خانه » همه » مذهبی » مناظره مکتوب امام هادی (علیه السلام) با قاضی القضات متوکل‌ عباسی

مناظره مکتوب امام هادی (علیه السلام) با قاضی القضات متوکل‌ عباسی


مناظره مکتوب امام هادی (علیه السلام) با قاضی القضات متوکل‌ عباسی

۱۳۹۳/۰۲/۱۵


۱۰۶۳ بازدید

پاسخ های امام هادی علیه السلام به شبهات کلامی و فقهی یحیی بن اکثم، قاضی القضات متوکل عباسی، مناظره مکتوبی است که بین آن حضرت با یحیی بن اکثم صورت گرفته است و در حقیقت، یکی از آخرین تلاش های شکست خورده خلافت عباسی است که می خواست عظمت علمی امامان علیهم السلام را زیر سوال برد و مرجعیت علمی آنان را مخدوش کند.

پاسخ های امام هادی علیه السلام به شبهات کلامی و فقهی یحیی بن اکثم، قاضی القضات متوکل عباسی، مناظره مکتوبی است که بین آن حضرت با یحیی بن اکثم صورت گرفته است و در حقیقت، یکی از آخرین تلاش های شکست خورده خلافت عباسی است که می خواست عظمت علمی امامان علیهم السلام را زیر سوال برد و مرجعیت علمی آنان را مخدوش کند. نکته¬ای که وجود دارد این است که این مناظره به واسطه موسی مبرقع، برادر امام صورت گرفته و دستگاه خلافت از این کار، اهداف شومی را در نظر داشته، در صدد توطئه چینی بوده است؛ اما ملاقات موسی با برادرش امام هادی (ع)، و روشنگری¬های امام در این ملاقات، سبب ناکامی توطئه چینان می¬گردد. چنان که موسی می¬گوید: «پس از ملاقات با ابن اکثم، خدمت برادرم علی بن محمد(ع) رسیدم و پس از موعظه¬هایی که فرمود و سبب شد در حق آن جناب «بصیرت» یافتم و لزوم اطاعتش را شناختم، عرض کردم: قربانت گردم! ابن اکثم مسائلی را کتباً از من پرسیده که جواب دهم. حضرت خندید و فرمود: پاسخ دادی؟ گفتم: نه، نمی¬دانستم…». او سپس سوال¬ها را مطرح می¬کند و در ادامه، امام (ع) به او می گوید: بنویس. موسی می گوید: چه بنویسم؟ امام می فرماید: «بنویس: بسم الله الرحمن الرحیم. خدا تو را به راه راست هدایت کند! نامه ات رسید. خواسته ای ما را با خرده گیری¬ها بیازمایی تا مگر نقطه ضعفی در ما بیابی و عیب¬جویی کنی. خدا تو را بر سوء نیتت مکافات دهد! مسائلت را مشروح پاسخ می¬دهیم. گوش فرا ده، فهمت را برای درک آن آماده و حواست را جمع کن! که بر تو، حجت تمام شد».
پیش از تبیین و توضیح این مناظره مکتوب، لازم است به اختصار جایگاه و شخصیت یحیی بن اکثم بررسی و روند مناظرات جریان امامت با دستگاه خلافت عباسی به صورت خلاصه مطرح شود.

