۱۳۹۵/۱۲/۰۲
–
۳۷۶ بازدید
چرا اصلاً باید وحى و نزول وحیانى باشد؟
در تاریخ ادیان توحیدى، پس از نام مقدس خداوند هیچ کلمه اى به اهمیت و شگرفى «وحى» نیست؛ اگر وحى نبود:1. خداوند در پرده غیب الغیوب باقى مى ماند و بشریت با یک پاى چوبین (عقل عدد اندیش) تنها مى ماند.[ طباطبایى، سید محمدحسین، قرآن در اسلام، قم: دفتر انتشارات اسلامى، چاپ هفتم، 1374ش صص91-92.]2. ضرورت قیامت و جهان پس از مرگ از راه تفکر و برهان و استدلال قابل اثبات است[ مرتضى مطهرى، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5.]؛ اما شناخت بسیارى از ویژگى ها و جزئیات هستى فراتر از دسترسى دانش و تجربه بشرى است و تنها از راه «وحى» قابل بیان و تبیین است.3. اگر وحى نبود، انسان با تردیدهاى جدى در مسائل معرفتى – نظیر شناخت انسان، هدف خلقت و زندگى اجتماعى آغاز و فرجام طبیعت، وظایف انسان در قبال خدا، جامعه، طبیعت خود – روبه رو مى شد. 4. اگر وحى نبود، بسیارى از ظرفیت هاى فطرى و عقلانى انسان شناخته نمى شد و یا به درستى شکوفا نمى گشت. البته وحى الهى را نباید در محدوده رسولان و کتاب هاى آسمانى خلاصه کرد. بلکه علاوه بر «وحى رسالى» به تصریح قرآن، «وحى» شامل الهامات ویژه به اولیاى خدا نیز مى گردد. براساس روایات، در طول تاریخ حدود 124 هزار پیامبر ظهور کرده اند که تنها گروهى اندک وظیفه ابلاغ پیام هاى الهى را به مردم داشته اند. اما گروه بیشترى براى به کمال رساندن ظرفیت هاى عقلى و فطرى خود، هدایت هاى ویژه دریافت مى کردند و در محیط اجتماعى آلوده، مسیر سلامت را مى پیمودند.
در قرآن آمده است که مادر حضرت موسى علیه السلام به مدد وحى الهى، فرزند خود را در سبد گذاشت و به دریا انداخت:
«وَ أَوْحَیْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَ لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی إِنّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ »[ قصص 28، آیه 7.]؛ «و به مادر موسى الهام کردیم که او را شیر بده و چون بر او بیمناک شدى، او را در [جعبه اى ]به دریا بیفکن و مترس و غم مخور، [چرا که ]ما او را به سوى تو بازگرداننده و او را از پیامبران قرار خواهیم داد».
همچنین عنایاتى به حضرت مریم علیهاالسلام شد و ملائکه با او به گفت و گو پرداختند:
«وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلى نِساءِ الْعالَمِینَ. یا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرّاکِعِینَ »[ آل عمران 3، آیات 42 و 43.]؛ «و یاد کن [زمانى که ]فرشتگان گفتند: اى مریم! خداوند تو را برگزیده و پاکیزه داشته و بر زنان جهانیان برترى داده است. اى مریم! پروردگارت را اطاعت کن و سجده بر و همراه نمازگزاران نماز بگزار».
البته «وحى رسالى» جایگاه ویژه اى دارد و در این میان نقش قرآن بسیار ممتاز است، به طورى که قرآن کریم بیش از کتاب هاى آسمانى پیشین، جهت شناخت حق و باطل و تعدیل شهوت و غضب و تصحیح محبت و عداوت انسان ها، بشیر و نذیر است.[ فصلت 41، آیات 2 و 4 ؛ مریم (19)، آیه 97.]لیک گر واقف شوى زین آب پاک
که کلام ایزد است و روحناک
نیست گردد وسوسؤ کلى ز جان
دل بیابد ره به سوى گلستان
ز آنکه در باغى و در جویى پرد
هر که از سر صحف بویى برد[ مثنوى، دفتر چهارم، ابیات 3470 – 3472.]بدون قرآن چه بسا آدمى در غفلت بود و عمر خود را به غفلت سپرى مى کرد؛ زیرا تنها نگاه خود را محدود به دنیاى مادى مى ساخت و آن را چون سراى حقیقت مى انگاشت و از این رو، جهان براى او معنایى ورا و بالاتر از خود نداشت؛ بلکه هر چه را مى دید و مى نگریست، تنها موجودات تقطیع شده اى مى پنداشت که فارغ از مبدأ و غایت است و نه «از جایى است» و نه «رو به جایى» دارد. اما آیات قرآن انسان را به تدبر واداشته و او را از این غفلت بیدار مى سازد[ ص 38، آیه 29 ؛ محمد (47)، آیه 24.].[ براى آگاهى بیشتر در این باب نکا: مقالات، استاد محمد شجاعى سروش، چاپ دوم 1371 ش، ج اول، صص 89-98.] به هر روى دلیل نزول قرآن، نیاز آدمى است و تا زمانى که این نیاز هست – که تا ابد خواهد بود – باید قرآن باشد.
در قرآن آمده است که مادر حضرت موسى علیه السلام به مدد وحى الهى، فرزند خود را در سبد گذاشت و به دریا انداخت:
«وَ أَوْحَیْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَ لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی إِنّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ »[ قصص 28، آیه 7.]؛ «و به مادر موسى الهام کردیم که او را شیر بده و چون بر او بیمناک شدى، او را در [جعبه اى ]به دریا بیفکن و مترس و غم مخور، [چرا که ]ما او را به سوى تو بازگرداننده و او را از پیامبران قرار خواهیم داد».
همچنین عنایاتى به حضرت مریم علیهاالسلام شد و ملائکه با او به گفت و گو پرداختند:
«وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلى نِساءِ الْعالَمِینَ. یا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرّاکِعِینَ »[ آل عمران 3، آیات 42 و 43.]؛ «و یاد کن [زمانى که ]فرشتگان گفتند: اى مریم! خداوند تو را برگزیده و پاکیزه داشته و بر زنان جهانیان برترى داده است. اى مریم! پروردگارت را اطاعت کن و سجده بر و همراه نمازگزاران نماز بگزار».
البته «وحى رسالى» جایگاه ویژه اى دارد و در این میان نقش قرآن بسیار ممتاز است، به طورى که قرآن کریم بیش از کتاب هاى آسمانى پیشین، جهت شناخت حق و باطل و تعدیل شهوت و غضب و تصحیح محبت و عداوت انسان ها، بشیر و نذیر است.[ فصلت 41، آیات 2 و 4 ؛ مریم (19)، آیه 97.]لیک گر واقف شوى زین آب پاک
که کلام ایزد است و روحناک
نیست گردد وسوسؤ کلى ز جان
دل بیابد ره به سوى گلستان
ز آنکه در باغى و در جویى پرد
هر که از سر صحف بویى برد[ مثنوى، دفتر چهارم، ابیات 3470 – 3472.]بدون قرآن چه بسا آدمى در غفلت بود و عمر خود را به غفلت سپرى مى کرد؛ زیرا تنها نگاه خود را محدود به دنیاى مادى مى ساخت و آن را چون سراى حقیقت مى انگاشت و از این رو، جهان براى او معنایى ورا و بالاتر از خود نداشت؛ بلکه هر چه را مى دید و مى نگریست، تنها موجودات تقطیع شده اى مى پنداشت که فارغ از مبدأ و غایت است و نه «از جایى است» و نه «رو به جایى» دارد. اما آیات قرآن انسان را به تدبر واداشته و او را از این غفلت بیدار مى سازد[ ص 38، آیه 29 ؛ محمد (47)، آیه 24.].[ براى آگاهى بیشتر در این باب نکا: مقالات، استاد محمد شجاعى سروش، چاپ دوم 1371 ش، ج اول، صص 89-98.] به هر روى دلیل نزول قرآن، نیاز آدمى است و تا زمانى که این نیاز هست – که تا ابد خواهد بود – باید قرآن باشد.