خانه » همه » مذهبی » نظر مستشرقین در مورد نهج البلاغه

نظر مستشرقین در مورد نهج البلاغه


نظر مستشرقین در مورد نهج البلاغه

۱۳۹۲/۰۴/۱۹


۲۸۱۳ بازدید

با سلام. نمونه ای از نظرات مستشرقین و کلمات ادبا و شعرا، نویسندگان و شخصیت های جهان در مورد نهج البلاغه و کلام امیرالمؤمنین علی علیه السلام را میخواستم. از چه منابعی میتونم مجموعه ای از این دیدگاه ها رو در خصوص «کلام حضرت» از زبان خاورشناسان مطالعه کنم؟

در پاسخ به مقالاتی در این باره توجه کنید .
الف. مقاله اول
اعتراف دانشمندان سایر مذاهب اسلامی درباره نهج البلاغه
1.      ابن ابی الحدید می‌گوید : 
« انّ سطراً واحداً من نهج البلاغه یساوی ألف سطر من کلام ابن نباته و هو الخطیب الفاضل الذی اتّفق الناس علی أنه أوحد عصره فی فنّه»؛[1 ] 
یک سطر از نهج البلاغه برابر با هزار سطر از کلام ابن نباته است که به اتفاق دانشمندان خطیبی فاضل و در فن خود یگانة عصر خویش بوده است . 
2. دکتر زکی مبارک می‌گوید : 
« لامفرّ من الإعتراف بإنّ نهج البلاغه له اصول و الّا فهو شاهد علی أن الشیعة کانوا من أقدر الناس علی صناعة الکلام البلیغ»؛[2 ] 
چاره‌ای نیست جز این که باید اعتراف کنیم نهج البلاغه اصالت دارد و از اصلی معتبر نقل شده است و گرنه باید بگوییم، شیعه تواناترین مردم جهان در ساختن کلام بلیغ است . 
3. شیخ محمود شکری آلوسی می‌گوید : 
« هذا کتابن قد استودع من خطب الإمام علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ ما هو قبس من نور الکلام الإلهی و شمس تضیء بفضاحة المنطق النبوی»؛[3 ] 
این کتاب نهج البلاغه که حاوی خطبه‌های امام علی بن ابیطالب است، پرتوی از نور سخن الهی دارد، و خورشیدی است که با فصاحت منطق نبوی می‌درخشد . 
4. باز آلوسی می‌گوید : 
« انّه قد اشتمل علی کلام یخیل أنه فوق کلام المخلوقین، دون کلام الخالق، عزّوجلّ قد اعتنق مرتبة الأعجاز و ابتدع ابکار الحقیقة و المجاز»؛[4 ] 
نهج البلاغه مشتمل بر خطبه‌های امیر المؤمنین است که فوق سخن مخلوق و دون سخن خالق است، نزدیک به مرتبة اعجاز دارد و مبتکر طرق حقیقت و مجاز است . 
5. استاد محمد حسن نائل مرصفی می‌گوید : 
« نهج البلاغه ذلک الکتاب الذی أقامه الله حجة واضحة علی أن علیّاً کان أحسن مثال حیّ لنور القرآن و حکمته، و علمه و هدایته و اعجازه و فصاحته. اجتمع لعلی فی هذا الکتاب ما لم یجتمع لکبار الحکماء و افذاذ الفلاسفة و نوابغ الربانیین من آیات الحکمة السابغة و قواعد السیاسة المستقیمة»؛[5 ] 
نهج البلاغه، ‌مثال زنده‌ای است برای نور و حکمت و علم و هدایت و اعجاز و فصاحت قرآن، این کتاب حاوی حکمتهای عالی، ‌قوانین سیاسی و مواعظ درخشانی است که در کتابهای بزرگان حکما و فلاسفه و نوابغ دیده نمی‌شود . 
6. شیخ ناصیف یازجی می‌گوید : 
« إذا شئت أن تفوّق أقرانک فی العلم و الأدب و صناعة الإنشاء فعلیک بحفظ القرآن و نهج البلاغه»؛[6 ] 
اگر بخواهی از لحاظ علم و ادب و انشاء بر رقیبانت برتری پیدا کنی، باید قرآن و نهج البلاغه را حفظ کنی . 
7. علی الجندی رئیس دانشکدة علوم در دانشگاه قاهره می‌گوید : 
با مطالعة نهج البلاغه نوعی خاص ازآهنگ موسیقی بر اعماق احساسات انسن پنجه می‌افکند که از نظر سجع و قافیه و ترتیب کلمات و جملات چنان مرتب است که می‌توان آن را شعر منثور نامید.[7 ] 
8. دکتر زکی مبارک می‌گوید : 
« و انّی لأعتقد أنّ النظر فی کتاب (نهج البلاغه) یورث الرجولة و الشهامة و عظمة النفس، لأنّه من روح قهّار واجة المصاعب بعزائم الأسود»؛[8 ] 
من اعتقاد دارم که مطالعة کتاب نهج البلاغه، روح شهامت و مردانگی و عظمت نفس را تقویت می‌کند، زیرا از روح پرتوانی صادر شده است که در دشواریها با همت شیروار خود مواجه می‌گشت . 
9. دکتر طه حسین در رابطه با یکی از کلمات زیبای امام دربارة شناخت و عدم شخصیت زدگی می‌گوید : 
« من پس از وحی و سخن خدا جوابی با شکوه‌تر و شیواتر از این جواب ندیده و و نمی‌شناسم.»[9 ] 
10. استاد محمد امین نواوی می‌گوید : 
« حفظ علی القرآن کله، فوقف علی أسراره و اختلط به لحمه و دمه و القاری یری ذلک فی نهج البلاغه ». 
علی ـ علیه السلام ـ همة قرآن را حفظ کرده بود، و از اسرارش آگاه بود و قرآن با خون و گوشت او در آمیخته بود، این حقیقت را کسی در می‌یابد که نهج البلاغه مطالعه کنند . 
11. استاد امین نخله می‌گوید : 
« إذا شاء أحد أن یشفی صبابة نفسه من کلام الإمام فیقبل علیه فی النهج من الدقّة و لیتعلّم المشی علی ضوء نهج البلاغه»؛[10 ] 
هر گاه کسی بخواهد بیماری نفسش را بهبود بخشد، باید به گفتار امام در نهج البلاغه رو آورد. و راه رفتن در پرتو آن کتاب را فرا گیرد . 
