نظر شیعه در مورد صحابه پیامبر (ص)
۱۳۹۵/۰۳/۲۴
–
۲۱۲ بازدید
نظر شیعه نسبت به اصحاب پیامبر(ص) چیست؟
الف) محمد بن اسماعیل بخارى، چنین آورده است : هر کس از مسلمانان با پیامبر مصاحبت داشته و یا او را دیده است، از اصحاب آن حضرت است.[1]ب) احمد بن حنبل مى نویسد: هر کس یک ماه و یا یک روز و یا یک ساعت، با پیامبر مصاحبت داشته و یا آن حضرت را دیده، جزء اصحاب است.[2]ج) یحیى بن عثمان بن صالح مى گوید : صحابى کسى است که هم عصر با پیامبر(صلى الله علیه وآله)باشد.[3]2. با توجه به آشفتگى هایى که در تعاریف فوق هست، مى توان صحابى را از دیدگاه مکتب اهل بیت(علیه السلام)، این گونه تعریف کرد: صحابى کسى است که پیامبر(صلى الله علیه وآله)را ملاقات نموده، به او ایمان آورده و مسلمان از دنیا رفته باشد.[4]3. در میان عالمان اهل سنت، عدالت اصحاب، به عنوان یک اصل مسلم، پذیرفته شده است ; به این معنا که هر کس مصاحب پیامبر بوده است، عادل است و هر نقدى به اصحاب را تحریم کرده، آن را مساوى با کفر مى دانند ; در حالى که نقد بدون تعصب و منصفانه اعمال بعضى از اصحاب، کفر محسوب نمى شود ; زیرا ملاک کفر و ایمان و محور آن دو، مشخص است و آن، اثبات یا نفى توحید و رسالت و یا یکى از ضروریات و امور بدیهى دین، مانند نماز، روزه، حج، حرام بودن شراب و قمار و… آن مى باشد.[5]4. شکى نیست که مصاحبت با پیامبر گرامى، افتخار بزرگى بود که نصیب گروهى گردید و شیعه پیوسته با دیده احترام به اصحاب نگریسته است ; زیرا آنان، پیشتازان آیین اسلام بودند که براى نخستین بار، پرچم شوکت و عزت اسلام را به اهتزاز درآوردند. قرآن کریم نیز به تمجید از آن پرچمداران پیشگام مى پردازد و مى فرماید : (لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا )[6]; «آنان که پیش از فتح (مکه )، بخشش و مبارزه نمودند، نسبت به کسانى که پس ازآن، انفاق و جهاد کردند، مساوى نیستند ; بلکه در درجه اى بالاتر قرار دارند»
تاریخ، نام و نشان بیش از دوازده هزار تن را به عنوان اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله)، ضبط کرده است که در میان آنان، چهره هاى گوناگونى وجود دارند ; در عین حال باید اعتراف کرد که مصاحبت با پیامبر خدا، کیمیایى نبوده است که ماهیت انسان ها را دگرگون سازد و همه آنان را تا پایان عمر، بیمه کند و در جرگه دادگران قرار دهد. براى روشن شدن مسئله، مى توان از قرآن، آن کتاب مقدس آسمانى، مدد جست.
5.اصحاب در منطق وحى، انسان هایى هستند که به محضر پیامبر گرامى شرفیاب شده، با آن حضرت مصاحب بوده اند که اینان دو دسته اند ;
دسته نخست، کسانى هستند که آیات جاودانه قرآن، به مدح و ستایش آنان مى پردازد و از آنان به عنوان پایه گذاران عظمت و شوکت اسلام، یاد مى کند. در این جا، برخى از فرازهاى کتاب الهى را پیرامون این دسته از اصحاب، یادآور مى شویم:
الف) (وَ السّابِقُونَ الاْوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الاَْنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسان رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنّات تَجْرِی تَحْتَهَا الاَْنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ )[7] ; «پیشتازان نخستین از مهاجران و انصار و کسانى که به نیکى از آنان پیروى نمودند، خدا از آنان خوشنود و آنان نیز از خدا خوشنودند و خداوند، بهشت هایى را که در آنها نهرها جارى است، براى آنان مهیا فرموده و این به حقیقت، رستگارى بزرگى است».
ب) (لَقَدْ رَضِیَ اللّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً )[8] ; «خداوند، از مؤمنانى که در زیر درخت، با تو بیعت کردند، خوشنود گردید و آن چه را در دل هاى آنان مى گذشت، دانست ; پس آرامش را بر آنان فرو فرستاد و پیروزى نزدیک را به آنان پاداش داد».
ج) (لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُرُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ الصّادِقُونَ )[9] ; «براى مستمندان مهاجرى که از دیار و دارایى خود رانده و دور شدند، در جست جوى فضل و خوشنودى خدا هستند و خدا و پیامبر را یارى مى کنند ; آنان، راست گویان هستند»
د) (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ وَ رِضْواناً سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ )[10] ; «محمد، فرستاده خداست و یاران و همراهانش، بر کافران، سخت دل و با یکدیگر، مهربانند. آنان را در حال رکوع و سجود مى بینى که در جست جوى فضل و خوشنودى خداهستند و بر رخسار آنان، آثار سجده پدیدار است».
دسته دوم، مردمانى دو چهره یابیمار دل بودند که قرآن کریم، به افشاگرى آنان پرداخته، پیامبر را از وجود آنان بیم مى داد. قرآن کریم، در شمارى از سوره ها و آیات خود، مانند سوره منافقون، احزاب، حجرات، تحریم، فتح، محمد و توبه، بدین مطلب تصریح کرده است. در این جا چند نمونه از این گروه را نیز یادآور مى شویم:
الف) (إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللّهِ وَ اللّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِینَ لَکاذِبُونَ )[11] ; «اى پیامبر! (آن گاه که منافقان نزد تو آمدند و گفتند : ما گواهى مى دهیم که تو پیامبر خدایى، خدا مى داند که تو رسول او هستى و هم او گواهى مى دهد که منافقان دروغ گویانند»
ب) (وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الاْعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ )[12] ; «برخى از بادیه نشینان که در اطراف شما هستند، منافقانند و برخى از اهل مدینه، در نفاق فرو رفته اند ; تو آنها را نمى شناسى ; ما مى شناسیم».
ج) (وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاّ غُرُوراً )[13] ; «هنگامى که منافقان و بیماردلان گفتند: وعده خدا و پیامبر، فریبى بیش نبوده است»
6. وضعیت دسته دوم که شامل برخى از اصحاب منافق و بیماردل مى باشند، روشن است ; اما دسته نخست که مشمول ستایش الهى قرار گرفته اند، شکى نیست که این ستایش، دلالت بر تضمین رستگارى آنان تا پایان عمر ندارد ; از این رو، اگر افرادى از آنان، بعداً راه خلاف در پیش گرفتند، طبیعى است که رضایت پیشین الهى، گواهى بر صلاح ابدى آنان نخواهد بود ; زیرا شأن دسته نخست که مورد ستایش و رضایت خدا قرار گرفته اند، بالاتر از پیامبر نیست که خداوند، درباره او مى فرماید: (لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ )[14] ; «اگر به خدا شرک بورزى، قطعاً عمل تو باطل شده و از زیانکاران خواهى بود»
بنابراین، انحراف افرادى از اصحاب را نمى توان با استناد به این گونه ستایش ها، نادیده گرفت ; زیرا قرآن، از برخى اصحاب، به عنوان فاسق یاد کرده و مى فرماید: (إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَیَّنُوا )[15]. این فرد که به گواه تاریخ، ولید بن عقبه، از اصحاب و از مهاجران بوده است، اعتبار خود را حفظ نکرد و با جعل دروغ درباره طایفه بنى مصطلق، از وى به عنوان فاسق یاد شد.[16]7. روایات فراوانى، از سوى پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) در مذمت برخى از اصحاب رسیده است که چند نمونه آنها را یادآور مى شویم:
الف) ابوحازم از سهل بن سعد روایت مى کند که گفت: پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله)فرمود : «انا فرطکم على الحوض من ورد شرب و من شرب لم یظما ابدا و لیردن على اقوام اعرفهم و یعرفوننى ثم یحال بینى و بینهم ; من شما را به سوى حوض، مى فرستم ; هر کس بر آن وارد شود، از آن مى نوشد و هر کس بنوشد، تا ابد تشنه نمى شود و گروه هایى بر من وارد شوند که من آنان را مى شناسم و آنان نیز مرا مى شناسند ; سپس بین من و آنان، جدایى مى افتد». ابوحازم گفته است که در حالى که من این حدیث را مى خواندم، نعمان بن ابى عیاش شنید ; پس گفت : این چنین از سهل شنیدى؟ گفتم: آرى. گفت: گواهى مى دهم که ابوسعید خدرى نیز بر این حدیث چنین اضافه کرد که پیامبر فرمود: «انهم منى فیقال انک لا تدرى ما احدثوا بعدک فاقول سحقا سحقا لمن بدل بعدى» ; «آنان از من هستند ; پس گفته مى شود تو نمى دانى که آنان بعد از تو چه کردند ; پس من گویم دور باد از رحمت خدا آن که پس از من (احکام را ) دگرگون ساخت». از این جمله که من آنها را مى شناسم و آنان مرا شناسند و جمله دیگر که فرمود: «پس از من، دگرگون ساخت، معلوم مى شود که مراد از آنان، اصحاب آن حضرت هستند که مدتى با وى همراه بودند»[17]ب) بخارى و مسلم از پیامبر(صلى الله علیه وآله)، چنین روایت کرده اند که فرمود: «یرد على یوم القیامه رهط من اصحابى ـ او قال من امتى ـ فیحلوون عن الحوض فاقول یا رب اصحابى فیقول انه لاعلم لک بما احدثوا بعدک انهم ارتدوا على ادبارهم القهقرى ; در روز رستاخیز، گروهى از اصحاب من ـ یا فرمود از امتم ـ بر من وارد مى شوند ; پس از حوض (کوثر ) دور مى گردند (از ورود و نزدیک شدن آنان به حوض کوثر، جلوگیرى مى شود ) ; پس من مى گویم: خدایا! اینها اصحاب من هستند. خدامى فرماید: تو به آن چه آنان پس از تو انجام دادند، آگاه نیستى ; آنان به همان حال سابق (دوران جاهلیت ) بازگشتند.
ج) در صحیح بخارى آمده است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «و ان اناسا من اصحابى یوخذ بهم ذات الشمال فأقول اصحابى، اصحابى، فیقال انهم لم یزالو مرتدین على اعقابهم منذ فارقتهم[18] ; گروهى از اصحابم را به طرف شمال (یعنى جهنم ) مى برند ; مى گویم: اصحابم! اصحابم! به من گفته مى شود که اینان از روزى که از آنان جدا شدى، مرتد شدند»
د) در صحیح مسلم، از پیامبر اکرم، این چنین نقل شده است: «فى أصحابى إثنا عشر منافقاً، فیهم ثمانیة لا یدخلون الجنة حتى یلج الجمل فى سمِّ الخیاط[19] ; در میان اصحاب من، دوازده نفر منافق وجود دارند که هشت نفر از آنان هرگز وارد بهشت نمى شوند ; مگر آن که شتر از سوراخ سوزن خیاطى عبور کند»
8. با مطالعه دقیق تاریخ عصر رسالت و صدر اسلام و بر تکیه به متون حدیثى و تاریخى معتبر اهل سنت، مى توان از چهره واقعى برخى از اصحاب، رمزگشایى کرد. به نکات زیر دقت کنید:
الف) بعضى از اصحاب پیامبر، جزء منافقان بودند و این امر، براى بسیارى از اصحاب، پذیرفته شده بود. حذیمه یمانى، راز دار پیامبر، از نام آنان آگاه بود. ابن ابى ملیکه مى گوید: پانصد نفر از اصحاب پیامبر اکرم را درک کرده ـ دیدم ـ که تمامى آنان از این که مبادا منافق باشند، در هراس و نگرانى بودند ; چون نمى دانستند که عاقبت آنان، چگونه خواهد بود.[20]ب) عده اى از اصحاب، جزء خوارج بوده اند و طبق حدیث پیامبر، آنان کافرند.[21] نام این افراد از اصحاب، به قرار ذیل است:
ـ عمران بن حطّان که عبد الرحمن بن ملجم را مدح مى کرد.[22]ـ ابو وائل شقیق بن سلمة[23]ـ ذو الخویصره ;
ـ حرقوص بن زهیر سعدى[24]ـ عبداللّه بن وهب راسبى[25]ـ ذوالثدیة که در نهروان کشته شد[26]ج) در لیلة العقبة، هنگامى که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) از تبوک مى بازگشت و قصد عبور از گردنه را داشت، دوازده نفر از اصحاب، قصد کشتن او را داشتند. آنان، در حالى که صورت هاى خود را بسته بودند، به حضرت حملهور شدند. تاریخ، نام برخى از آنان ثبت کرده است![27]د) برخى از اصحاب مرتکب گناهان کبیره و زشت شده بودند که به برخى اشاره مى کنیم:
به گفته بلاذرى، معاویه شراب مى خورد و شراب وارد شام کرد[28] ; در حالى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى فرمود: خداوند، شراب خوار را لعنت کند.[29]مى گویند که ابوهریره، از اموال بیت المال مبالغ کلانى را اختلاس کرد و عمربن الخطاب به او مى گفت: «یا عدوالله وعدو کتابه سرقت مال الله[30] ; اى دشمن خدا و قرآن! اموال خدا را به سرقت بردى». از این رو، ابوحنیفه مدعى است که تمامى اصحاب عادل هستند ; مگر ابوهریره و أنس بن مالک و…[31]مغیره بن شعبه، مرتکب زنا شد و خلیفه دوم، او را نفرین کرد.[32]خالد بن ولید، مالک بن نویره را کشت و سپس به همسرش تجاوز کرد و جمعى از طایفه مالک را زنده زنده آتش زد.[33]هـ) در جنگ اُحد، هنگامى که کار بر مسلمانان سخت گردید، دو تن از اصحاب سرشناس رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، تصمیم گرفتند که فرار کرده، به یهود و نصارى پناهنده شوند. خداوند، این آیه را نازل گردانید: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ )[34] که برخى از مفسران، به آن اشاره کرده اند[35] آیا باز هم مى توان این سخن را که اصحاب همه عادل بودند، پذیرفت؟
9. از آیات قرآن و سنت پیامبر، روشن مى شود که اصحاب و افرادى که به مصاحبت و همراهى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نائل شده اند، همه در یک سطح نبودند ; بلکه گروهى از آنان، انسان هایى پیراسته و در اوج شایستگى بودند که خدمات ارزنده آنها، سبب بارور شدن نهال نوپاى اسلام گردید و دسته دیگر، از همان آغاز، افرادى دو چهره و منافق، بیمار دل و یا گناهکار بودند و یا بعد از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله)، بر اعتبار نیک خود پشت پا زده، مسیرى ناصواب را انتخاب کردند. از این رو، دیدگاه شیعه را مبنى بر این که همه اصحاب پیامبر را نمى توان عادل شمرد، دیدگاهى متکى بر کتاب خدا و سنت است.
پی نوشت ها:
[1]. فتح البارى، ج 7، ص 3 .
[2]. فراء حنبلى، العدة فى اصول الفقه، ج 3، ص 988 .
[3]. تیسیر التحریر، ج 3، ص 67 .
[4]. زین الدین عاملى، الدرایه، ص 120 .
[5]. جعفر الهادى، الحقیقه ماهیه، ص 22 .
[6]. حدید (57 )، آیه 10 .
[7]. توبه (9 )، آیه 100 .
[8]. فتح (48 )، آیه 18 .
[9]. حشر (59 )، آیه 8 .
[10]. فتح (48 )، آیه 29 .
[11]. منافقون (63 )، آیه 1 .
[12]. توبه (9 )، آیه 101 .
[13]. احزاب (33 )، آیه 12 .
[14]. زمر (39 )، آیه 65 .
[15]. حجرات (49 )، آیه 6 .
[16]. جعفر سبحانى، منشور عقاید امامیه، ص 243 .
[17]. این حدیث را بخارى و مسلم نیز، روایت نموده اند.
[18]. صحیح بخارى، ج 2، ص 142 .
[19]. صحیح مسلم، ج 8، ص 122 ; البدایة والنهایة، ج 5، ص 20 .
[20]. بغدادى، اصول الدین، ج 3، ص 253 ; بخارى، ج 1، ص 18 (کتاب الایمان ) .
[21]. ابن ماجه، المقدمة، ب 12 .
[22]. الاصابة، ج 3، ص179 .
[23]. اسد الغابة، ج 3، ص 3 .
[24]. شرح نهج البلاغة، ج 4، ص 99 .
[25]. الاصابة، ج 5، ص 96 .
[26]. الاصابة، ج 2، ص 174 .
[27]. ر.ک: ابن حزم، المحلى، ج 11، ص 224. هر چند، ابن حزم راوى این حدیث، یعنى ولید بن جمیع را ضعیف مى داند، ولى عالمان رجالى ما اهل سنت، همانند ابو نعیم و ابوزرعه و یحیى بن معین و احمد بن حنبل، و ابن حبان و عجلى و ابن سعد و دیگران، او را موثق مى دانند; الثقات، ص 465 ; البدایه و النهایة، ج 5، ص 25 .
[28]. انساب الاشراف، ج 5، ص 137 .
[29]. مجمع الزوائد، ج 5، ص 83 .
[30]. الطبقات الکبرى، ج 4، ص 335 ; سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 612 .
[31]. شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 69 .
[32]. تاریخ طبرى، ج 4، ص 338 .
[33]. عبدالرزاق، المصنف، ج 5، ص 213 .
[34]. مائده (5 )، آیه 51 .
[35]. ر.ک: تفسیر أبى الفداء، ج 2، ص 68 .