۱۳۹۳/۰۸/۳۰
–
۲۲۳۳ بازدید
۱. اخباریون نقطه مقابل اصولیون و مجتهدان(قائلین به اجتهاد در احکام دین) هستند. مؤسسین این گرایش میرزا محمد استرآبادی و شاگردش ملاامین استرآبادی هستند. اینها اجتهاد را حرام می دانند، ظواهر قرآن را حجّت نمی دانند و مدّعی اند که قرآن را فقط امام معصوم می فهمد و بس.اینها به حجّیت عقل نیز قائل نبوده و آن را خطاکار می دانند. اجماع را هم قبول نداشته و آن را دلیل اهل سنّت در انتخاب خلیفه ی اوّل می انگارند. در حالی که هیچ اجماعی بر خلافت خلیفه اوّل واقع نشده است.
1. اخباریون نقطه مقابل اصولیون و مجتهدان(قائلین به اجتهاد در احکام دین) هستند. مؤسسین این گرایش میرزا محمد استرآبادی و شاگردش ملاامین استرآبادی هستند. اینها اجتهاد را حرام می دانند، ظواهر قرآن را حجّت نمی دانند و مدّعی اند که قرآن را فقط امام معصوم می فهمد و بس.اینها به حجّیت عقل نیز قائل نبوده و آن را خطاکار می دانند. اجماع را هم قبول نداشته و آن را دلیل اهل سنّت در انتخاب خلیفه ی اوّل می انگارند. در حالی که هیچ اجماعی بر خلافت خلیفه اوّل واقع نشده است. و ادّعای اهل سنّت در این باب ادّعایی مردود است.اخباریّون معتقدند که تمام روایات کتب اربعه ی شیعه درستند فلذا معتقدند که احتیاجی به علم رجال نیز وجود ندارد.
جهت آگاهی بیشتر بنگرید:
– اسلام و مقتضیات زمان، استاد مطهری، ج1، ص142
– تعلیم و تربیت در اسلام، استاد مطهری، ص305
– آشنایی با قرآن، استاد مطهری، ج1و2، ص25 و ج3 ص21
– ده گفتار، استاد مطهری، ص103
– سیری در سیره نبوی، استاد مطهری، ص127
2. حدود سالهای 1340 ه.ق در مشهد عالمی به نام میرزا مهدی غروی اصفهانی که شاگرد برجستهی میرزای نائینی در اصول بود، بیان داشت که عرفا و فلاسفهی اسلام، حقایق قرآنی و حدیثی ناب را به کنار نهاده و اسلام را با اندیشههای خود هدم نموده و خدمتی به آن نکردهاند. وی بر همین اساس طریقه ی عرفا و فلاسفه را نادرست قلمداد نموده در برابر این شیوه قد اعلم نمود. عالمانی چون شیخ مجتبی قزوینی، میرزا جواد تهرانی، میرزا حسنعلی مروارید، شیخ محمود حلبی و… از پرورش یافتگان همین مکتباند.
پس از فوت میرزای اصفهانی در 1365ه.ق شاگردان به صرافت نشر افکار استاد در سطحی وسیع تر افتادند. در همین راستا شیخ مجتبی قزوینی «بیان الفرقان» را نوشت، میرزا جواد تهرانی« میزان المطالب» و سال ها بعد میرزاحسنعلی مروارید «تنبیهات حول المبدأ و المعاد» را. کتاب «ابواب الهدی» نیز که مباحث معارفی میرزا را شامل می شود البته نه با اصلاحاتی اساسی، در اختیار علاقه مندان مکتب میرزا قرار گرفت.
گرچه اندیشههای میرزای اصفهانی و پیروانش از همان اوایل ظهور، بحثها و انتقادهایی سخت را برانگیخت اما با معرفی جدیدی که محمدرضا حکیمی شاگرد و مرید شیخ مجتبی قزوینی در سال 1372 ه.ش در قالب مقالهی «مکتب تفکیک» در نشریه کیهان فرهنگی از این طرز فکر ارائه داد، نگاهها و انتقادات حول این مکتب به مرحلهی جدیدی وارد شد.
عنوان مکتب تفکیک نیز ابتدا توسط استاد محمد رضا حکیمی به کار گرفته شده است ، ایشان درتوضیح مکتب مذکور می نویسد : « تفکیک در لغت به معنای (جدا سازی) است (چیزی را ازچیزی جدا کردن) و ناب سازی چیزی و خالص کردن آن و (مکتب تفکیک)، مکتب جداسازی سه راه و روش معرفت و سه مکتب شناختی است در تاریخ شناختها وتأمّلات وتفکرات انسانی ، یعنی راه و روش قرآن ، راه و روش فلسفه و راه و روش عرفان . و هدف این مکتب ناب سازی و خالص مانی شناختهای قرآنی و سره فهمی شناختها ومعارف اسلامی است به دور از تأویل و مزج با افکار و نحله ها و برکنار ازتفسیر به رأی و تطبیق…» (کیهان فرهنگی،سال نهم،شماره 12،ص6)
تاریخچه ی مکتب تفکیک
هر چند ازنظر تحقیقی و علمی، این مکتب سابقه ی خودرا به نزول قرآن کریم پیوند می زند و آن را مساوی با ظهور اسلام میپندارد، ولی از نظر تنظیم و تألیف، تاریخی بیش از یک قرن ندارد؛ زیرا گزارشگر این مکتب (استاد محمد رضا حکیمی) بنیان آن را درسدة چهاردهم هجری توسط مرحوم میرزا مهدی اصفهانی دانسته که پس از وی، مرحوم شیخ مجتبی قزوینی خراسانی آن را ادامه می دهد.
لبّ سخن این مکتب
مکتب تفکیک معتقد است تنها راه شناخت حقیقی، راه وحی است؛ زیرا وحی سخن آخر را در باب معارف می زند، امّا راه عقل(فلسفه) و راه کشف(عرفان) چون با تفکّرات بشری امتزاج و التفاط یافته اند، راه به سر منزل مقصود نمی برند. نتبجهای که تفکیکی ها می گیرند این است که : این سه محتوا منطبق نیستند واین همانی ندارند؛ پس باید از هم جدا گردند و مرزبندی شوند. ابعاد اصولی را که صاحبان مکتب تفکیک، روش خود را مبتنی بر آن می دانند به شرح زیر می توان خلاصه کرد :
1- معرفت ذات مقدس متعال و توحید او را فطری می دانند و مرجع این معرفت، تصوری و توهمی نیست، بلکه معرفت حقیقی است و فعل ذات مقدس باری است که همان معرفة الحق بالحق است.
2- معرفت ذات به ذات :که این گونه معرفت واقعی و حقیقی است، زیرا درمعرفت حقیقت نوریه هیچ گونه خفائی نیست، بلکه ازالة الاوهام و ظهورذات به نفس ذات است.
3- علم حقّ متعال : برای خداوند متعال علم بلا معلوم قائلند؛ زیرا حقیقت علم هیچ گونه نیازی به تحقق معلوم و اضافه و امثال آنها ندارد، بلکه چون ذات مقدس بذاته موجود است و بذاته عالم است، علم او نیازمند عنوان و حیثیت خارج نیست.
4- بداء : ازآن جا که علم حق هیچ گونه تعیّن و تقیّدی به معلومات ندارد، اثبات بداء حقیقی و تغییر در معلومات سبب تغییر علم نخواهد شد؛ لذا برای ظواهر کتاب و سنت هیچ گونه راه تأویل وجود ندارد، بلکه ظاهر آن مطابق برهان قطعی است وتأویل بداء را بر ابداء دیدگاهی سست می دانند، بخلاف آن که علم مقید به معلوم باشد؛ زیرا دراین صورت، تغییر معلوم مستلزم تغییر علم خواهد شد.
5- عالم ذر: اثبات عالم ذر مطابق نصوص متواتره از عترت طاهره و ظواهر کتاب، با ابطال تمامی تشکیکات و توهمات و تأویلات درآیات و اخبار.
6- خودشناسی : معرفت نفس و عدم تجرد آن به معنای اصطلاحی؛ زیرا برهانهایی که در این باره اقامه شده است خالی از مناقشه نیست، بلکه ظواهر آیات و اخبار این است که آدمی مؤلّف از روح وبدن است. روح حامل و واجد نوری است که در خارج از ذات می باشد و روح این نور را به اذن الله واجد می شود و گاهی فاقد آن میگردد و منشأ اشتباه قول به تجرد، همین نوری است که آن را می یابد وخارج از حقیقت انسان است که توهم به خود روح شده است.
7- حدوث عالم : محال بودن ازلیّت ماسوای ذات مقدس و تفرّد و توحّد ذات به ازلیّت.
8- باطل شمردن قاعده « الواحد لایصدر عنه الّا الواحد»
9- نادرست شمردن دیدگاهی که به ماهیت اصطلاحی و اصالت وجود باور دارد و این که دیدگاه یاد شده با معارف قرآن و عترت پیوندی ندارد.
10- معاد : اعتقاد به معاد جسمانی به معنای جسم مادّی و این که نار و جنّت مادّی حقیقت دارد و فعلاً مخلوق و موجود و جزء عوالم آخرت است. وتقبیح تأویلات وارده در تطبیق معاد و جهنم و جنت به مثل منفصله و مجرد از ماده که به انشاء نفس درصقع مناسب آن موجود می شود. (ر.ک:مجله اندیشه حوزه،سال پنجم،شماره سوم،ویژه تکیک،ص199ـ200)
3. همانطورکه ملاحظه می فرمایید مسائل و موضوعات مطرح در مکتب تفکیک درحوزه ی معارف و اعتقادات است و ارتباطی با مسائل فقهی و اصولی ندارد. در حالی که عمده سخن اخباریّون در حیطه ی احکام فقهی و اصولی بود. امّا مکتب تفکیک ظاهراً با اجتهاد فقهی و با علم اصول مخالفتی نداشته ، تنها روش استدلال فلسفی و کشف عرفانی را مورد نقد قرار می دهد. لذا عمده شباهت آنها تکیه بر ظاهر متون دینی است.