شاخه هاى عرفان مسیحى به برخى از احکام شریعت توجه دارند، ولى اعتناى چندانى به شریعت ندارند؛ به خصوص با انحرافى که توسط «پولس»، پس از مسیح در این دین وارد شد.

برخى از رساله ها و نگاشته هاى «پائلو کوئیلو» که اغلب به صورت رُمان تدوین یافته است، ریشه در این نوع عرفان مسیحى دارد که براى شریعت در وصول به حقیقت، مقام و منزلتى قائل نیست.

4. عرفان اسلامى؛ عرفان اسلامى – که ریشه در آیات قرآن و سنت نبوى و علوى دارد – شریعت، طریقت و حقیقت را از هم جدا نمى کند. «شریعت»، مجموعه مقررات و احکام اسلامى است که در قرآن و روایات آمده و فقیهان، این احکام را از منابع استخراج مى کنند.

عارفان راستین مسلمان، معتقدند که احکام شریعت، بر مصالح حقیقى مبتنى است و عمل به آنها – با شرایط آن – انسان را به سعادت و کمال مى رساند. بنابراین، راه رسیدن به کمالات و حقایق، عبادت و عمل به شریعت است. از سوى دیگر، از آن جا که این کمالات، لازمه عمل به احکام است، عمل به شریعت در آغاز راه یا در طول مسیر، شرط رسیدن به کمالات است.

عارفانى چون محى الدین ابن عربى – پایه گذار عرفان نظرى – اعتنا به علوم حقیقت را مشروط به عدم ردّ آن از ناحیه شریعت دانسته، آن را چون جسمى ملازم و همراه حقیقت مى دانند.11

جنید بغدادى – یکى از پیش گامان تصوف اسلامى – مى گوید: «همه راه ها به بن بست مى رسد؛ مگر راهى که به دنبال رسول خدا صلى الله علیه وآله باشد؛ پس هر که حافظ قرآن و کاتب حدیث نباشد، پیروى از وى در این کار، روا نیست؛ چون عمل و مذهب، در قید کتاب و سنت است».12 بیشتر عارفان اسلامى، معتقدند که عارف حتى در حالت «فنا» و رسیدن به حقیقت، باید به تکالیف خویش عمل کند و خداوند، عارف را در این مسئله کمک مى کند.13

علامه طباطبایى – از سرآمدان عرفان نظرى و عملى در قرن معاصر – در کتاب رسالة الولایة مى نویسد: «واجب و محرمات شریعت، احکام عمومى براى همه طبقات است». وى معتقد است که افراد، هر چه به خداوند، تقرّب بیشترى داشته باشند، تکالیفشان سنگین تر است.14

طریقت، عبارت است از اخلاق یا باطن احکام و شریعت و حقیقت نیز بیان گر احوالى است که براى سالک رخ مى دهد و بالاترین آن، حالت فنا در حضرت حق است.15

شریعت پوست، مغز آمد حقیقت

میان این و آن، باشد طریقت

خلل در راه سالک، نقض مغز است

چو مغزش پخته شد، بى پوست نغز است 16

سلوک راستین

حال این پرسش مطرح مى شود که از آن سه راه، کدام یکى صحیح است؟ به اعتقاد ما، سلوک راستین، راهى است که خداوند متعال و دین آسمانى، به انسان ارزانى داشته است. دین الهى، شریعت را مدخل ورودى سیر و سلوک حقیقى و بازگشت به خویشتن انسانى مى داند. دقت در امور ذیل، حکایت گر حقانیت این مدعا است.

1. نیاز انسان به وحى

حقیقت انسان، کتابى است نیازمند شرح؛ زیرا تا ابعاد وجودى وى به طور کامل شناخته نشود و مبدأ، جایگاه فعلى و مقصدش تبیین نشود، نمى توان سلوک و راه مشخصى براى وصول به مقصد تبیین کرد. شارح این کتاب، کسى جز مصنف آن – آفریدگار هستى – نمى تواند باشد؛ زیرا خالق و نویسنده این کتاب، حضرت حق است و او تنها کسى است که از ماهیت، مبدأ و غایت آدمى آگاه است و فقط اوست که بهترین راه و برترین سلوک را – که با سنن و قوانین حاکم بر عالم هماهنگ است – مى داند.

از دیدگاه قرآن، این وحى است که فطرت خوابیده ما را بیدار ساخته، روح مستعد ما را به فعلیت هاى والا سوق مى دهد. قرآن کریم – آخرین کتاب و پیام الهى – کامل ترین کتاب هدایت و عالى ترین دستور «سیر الى الله» است؛ «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ».17 و یا «هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِینَ ».18 قرآن، عین هدایت است؛ نه داراى هدایت؛ یعنى هم در ذات و گوهر وجودى خود هدایت است و هم هدایت گر دیگران است.19 هر چیزى که در تأمین سعادت انسان ها مؤثر است، در این کتاب الهى بیان شده و اگر انجام کارى سبب سعادت بشر یا ارتکاب عملى، موجب شقاوت اوست، به صورت دستورى بایسته در آن آمده است. همه معارف، اخلاق و اعمال الهى و انسانى – به تفصیل یا به اختصار – در قرآن مجید به طور روشن بیان شده اند.20

قرآن کریم، اصول فراگیر معارف دینى را مطرح کرده، جزئیات آن – بر اساس دستور خداى سبحان – باید از رسول اکرم صلى الله علیه وآله گرفته شود. خداوند مى فرماید: «وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا».21 «آن چه را که رسول گرامى براى شما مى آورد، بگیرید و از آن چه شما را از آن بر حذر مى دارد، پرهیز کنید.

بر اساس روایات متقن، پس از رسول گرامى اسلام – که معلم اوّل در این باب است -، حضرت على علیه السلام معلّم دوم این رسالت است و پس از او، فرزندان بزرگوارش با درک اعماق قرآن و استخراج جزئیات از کلیات، راه هاى سعادت بشر را براى آنها تبیین مى کنند.

2. راه هاى وصول

اولین گام در سلوک الى الله و بازگشت به حقیقت خویشتن از دیدگاه قرآن و سنّت، کنار زدن حجاب هاى ظلمانى و خروج از آن است. حجاب ظلمانى، خصوصیت و رنگى است که بر روح انسان عارض مى گردد و روح را به سوى غیر خداى متعال سوق مى دهد.

هر یک از حجاب هاى ظلمانى، داراى واقعیت ویژه اى در روح انسان است. از این رو، مجاهدت هاى علمى و عملى لازم براى خروج از آنها، تلاش ویژه اى است که در نظام خلقت تعیین شده است. این مجاهدت ها، در حقیقت، راه هاى تکوینى خروج از این حجاب هاست و نمى شود تکوین را عوض کرد.

قرآن کریم، دین حنیف اسلام را، راهى فطرى، تکوینى و غیر قابل تبدیل و تغییر براى این مهم تلقى مى کند؛ «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ».22

زیاد بوده اند کسانى که از پیروان قرآن و اسلام به شمار مى رفته اند و قدم در طریق سلوک گذاشتند؛ ولى به سبب عدم تعبد کامل به قرآن و اسلام، به لغزش ها و گمراهى ها افتادند و کم نبودند افرادى که با عدم تبعیت صحیح از اسلام، القائات شیطانى را حق پنداشته و حق و باطل را به هم آمیخته اند. به هر حال، مجاهدتى خاص که مى تواند انسان را نجات بخشد، تکوینى و مطابق فطرت آدمى است و از طریق وحى، به انسان ها ابلاغ شده است.

3. ضرورت آگاهى از راه

سالک الى الله، باید آن چه را از جانب خداى متعال ابلاغ گردیده، یاد بگیرد و طریق الى الله را به نحو صحیح و جامع و به همان صورت که از جانب خداى متعال ارائه شده است، بشناسد. امام باقر علیه السلام مى فرماید: «کمال یک انسان و نهایت کمال او، علم و بصیرت و تفقه در دین است».23

انسان تا عالم به مصالح و مفاسد خود و دانا به موازین و راه هاى رساننده به حق نباشد، موفق نخواهد شد؛ بلکه چه بسا در یک مسیر انحرافى پیش برود. تحصیل اینها، فرع بر علم کامل به مضامین قرآن کریم و اخبار وارده – که در واقع ترجمان حقیقى وحى اند – مى باشد.24

مرحله اوّل «مراقبه»، عمل به واجبات و ترک محرّمات است. عارفان بزرگ اسلامى – به ویژه شیعى – با استفاده از آیات و روایات، مرحله اوّل مراقبه را – که مدخل ورودى براى نجات و رسیدن به حقیقت اصلى خویش و فنا در حضرت حق است – عمل به واجبات و ترک محرّمات مى دانند. سالک باید واجب ها و حرام ها را به خوبى یاد بگیرد و در مقام عمل، ملتزم به همه واجبات و اجتناب کامل از همه محرمات باشد.

بدون مراعات واجب و حرام، هیچ سالکى در سلوک راستین خویش، موفق نخواهد شد؛ زیرا که خداى متعال، عمل را از صاحبان تقوا قبول مى کند».25 امام صادق علیه السلام درباره تقوا مى فرماید: «تقوا عبارت از آن است که خدا تو را آن جا که امر فرموده، غایب نیابد و آن جا که نهى فرموده، تو را نبیند».26

در حرکت انسان به سوى خداوند متعال، بر اساس قوانین تکوینى و نظام سلوک، بعضى از اعمال ضرورت دارد و باید انجام بگیرند که واجب نام دارند و از بعضى اعمال نیز اجتناب و کناره گیرى ضرورت دارد که حرام نامیده مى شوند.27

بر اساس آیات و روایات، باید انوار الهى در قلب سالک بتابد تا مددکار او در سلوک راستینش بوده، او را به حقیقت خویش واصل گرداند.28

عمل به واجبات و ترک محرمات – به صورت صحیح و کامل – موجب مى شود که «قلب»، پاکیزگى و جلاى اصلى خویش را به دست آورده، آماده گرفتن انوار الهى شود. اگر این افعال چنان باشد که خداوند خواسته است، فیض از مبدأ الهى، طبیعى خواهد بود. به همین جهت بیشتر ترغیب به دستورهاى شرعى مى شود و نه به حصول نور الهى؛ زیرا افعال عبادى سبب وصول به مبدأ و گرفتن فیض مى شوند.

طبیبى که دارویى را مى ستاید و مصرف آن را به بیمار توصیه مى کند، به دلیل اثر شفادهنده دارو است و نه خود دارو.

عمل به واجبات و ترک محرمات نیز چون دارو، علاج کننده بیمارى دل است که با مصرف آن، انوار الهى از مبدأ اعلى بر انسان نازل مى گردد و او را در پیمودن راه کمک مى کند.

امام صادق علیه السلام مى فرماید: «خداى متعال فرمود: بنده من با چیزى محبوب تر از آن چه بر او واجب کرده ام، محبّت مرا به خود جلب نمى کند».29

شاید به همین دلیل است که پیشوایان معصوم علیهم السلام فرموده اند: اگر کسى نماز قضا داشته باشد، نباید به نافله بپردازد و با داشتن روزه قضا، روزه مستحبى، مکروه است. هر امرى که خداى متعال واجب فرموده، در حیات واقعى انسان، نزد پروردگار، ضرورت دارد.

احکام الهى، داراى ظاهر و باطن هستند و باطن و حقیقت آنها، با ظاهر آنها تحقّق مى یابد و ظاهر آنها نیز، حامل باطن و حقیقت آنهاست. از این رو، انسان ها به بهانه توجه به باطن، نمى توانند از ظاهر احکام و مناسک دینى صرف نظر کنند؛ زیرا باطن دین، بدون ظاهر آن، هرگز حاصل نخواهد شد. از سوى دیگر، نباید تمسک به ظاهر دین، به روزمرگى و رسوم بى روح اجتماعى و چشم پوشى از حقیقت و باطن دین بینجامد.

بر همین اساس است که حتى عارفان واصل، به احکام شرعى تعبد شدید داشتند و اگر مجتهد نبودند، با دقت تمام، احکام فقهى را با تقلید از دیگران، انجام مى دادند. عارف بزرگ معاصر، جناب سید هاشم حداد یکى از این بزرگواران بود.30

نماز و روزه

در میان فرایض، نماز و روزه، داراى جایگاه ویژه اى هستند.

معاویة بن وهب درباره برترین عمل عبادى که موجب تقرب و محبوب ترین عمل نزد پروردگار باشد، سؤال کرد و امام صادق علیه السلام چنین پاسخ دادد: «پس از معرفت و شناخت، هیچ عمل عبادى را برتر از نماز نمى دانم؛ مگر ندیدى که عبد صالح خداوند، عیسى بن مریم، فرمود: … و [ خداوند مرا ] تا زنده ام به نماز و زکات سفارش کرده است».31

رسول خدا صلى الله علیه وآله مى فرماید: «خداوند – تبارک و تعالى – فرمود: روزه، مال من است و من جزاى روزه را مى دهم [ یا من جزاى روزه او هستم ]».32

شیطان همه تدبیرش و آن حیله و تزویرش

بشکست همه تیرش، پیش سپر روزه

1. ادیان و مکتبهاى فلسفى هند، ج 1، ص 120 – 167.

2. همان، ص 183 – 209.

3. همان، ص 327.

4. همان، ج 2، صص 625 – 724.

5. انجیل متى، باب 5، ص 19.

6. مسیحیت و فرهنگ در غرب.

7. تاریخ جامع ادیان، ص 613.

8. همان، ص 616.

9. رساله پولس به غلاطیان، باب 2، 16.

10. کلام مسیحى، ص 140.

11. رسائل، صص 233 – 234؛ کتاب التراجم، ص 284.

12. عرفان نظرى، ص 373.

13. الرسالة القشیریة، ص 19 و 142.

14. ولایت نامه، صص 46 – 47.

15. اسرارالتوحید فى مقامات شیخ ابى سعید، ص 352.

16. محمود شبسترى، گلشن راز.

17. بقره(2)، آیه 2.

18. نحل (16)، آیه 89.

19. تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 1، ص 183.

20. تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 1، ص 221 – 222.

21. حشر (59)، آیه 7.

22. روم (30)، آیه 30.

23. اصول کافى، جلد 1، باب صفة العلم، حدیث 4.

24. شرح مقدمه قیصرى، ص 47 – 48.

25. مائده(5)، آیه 7.

26. شرح اصول کافى، مولى محمد صالح مازندرانى، ج 1، ص 118.

27. مقالات، ج 3، ص 73 – 80.

28. مقالات، ج 1، ص 101 – 128.

29. اصول کافى، جلد 2، کتاب الایمان و الکفر، باب اداء الفرائض.

30. رک: سید محمد حسین طباطبایى، روح مجرد، 114-31.

31. اصول کافى، ج 3، ص 264.

32. میزان الحکمه، جلد 5، ص 465، حدیث 10610.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد