عصراسلام: آثارِ هدایت هم بهسببِ فضلِ تقدّمِ او در داستاننویسیِ امروز، و هم بهسببِ همروزگاربودنش با نیما، نمونهٔ مناسبی دراین زمینه است. بهرغمِ تصوّرِ کسانی که هدایت را نویسندهای یکسره غربزده و آثارش را صرفاً متأثّر از صناعتِ داستاننویسانِ مدرن (ازقبیلِ آلن پو، گی دوموپاسان، سارتر و کافکا) میدانند، او نیز همچون نیما، حتی تا آخرین سالهای نویسندگیاش، دچارِ ناموزونیِ تاریخی _ فرهنگی بود.
بههمینسبب در برخی آثارِ هدایت، فاصلهٔ میانِ روحیهٔ شرقی و ذهنیتِ غربیاش آشکار است. هدایت نیز کمتر توفیق یافته از ترکیبِ نگرشِ غربی و روحیهٔ شرقیاش به شکلی منسجم و مشخص دستیابد. نمونهرا، در مجموعهداستانِ زندهبهگور، که در فاصلهٔ سالهای ۹_۲۳۰۸ نوشتهشده، با چنین حضورِ نامتوازنی مواجه میشویم. فضا، مضمون، آدمها، زمان و مکان و نیز دغدغههای ذهنیِ هدایت در داستانهایی نظیرِ «حاجیمراد»، «آبجیخانم» و «مردهخورها»، به سنتها و دغدغههای شرقیاش بازمیگردد.
در طراحیِ داستانِ تمثیلیِ «آبِ زندگی» نیز هدایت از سرچشمههایی همچون قرآنِ کریم، شاهنامه و روایتهای عامیانه بهرهبردهاست. «آبِ زندگی»، بهخلافِ نمونههای پیشین، ازمنظرِ ساختاری شکلی دارد حدّ واسطِ «نقل و حکایت» و «داستان» درمعنای جدیدِ کلمه. اما عناصرِ داستانی و فضای کلیِ حاکمبر داستانهایی نظیرِ «زندهبهگور»، «اسیرِ فرانسوی» و «مادلن» بیشتر متأثر از زمینههای غربی است. ما در این تقسیمبندیِ شرقی یا غربیبودن، وجهِ غالب و فضای کلیِ حاکم بر هر داستان را درنظرداریم، نه صِرفِ نهادنِ نامی شرقی یا غربیِ بر یک شخصیّت، یا مکانی خاص در ایران یا غرب.
این تناقض در مجموعهداستانهای «سهقطره خون» (۱۳۱۱) و «سگِ ولگرد» (۱۳۲۱) نیز همچنان تداوممییابد. با این تفاوت که در «سگِ ولگرد» ذهنیتِ غربیِ هدایت بر جانبِ شرقیِ اندیشهاش میچربد. ناگفته نماند تناقضِ ذهنیِ هدایت، که میدانیم از گرایشهای تناقضآمیزِ او به شرق و غرب سرچشمهمیگرفته، اینگونه نیست که در مقطعی کاملاً ازبینبرود یا در مقطعی دیگر تمامِ فضای آثارِ او را پرکند؛ او بهگونهای همزمان و بهناگزیر با این دوگانگی دستوپنجهنرممیکردهاست؛ که اگر جز این میبود، ما اکنون نه با تناقض و ناموزونی، که با تغییراتِ تدریجی و دگرگونیهای تاریخیِ اندیشهٔ او مواجهمیبودیم.
هدایت بهویژه در بوفِ کور (۱۳۱۵) است که توفیقمییابد صناعتِ داستاننویسیِ جدید را، با فضا، آدمها، زبان، و نیز دغدغههای تاریخی و ناخودآگاهِ ذهنیّتِ ایرانی پیوندبزند و از تلفیقِ این دو، به صدای سومی دستیابد؛ توفیقی که پیشتر (۱۳۰۹) در یکی از شبیهترین داستانهای کوتاهش به بوفِ کور («سهقطره خون»)، از آن بینصیبماندهبود.
احمدرضا بهرامپور عمران
تلخیصی است از بخشی از اثرِ نویسنده: «در تمامِ طولِ شب: بررسی آراء نیما یوشیج، مروارید، چ دوم، ۱۳۸۷، صص ۷_۱۳۶.