فخر رازى مى گويد: مفسران اهل سنت عموما معتقدند كه منظور از اتقى در سيجنبها الاتقى ابو بكر است ، و شيعه عموما اين حديث را انكار مى كنند و مى گويند در حق على بن ابيطالب (عليه السلام ) نازل شده است .
سپس او در يك تحليل مخصوص به خود چنين مى گويد: امت اسلامى (اعم از اهل سنت و شيعه ) اتفاق بر اين دارند كه برترين مردم بعد از رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يا ابو بكر بوده ، و يا على ، و اين آيه را نمى توان بر على تطبيق كرد، زيرا قرآن در باره اين فرد اتقى مى گويد و ما لاحد عنده من نعمة تجزى : هيچ كس نزد او حق و نعمتى ندارد كه پاداش داده شود و اين صفت بر على (عليه السلام ) تطبيق نمى كند، چرا كه پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر او حق نعمت داشت ! ولى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نه تنها بر ابوبكر حق نعمت مادى نداشت بلكه به عكس او انفاق بر رسول الله مى كرد و حق نعمت داشت !
نتيجه اين مى شود كه مصداق اتقى ابو بكر است و چون اتقى به معنى پرهيزكارترين مردم است افضليت او ثابت مى شود!.
گرچه مايل نيستيم در مباحث اين تفسير زياد در اين گونه مسائل واردشويم ، ولى اصرار بعضى از مفسران بر اثبات پيشداوريهاى خود به وسيله آيات قرآن تا آنجا كه حتى تعبيراتى مى كنند كه مناسب مقام شامخ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نمى باشد باعث مى شود كه چند نكته را در اينجا يادآور شويم .
اولا – اينكه فخر رازى مى گويد: اجماع اهل سنت بر اين است كه اين آيه درباره ابوبكر نازل شده بر خلاف چيزى است كه بعضى از مفسران معروف اهل سنت صريحا آورده اند، از جمله قرطبى در تفسيرش در روايتى از ابن عباس نقل مى كند كه تمام اين سوره (سوره الليل ) درباره ابو – الدحداح نازل شده است مخصوصا به آيه و سيجنبها الاتقى كه مى رسد باز مى گويد منظور ابوالدحداح است ، هر چند از اكثر مفسران نقل كرده كه درباره ابوبكر نازل شده ، اما خودش اين نظر را نپذيرفته است .
ثانيا – اينكه گفته است اتفاق شيعه بر اين است كه اين آيه درباره على (عليه السلام ) نازل شده درست نيست ، چرا كه بسيارى از مفسران شيعه همان داستان ابو – الدحداح را ذكر كرده و پذيرفته اند آرى در بعضى از روايات از امام صادق نقل شده كه منظور از اتقى پيروان و شيعيان او است ، و منظور از الذى يؤ تى ماله يتزكى امير مؤ منان على (عليه السلام ) است ولى ظاهر اين است كه اينها جنبه شاءن نزول ندارد بلكه از قبيل تطبيق بر مصداق روشن و بارز است .
ثالثا – بدون شك اتقى در آيه فوق به معنى باتقواترين مردم نيست بلكه مفهوم آن همان متقى بودن است ، شاهد گوياى اين سخن اين است كه اشقى در مقابل آن به معنى بدترين مردم نيست ، بلكه منظور كفارى است كه از انفاق بخل مى ورزيدند، بعلاوه اين آيه زمانى نازل شده كه پيغمبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در حيات بود آيا مى توان ابوبكر را حتى بر پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مقدم داشت ، چرا براى اثبات پيشداوريها و ذهنيات خود تعبيرى كنيم كه حتى به مقام شامخ پيغمبر لطمه زند.
و اگر گفته شود حساب پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) جدا است ، مى گوئيم پس چرا در آيه ((و ما لاحد عنده من نعمة تجزى )) حساب پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) جدا نشد، و براى اينكه على (عليه السلام ) را از مورد آيه خارج كنيم بگوئيم چون مشمول نعمتهاى مادى پيغمبر بوده نمى تواند داخل در آيه باشد.
رابعا – چه كسى است كه در زندگيش مورد محبت احدى واقع نشده ، و هيچ كس براى او هديه اى و ضيافتى نكرده است ، آيا واقعا چنين بوده است كه ابوبكر در تمام عمرش نه به ضيافت كسى رفت ، و نه هديه اى از كسى پذيرفت ، و نه هيچ خدمت مادى ديگرى را، آيا اين باور كردنى است ؟ نتيجه اينكه منظور از آيه و ما لاحد عنده من نعمة تجزى اين نيست كه هيچ كس بر آنها حق نعمت ندارد بلكه انفاق كردن آنها به خاطر حق نعمت نيست .
يعنى اگر آنها به كسى انفاقى مى كنند تنها براى خدا است نه به خاطر خدمتى كه بخواهند آن را پاداش دهند.
خامسا – آيات اين سوره نشان مى دهد كه اين سوره در يك ماجراى دو قطبى نازل شده يكى در قطب اتقى بوده است ، و ديگرى در قطب اشقى هر گاه شاءن نزول آن را داستان (ابوالدحداح) بدانيم مساءله حل است ، اما اگر بگوئيم منظور ابوبكر بود مشكل اشقى باقى مى ماند كه منظور از آن چه كسى است ؟!.
شيعه اصرارى ندارد كه خصوص اين آيه در مورد على (عليه السلام ) است آيات در شاءن او بسيار زياد است ولى اگر بر على (عليه السلام ) تطبيق شود مشكل اشقى در آن حل است چرا كه در ذيل آيه 12 سوره شمس (اذا انبعث اشقاها) روايات زيادى از طرق اهل سنت نقل شده است كه منظور از اشقى قاتل على بن ابى طالب (عليه السلام ) است (اين روايات را چنانكه حاكم حسكانى در شواهد التنزيل جمع كرده است ).
كوتاه سخن اينكه گفتار فخر رازى و تحليل او درباره اين آيه بسيار ضعيف و مشتمل بر اشتباهات فراوان است و لذا حتى بعضى از مفسران معروف اهل سنت مانند آلوسى در روح المعانى اين تحليل را نپسنديده و بر آن خرده گرفته است آنجا كه مى گويد: و استدل بذلك الامام على انه (ابوبكر) افضل الامة و ذكر ان فى الايات ما يايى قول الشيعه انها فى على و اءطال الكلام فى ذلك و آتى بما لا يخلو عن قيل و قال : فخر رازى به اين آيه استدلال كرده است كه ابوبكر افضل امت است و اضافه كرده كه در آيات بعضى قرائن است كه با قول شيعه سازگار نيست ، و در اينجا سخن را طولانى كرده و مطالبى گفته كه خالى از قيل و قال (و اشكال ) نيست .
فراموش نبايد كرد كه خود آلوسى نيز نسبة مرد متعصبى است با اين حال تحليل فخر رازى را در اين آيه نپسنديده است .
منبع:
تفسير نمونه جلد 27 صفحه 85تا88