۱۳۹۳/۰۴/۲۵
–
۱۰۵۷ بازدید
نفاق و دورویی بیماری درونی قلبی و پوشیده است و خدای سبحان به عنوان تهدید میفرماید: کاری نکنید که این پوشش را برداریم «أَم حَسِب الَّذِین فی قُلوبِهم مَرضٌ أَنْ لَنْ یُخرج الله أضْغانهم» (محمد/۲۹) «کس
نفاق و دورویی بیماری درونی قلبی و پوشیده است و خدای سبحان به عنوان تهدید میفرماید: کاری نکنید که این پوشش را برداریم «أَم حَسِب الَّذِین فی قُلوبِهم مَرضٌ أَنْ لَنْ یُخرج الله أضْغانهم» (محمد/29) «کسانی که در دلشان مرضی است، گمان کردند کینه آنان را آشکار نخواهیم کرد؟»
آنان که ایمان ضعیفی دارند و در زمان صلح و آرامش خود را مسلمان میدانند ولی در روز ابتلا و امتحان، حاضر نیستند در حفظ و تقویت اسلام بکوشند. از اینرو میفرماید: «أَم حَسِبتم أَن تَدخلوا الجَنّة و لَمّا یَأتکم مَثَل الَّذِین خَلوْا من قَبلکم؛ بقره/214 پنداشتید به بهشت خواهید رفت و حال آن که آن چه بر پیشینیان گذشت بر سر شما نیامده است؟»
در آغاز نهضت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله که هنوز جهاد و دفاعی شروع نشده بود و مسلمانان در آرامش به سر می بردند، گمان می کردند که با اقتدا کردن پشت سر رسول خدا(ص) در مسجد النبی اهل بهشت خواهند بود. در این زمان آیه نازل شد که این اعمال برای ورود به بهشت کافی نیست. هنوز جبهه و جهاد را ندیده اند. قبل از نزول آیه جهاد خدمت حضرت می رسیدند و می گفتند آیا آیه و سوره جدید یا تکلیف و دستور تازه ای نازل نشده است، تا بدان عمل کرده ثواب ببریم؟ اما وقتی سوره یا آیه ای که در آن دستور نبرد و قتال بود نازل می شد، اظهار سنگینی و سستی می کردند، که قرآن آنان را به شدت، مورد عتاب قرار داده است. (توبه/38)
منافق همان کاری را میکند که موش در سوراخ خود انجام میدهد. لانه موش دو سوراخ دارد که از سوراخی به نام «نافق» به لانه میرود و از سوراخ دیگری به نام «قاصع» بیرون میجهد. موش در جلو درب خروجی این سوراخ، قشر نازکی از خاک را حفظ میکند، هنگامی که صدایی به گوشش رسید و احساس خطر کرد، آن قشر نازک خاک را کنار می زند و از لانه میگریزد. خدا میفرماید: سرپوش نفاق برای همیشه باقی نمیماند، گاهی راه فرار منافق را از دو طرف میبندیم و فرصت بیرون رفتن را به او نمیدهیم و در همان حال او را رسوا و کینه او را برملا میسازیم: «ولؤ نَشاء لَأریناکَهمْ فَلعرفْتهم بِسیماهم و لَتَعرفنَّهم فی لحْن القوْل؛ محمد/30) اگر بخواهیم، آنان را به تو نشان میدهیم تا سیمای حقیقی آنان را بشناسی، تو از آهنگ سخن به حال آنها پی خواهی برد».
منافقان سعی میکنند کار خوب را در حضور مردم انجام دهند تا مردم آن را ببینند و کار بد را در خفا انجام دهند تا از چشم مردم پنهان بماند. محور دید منافقان مردم هستند. چنانکه خداوند فرمود: «إذْ یُبیّتون ما لایَرضی مِن القَوْل و کان الله بما یَعملون مُحیطاً؛ نساء/108 اینان در شب نشینیها و جلسات سرّی شبانه سخنانی میگویند که خداوند نمیپسندد. در حالی که خدا بر همه اعمال آنها احاطه دارد».
از ریاکاری منافقان در اخفای بدیها و آشکار کردن خوبیها معلوم میشود که معیار و محور نزد آنان مردم هستند. آنگاه خدای سبحان میفرماید: «یَوْم هُمْ بارِزون لایَخْفی علی الله مِنهم شَیء» غافر/16 و در جای دیگر میفرماید «یومئذٍ تُعرضون لاتَخْفی مِنکم خافیة؛ حاقه/18 روزی فرا میرسد که هیچ خفایی در کار نیست. هر کسی هر چه در نهان دارد آشکار میشود». باز میفرماید: «ولایَکتُمون الله حدیثاً نساء/42 آن روز چیزی کتمان نمیشود، هر کس هر چه دارد میگوید.»
نفاق و دورویی عمدتاً سه منشأ و سرچشمه دارد:
اوّل ـ عجز از دشمنی و مبارزه مستقیم با دشمنانی که شکست میخورند و توانایی عرض اندام مستقیم را ندارند به لباس نفاق در میآیند و به دشمنی خود ادامه می دهند، دشمنان اسلام در ابتدای نبّوت پیامبر (ص) علناٌ دشمنی می کردند؛ امّا وقتی پیامبر گرامی اسلام (ص) پیروز شد و بر آنها مسلّط شد، آنها توانایی مبارزه با اسلام به صورت مستقیم را در خود ندیدند و به ظاهر مسلمان شدند، ولی در باطن کافر ماندند و بر ضدّ اسلام توطئه کردند.
دوّم ـ احساس حقارت درونی آدم های حقیر و بی شخصیّت که ترسو هستند و شجاعت ندارند، برای پنهان کردن ضعف و زبونی خود همیشه منافقانه عمل می کنند و چون جرأت اعتراض به دیگران را ندارند با همه هماهنگ و همرنگ می شوند شاعر از زبان این نوع منافقان می گوید:
چنان با نیک و بد خو کن که بعد از مردنت روزی ـ مسلمانت به زمزم شوید و هندو به آتش
یعنی منافق در مقابل مسلمانان اظهار اسلام می کند، در مقابل آتشپرستان اظهار تمایل به عقیده آنان و در مقابل بی دین ها اظهار بی دینی، زیرا که چنین شخص حقیر و زبونی، به واسطه حقارت درونی خود، جرأت ابراز عقیده واقعی خود را ندارد. (میزان الحکمه، باب 3929، حدیث 20258)
سوم ـ دنیاپرستی شدید نفاق های بینالمللی و جهانی کنونی از این امر سرچشمه می گیرد.
در روایتی از پیامبر اکرم (ص) به بعضی از نشانه های نفاق اشاره شده است. حضرت در این روایت می فرماید: «ثلاثٌ مَن کُنَّ فیه کانَ مُنافقاََ وَ اِن صامَ وَ صَلّی وَ زَعَمَ انَّه مُسلِمٌ مَن اِذا اثتَمَنَ خانَ، وَ اِذا حَدَّثَ کَذِبَ وَ اِذا وَعَدَ اَخلَفَ ؛ این سه صفت در هر کسی باشد منافق است، اگر چه روزه بگیرد و نماز بگذارد و تصوّر مسلمانی داشته باشد.
اوّل ـ خیانتکاری: انسان خیانتکار منافق است؛ زیرا در ظاهر خود را امین نشان می دهد، ولی در باطن خائن است. بنابراین، نمی توان اموال و بیت المال را بدو سپرد، گر چه بعضی در برابر اموال کم و اندک امین هستند، ولی در مقابل امانتهای گرانبها و اموال فراوان، درون خیانتکارانه خود را آشکار می کنند.
دوم ـ دروغگویی: انسان دروغگو منافق است؛ زیرا که با چرب زبانی کلامی، نیّتی پلید و خلاف حقّ و حقیقت دارد؛ هر چند نماز بخواند و دعای ندبه و توسّل و… بر زبان جاری سازد.
