من به کربلا رفتم و سعی کردم خود را به اباعبدالله برسانم
۱۳۹۲/۰۴/۲۲
–
۶۷۱ بازدید
من به کربلا رفتم و سعی کردم خود را به اباعبدالله برسانم…
تفکّر در نظام هستی، باعث محرمیّت انسان با عالم می شود و موجب می شود که موجودات عالم اسرار خود را برای انسان بنمایانند.
چگونه است که دستگاه ضبط تشکیل یافته از چند سیم و لحیم، می تواند حرف ما را بگیرد و پس دهد، امّا زمین با این عظمت توان این یک ضبط را نداشته باشد.
در روایتی یکی از صحابه ی رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم می فرماید: روزی با ایشان از بیابانی عبور می کردیم، ناگهان دیدیم تمام موجوداتی که در آن جا هستند اعم از سنگ و چوب و خاک و درخت و… همه به حضرتش عرض می کنند: «السّلام علیک یا رسول الله». …
… اگر کسی با یک تکّه سنگ یا چوب حشر پیدا کند و محرم شود، می تواند تمام اسرار عالم را بیابد. زیرا سنگ می تواند هر چه اسرار و اخبار در عالم شنیده، بازگو کند.
… به تعبیر شریف حضرت آقا؛ اگر می فرمایی چنین نیست و نخواهد بود، فقط کافی است که دست خود را به اهل فن بدهی تا ببینی که می شود و انجام می گیرد. تنها مشکل، نامحرم بودن خود ما است.
یکی از عزیزان و سروران من فرمایشی داشتند که من از آن بهره ی بسیار بردم.
ایشان فرمودند: در شب عاشورای سال گذشته، اهل منزل در کنار حوض خانه مشغول شستن ظروف شام بودند و من نیز در کنار حیاط قدم می زدم. وقتی شیر آب را باز کردند، ناگهان دیدم که آب به حرف زدن در آمده و می گوید: « من به کربلا رفتم و سعی کردم خود را به اباعبدالله برسانم، امّا خدا لعنت کند کسانی که مانع رسیدن من به حسین علیه السّلام شدند».
خیلی تعجّب کردم! جلو رفتم و از همسرم پرسیدم: آیا صدای صحبت آب را می شنوی؟!
گفت: نه من جز شر شر آن چیزی نمی شنوم.
ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم
با شما نامحرمان ما خامشیم
(مجلس پانزدهم: تفکّر موجب کشف اسرار می شود)
برگرفته از کتاب شریف «شرح مراتب طهارت»؛ از رساله ی وحدت از دیدگاه عارف و حکیم حضرت علاّمه حسن زاده ی آملی حفظه الله/ شارح: استاد صمدی آملی حفظه الله / نشر رَوح و ریحان