12. استاد فنّ بلاغت حسین نائل مرصفی : 
ایشان در شرحی که بر نهج البلاغه نوشته است، به تمام معیارها و جاذبه‌های یاد شده در کلمات ابن ابی الحدید اعتراف کرده و افزوده است که نهج البلاغه کتابی است که خداوند آن را دلیل روشنی قرار داده تا ثابت کند که علی ـ علیه السلام ـ بهترین شاهد زندة نورانیت و پرتو بخش قرآن و حکمت و دانش و هدایت و اعجاز و فصاحت آن کتاب آسمانی است، آیات و نشانه‌های حکمت ارزنده و قوانین صحیح سیاست و پندهای روشن و دلنشین و براهین گویا و استواری که علی ـ علیه السلام ـ در این کتاب آورده خود دلیل فضیلت مافوق تصور و بهترین آثار یک پیشوای به حق است که هیچ یک از حکمای بزرگ و فلاسفة عالی مقام و نوابغ روزگار نظیر آن را نیاورده‌اند.[11 ] 
13. عباس محمود عقّاد نویسنده و مورخ معروف مصری می‌گوید : 
« فی کتاب نهج البلاغه فیض من آیات التوحید و الحکمة الإلهیّة تتّسع به دراسة کل مشتغل بالعقائد و اصول التالیة و حکم التوحید»؛[12 ] 
در کتاب نهج البلاغه فیض از آیات توحید و حکمت الهی است که ذهن دانشجوی معارف الهی و اصول توحید را توسعه می‌دهد و مهر شخصیت علوی از پشت سطرها و از میان حرفهای این کتاب پدیدار است و چون خوب دقت کنی صدای امام را از آن سوی کلمات می‌شنوی نه صدای دیگری را . 
14. ابن ابی الحدید می‌گوید : 
« کسی که بخواهد فصاحت و بلاغت بیاموزد و امتیاز سخن را دریابد، باید در این خطبه[13] تأمل کند، زیرا نسبت این سخن با هر سخنی دیگر ـ غیر از کلام خدا و رسول ـ همانا نسبت ستارة درخشان با سنگ سیاه و تاریک است، سپس بیننده باید بنگرد که چه روشنی و جلالت و درخشندگی دارد و چه خوف و خشیتی ایجاد می‌کند، خدا گوینده‌اش را جزای خیر دهد که گاهی با دست و شمشیرش از اسلام دفاع کرد و گاهی با زبان و بیانش و زمانی با فکر و قلبش، در جهاد، او سید مجاهدین است و در موعظه بلیغ‌ترین وعاظ و در فقه و تفسیر، ‌رئیس فقها و مفسرین و در عدل و توحید، پیشوای عادلان و موحدین . 
و لیس علی الله بمستنکر إن یجمع العالم فی واحد[14 ] 
باز می‌گوید : 
« و اعلم أنّ التوحید و العدل و المباحث الشریفة الإلهیّة، ما عرفت الّا من کلام هذا الرجل و ان کلام غیره من أکابر الصحابة لم یتضمن شیئاً من ذلک أصلاً و لاکانوا یتصوّرونه و لو تصوّروه لذکروه و هذه الفضیلة عندی أعظم فضائله ـ علیه السلام ـ .»[15 ] 
بدان توحید و عدل و سایر مباحث شریف الهی جز از سخن این رجل الهی دانسته نشد، زیرا سخن دیگران از بزرگان صحابه، حاوی این مطالب نیست، بلکه این مطالب به فکر آنها خطور هم نمی‌کرد. اگر خطور می‌کرد، بیان می‌کردند همانا این بزرگترین فضیلت علی ـ علیه السلام ـ است . 
حسن منتظری   ، eteghadat.com
پی نوشتها : 
========= 
[1] . مصادر نهج البلاغه، عبدالزهرا، حسینی خطیب، ص 78، 91، 98 . 
[2] . مصادر نهج البلاغه، عبدالزهرا، حسینی خطیب، ص 78، 91، 98 . 
[3] . همان . 
[4] . مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 91 . 
[5] . مقدمة مرصفی بر شرح نهج البلاغه . 
[6] . نظرات فی القرآن محمد غزالی، ص 154؛ از وصیت یازجی به فرزندش ابراهیم . 
[7] . مقدمة کتاب علی بن ابیطالب شعره و حکمه . 
[8] . عبقریة الشریف الرضی، ج 1، ص 296 . 
[9] . علی و فرزندان، ‌ص 40 . 
[10] . مإة کلمة من کلام الإمام علی، استاد امین نخله . 
[11] . در پیرامون نهج البلاغه، ص 61، علامة شهرستانی . 
[12] . عبقریة الإمام، ص 132 ـ 178 . 
[13] . خطبه 108 به ترتیب حدیدی . 
[14] . شرح ابن ابی الحدید، ج 7، ص 202 ـ 203 . 
[15] . شرح ابن ابی الحدید، ج 6، ص 346 . 
 
ب‌.     مقاله دوم
نهج البلاغه از دید دانشمندان مسیحی
پروفسور هانری کربن، محقق و شرقشناس معروف فرانسوی، نهجالبلاغهرا از مهمترین سرچشمههایی معرفی کرد که متفکران شیعه پیوستهاز آن سیراب شدهاند .
در قسمتی از گفتار او آمده است که بعد از قرآن و احادیثپیامبر اسلام(ص)، نهجالبلاغه در درجه نخست اهمیت قرار دارد وتفکر فلسفی شیعه به آن وابسته است .
استاد امین نخله، یکی از صاحبنظران مسیحیت، در جواب شخصی کهاز او درخواست کرده بود که صد کلمه از نهجالبلاغه را برای اوانتخاب کند، میگوید: به خدا قسم نمیتوانم .
چگونه از میان صدها کلمه کهربار تعداد صد کلمه آن را انتخابکنم. من از انتخاب یک کلمه آن هم عاجز هستم، زیرا این کاردرستبه این میماند که دانه یاقوتی را از کنار دانههای دیگربردارم .
بولس سلامه، استاد شاعر و نویسنده معروف مسیحی لبنانی، دربارهنهجالبلاغه میگوید: نهجالبلاغه اثر جاودانهای است که انسان رابه شناخت اندیشه بزرگ علی ابن طالب (علیهالسلام) وادارمیسازد و هیچ کتابی جز قرآن بر آن برتری ندارد .
جرج جرداق نویسنده و ادیب معروف مسیحی، نهجالبلاغه را بیانیرساتر از هر بیانی دانسته است که تا انسان هست و اندیشهانسانی وجود دارد، با ذوق هنری و ادبی انسان پیوند ناگسستنیخواهد داشت .
خداوند در قرآن کریم میفرماید: «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا.» (مریم: 96) ; همانا کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، خداوند به زودی برای آنان دوستانی نیکو قرار میدهد .  (5 )
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نیز میفرمایند: «علی علیه السلام در قول و فعل خود از معصیتبه دور است.هر سخنی که گوید و هر کاری که کند با دعوت دینی مطابقت دارد و داناترین مردم به معارف و شرایع اسلام هموست» . (6 )
خواجه نصیرالدین توسی، ریاضیدان و فیلسوف بزرگ اسلامی، در کتاب تجرید الاعتقاد از امیرالمؤمنین علیه السلام این چنین یاد میکند :
« علی علیه السلام داناتر از همگان بود.او حدسی نیرومند داشت و همیشه همراه رسول صلی الله علیه وآله بود.بخشش او از همه افزون بود و پس از پیغمبر پارساترین و فرزانهترین مردم به شمار میآمد.ایمانش بر همه مقدم و سخنش از همه فصیحتر و اندیشهاش از همه محکمتر بود.او سرچشمه فیاضی بود که دانشمندان دانشهای خود را به او استناد میدادند» . (7 )
فخرالدین رازی، مفسر دانشمند و خبیر اسلامی، که درباره نهجالبلاغه شرح ناتمامی هم به او نسبت میدهند، درباره علی علیه السلام چنین اعتقادی دارد: «هر کس در دین پسر ابوطالب را پیشوای خود قرار دهد، همانا رستگار شده است.چون پیامبر دربارهاش فرمود: خدایا! علی هرگونه باشد، حق را بر محور وجودش بچرخان» . (8 )
در صحیح مسلم آمده است: «دوست داشتن علی علیه السلام نشانه ایمان و دشمن داشتن او نشانه نفاق است» . (9 )
احمد بن حنبل شیبانی معروف به «ابن حنبل» میگوید: «درباره هیچ یک از صحابه رسولالله صلی الله علیه وآله به اندازه علی بن ابی طالب علیه السلام فضایل نقل نشده است» . (10 )
میخاییل نعیمه، دانشمند مسیحی عرب، معتقد است: «هیچ مورخ و نویسندهای هر اندازه هم از نبوغ و رادمردی ویژه برخوردار بوده باشد، نمیتواند قیافه کاملی از انسان بزرگی مانند پیشوا علی علیه السلام را در مجموعهای که دارای هزار صفحه باشد، ترسیم نماید و دورانی پر از رویدادهای بزرگ مانند دوران او را توضیح بدهد» . (11 )
جبران خلیل جبران، نویسنده پرشور مسیحی، میگوید: «به عقیده من فرزند ابی طالب نخستین کسی بود از عرب که با روح کلی جهان ارتباط برقرار کرد و با آن همنشین شد.هر کس شیفته او گشت، شیفتگی او وابسته به فطرت است و هر که به دشمنی او پرداخت، از ابنای جاهلیت است.علی علیه السلام هنوز پیام خود را به طور کامل به سراسر جهان نرسانده بود که به سرای جاوید شتافت.مرگ علی مانند مرگ پیامبران روشنبین بود; همان پیامبرانی که به شهری روی میآوردند و با مردمانی میزیستند که هرگز شایسته آنان نبودند» . (12 )
ایلیاپا ولیج، مورخ و خاورشناس روسی، در کتاب «اسلام در ایران» شخصیت امیرالمؤمنین را اینگونه تفسیر میکند: «علی علیه السلام پرورده محمد صلی الله علیه وآله و عمیقا به وی و امر اسلام وفادار بود.علی تا سرحد شور و عشق پایبند دین بود.صادق و راستکار زیست و در امور اخلاقی همواره خردهگیر بود.هم سلحشور بود و هم شاعر، و همه صفات لازمه اولیاءالله در وجودش جمع شده بود» . (13 )
هنگامی که آراء و نوشتههای دانشمندان مسیحی را درباره امیرمؤمنان علیه السلام بررسی مینماییم، بیتردید با دریایی از شگفتی تعبیر روبهرو میشویم. این تعابیر ارزنده، به تصریح اکثریت از صداقت نفس و ارادت خالص آنها حکایت میکند و اینکه اندیشمندان معاصر معتقدند که «علی علیه السلام و کتاب او در میان مسلمانان غریب و تنهاست» (14) و یا اینکه «ما شایستگی شناخت علی علیه السلام را از دست دادهایم و شناخت او را از مغزهای ما بردهاند» (15) ، قولی به تمام پذیرفتنی و مطابق با حقیقت تواند بود .
با در نظر آوردن تحقیقات بسیار و کارساز مسلمانان باز باید بر این نکته اذعان کنیم که سهم غیرمسلمانان با انصاف و دانادل در شناخت و شناسانیدن چهره ناب علوی و کتاب ارجمندش اگربیشتر و پرمایهتر از مسلمانان نباشد، بیگمان کمتر از آنان و سایر پژوهندگان نخواهد بود.و در این باره کوششهای جدی و تا حدودی آگاهانه آنان این ادعا را ثابت میکند .
جرج جرداق مسیحی در کتاب بسیار ارزشمند «امام علی علیه السلام، صدای عدالت انسانی» پس از آنکه قهرمانیهای امام را با قلم توانای خویش توصیف میکند و شمهای از فضایل او را بازگو مینماید، در خطاب به روزگار میگوید: «آه! ای دنیا! چه میشد اگر قوای خود را جمع میکردی و توانت را برای بار دیگر در یک جا متمرکز مینمودی و در هر عصر و زمان یک نفر مانند علی علیه السلام را که در عقل و خرد و منطق و بیان و حماسه و شجاعتبا او همپایه بود، برای بشریتبه ارمغان میآوردی!» (16 )
من آدمی به لطف تو هرگز ندیدهام این صورت و صفت که تو داری فرشتهای !
نرسیسیان یکی دیگر از فضلای مسیحی معتقد است: «اگر امروزه این خطیب بزرگ بر منبر کوفه پای مینهاد، میدیدید که مسجد کوفه با آن پهناوریش از سران و بزرگان اروپا موج میزد.آنان میآمدند تا روحشان را از دریای بیانتهای دانش او سیراب سازند» . (17 )
توماس کارلایل، فیلسوف انگلیسی و صاحب کتاب «الابطال» عاشقانه و دردمندانه از علی علیه السلام یاد میکند: «ما چارهای نداریم به غیر از آنکه علی علیه السلام را دوست داشته باشیم; چه، او جوانمردی بلند قدر و نیک نفس بود.از سرچشمه وجدانش مهر و نیکویی سرازیر میگشت و از دلش شعلههای دلاوری و شجاعت زبانه میکشید. در کوفه ناگهان به حیله کشته شد و شدت عدالتش موجب این جنایت گشت; چه او هر کس را چون خودش عادل میپنداشت.هنگامی که درباره قاتلش گفتوگو میشد، گفت: اگر زنده ماندم، خود میدانم با او چه رفتاری پیشه سازم و اگر درگذشتم کار با شماست: اگر خواستید قصاص کنید و ضربتشمشیرش را به ضربتی سزا دهید و اگر توانستید درگذرید! که این به تقوای الهی نزدیکتر است» . (18 )
کارلایل این سخن را از نهجالبلاغه به عاریت گرفته است; چرا که حضرت در نامه بیست و سوم که در واقع آخرین وصیتنامه او به شمار میرود، درباره پسر ملجم وصیتی نموده که به راستی ابنای بشر را به تعجب وامیدارد .
اگر تمام فرهنگنامهها و تاریخهای سرنوشتساز بشری را با ذره بین تحقیق، سطر به سطر جستوجو کنیم، اگر سرگذشتبزرگان و نوابغ را با تمام جزئیاتش در نظر آوریم، اگر تمام آفریدههای ذیشعور الهی را فرد به فرد مورد مطالعه و بررسی قرار دهیم و اگر همه زندگینامههای انسانهای کامل و بینقص را صفحه به صفحه ورق بزنیم…بدون ذرهای شک و تردید هرگز نخواهیم توانستسخنانی به اقتدار و عظمت و در عین حال به مظلومیت این وصیتنامه بیابیم! آن هم وصیتنامهای که از سوی امیر و فرمانروایی نوشته شده و لااقل مقتضای طبیعی مقام و حکومتحکم میکند که لحن آن آمرانه، مقتدرانه و جبارانه باشد: «وصیتی لکم ان لاتشرکوا بالله شیئا و محمد صلی الله علیه و آله.فلا تضیعوا سنته.اقیموا هذین العمودین و اوقدوا هذین المصباحین و خلاکم ذم.انا بالامس صاحبکم والیوم عبرة لکم وغدا مفارقکم.ان ابق فانا ولی دمی و ان افن فالفناء میعادی.و ان اعف فالعفو لی قربة و هو لکم حسنة. فاعفوا الا تحبون ان یغفرالله لکم.» ; (19) سفارش من به شما این است که برای خداوند شریک قایل نشوید و سنت محمد صلی الله علیه وآله را تباه نسازید.این دو ستون (توحید و نبوت) را به پا دارید تا از هر نکوهشی در امان مانید.من دیروز یار و همنشین شما بودم و امروز مایه عبرتتان هستم و فردا از شما جدا خواهم بود. اگر – از این ضربت پسر ملجم – جان به سلامتبردم، خودم صاحب خونم هستم و اگر مردم همانا مرگ وعدهگاه دیرین من است.اگر وی را ببخشم، این بخشش باعث نزدیکی من به خداست – و اگر شما عفو کنید – برای شما نیکوکاری است.پس از او درگذرید! «آیا دوست ندارید که خداوند نیز شما را بیامرزد !
طه حسین در کتاب سودمند خود از امیرالمؤمنین این چنین یاد میکند: «علی علیه السلام در بازارها قدم میزد و مردم را به تقوا میخواند.روز حساب را به یادها میآورد و در خرید و فروش مراقب اهل بازار بود.او از همه غرور مایههای مقام پرهیز داشت و هرگاه میخواست چیزی برای خود بخرد، جستوجو میکرد تا در میان بازار کسی را یابد که او را نشناسد.چون دوست نداشت فروشنده به خاطر مقام و منصب در حق او رعایتی بکند.علی علیه السلام از خود خشنود نبود، مگربه هنگامی که حق جامعه و مردم را ادا کرده باشد…علی علیه السلام حتیبرای یک لحظه هم خدا را فراموش نمیکرد.آری، او هم امام بود و هم معلم» . (20 )
خلیل بن احمد فراهیدی، نحودان و واضع علم عروض، دلیل امامت و پیشوایی علی علیه السلام را در بینیازی او از مردم میداند: «بینیازی پسر ابوطالب از دیگران و نیاز همه به او دلیل این است که او امام همگان است» . (21 )
و اما یکی دیگر از شیفتگان شخصیت والای علوی شبلی شمیل، از پیشتازان مکتب مادیگری است که این چنین زیبا و گزیده به وصف حضرت میپردازد: «الامام علی بن ابیطالب عظیم العظماء، نسخة مفردة لم یرلها الشرق و لاالغرب صورة طبق الاصل، لاقدیما و لاحدیثا» ; امام علی بن ابیطالب، بزرگ بزرگان، یگانه نسخهای است که خاور و باختر در گذشته و حال، صورتی دیگر از آنکه مطابق با اصل باشد، به خود ندیده است. (22 )
و شهریار، شاعر پرآوازه معاصر چه زیبا و در خور این گفته شمیل را به زیور نظم آراسته است :
علی علیه السلام است نسخه فردی که شرق و غرب جهان دگر ندید سوادی از او مطابق اصل (23 )
در اینجا سخن خود را با گفتار محققانه شارح معتزلی، ابن ابی الحدید، کامل میکنیم.وی در مقدمه شرح نهجالبلاغه پس از نقل سخنانی درباره نسب و پیشینه امیرالمؤمنین چنین مینویسد: «…اما فضایل آن حضرت به چنان عظمت و اشتهاری رسیده و آن چنان در همه جا منتشر شده است که نمیتوان متعرض بیان آن شد…و اینک من چه بگویم درباره بزرگ مردی که دشمنان نتوانستند فضایل او را پوشیده دارند.و تو [خواننده ] میدانی که بنی امیه در خاور و باختر جهان بر پادشاهی چیره شدند و با تمام مکر و نیرنگ در خاموش کردن پرتو علی علیه السلام کوشیدند و بر ضد او تبلیغ کردند و برای او عیبهای نکوهیده تراشیدند و بر همه منبرها او را لعن کردند و ستایشگران او را نه تنها تهدید کردند که به زندان افکندند و کشتند و از روایت هر سخن و حدیثی که دربردارنده فضیلتی برای او بود و یا خاطره او را زنده میکرد، جلوگیری نمودند.حتی از نامگذاری کودکان به نام علی ممانعت کردند.و همه این کارها به برتری و علو مقام او افزود و باید گفت نام و یاد علی همانند مشک معطری بود که هر چه آن را میپوشاندند، باز بوی عطرش به مشام میرسید …
و من چه بگویم درباره مردی که یهود و نصارا با آنکه نبوت پیغمبر صلی الله علیه وآله را تکذیب میکنند، او را دوست دارند و فلاسفه با آنکه با اهل شریعت در ستیزند، او را تعظیم میکنند و پادشاهان روم و فرنگ صورت او را در کلیساها و پرستشگاههای خود در حالی که شمشیر حمایل کرده و برای جنگ دامن به کمر زده است، تصویر میکنند و پادشاهان ترک و دیلم صورت او را بر شمشیرهای خود نقش میزنند .
و من چه بگویم درباره مردی که هر کس دوست دارد با انتسابش به او بر حسن و افتخار خویش بیفزاید، تا آنجا که ارباب فتوت نیز خود را به او منتسب میکنند..» . (24 )
آری، بدخواهان و دشمنان علی علیه السلام در طول تاریخ هرگز نتوانستند شعله عشق و خاطره او را از قلبها و یادها بزدایند; چه، خداوند نخواسته است تا نور خویش به خاموشی گراید: «یریدون ان یطفؤا نور الله بافواههم و یابی الله الا ان یتم نوره و لو کره الکافرون.» (توبه: 33) ; میخواهند نور خدا را با دهانها – و سخنانشان – خاموش کنند و خداوند نمیپذیرد جز آنکه نور خویش را کامل نماید، هر چند مودر پسند کافران نباشد .
پینوشتها :
×)  شماره خطبهها و نامهها و کلمات قصار از نهجالبلاغه دکتر صبحی صالح، چاپ بیروت نقل شده است و در صورت استفاده از نسخهای دیگر بدان اشاره خواهد شد .
1-  علامه طباطبایی در این باره مینویسد: «بحثهایی که درباره شخصیت امیرالمؤمنین علیه السلام انجام گرفته و کتابهایی که پیروان مذاهب و سایر کنجکاوان در این باره نوشتهاند، درباره هیچ یک از شخصیتهای تاریخ اتفاق نیفتاده است.» (محمدحسین طباطبایی، شیعه در اسلام، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1351، ص 128 )
2-  شیخ عباس قمی، فصول العلیه، مؤسسه در راه حق، قم، 1365، ص 73
3-  نهجالبلاغه، کلمات قصار، شماره 147
4-  ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، به تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، داراحیاء الکتب العربیه، قاهره، 1385 ه.، ج 1، ص 18
5-  لازم به یادآوری است که زمخشری در تفسیر کشاف، میبدی در کشف الاسرار و طبرسی در مجمع البیان، شان نزول این آیه را درباره علی علیه السلام میدانند .
6-  محمدحسین طباطبایی، شیعه در اسلام، ص 5
7-  محمد مقیمی، فاتح خیبر، مؤسسه مطبوعاتی معراج، تهران 1349، 101
8-  فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، دارالفکر عربی، بیروت، 1405 ه.ج 1، ص 211
9  و 10- سیدمحمد تیجانی، آنگاه…هدایتشدم، ترجمه محمدجواد مهری، قم، 1372، ص 193 (به نقل از: صحیح مسلم، ج 1، ص 48) /ص 232
11-  محمدتقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1358، ج 1، ص 174
12-  جمعی از دبیران، حساسترین فراز تاریخ، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1362، ص 296
13-  محمدتقی جعفری، پیشین، ج 1، ص 176
14-  مرتضی مطهری، سیری در نهجالبلاغه، دفتر انتشارات اسلامی، قم 1361، ص 22
15-  علی شریعتی، فلسفه نیایش، نشر امت، تهران، 1365، ص 87
16-  جرج جرداق، الامام علی علیه السلام، صوت العدالة الانسانیه، دارالکفر عربی، بیروت، ج 1، ص 49
17  و 18- حساسترین فراز تاریخ، ص 300/ص 294
19-  نهجالبلاغه، نامه 23
20  و 21- حساسترین فراز تاریخ، ص 298/ص 282
منابع مقاله : فصلنامه مکتب اسلام ، شماره 4
 
ج. مقاله سوم

نهج البلاغه از منظر دانشمندان بلاغت
مقدمه 
نهج البلاغه یادگار گران سنگ و بسیار پربهره پیشوای سخن وران از قدیم ترین روزگار تا به امروز قلم و اندیشه بسیاری از صاحب نظران را متوجه خود گردانیده است.سخن شناسان و بزرگان ادب عربی از زمان رواج کتاب و اندکی پیش از آن ـ که سخنان علوی به طور فقره هایی پراکنده در دسترس عموم بود ـ سخت شیفته آن شدند و همانند قد آن از جنبه های گوناگون بلاغی و ادبی به باز نمودن آن پرداختند که پی آمد آن کاوش ها، اشارات آشکاری است که تاکنون بر نهج البلاغه و گوینده بزرگوار آن وارد شده است.(1)
در این مجال کوتاه سعی شده است تا با بهره گیری از سخنان شیفتگان بلاغتِ نهج البلاغه نمی از یم و حقّی از حقوق بی شمار کتاب و دارنده بزرگوار آن گذارده آید که به تعبیر مولوی:
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید 
تعریف بلاغت
علمای سخن بلاغت را چنین تعریف کرده اند:
«بلاغت عبارت است از مطابقت مقال با مقتضای حال، یعنی اگر شرایط و موقعیّت، طول کلام را اقتضا نماید سخن ور باید گفتار خود را طولانی کند و نیز هنگامی که کوتاهی سخن بایسته است، بد کم گویی بسنده نماید.»(2)
بنابراین «بلیغ کسی است که سخن را پیرایه بندد و دراز گوید آنجا که باید و کوتاه سازد و لفظ وی ساده بود، آنجا که دراز گفتن و پیرایه بستن لفظ را نشاید.»(3)
درباره بلاغت و آیین آن تعاریف دیگری نیز ارائه شده است. شیخ بهایی در کتاب اسرارالبلاغه می گوید:
«بلاغت آن است که مربوط به معنا شود. در حالی که فصاحت به لفظ، و ایجاز به هر دو دلالت می کند.»(4)
عبدالحمید بن یحیی عامری که می گویند کتابت عربی بدو آغاز شد،(5) بلاغت را این چنین تعریف می کند:
البلاغةُ ما فَهْمِتَهُ العامّةَ و رَضیتهُ الخاصّةُ.
«سخن بلیغ آن است که عوام بفهمند و خواص بپسندند.»(6)
بلاغت را باید با گفتار امام تعریف و توصیف نمود و از آنجا که یگانه راهنمای حضرت در ایراد سخنان بلیغ و پرمایه قرآن مجید بوده لذا اثرپذیری «برادر قرآن» از کتاب الهی و به تبع آن قوت و استحکام کلام علوی از گذشته تا به امروز، همچنان قولی استوار و انکار ناشدنی برجای مانده است. پیامبر اکرم می فرماید: علیّ مَعَ القرآن والقرآنُ مَعَ علی. «علی علیه السلام با قرآن است و قرآن با علی علیه السلام است.»(7)
سیّدرضی رحمه الله ، نخستین جامعه سخنان علی علیه السلام ، در مقدمه مجموعه خود که به «نهج البلاغه» موسوم است به این نکته اشارت دارد که وی در گام نخست همّ خود را برای جمع آوری خُطب و نامه هایی مصروف داشته که از درجه شیوایی و بلاغت برخوردار بوده اند.
نکته مهم دیگر ـ که بیشتر به کار جست وجوگران سایر کلام علوی به جز نهج البلاغه می آید ـ این است که سید رضی در کتاب خود کمیّت سخنان نقل شده و منسوب به علی علیه السلام را بیشتر از اقوال مهجور و یا فراموش شده حضرت در اوراق دیگر تاریخی نمی داند.
وی در مقدّمه مبسوط نهج البلاغه می گوید:
«بعید می دانم سخنانی که به دستم نرسیده، زیادتر از سخنانی باشد که آن ها را در کتاب خود آورده ام.»(8)
بنابراین نهج البلاغه مجموعه ای است معتبر که از نظر مؤلّف آن در نگاه اوّل بر میزان فصاحت و شیوایی سخن امیرمؤمنان دلالت دارد و این که سایر پژوهندگانِ مِلل و نحل به این درّ گران مایه تازی صرفا از دیدگاه هایی از قبیل: بینش توحیدی، حکومت و سیاست، تاریخ و عبرت، احکام و مردم شناسی و مسایل دیگر نگریسته اند، غیر از اشاره بر عظمت و شکوه این کتاب ارجمند چیزی دیگر نمی تواند باشد.
این مجموعه ارزشمند از همان سال تألیف کتاب (سال 400 هجری) و دو سده پیش تر از آن بسان مروارید پراکنده و به صورت اوراق نامنظم در دسترس علاقه مندان ادب و جویندگان فضیلت بوده است.
ابن واضح در کتاب «مشاکلَةُ النّاسِ لِزمانِهِمْ» که آن را اندکی قبل از نهج البلاغه نوشته است، می نویسد:
«علی علیه السلام چهارصد خطبه دارد که در میان ما رایج است و مردم در سخنرانی ها از آن ها استفاده می کنند.»(9)
هنگامی که از عبدالحمید کاتب پرسیدند که: فصاحت را از که آموختی؟ بدون درنگ گفت:
«هفتاد خطبه از خطبه های اصلع(10) را از بر کردم و این خطبه ها پی در پی در ذهن من چون چشمه ای جوشید.»(11)
ابن نباته می گوید:
«از خطابه ها گنجی از بر کردم که هرچه از آن بردارم نمی کاهد و افزون می شود و بیش تر آنچه از بر کردم یک صدر فصل از سخنان علی بن ابی طالب علیه السلام است.»(12)
سیّدرضی، جامع نیک اندیش نهج البلاغه، از امیرالمؤمنین به عنوان سرچشمه فصاحت و منشاء بلاغت یاد می کند و معتقد است که آیین و اسرار سخن وری از وی گرفته شده است.(13)
ابوعثمان جاحظ (متوفی 255 ه.) که او را یکی از امامان چهارگانه ادبیات عرب شمرده اند و علی بن حسین مسعودی هم وی را فصیح ترین نویسندگان پیشین دانسته(14)، پس از نوشتن این قسمت از سخنان امام «قیمَةُ کُلِّ إمرءٍ ما یُحْسِنْهُ»(15) (ارزش آدمی به اندازه دانش و سودمندی اوست) چنین می گوید:
«اگر از این کتاب فقط همین جمله را داشتیم، آن را شافی، کافی و بسنده می یافتیم. بلکه آن را افزون از کفایت و منتهی به غایت می دیدیم و نیکوترین سخن آن است که اندک آن تو را از بسیار بی نیاز کند و معنی آن در ظاهر لفظ باشد.»(16)
عبدالمسیح انطاکی از استاد خود نقل می کند که می گفت:
«من در نویسندگی ورزیده نشدم مگر با تفحص در قرآن و نهج البلاغه. این دو کتاب با عظمت گنج شایگان زبان عربی و ذخیره مهمی برای طالبان علوم ادبی است.»(17)
دکتر ذکّی نجیب، متخصص در ادبیات عرب، معتقد است:
«هنگامی که به همین منتخب سخنان امام علی علیه السلام که شریف رضی برگزیده و به آن نام نهج البلاغه نهاده است، به دقت بنگریم، بی گمان خود را در برابر دنیایی از شگفتی به تعبیر و ژرفای معنی حیرت زده می یابیم.(18)
جاحظ در کتاب «البیان و التبیین» هنگامی که می خواهد درباره سخن وری صعصعة بن صوحان که از یاران امام و از خطبای معروف صدر اسلام است بحث نماید، می نویسد:
«از هر دلیلی برتر بر سخن وری او این است که علی علیه السلام گاهی می نشست و از او می خواست تا برایش سخنرانی کند.»(19)
برای این که مقام صعصعة بن صوحان در سخن وری بهتر مشخص شود، نمونه ای از کلام او را می آوریم. هنگامی که امیرالمؤمنین پس از قتل خلیفه سوم به منصب خلافت نشست، صعصعه به خدمت او آمد و چنین گفت:
زَیَّنْتَ الخلافَةَ وَ ما زانَتْکَ وَ رَفَعْتَها وَ ما رَفَعَتْکَ وَ هِیَ الیکَ أحْوَجُ منکَ إلیها.(20)
یعنی: «تو ـ با قبول خلافت ـ بدان زینت بخشیدی، در حالی که خلافت تو را زینت نداد. تو خلافت را شکوه و جلالت دادی، در حالی که خلافت چیزی به مقام تو نیفزود. پس نیاز به خلافت به تو بیش از نیازمندی تو به آن است!»
و برای همین است که در نهج البلاغه از صعصعة بن صوحان با تعبیر: «هذا الخطیبُ الشَّحشحُ» یادآوری نشده است.(21)
ابو مخنَف لوط بن یحیی (متوفی 157 ه.) از حارث اعور که از شرکت کنندگان در جنگ صفیّن بود، نقل می کند که می گفت:
«به خدا قسم علی را دیدم که در حال نشسته همچون ایستاده و در حال جنگ همچون روزگار صلح خطبه می داند.»(22)
شمس الدین حنفی مشهور به ابن الجوزی درباره سخن وری صاحب نهج البلاغه می گوید:
علی علیه السلام کلماتی را بر زبان می آورد که سرشار از عصمت بود. این کلمات به گوش هر کس برسد او را به حیرت و شگفتی دچار می سازد. خدا در سخن گفتن نعمتی به وی ارزانی داشته است که توانسته حلاوت و ملاحت را یک جا گرد آورد و سحر بیان و زیبایی را با هم درآمیزد. این گفتار سخن وران را به ناتوانی می اندازد و گوی سبقت را از همه مسابقه دهندگان می رباید.»(23)
دکتر ذکّی مبارک در کتاب «عَبقرّیة الشَّریف الرَّشی» می نویسد: «من معتقدم که دقت و بررسی در نهج البلاغه به انسان مردانگی و شهامت و بزرگی روح می بخشد و چرا که از روح بزرگی سرچشمه گرفته که در برابر مشکلات و حوادث با قدرت شیران مقابله کرده است.»(24)
عباس محمود العقاد که خود یکی از بزرگ ترین نویسندگان معاصر مصری به شمار می آید و در «عبقریةُ الامام» درباره سخنان علی علیه السلام چنین آورده است:
«نهج البلاغه چشمه جوشانی است از آیات توحید و حکمت الهی که آگاهی بحث کنندگان در عقاید و اصول خداشناسی و توحید را گسترش می دهد.»(25)
دکتر طه حسین و نویسنده پرکار و دانشور و در یکی از سخنان خود پس از نقل کلامی از علی علیه السلام در پاسخ مردی که در واقعه جمل – درباره قضاوت میان طرفین جنگ – دچار تردید شده بود و می گوید:
«من پس از وحی و سخن خدا و جوابی شیواتر و باشکوه تر از این جواب ندیده و نمی شناسم.»(26)
توصیف واقعه را از زبان همین صاحب نظر در کتاب سودمند «علی و فرزندان» باز می جوییم:
«در یکی از روزها مردی از وی پرسید که: آیا ممکن است عایشه و طلحه و زبیر بر باطل یک سخن شوند؟ علی گفت: «چنان می نماید که امر بر تو مشتبه شده است و این را بدان که حق و باطل را ترازو و خرد آدمی است. حق را بشناس نا اهل حق را بازشناسی و باطل را بشناس تا اهل باطل را شناخته باشی.» و من پاسخی نیکوتر از این پاسخ نمی یابم که هرکس را هر اندازه پایگاه بلند داشته باشد، نمی داند. و پس از آن که وحی خاموش شد و خبر آسمان بریده گشت، هرگز پاسخی بهتر از این بر آن پرسش نمی شد داد.»(27)
علی الجندی، رئیس دانشکده علوم دانشگاه قاهره، در مقدّمه کتاب «علیّ بن ابیطالب، شِعرُهُ و حِکَمُهُ» درباره نثر شیوای علی علیه السلام چنین تعبیری دارد:
«نوعی خاص از آهنگ موسیقی که بر اعماق احساسات پنجه می افکند در این سخنان هست و از نظر سجع چنان منظوم است که می توان آن را «شعر منثور» نامید.(28)
محمّدبن طلحه شافعی هم می گوید:
«فصاحت به وی منسوب است. بلاغت از وجود او سرچشمه می گیرد و براعت از کلام او برمی آید و علوم معانی و بیان غریزه ای است در وجود او.»(29)
جرج جرداق، نویسنده صاحب نظر مسیحی، در کتاب ارزشمند «الامامُ علی علیه السلام ، صَوتُ العدالةُ الانسانیه» درباره نهج البلاغه چنین گفتار دارد:
«سخن حضرت در بلاغت فوق بلاغت هاست. قرآنی است که از مقام خود اندکی پایین آمده و سخنی است که تمام زیبایی های زبان عرب را در گذشته و آینده در خود جای داده است.»(30)
علّامه محقّق، میرزا حبیب اللّه خویی، در «منهاجُ البراعَة فی شَرحِ نهج البلاغه» با استناد به قوّه بلاغت حضرت، وی را پیشوای مردمان می داند:
«با توجه به این که علی علیه السلام یگانه پیشتاز میدان بلاغت است، پس سزاوار است که سخنان او پیشوای همه سخنان باشد، همانگونه که خودش امام و پیشوای مردمان است.»(31)
شیخ محمّد عبده، مفتی اعظم مصر، نیز این چنین خود را به قافله شیفتگان بلاغت علی علیه السلام رسانیده است: «همه دانشمندان و آگاهان به زبان عرب معتقدند که سخن علی علیه السلام پس از کلام خدا و پیامبرش از لحاظ بلاغت برترین، در جوهر و مایه، پربارترین، در شیوه و سبک، بلندترین و در معنی جامع ترین کلام است.»(32)
عزّالدین ابن ابی الحدید مدائنی (586 ـ 655 ه.) نهج البلاغه شناس و شارح والا مقام معتزلی است که الحق بر بیشتر شارحان نهج البلاغه فضل تقدّم و برتری مقام دارد. این محقّق صاحب نظر در کتاب 20 جلدی خود سخنان بسیاری درباره عظمت گفتار علی علیه السلام ـ هرچند به طور پراکنده ـ آورده است. 
وی در مقدمه کتاب می نویسد:
«علی پیشوای اهل فصاحت و سیّد ارباب بلاغت است. سخن وی فروتر از کلام خالق و فراتر از سخن مخلوق است و مردم گفتن و نوشتن را از وی آموخته اند.»(33)
این نام آشنای عالم نهج البلاغه شناسی در جاهای مختلف کتاب خود سخنان عمیق و بنیادین امیرمؤمنان را ستوده و به فراخور کلام بر صلابت آنها پای فشرده است. از جمله در جلد چهاردهم کتاب در شرح نامه امام به عبدالله بن عباس، که پس از شهادت محمّد بن ابی بکر نوشته شده، می گوید:
«فصاحت را ببین که چگونه افسار خود را به دست این مرد داده ومهار خود را به او سپرده است. نظم عجیب الفاظ را تماشا کن، یکی پس از دیگری می آیند و در اختیار او قرار می گیرند، مانند چشمه ای که خود به خود و بدون زحمت از زمین بجوشد. سبحان اللّه! جوانی از عرب در شهری مانند مکه بزرگ می شود، با هیچ حکیمی برخورد نکرده است اما سخنانش در حکمت نظری بالای سخنان افلاطون و ارسطو قرار گرفته است، با اهل احکمت عملی معاشرت ننموده اما از سقراط بالاتر رفته است. میان شجاعان و دلاوران تربیت نشده است زیرا مردم مکه تاجر پیشه بودند و با جنگ میانه ای نداشتند، اما شجاع ترین بشری از کار درآمد که بر روی زمین راه رفته است. این مرد فصیح تر از سحبان بن و أمل و قبسّ بن ساعده از کار درآمد و حال آن که قریش که قبیله او بودند، افصح عرب نبودند.»(34)
ابن ابی الحدید هم چنین پس از نقطه خطبه 221 (الهکم التکاثر) و آوردن گفتاری درباره برزخ می نویسد:
«اگر تمام فصیحان عرب در مجلسی اجتماع کنند و این بخش از خطبه بر آن ها خوانده شود، سزاوار است که بر آن سجده کنند. هم چنان که روایت کرده اند هنگامی که شعرای عرب شعر معروف، «عدیّ بن رقاع» (قَلَم أصابَ مِنَ الدّواة مِدادَها…» را شنیدند، بر آن سجده کردند و چون از علّت آن سؤال شد، گفتند:
«ما محمل سجودِ شعر را می شناسیم، هم چنانکه شما محل سجود قرآن را می شناسید!»
سپس اضافه می کند:
«به خدا قسم من این خطبه را از پنجاه سال پیش تاکنون بیش از هزار بار خوانده ام و پس از هر بار خواندن ترس و وحشت عمیقی تمام وجودم را دربرگرفت هر زمان در محتوای آن دقت کردم به یاد مردگان از خانواده و دوستانم افتادم و چنان پنداشتم که من همان کسی هستم که امام در لابه لای این خطبه توصیف می کند.»(35)
در جایی دیگر هنگامی که به مقایسه اجمالی میان بخشی از کلام علی علیه السلام با سخنان معروف ابن نباته، خطیب قرن چهارم، می پردازد، نظر خود را چنی ابراز می دارد:
«آگاهان به علم فصاحت و بلاغت اگر به این گفتار علی علیه السلام به دیده انصاف بنگرید، می دانند که یک سطر از نهج البلاغه با هزار سطر از سخنان معروف ابن نباته برابر است.»(36)
باز زمانی که یکی ازخطابه های معروف ابن نباته را در زمینه جهاد نقل می کند که با این جمله از کلام علی علیه السلام آراسته شده:
سما غُزِی قومٌ فی عُقرِ دارهم الاّ ذلّوا»(37) (هیچ قومی و ملّتی در درون خانه خود مورد هجوم واقع نشدند، مگر آن که ذلیل گشتند.»، چنین می نویسد:
«به این جمله بنگر! و ببین چگونه از میان تمام خطبه ابن نباته فریاد می کشد! این سخن فریاد بلاغت و شیوایی اش را به شنونده خود اعلام می دارد. چه، از معدنی غیر از معدن دیگر خطبه ها برخاسته است. به خدا سوگند همین یک جمله چنان خطبه ابن نباته را آراسته که یک آیه از قران یک خطبه معمولی را می آراید.»(38)
ابن ابی الحدید سخنی را هم از معاوبه بن ابی سفیان نقل می کند که در جای خود شنیدنی و درخور عنایت است:
روزی محفنِ بن ابی محفن به نزد معاویه آمد و گفت: «از پیش کُند زبان ترین مردم به پیش تو آمدم. و غرضش علی علیه السلام بود. معاویه گفت: وای بر تو! چگونه ممکن است عی کُند زبان ترین مردم باشد؟ به خدا جز او کسی آیین فصاحت را به قریش نیاموخته است.»(39)
شَهِدَ الأنامُ بِفَضْلِهِ حَتَّی العِدی 
والْفَضْلُ ما شَهِدَتْ بِهِ الأَعْدا(40)
«به بزرگی و فضیلت او همه مردم حتی دشمن گواهی داد. و فضیلت آن است که دشمنان به آن گواهی دهند.»
امیرالمؤمنین بهتر از هر کس به برتری مقامِ خود و خاندانش در فنّ سخن وری اشارت نموده است:
اِنَّا لَأَمَراءِ الکلامِ، وَفینا تَنَشَّبَتْ عُروُقُهُ وَ عَلَیْنا تَهَدَّلَتْ غُضُونهُ.(41)
«ما امیران سپاه سنخیم. ریشه درخت سخن در میان ما دویده و محکم شده و شاخه هایش بر سر ما ریخته است.»
پی نوشت ها
* ـ شماره خطبه ها و نامه ها و کلمات قصار از نهج البلاغه دکتر صبحی صالح، چاپ بیروت، نقل شده است و در صورت استفاهد از نسخه ای دیگر بدان اشاره خواهد شد.
1ـ علّامه طباطبایی می نویسد:
«بحث هایی که درباره شخصیت امیرالمؤمنین علی علیه السلام انجام گرفته و کتاب هایی که پیروان مذاهب و سایر کنجکاوان در این باره نوشته اند، درباره هیچ یک از شخصیت های تاریخ اتفاق نیفتاده است.»
(شیعه در اسلام، محمدحسین طباطبایی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1351، ص 128) همچنین در بررسی کتاب شناسی نهج البلاغه باید گفت که تا این زمان حدود 800 کتاب شرح و توضیح و ترجمه درباره نهج البلاغه و صاحب آن به رشته تحریر درآمده است.
برای اطلاع بیشتر، ر. ک:
ـ الف. کتاب شناسی نهج البلاغه، نوشته رضا استادی
ب. مقاله وزین «کتاب شناسی نهج البلاغه» به قلم محمّدمهدی علیقلی (مندرج در ویژه نامه میراث جاویدان، سال هفتم، شماره 25ـ 26)
2ـ نهج البلاغه از کیست؟ محمدحسن آل یاسین، ترجمه محمود عابدی، بنیاد نهج البلاغه، تهران، 1360، ص 37
3ـ نهج البلاغه، ترجمه سیّدجعفر شهیدی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1374، ص «ط»
4ـ ادبیات و تعهد در اسلام، محمّدرضا حکیمی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1373، ص 79
5ـ «بُدئَتِ الکِتابةُ بِعَبْدِ الحمید و خُتِمَتْ بابْنِ العمید.» یتیمة الدَّهر، ابو منصور ثعالبی، به تحقیق محمّد محی الدّین عبدالحمید، مکتبةُ التّجاریه، قاهره، ج 3، ص 154 و تاریخ ادبیات ایران، ذبیح اللّه صفا، خلاصه جلد اوّل و دوم، ققنوس، تهران، 1377، ص 57
6ـ ادبیات و تعهد در اسلام، محمدّرضا حکیمی، ص 79
7ـ علی علیه السلام اسوه زندگی، محمّدحسین بروجردی، سلمان فارسی، قم، 1372، ص 7 (به نقل ک ینابیع المودّة، ج 1، ص 90)
8ـ نهج البلاغه، ص 360
9ـ پیام امام، مکارم شیرازی و همکاران، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1375، ج 1، ص 58
10ـ اَصْلَع: یعنی کسی که موی پیش سر او ریخته است و مقصود گوینده علی علیه السلام می باشد.
11ـ12ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید،به تحقیق محمّدابوالفضل ابراهیم، دارُاحیاءِ الکتب العربیّه، قاهره، 1358 ه.، ج 1، ص 24
13ـ نهج البلاغه، ص 34
14ـ مروج الذهب، حسین بن علی مسعودی، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1374، ج 2، ص 596
15ـ نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 81
16ـ نهج البلاغه، ترجمه سیّد جعفر شهیدی، ص «ح». (به نقل: البیانُ و التبیین، ج 1، ص 83)
17ـ فاتح خیبر، محمّد مقیمی، مؤسسّه مطبوعاتی معراجی، تهران، 1349، ص 136
18ـ نهج البلاغه از کیست؟ محمدحسن آل یاسین، ص 18
19ـ سیری در نهج البلاغه، مرتضی مطهری، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1361، ص 22
20ـ تاریخ یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، مکتبه مرتضویّه، نجف 1358 ه.، ج 2، ص 179
21ـ نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 262
22ـ آشنایی با نهج البلاغه، محمّدمهدی جعفری، امیرکبیر، تهران، 1364، ص 57
23ـ مصادر نهج البلاغه و أسانیده، سیّد عبدالزهراء حسینی، موسسه الاعلمی بیروت، 1359 ه. ج 1، ص 39
24ـ25ـ پیام امام، ج 1، ص 42/ ص 43
26ـ سیری در نهج البلاغه، مرتضی مطهری، ص 25
27ـ علی علیه السلام و فرزندان، طه حسین، ترجمه احمد آرام، کانون نشر و پژوهش های اسلامی، تهران، 1332، ص 39
28ـ آشنایی با نهج البلاغه، محمّدمهدی جعفری، ص 59
29ـ مصادر نهج البلاغه و أسانیده، ج 1، ص 39
30ـ الامام علی علیه السلام ، صَوْتَ العدالةُ الانسانیه، جرج جرداق، دارالفکر عربی، بیروت، ج 1، ص 47
31ـ پیام امام، ج 1، ص 52 (به نقل از: منهاج البراعة،ج 1، ص 271)
32ـ نهج البلاغه، شرح محمّد عبده، مکتب الاعلام الاسلامی، قاهره، 1341، ص 12
33الی 36ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص24/ ج 14، ص 348/ ج 11، ص 153 / ج 7، ص 214
37ـ نهج البلاغه،خطبه 27.این خطبه به «جهادیّه» معروف است.
38ـ39ـ شرح نهج البلاغه،ابن ابی الحدید، ج2، ص84/ج1،ص24
40ـ الفصول العلّیه، شیخ عباس قمی، موسسه در راه حق، قم، 1365، ص 13
41ـ نهج البلاغه، خطبه 233
نویسنده:سیدتقی آل یاسین
منبع:فصلنامه معرفت
 
 
 

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد