مسأله بيعت يك امر قراردادي متقابل است و حقيقت و محتواي آن نيز جز تعهد و پيمان قلبي و اعتقادي فرد بيعت كننده در موضوعات خاص، نسبت به شخص مقابل، چيز ديگري نيست. گرچه از نظر صوري اين معنا غالباً در قالب الفاظ (صيغه) و تشريفات خاص، ابراز مي گردد.
كلمة (بيعت) از ريشة (بيع) و به معناي مبادله و معامله و قرارداد متقابل ميان دو طرف مي باشد. خليل ابن احمد فراهيدي مي گويد: (بيعت به معناي دست دادن به دست ديگري براي انجام كاري و نيز به معناي دست بدست هم دادن براي اطاعت از كسي مي باشد)[1] يعني موضوع اين تعامل عمل است و اختصاص به خريد و فروش معمولي ندارد. ابن اثير نيز كلمة بيعت را به «معاقده و معاهده»[2] معنا نموده است.
در كاربرد اصطلاحي نيز مفهوم لغوي اين كلمه دقيقاً لحاظ شده است. با اين تفاوت كه در اصطلاح عرف، واژة «بيعت» در مورد معاهده و معاقدة خاص ميان فرمانروا و مردم به كار مي رود. ابن خلدون در تبيين مفهوم اصطلاحي اين كلمه مي گويد: «بيعت پيمان بستن براي فرمان بري و اطاعت است. بيعت كننده با امير خويش پيمان مي بندد كه در امور مربوط به خود و ديگران تسليم نظر وي باشد و با او به ستيز برنخيزد و تكاليفي كه بر عهده وي مي گذارد را انجام دهد و اطاعت كند خواه آن تكاليف موافق ميل او باشد يا مخالف ميل او باشد.»[3]با توجه به آنچه اشاره گرديد، روشن مي شود آنچه در كلمة «بيعت» چه در مفهوم لغوي وچه در كاربرد اصطلاحي آن مدنظر مي باشد تعهد و التزام به موضوع بيعت و مفاد پيمان است. اين معاهده و معاقده چنانچه در رابطه با امام و فرمانروا باشد، بيانگر پاي بندي و اطاعت از فرامين مي باشد. و اگر در رابطه با موضوعات اعتقادي و ديني و… باشد، التزام به تعاليم ديني شخص بيعت كننده را نشان مي دهد.
اما مسأله بيعت امت با امام ـ عليه السلام ـ و چگونگي تعامل عقيدتي ـ سياسي مردم با حاكم اسلامي ـ از دو جهت در منابع ديني مورد تأكيد قرار گرفته است، هم از نظر فكري و عقيدتي و هم از جهت حضور اجتماعي و سياسي:
از جهت اعتقادي، بيعت و پذيرش ولايت حاكم اسلامي به حدي اهميت دارد كه در احاديث به عنوان شاخص ايمان و كفر افراد تلقي شده است. اين حديث معروف كه (هر كس بميرد در حالي كه بيعت امام و خليفة بر گردنش نباشد به مرگ جاهليت مرده است) را هم شيعه و هم سني در منابع معتبر خود نقل نموده است.[4] گرچه در روايات ديگر اين لزوم بيعت با امام و حاكم را مخصوص امام عادل و حاكم بر حق دانسته است و اطاعت از غير او مردود شمرده شده است.[5] اما اصل اعتقاد به ولايت امام و شناخت او لازمة ايمان عنوان گرديده است.[6]اما از بعد شكلي و چگونگي بيعت با امام ـ عليه السلام ـ با توجه به اهميت خاص مسأله بيعت و تأثيرات فراگير سياسي ـ اجتماعي آن در جامعه، اسلام علاوه بر جنبة اعتقادي قضيه، براي جا افتادن و رسميت بخشيدن مسألة بيعت، به بعد صوري و شكلي قضيه نيز عنايت داشته و ضرورت اعلام وفاداري مردم با حاكم اسلامي را با حضور فيزيكي و تشريفات ظاهري نيز مورد تأكيد قرار داده است. فراخوان مردم براي بيعت و تجديد ميثاق آنان با پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در صدر اسلام نمونه هاي زيادي دارد. نظير: بيعت نمايندگان مردم مدينه ـ در عقبه اول و دوم ـ در سال هاي 12 و 13 بعثت براي زمينه سازي هجرت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و حمايت و جهاد در راه اسلام[7] و نيز بيعت هزار و پانصد نفري مهاجر و انصار در بيعت شجره كه به بيعت «رضوان» معروف گرديده است.[8] و مهم تر از همه بيعت تاريخي غدير كه مسلمانان در همايش عظيم و بي سابقة در حضور پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ با اميرالمؤمنين علي ـ عليه السلام ـ به عنوان امام و جانشين پيامبر بيعت نمودند.
جالب اين است كه مسألة ابراز بيعت با امام ـ عليه السلام ـ به حدي مهم است كه در جريان غدير پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ علي رغم تأكيدات مكرر قبلي بر امامت و جانشيني علي ـ عليه السلام ـ از سوي خداوند متعال موظف به برگزاري مراسم معارفة مجدد و اخذ بيعت مي گردد به گونه اي كه موقعيت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در امر رسالت در گرو ابلاغ رسمي امامت اميرالمؤمنين و اخذ بيعت از مردم ـ ذكر مي شود.[9]البته بيعت و اعلام وفاداري با امام معصوم ـ عليه السلام ـ هم از نظر شكلي و هم از نظر شرائط زماني مي تواند متفاوت باشد از جهت شكلي،در گذشته بيعت با مصافحه و دست گذاشتن در دست حاكم اسلامي و امام انجام مي گرفت و امروزه در شكل تجمعات، راهپيمايي ها، سمينارها، شعارهاي سياسي مي تواند صورت پذيرد. از نظر شرايط زماني نيز بيعت ظاهري در زمان حضور امام و بسط يد معصوم ـ عليه السلام ـ امكان پذير است. اما در شرائط عصر غيبت به دليل غير قابل دسترس بودن امام ـ عليه السلام ـ چنين چيزي ميسر نمي باشد.
بنابراين بيعت با امام زمان (عج) در شرائط غيبت به معناي اعتقاد و پذيرش ولايت آن حضرت و التزام عملي به مباني دين و مكتب يعني تشيع مي باشد. با اين حال بنا به تدبير و توصية خود معصومين ـ عليهم السلام ـ در عصر غيبت، مرجعيت فقهي و سياسي جامعه به عهدة فقهاي جامع الشرايط گذارده شده است از اين رو براساس سفارش خود صاحب مكتب و امام معصوم ـ عليهم السلام ـ ، بيعت و تبعيت از فقيه جامع الشرايط در عصر غيبت و پذيرش رهبري حاكم فقيه عادل، به منزلة بيعت و تبعيت از خود صاحب مكتب خواهد بود.
معرفي منبع جهت مطالعه بيشتر:
1. شيعه شناسي و پاسخ به شبهات، علي اصغررضواني، چاپ اول، 1383، نشر مشعر.
پي نوشت ها:
[1] . خليل ابن احمد فراهيدي، كتاب العين، مادة «بيع».
[2] . ابن اثير، النهاية، مادة بيعت( ب.ي.ع).
[3] . مقدمة ابن خلدون، ج 1، ص 400، (به نقل از شيعه شناسي، ج 1، ص 442، چاپ اول، 1383).
[4] . صحيح مسلم، ج 3، ص 478، ميزان الحكمه، مادة «الامامه»، ج 1، ص 120، حديث شمارة 842.
[5] . متقي هندي، علي، كنزالعمال، ج 6، ص 67، ميزان الحكمه، ج 1، ص 124، حديث شماره 880.
[6] . امام صادق ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: هر كس معرفت ما اهلبيت را داشته باشد اهل ايمان است و هر كس ما را انكار كند كافر است. (ميزان الحكمه، ج 1، ص 120، حديث 837).
[7] . سيره ابن هشام، ج 1، ص 97.
[8] . فتح/18.
[9] . مائده/67.