سوم ـ خُلف وعده: کسی که به وعده و گفته خود عمل نمی کند، منافق است؛ زیرا عمل به وعده و پایبندی به گفته، از نظر اخلاقی پسندیده و ضروری است.
انواع نفاق:
الف ـ نفاق در عقیده: مانند کسی که به زبان مدّعی اسلام و مسلمانی است؛ ولی «مسلمان» شناخته نمی شود و یا تظاهر به ایمان می کند؛ ولی «مؤمن» شمرده نمی شود.
ب ـ نفاق در گفتار: مانند کسی که سخنی می گوید، ولی خود در دل بدان اعتقاد ندارد. با این بیان « دروغگو» منافق است؛ زیرا که زبان و دلش یکی نیست.
ج ـ نفاق در کردار: مانند کسی که «عملِ ظاهرش» با نیّت باطنی او متفاوت و متضاد است. همچون کسی که در ظاهر، خود را نمازخوان و یا امانتدار نشان میدهد؛ ولی در واقع «بی نماز» و «خائن» است. (ر.ک: میزان الحکمة، باب 3966، حدیث 20599 ؛ مثالهای زیبای قرآن ج 1، حضرت آیت الله مکارم شیرازی به نقل از سایت تبیان)
در ادامه توجهتان را به مطالب زیر جلب می کنیم:
قرآن همیشه حقایق والا و بسیار ارزنده اى را در قالب مثال هاى حسى آورده است آیه هاى 17 و 18 و 29 و 20 سوره بقره، تشبیه منافقان را مطرح کرده است:
«مثلهم کمثل الذى استوقد نارا فلمّا اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم فى ظلمات لا یبصرون * صم بکم عمى فهم لا یرجعون * او کصیب من السماء فیه ظلمات و رعد و برق یجعلون اصابعهم فى آذانهم من الصواعق حذر الموت و الله محیط بالکافرین؛ منافقان مانند کسى هستند که آتشى افروخته (تا در بیابان تاریک راه خود را پیدا کند) ولى هنگامى که آتش اطراف خود را روشن مى سازد خداوند (طوفانى مى فرستد و) آن را خاموش مى کند و در ظلمت و تاریکى وحشتناکى که چشم انسان را از کار مى اندازد، آنها را رها مى سازد * آنها کر، گنگ و کورند بنابراین از راه خطا باز نمى گردند * یا همچون بارانى که در شب تاریک توأم با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذرانى) ببارد و آنها از ترس مرگ انگشت در گوش خود مى گذارند تا صداى صاعقه را نشنوند و خداوند به کافران احاطه دارد (و همه در قبضه قدرت او هستند)» در این آیات شریف، وضع منافقان که امر معقول و غیر محسوس است به صورت مجسّم و محسوس ارائه شده است. در مثال اول، منافقان را با شخصى تشبیه مى کند که آتشى در شب ظلمانى افروخته تا در پرتو آن راه از بیراهه تمیز دهد و به سر منزل مقصود برسد ولى ناگهان بادى سخت بر مى خیزد و آتش افروخته را خاموش مى سازد و بار دیگر در تاریکى وحشت زا مى ماند، حیران و سرگردان و راه به جایى نمى برد. منافقان، درست همین حالت را دارند آنها با انتخاب راه غلط و با خوى استکبارى خویش خیال مى کنند راه صحیحى را در پیش گرفته اند و مى توانند از هر خطر احتمالى خود را بر حذر دارند و از منفعت هایى که به سپاه اسلام و کفر مى رسد بهره مند شوند، هر دسته غالب شد خود را از آنان بدانند، اگر مؤمنان پیروز شدند در صف مؤمنان خود را جلوه دهند و اگر کافران غالب گشتند با آنها باشند. آنها مى خواستند در پرتو این راه زندگى خود را در مدینه، آباد کنند و با این روش دو چهرگى خود را افرادى زیرک و با هوش بدانند ولى قرآن پرده از راه آنها بر کنار زد و به پیامبر اسلام اعلام نمود که اینان به ظاهر ایمان مى آورند و اظهار ایمان مى کنند اما معتقد به روح اسلام و ابعاد معارف دین نیستند، دروغ مى گویند. در این بیان طنز گونه قرآن حقیقتى تلخ که بسیارى از افراد جامعه گرفتار آن هستند (یعنى نفاق و دورویى) را بصورت جذاب و شیرین و دلنشین، تشبیه کرده است و ارائه مى دهد. پایان و عاقبت کار منافقان را چون افرادى کر، گنگ، نابینا، معرفى مى کنند که براحتى قادر نیستند از راه نادرست خویش بازگردند و این حقیقت قرآنى را آموزش مى دهد که: 1. سرانجام گناه و آلودگى نفاق و دورویى است 2. سرانجام نفاق، از دست دادن قوه تشخیص و درک حقایق است. 3. هر کسى قوه ى تشخیص و معرفت را از دست داد، دیگر امیدى به نجات او نیست زیرا نخستین وسیله براى نجات از چنگال بدبختی ها و خطرها، درک واقعیت ها و چگونگى حوادث است. 4. نفاق و دورویى نمى تواند براى مدت طولانى، مؤثر و پایدار باشد ممکن است مدت کوتاهى انسان را مصون و محفوظ دارد ولى همچون آتشى موقت در بیابان تاریک که در معرض وزش طوفان حوادث است از بین مى رود و چهره واقعى منافق را بر ملا مى سازد و به جاى کسب موفقیت و محبوبیت در میان دو طرف (سپاه حق و باطل) منفور و مطرود مى گردد و مانند کسى که در بیابان راه، گم کرده سرگردان مى ماند، (ر.ک: به المیزان و تفسیر نمونه ذیل آیه 17 ـ 18 ـ 19 ـ 20 بقره).
در مثال دیگر قرآن براى ترسیم وضعیت موجود منافقان به این آیه دقت کنیم: «او کصیب من السماء فیه ظلمات و رعد و برق… یکاد البرق یخطف ابصارهم کلّما اضاء لهم مشوا فیه و اذا اظلم علیهم قاموا و لو شاء الله لذهب بسمعهم و ابصارهم ان الله على کل شى قدیر؛ یا همچون بارانى که در شب تاریک توأم با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذران) ببارد آنها از ترس مرگ انگشت در گوش مى نهند تا صداى صاعقه را نشنوند ولى خداوند به کافران احاطه دارد روشنایى خیره کننده برق نزدیک است چشم آنها را برباید، هر لحظه اى که برق جستن کند و (بیابان را) روشن مى سازد چند قدمى رد پرتو آن راه مى روند، (ر.ک: به المیزان و تفسیر نمونه ذیل آیه 17 ـ 18 ـ 19 ـ 20 بقره) و هنگامى که خاموش شود، توقف مى کنند و اگر خدا بخواهد گوش و چشم آنها را از بین مى برد، و خداوند بر هر چیزى توانا است در این مثال طنزآمیز، قرآن، صحنه زندگى منافقان و چهره هاى نفاق را چنین ترسیم مى کند: 1. شبى است تاریک و ظلمانى، بر خوف و پرخطر، باران به شدت مى بارد، از کنار افق برقى پر نور مى جهد، صداى غرش آسمانى، وحشت ایجاد مى کند، رعد و برق و صاعقه پرده هاى گوش آدمى را پاره مى کند. 2. منافق مانند انسانى است که بى پناه در دل این شب وسیع ظلمانى حیران و سرگردان در بیابان مانده، نه پناهگاهى دارد و نه ظلمت اجازه مى دهد راهى پیدا کند. 3. با جهش برق، چند قدم برمى دارد ولى بلافاصله ظلمت بر بیابان مسلط مى گردد و او را در تاریکى باقى مى گذارد، وى از ترس صاعقه، انگشت در گوش مى گذارد ولى نور برق به اندازه اى قوى است که نزدیک است چشم او را از بین ببرد، هر آن خطر را به خود نزدیکتر مى بیند و تمام وجود خویش را در آماج بلاء، خاکستر مى یابد. 4. مضطرب و پریشان، حیران و سرگردان، نمى داند چه کند، به کجا برود، چگونه نجات یابد.
جهت آگاهی بیشتر مراجعه شود:
آیة الله جوادی آملی، حکمت عبادات.
مثالهای زیبای قرآن ج 1، آیت الله مکارم شیرازی.
آنان که ایمان ضعیفی دارند و در زمان صلح و آرامش خود را مسلمان میدانند ولی در روز ابتلا و امتحان، حاضر نیستند در حفظ و تقویت اسلام بکوشند. از اینرو میفرماید: «أَم حَسِبتم أَن تَدخلوا الجَنّة و لَمّا یَأتکم مَثَل الَّذِین خَلوْا من قَبلکم؛ بقره/214 پنداشتید به بهشت خواهید رفت و حال آن که آن چه بر پیشینیان گذشت بر سر شما نیامده است؟»
در آغاز نهضت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله که هنوز جهاد و دفاعی شروع نشده بود و مسلمانان در آرامش به سر می بردند، گمان می کردند که با اقتدا کردن پشت سر رسول خدا(ص) در مسجد النبی اهل بهشت خواهند بود. در این زمان آیه نازل شد که این اعمال برای ورود به بهشت کافی نیست. هنوز جبهه و جهاد را ندیده اند. قبل از نزول آیه جهاد خدمت حضرت می رسیدند و می گفتند آیا آیه و سوره جدید یا تکلیف و دستور تازه ای نازل نشده است، تا بدان عمل کرده ثواب ببریم؟ اما وقتی سوره یا آیه ای که در آن دستور نبرد و قتال بود نازل می شد، اظهار سنگینی و سستی می کردند، که قرآن آنان را به شدت، مورد عتاب قرار داده است. (توبه/38)
منافق همان کاری را میکند که موش در سوراخ خود انجام میدهد. لانه موش دو سوراخ دارد که از سوراخی به نام «نافق» به لانه میرود و از سوراخ دیگری به نام «قاصع» بیرون میجهد. موش در جلو درب خروجی این سوراخ، قشر نازکی از خاک را حفظ میکند، هنگامی که صدایی به گوشش رسید و احساس خطر کرد، آن قشر نازک خاک را کنار می زند و از لانه میگریزد. خدا میفرماید: سرپوش نفاق برای همیشه باقی نمیماند، گاهی راه فرار منافق را از دو طرف میبندیم و فرصت بیرون رفتن را به او نمیدهیم و در همان حال او را رسوا و کینه او را برملا میسازیم: «ولؤ نَشاء لَأریناکَهمْ فَلعرفْتهم بِسیماهم و لَتَعرفنَّهم فی لحْن القوْل؛ محمد/30) اگر بخواهیم، آنان را به تو نشان میدهیم تا سیمای حقیقی آنان را بشناسی، تو از آهنگ سخن به حال آنها پی خواهی برد».
منافقان سعی میکنند کار خوب را در حضور مردم انجام دهند تا مردم آن را ببینند و کار بد را در خفا انجام دهند تا از چشم مردم پنهان بماند. محور دید منافقان مردم هستند. چنانکه خداوند فرمود: «إذْ یُبیّتون ما لایَرضی مِن القَوْل و کان الله بما یَعملون مُحیطاً؛ نساء/108 اینان در شب نشینیها و جلسات سرّی شبانه سخنانی میگویند که خداوند نمیپسندد. در حالی که خدا بر همه اعمال آنها احاطه دارد».
از ریاکاری منافقان در اخفای بدیها و آشکار کردن خوبیها معلوم میشود که معیار و محور نزد آنان مردم هستند. آنگاه خدای سبحان میفرماید: «یَوْم هُمْ بارِزون لایَخْفی علی الله مِنهم شَیء» غافر/16 و در جای دیگر میفرماید «یومئذٍ تُعرضون لاتَخْفی مِنکم خافیة؛ حاقه/18 روزی فرا میرسد که هیچ خفایی در کار نیست. هر کسی هر چه در نهان دارد آشکار میشود». باز میفرماید: «ولایَکتُمون الله حدیثاً نساء/42 آن روز چیزی کتمان نمیشود، هر کس هر چه دارد میگوید.»
نفاق و دورویی عمدتاً سه منشأ و سرچشمه دارد:
اوّل ـ عجز از دشمنی و مبارزه مستقیم با دشمنانی که شکست میخورند و توانایی عرض اندام مستقیم را ندارند به لباس نفاق در میآیند و به دشمنی خود ادامه می دهند، دشمنان اسلام در ابتدای نبّوت پیامبر (ص) علناٌ دشمنی می کردند؛ امّا وقتی پیامبر گرامی اسلام (ص) پیروز شد و بر آنها مسلّط شد، آنها توانایی مبارزه با اسلام به صورت مستقیم را در خود ندیدند و به ظاهر مسلمان شدند، ولی در باطن کافر ماندند و بر ضدّ اسلام توطئه کردند.
دوّم ـ احساس حقارت درونی آدم های حقیر و بی شخصیّت که ترسو هستند و شجاعت ندارند، برای پنهان کردن ضعف و زبونی خود همیشه منافقانه عمل می کنند و چون جرأت اعتراض به دیگران را ندارند با همه هماهنگ و همرنگ می شوند شاعر از زبان این نوع منافقان می گوید:
چنان با نیک و بد خو کن که بعد از مردنت روزی ـ مسلمانت به زمزم شوید و هندو به آتش
یعنی منافق در مقابل مسلمانان اظهار اسلام می کند، در مقابل آتشپرستان اظهار تمایل به عقیده آنان و در مقابل بی دین ها اظهار بی دینی، زیرا که چنین شخص حقیر و زبونی، به واسطه حقارت درونی خود، جرأت ابراز عقیده واقعی خود را ندارد. (میزان الحکمه، باب 3929، حدیث 20258)
سوم ـ دنیاپرستی شدید نفاق های بینالمللی و جهانی کنونی از این امر سرچشمه می گیرد.
در روایتی از پیامبر اکرم (ص) به بعضی از نشانه های نفاق اشاره شده است. حضرت در این روایت می فرماید: «ثلاثٌ مَن کُنَّ فیه کانَ مُنافقاََ وَ اِن صامَ وَ صَلّی وَ زَعَمَ انَّه مُسلِمٌ مَن اِذا اثتَمَنَ خانَ، وَ اِذا حَدَّثَ کَذِبَ وَ اِذا وَعَدَ اَخلَفَ ؛ این سه صفت در هر کسی باشد منافق است، اگر چه روزه بگیرد و نماز بگذارد و تصوّر مسلمانی داشته باشد.
اوّل ـ خیانتکاری: انسان خیانتکار منافق است؛ زیرا در ظاهر خود را امین نشان می دهد، ولی در باطن خائن است. بنابراین، نمی توان اموال و بیت المال را بدو سپرد، گر چه بعضی در برابر اموال کم و اندک امین هستند، ولی در مقابل امانتهای گرانبها و اموال فراوان، درون خیانتکارانه خود را آشکار می کنند.
دوم ـ دروغگویی: انسان دروغگو منافق است؛ زیرا که با چرب زبانی کلامی، نیّتی پلید و خلاف حقّ و حقیقت دارد؛ هر چند نماز بخواند و دعای ندبه و توسّل و… بر زبان جاری سازد.
سوم ـ خُلف وعده: کسی که به وعده و گفته خود عمل نمی کند، منافق است؛ زیرا عمل به وعده و پایبندی به گفته، از نظر اخلاقی پسندیده و ضروری است.
انواع نفاق:
الف ـ نفاق در عقیده: مانند کسی که به زبان مدّعی اسلام و مسلمانی است؛ ولی «مسلمان» شناخته نمی شود و یا تظاهر به ایمان می کند؛ ولی «مؤمن» شمرده نمی شود.
ب ـ نفاق در گفتار: مانند کسی که سخنی می گوید، ولی خود در دل بدان اعتقاد ندارد. با این بیان « دروغگو» منافق است؛ زیرا که زبان و دلش یکی نیست.
ج ـ نفاق در کردار: مانند کسی که «عملِ ظاهرش» با نیّت باطنی او متفاوت و متضاد است. همچون کسی که در ظاهر، خود را نمازخوان و یا امانتدار نشان میدهد؛ ولی در واقع «بی نماز» و «خائن» است. (ر.ک: میزان الحکمة، باب 3966، حدیث 20599 ؛ مثالهای زیبای قرآن ج 1، حضرت آیت الله مکارم شیرازی به نقل از سایت تبیان)
در ادامه توجهتان را به مطالب زیر جلب می کنیم:
قرآن همیشه حقایق والا و بسیار ارزنده اى را در قالب مثال هاى حسى آورده است آیه هاى 17 و 18 و 29 و 20 سوره بقره، تشبیه منافقان را مطرح کرده است:
«مثلهم کمثل الذى استوقد نارا فلمّا اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم فى ظلمات لا یبصرون * صم بکم عمى فهم لا یرجعون * او کصیب من السماء فیه ظلمات و رعد و برق یجعلون اصابعهم فى آذانهم من الصواعق حذر الموت و الله محیط بالکافرین؛ منافقان مانند کسى هستند که آتشى افروخته (تا در بیابان تاریک راه خود را پیدا کند) ولى هنگامى که آتش اطراف خود را روشن مى سازد خداوند (طوفانى مى فرستد و) آن را خاموش مى کند و در ظلمت و تاریکى وحشتناکى که چشم انسان را از کار مى اندازد، آنها را رها مى سازد * آنها کر، گنگ و کورند بنابراین از راه خطا باز نمى گردند * یا همچون بارانى که در شب تاریک توأم با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذرانى) ببارد و آنها از ترس مرگ انگشت در گوش خود مى گذارند تا صداى صاعقه را نشنوند و خداوند به کافران احاطه دارد (و همه در قبضه قدرت او هستند)» در این آیات شریف، وضع منافقان که امر معقول و غیر محسوس است به صورت مجسّم و محسوس ارائه شده است. در مثال اول، منافقان را با شخصى تشبیه مى کند که آتشى در شب ظلمانى افروخته تا در پرتو آن راه از بیراهه تمیز دهد و به سر منزل مقصود برسد ولى ناگهان بادى سخت بر مى خیزد و آتش افروخته را خاموش مى سازد و بار دیگر در تاریکى وحشت زا مى ماند، حیران و سرگردان و راه به جایى نمى برد. منافقان، درست همین حالت را دارند آنها با انتخاب راه غلط و با خوى استکبارى خویش خیال مى کنند راه صحیحى را در پیش گرفته اند و مى توانند از هر خطر احتمالى خود را بر حذر دارند و از منفعت هایى که به سپاه اسلام و کفر مى رسد بهره مند شوند، هر دسته غالب شد خود را از آنان بدانند، اگر مؤمنان پیروز شدند در صف مؤمنان خود را جلوه دهند و اگر کافران غالب گشتند با آنها باشند. آنها مى خواستند در پرتو این راه زندگى خود را در مدینه، آباد کنند و با این روش دو چهرگى خود را افرادى زیرک و با هوش بدانند ولى قرآن پرده از راه آنها بر کنار زد و به پیامبر اسلام اعلام نمود که اینان به ظاهر ایمان مى آورند و اظهار ایمان مى کنند اما معتقد به روح اسلام و ابعاد معارف دین نیستند، دروغ مى گویند. در این بیان طنز گونه قرآن حقیقتى تلخ که بسیارى از افراد جامعه گرفتار آن هستند (یعنى نفاق و دورویى) را بصورت جذاب و شیرین و دلنشین، تشبیه کرده است و ارائه مى دهد. پایان و عاقبت کار منافقان را چون افرادى کر، گنگ، نابینا، معرفى مى کنند که براحتى قادر نیستند از راه نادرست خویش بازگردند و این حقیقت قرآنى را آموزش مى دهد که: 1. سرانجام گناه و آلودگى نفاق و دورویى است 2. سرانجام نفاق، از دست دادن قوه تشخیص و درک حقایق است. 3. هر کسى قوه ى تشخیص و معرفت را از دست داد، دیگر امیدى به نجات او نیست زیرا نخستین وسیله براى نجات از چنگال بدبختی ها و خطرها، درک واقعیت ها و چگونگى حوادث است. 4. نفاق و دورویى نمى تواند براى مدت طولانى، مؤثر و پایدار باشد ممکن است مدت کوتاهى انسان را مصون و محفوظ دارد ولى همچون آتشى موقت در بیابان تاریک که در معرض وزش طوفان حوادث است از بین مى رود و چهره واقعى منافق را بر ملا مى سازد و به جاى کسب موفقیت و محبوبیت در میان دو طرف (سپاه حق و باطل) منفور و مطرود مى گردد و مانند کسى که در بیابان راه، گم کرده سرگردان مى ماند، (ر.ک: به المیزان و تفسیر نمونه ذیل آیه 17 ـ 18 ـ 19 ـ 20 بقره).
در مثال دیگر قرآن براى ترسیم وضعیت موجود منافقان به این آیه دقت کنیم: «او کصیب من السماء فیه ظلمات و رعد و برق… یکاد البرق یخطف ابصارهم کلّما اضاء لهم مشوا فیه و اذا اظلم علیهم قاموا و لو شاء الله لذهب بسمعهم و ابصارهم ان الله على کل شى قدیر؛ یا همچون بارانى که در شب تاریک توأم با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذران) ببارد آنها از ترس مرگ انگشت در گوش مى نهند تا صداى صاعقه را نشنوند ولى خداوند به کافران احاطه دارد روشنایى خیره کننده برق نزدیک است چشم آنها را برباید، هر لحظه اى که برق جستن کند و (بیابان را) روشن مى سازد چند قدمى رد پرتو آن راه مى روند، (ر.ک: به المیزان و تفسیر نمونه ذیل آیه 17 ـ 18 ـ 19 ـ 20 بقره) و هنگامى که خاموش شود، توقف مى کنند و اگر خدا بخواهد گوش و چشم آنها را از بین مى برد، و خداوند بر هر چیزى توانا است در این مثال طنزآمیز، قرآن، صحنه زندگى منافقان و چهره هاى نفاق را چنین ترسیم مى کند: 1. شبى است تاریک و ظلمانى، بر خوف و پرخطر، باران به شدت مى بارد، از کنار افق برقى پر نور مى جهد، صداى غرش آسمانى، وحشت ایجاد مى کند، رعد و برق و صاعقه پرده هاى گوش آدمى را پاره مى کند. 2. منافق مانند انسانى است که بى پناه در دل این شب وسیع ظلمانى حیران و سرگردان در بیابان مانده، نه پناهگاهى دارد و نه ظلمت اجازه مى دهد راهى پیدا کند. 3. با جهش برق، چند قدم برمى دارد ولى بلافاصله ظلمت بر بیابان مسلط مى گردد و او را در تاریکى باقى مى گذارد، وى از ترس صاعقه، انگشت در گوش مى گذارد ولى نور برق به اندازه اى قوى است که نزدیک است چشم او را از بین ببرد، هر آن خطر را به خود نزدیکتر مى بیند و تمام وجود خویش را در آماج بلاء، خاکستر مى یابد. 4. مضطرب و پریشان، حیران و سرگردان، نمى داند چه کند، به کجا برود، چگونه نجات یابد.
جهت آگاهی بیشتر مراجعه شود:
آیة الله جوادی آملی، حکمت عبادات.
مثالهای زیبای قرآن ج 1، آیت الله مکارم شیرازی.