شخصیت یحیی بن اکثم
یحیی بن اکثم یکی از عالمان دستگاه خلافت عباسی بود که درسال های ۲۱۲ ق. یعنی در دوره امامت امام جواد علیه السلام منصب قضاوت بصره را بر عهده داشت؛ اما یکی دو سال بعد از سوی مامون به بغداد فرا خوانده شد و به عنوان قاضی القضات خلافت منصوب شد. یحیی بن اکثم چند سال منصب قاضی القضاتی مامون را بر عهده داشت؛ اما در پی اختلافات و مسائلی دیگر، برکنار شد؛ اما متوکل دوباره یحیی بن اکثم را قاضی القضات قرار داد. به نوشته مورخان، یحیی بن اکثم به فساد اخلاقی مبتلا بود. اشتهار او به فساد اخلاقی، چنان بود که اعتراض مردم را به دنبال داشت و امام هادی علیه السلام نیز در یکی از پاسخ های خود به ابن اکثم، به فساد وی اشاره می کند.
شواهد تاریخی، بیان گر آن است که پرسش های ابن اکثم، گونه ای مناظره برای خرد کردن شخصیت علمی امام هادی علیه السلام بوده است و نه حل مسائل علمی. از این رو، امام علیه السلام در ابتدا نیت شوم او را فاش کرد که پرسش های کتبی ابن اکثم نه پرسش از موسی مبرقع برادر امام علیه السلام؛ بلکه پرسش از خود امام هادی علیه السلام بوده است و مقصود اصلی از این پرسش ها، پیدا کردن نقطه ضعفی از امام هادی علیه السلام بوده است و موسی مبرقع در این بین، وسیله ای بیش نبوده است.

پرسش ها و پاسخ ها
یحیی بن اکثم ۱۳ سؤال از امام علیه السلام پرسید و امام نیز به آنها پاسخ داد که در این جا به برخی از این سؤال و جواب ها اشاره می کنیم:

سؤال 1: چرا یعقوب در برابر یوسف سجده کرد؟
سوال اول ابن اکثم، سؤالی کلامی است و از علت سجدة یعقوب و فرزندانش بر حضرت یوسف علیه السلام می پرسد. او با استناد به این آیه شریفه که می گوید: «پدر و مادرش را بر فراز تخت برد و ]همه[ در برابر یوسف به سجده افتادند»1، سؤال کرد که چگونه یعقوب و فرزندانش که پیامبر بودند، برای یوسف سجده کردند؛ در حالی که سجده برای غیرخدا شرک است؟
امام علیه السلام در پاسخ خود سجده یعقوب را سجده شکر نامید که پس از فراقی طولانی، خداوند دیدار فرزندش را نصیب او کرده است. بنابراین، سجده برای خدا و برای تشکر از فراهم شدن این دیدار است و نه برای یوسف. متن پاسخ چنین است: سجده یعقوب و فرزندانش، برای اطاعت خدا و اظهار محبت به یوسف بود ]نه برای یوسف[؛ چنان که سجده ملائکه هم برای آدم نبود؛ بلکه برای اطاعت فرمان خدا بود و اظهار علاقه به حضرت آدم. سجده یعقوب و فرزندانش در کنار یوسف نیز به شکرانه گرد هم آمدن دوباره و پایان دوران فراق بود. نمی بینی که همان دم در مقام شکر می گوید: «پروردگارا! مرا پادشاهی دادی و علم تعبیر خواب آموختی».2

سوال 2: شک پیامبر صلی الله علیه وآله در وحی؟
دومین سوال قاضی القضات متوکل باز هم یک مسئله کلامی بود که با استناد به ظاهر آیه ای از قرآن بود. سؤال او این بود که ظاهر آیه قرآن نشان می دهد یا پیامبر صلی الله علیه وآله نسبت به نزول وحی بر خود شک داشته و یا این که قرآن بر غیر پیامبر نازل شده است. او با استناد به آیه ۹۴ سوره یونس که می گوید: «اگر از آن چه بر تو نازل کرده ایم در شکی، از آنها که پیش از تو کتاب می خوانده¬اند، بپرس»، این سوال را مطرح کرد که مخاطب آیه کیست؟
اگر پیامبر صلی الله علیه وآله است، چگونه وی در نزول وحی او شک دارد و اگر خطاب به دیگری است، قرآن بر چه کسی نازل شده است؟
امام علیه السلام پاسخ داد که مخاطب آیه، پیامبر صلی الله علیه وآله است و او هیچ شکی درباره نزول وحی بر خود نداشته است و اگر در آیه شریفه جمله: «و ان کنت فی شک؛ اگر شک داری»، آمده است، تنها به خاطر مماشات با مخالفان پیامبر صلی الله علیه وآله و اقتضای جدال احسن است؛ سپس امام علیه السلام برای پاسخ خود به آیه مباهله استناد کرد. در آیه مباهله با این که هیچ شکی در حقانیت پیامبر صلی الله علیه وآله وجود نداشت، اما قرآن می فرماید: «لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار می دهیم» و دروغ گویان را مشخص نمی کند. متن پاسخ امام علیه السلام از این قرار است: در آیه «فان کنت فی شک…»، مخاطب، پیامبر صلی الله علیه وآله است؛ اما او نسبت به وحی ای که بر او نازل شده بود، شک نداشت. نادانان می گفتند: چرا خدا فرشته ای را به رسالت نفرستاده و میان پیامبرش با ما فرقی نگذاشته است؛ او مانند ما می خورد و می نوشد و در بازارها راه می رود؟ خداوند وحی کرد که در حضور این جاهلان، از آنها که پیش از تو با کتاب های آسمانی آشنا بوده اند، بپرس که آیا خدا تاکنون پیامبری برای بشر فرستاده است که نخورد و ننوشد و در بازارها راه نرود؟ به کاررفتن تعبیر «اگر شک داری…»، با این که پیامبر صلی الله علیه وآله شک نداشت، به خاطر مماشات و همراهی با طرف مقابل بوده است؛ چنان که در آیه مباهله، قرآن دستور می دهد: بگو: «بیایید تا فرزندان ما و فرزندان شما و زنان ما و زنان شما و خود ما و خود شما را دعوت کنیم؛ سپس نفرین کنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم»3 در این جا دروغ گویان، نصاری بودند و در این امر، تردیدی نبود. با این حال، قرآن دروغ گو را مبهم ذکر کرد؛ زیرا اگر می گفت: لعنت خدا را بر شما قرار دهیم، آنان حاضر به مباهله نمی شدند. این در حالی بود که خدا می دانست پیامبرش رسالت های او را ابلاغ می کند و دروغ گو نیست. در مورد سؤال هم پیامبر صلی الله علیه وآله نسبت به راست گویی خود یقین داشت؛ ولی می خواست با مدعی به عنوان یک شخص بی طرف، گفت وگو کند. بنابراین، قواعد گفت وگو و مجادله چنین اقتضا می کرد.

سؤال 3: چرا آدم از بهشت بیرون آمد؟
سومین سؤال ابن اکثم درباره مجازات آدم و حوا بر اثر خوردن شجره ممنوعه بود. با این که قرآن می گوید: بهشتیان هرچه بخواهند، می خورند و آزادی عمل دارند، سوال او این است: خدا در توصیف بهشت فرموده است: «هرچه دل بخواهد و چشم از آن لذت برد، در آن موجود است»4، دل آدم هنگامی که در بهشت بود، گندم خواست و خورد؛ پس چرا خدا او را مجازات کرد؟
پاسخ امام علیه السلام این است که «شجره ممنوعه»، درخت حسد بود و نه گندم و چون آدم مرتکب حسد شد، مجازات شد. متن پاسخ چنین است: «اما بهشت، البته هرگونه خوراکی، نوشیدنی و سرگرمی که دل بخواهد و چشم لذت ببرد، در آن هست و همه را هم خداوند برای آدم حلال کرده بود؛ اما آن درختی که خدا آدم و همسرش را از آن نهی کرده بود، درخت حسد بود ]که به عنوان استعاره، نام درخت بر آن نهاده شده[ و به آنها توصیه کرده بود که به چشم حسد، بر کسانی که خدا بر مخلوقات دیگر فضیلتشان داده، نگاه نکنند؛ اما آدم فراموش کرد و بر آنها حسد برد و حال آن که عزم و تصمیمی ]بر حسد[ نداشت.»

سؤال 4: چرا نماز صبح بلند خوانده می شود؟
سؤال چهارم ابن اکثم از علت بلند خواندن نماز صبح است. او سؤال کرد که چرا نماز صبح بلند خوانده می شود؛ چون نماز صبح از نمازهای روزانه است و بلند خواندن، مربوط به نمازهای شب است؟
امام علیه السلام فرمود: نماز صبح در بلند خواندن حمد و سوره، حکم نمازهای شب را دارد؛ زیرا که پیامبر(ص) وقتی نماز صبح را می خواند که هوا تاریک بود ]در اول وقت، نماز صبح را می خواند؛ در حالی که هنوز هوا تاریک بود) و از این جهت، از نظر قرائت، مثل نمازهای شبانه است.

سؤال 5: علت تفاوت برخورد امام علی با فراریان صفین و جمل چه بود؟
سؤال پنجم، سؤال از اختلاف روش امام علی علیه السلام در جمل و صفین در برخورد با طرف مقابل است. سؤال این است: چرا علی علیه السلام در جنگ «صفین» همه لشکریان دشمن را می کشت؛ چه مهاجم، چه فراری و چه زخمی؛ اما در جنگ جمل با فراری و مجروح، کاری نداشت و حتی اعلام کرد: هر که به خانه اش برود، در امان است و هر که سلاحش را بیندازد، در امان است؟ این اختلاف رویه، برای چه بود؟ اگر حکم اول درست باشد، ناچار حکم دوم اشتباه بوده است؟
امام هادی علیه السلام در پاسخ به تفاوت اساسی جنگ جمل و صفین و کشته شدن سران جمل، یعنی طلحه و زبیر و پابرجا بودن ستاد جنگ صفین، یعنی معاویه را علت تفاوت برخورد امام علی علیه السلام با دشمن در این دو جنگ ذکر کرد. امام هادی علیه السلام فرمود: اما اختلاف روش علی علیه السلام در جنگ «صفین» و «جمل» که در صفین، مهاجم، فراری و زخمی را می کشت و در جمل، فراریان را تعقیب نمی کرد و مجروحان را نمی کشت و به آنها که سلاح را بر زمین گذاشته، یا به خانه ها پناه برده بودند، امان می داد، سرّش آن است که فرمانده و رهبر اهل جمل ]طلحه و زبیر[ کشته شده بودند و دیگر ]پایگاه و [جمعیتی نداشتند که به آن باز گردند و همه به خانه ها برگشتند و دیگر نه مهاجم بودند، نه مخالف و نه معارض و راضی بودند که کسی به آنها کاری نداشته باشد و قهراً وظیفه درباره آنها که دیگر به فکر جمع آوری لشکر و از سرگرفتن جنگ نبودند، خودداری از آزار و تعقیب آنها بود؛ اما اهل صفین، به پایگاه و اردوی مجهز خود برمی گشتند و باز فرماندهی داشتند که آنها را دوباره تجهیز می کرد و اسلحه و زره و نیزه و شمشیر برایشان فراهم می آورد و به آنها جایزه می داد و برایشان آذوقه تهیه می کرد؛ بیماران را عیادت و مجروحان را مداوا می کرد؛ پیادگان را مرکب و برهنگان را جامه می داد و دوباره آنها را به میدان نبرد می فرستاد. از این رو، علی علیه السلام این دو گروه را به یک چشم نمی نگریست.
بدین گونه امام هادی علیه السلام همه پرسش های یحیی بن اکثم را پاسخ داد و زوایای مختلفی از احکام و معارف نورانی قرآن و عترت را روشن و مشخص کرد که تنها با تمسک به قرآن و عترت می توان به هدایت دست یافت و از وادی جهل و ضلالت رهایی یافت.

پی نوشت ها:

1. یوسف، آیه ۱۰۰.
2. یوسف، آیه ۱۰۱.
3. آل عمران، آیه ۶۱.
4. زخرف، آیه ۷۱.

منبع:
روزنامه همشهری، 26/3/1389.

ممکن است این مطلب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد