دیدگاه امام علی ع در باره جانشینی پیامبر(ص) کاملا صریح و مشخص بود.
حضرت علی ع جانشینی و خلافت و امامت و ولایت و امارات بر جامعه پس از پیامبر را سهم خود می دانست و دیگران را غاصب خلافت و امارت می دانستند
توضیح بیشتر :
جای هیچ شکی نیست که با رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم جامعه اسلامی و خاندان رسالت را با بحران عجیبی روبرو کرد و هر لحظه بیم آن میرفت که آتش جنگ داخلی میان مسلمانان بر سر موضوع خلافت و فرمانروایی شعلهور شود و سرانجام جامعه اسلامی به انحلال رود و قبایل عرب تازه مسلمان به عصر جاهلیت وبتپرستی بازگردند.
از دیگر سو خارج از قبائل مسلمان شبه جزیره عربستان و نیز خارج از مرزهای اسلامی دشمنان متحدی بودند که در صدد فرصت برای رخنه در جامعه نوپای اسلامی عصر نبوی بودند، لذا اختلاف بر سر مهمترین موضوع مسلمانان یعنی خلافت مسلمین، میتوانست این فرصت را به دشمنان اسلام فراهم کند.
امام تلاش کرد با روشنگری های خود خلافت را به جایگاه خود که سهم علی ع و اهل بیت بود برگرداند اما در این امر موفق نبود و دیگران در سقیفه خلافت و امارت را به ابوبکر و بعدها به عمر و بعدها به عثمان سپردند .
در واقع حضرت 25 سال در قبال غضب خلافت سکوت کرد و به مشاوره به خلفا و بیان دین و شریعت پرداختند .
از این جهت امیرالمؤمنین(ع) سکوت را بر قیام ترجیح دادند و در این باره صبر پیشه کردند.
مواضع و دیدگاههای حضرت در باره جانشینی پیامبر و مساله غصب خلافت و تعامل با خلفا را حضرت خود در نهج البلاغه بیان می کند .
اگاه باشید ! به خدا سوگند ! ابابکر ، جامه خلافت را بر تن کرد در حالی که می دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی ، چون محور آسیاب است به آسیاب، که دور آن حرکت می کند. او می دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است و مرغان دور پرواز اندیشه ها به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کرد. پس من ردای خلافت رها کرده و دامن جمع نموده ، از آن کناره گیری کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پا خیزم ؟ یا در این محیط خفقان زا و تاریکی که به وجود آوردند ، صبر پیشه سازم که پیران را فرسوده ، جوانان را پیر و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه می دارد !پس از ارزیابی درست ، صبر و بردباری را خردمندانه تر دیدم. پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود و با دیدگان خود می نگرستم که میراث مرا به غارت می برند …. خطبه ۳ نهج البلاغه معروف به خطبه شقشقیه .
حضرت در جای دیگر می فرمایند: …در شرایطی قرار دارم که اگر سخن گویم ، می گویند بر حکومت حریص است و اگر خاموش باشم، می گویند از مرگ ترسید !! هرگز! من و ترس از مرگ ! پس از آنهمه جنگ ها و حوادث ناگوار!؟ سوگند به خدا ! انس و علاقه فرزند ابوطالب به مرگ در راه خدا از علاقه ی طفل به سینه مادر بیشتر است! این که سکوت برگزیدم، از علوم و حوادث پنهانی آگاهی دارم که اگر باز گویم مضطرب می گردید، چون لرزیدن ریسمان در چاه عمیق. خطبه 5 نهج البلاغه
حضرت در آخر خطبه ۶ می فرمایند: پس سوگند به خدا ! من همواره از حق خویش محروم ماندم و از هنگام وفات پیامبر(ص) تا امروز حق مرا باز داشته و به دیگری اختصاص داده اند….
همچنین در جای دیگر در خطبه ۲۶ می فرمایند:
پس از وفات پیامبر و بی وفایی یاران ، به اطراف خود نگاه کرده ، یاوری جز اهل بیت خود ندیدم که اگر مرا یاری کنند کشته خواهند شد، پس به مرگ آنان رضایت ندادم، چشم پر از خار و خاشاک را ناچار فرو بستم و با گلویی که استخوان شکسته در آن گیر کرده بود جام تلخ حوادث را نوشیدم و خشم خویش فرو خوردم و بر نوشیدن جام تلخ تر از گیاه حنظل ، شکیبایی نمودم.
و در خطبه ۷۴ ( در ذی الحجه سال ۲۳ هجری، پس از قتل عمر، در روز شورا،آن هنگام که مردم برای بیعت با عثمان جمع شده بودند ) فرمود:
همانا می دانید که سزاوارتر از دیگران به خلافت من هستم. سوگند به خدا! به آنچه انجام داده اید گردن می نهم تا هنگامی که اوضاع مسلمین رو به راه باشد و از هم نپاشد و جز من به دیگری ستم نشود و پاداش این گذشت و سکوت و فضیلت را از خدا انتظار دارم. و از آنهمه زر و زیوری که به دنبال آن حرکت می کنید پرهیز می کنم.
شخصی از امام پرسید: چرا حق خود « امامت» را دیر طلب کردی؟
مرد را سرزنش نکنند که چرا حقش را با تاخیر می گیرد. بلکه سرزنش در آنجاست که آنچه حقش نیست بگیرد!. حکمت ۱۶۶ نهج البلاغه
امام در نامه ۶۲ نهج البلاغه (نامه به مردم مصر که همراه مالک اشتر در سال ۳۸ هجری فرستاد) می فرماید:
سوگند به خدا، نه در فکرم می گذشت و نه در خاطرم می آمد که عرب ، خلافت را پس از رسول خدا(ص) از اهل بیت او برگرداند، یا مرا پس از وی از عهده دار شدن حکومت باز دارند ! تنها چیزی که نگرانم کرد شتافتن مردم به سوی فلان شخص بود که با او بیعت کردند.من دست باز کشیدم تا آنجا که دیدم گروهی از اسلام بازگشته، می خواهند دین محمد را نابود کنند، پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم رخنه ای در آن بینم یا شاهد نابودی آن باشم که مصیبت آن بر من سخت تر از رها کردن حکومت بر شماست.که کالای چند روزه دنیاست و به زودی ایام آن می گذرد چنان که سراب ناپدید شود یا چونان پاره ابر که زود پراکنده می گردد. پس در میان آن آشوب و غوغا به پا خاستم تا آنکه باطل از میان رفت و دین استقرار یافته ، آرام شد.
با توجه به سخنان امیرالمومنین علی علیه السلام علت سکوت امام نه به خاطر قبول داشتن خلفا بلکه به خاطر مسائلی مهمتر همچون حفظ اسلام نوپا و حفظ دستاوردهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و خون شهدای صدر اسلام و…بوده است.
شاید سوال شود پس چرا حضرت به خلفا مشورت می داده که در پاسخ باید گفت: تمام آن چه که از آن با عنوان همکاری امیر مؤمنان علیه السلام با خلفا یاد میشود به سه دسته تقسیم می شود
1. مشورت در امور قضائی ؛ ۲. مشورت در امور دفاعی و جنگی ؛ ۳. مشورت در مسائل علمی و حلّ مشکلات اعتقادی
نقش امیرالمؤمنین در این موارد حداکثر به اندازه پاسخ به درخواست ارشاد و راهنمائی طرف مقابل است که وظیفه هر مسلمانی است . حتی اگر طرف مشورت غیر مسلمان باشد ، باز هم وظیفه دارد که با نهایت امانتداری وی را راهنمایی کند ؛ چه رسد به این که اگر مسأله حفظ اساس اسلام و دین خدا در میان باشد.
امیر مؤمنان علیه السلام اگر چه از منصب خلافت و جانشینی به حق رسول خدا صلی الله علیه وآله بازماند و در واقع حق مسلم ایشان را غصب کردند ؛ ولی این موضوع دلیل نمیشود که به دیگر وظایف خود عمل نکند ؛ زیرا گاهی تدبیرها و تصمیمگیریهای غلط سبب میشد ، اساس اسلام به خطر بیفتد ؛ در این موارد امام وظیفه داشت که اجازه ندهد شریعت اسلامی قربانی ندانم کاریها شود.
منابع جهت مطالعه بیشتر :
– نهج البلاغه
– شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید
– الغدیر،علامه امینی
– السقیفه، محمد رضا مظفر
حضرت علی ع جانشینی و خلافت و امامت و ولایت و امارات بر جامعه پس از پیامبر را سهم خود می دانست و دیگران را غاصب خلافت و امارت می دانستند
توضیح بیشتر :
جای هیچ شکی نیست که با رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم جامعه اسلامی و خاندان رسالت را با بحران عجیبی روبرو کرد و هر لحظه بیم آن میرفت که آتش جنگ داخلی میان مسلمانان بر سر موضوع خلافت و فرمانروایی شعلهور شود و سرانجام جامعه اسلامی به انحلال رود و قبایل عرب تازه مسلمان به عصر جاهلیت وبتپرستی بازگردند.
از دیگر سو خارج از قبائل مسلمان شبه جزیره عربستان و نیز خارج از مرزهای اسلامی دشمنان متحدی بودند که در صدد فرصت برای رخنه در جامعه نوپای اسلامی عصر نبوی بودند، لذا اختلاف بر سر مهمترین موضوع مسلمانان یعنی خلافت مسلمین، میتوانست این فرصت را به دشمنان اسلام فراهم کند.
امام تلاش کرد با روشنگری های خود خلافت را به جایگاه خود که سهم علی ع و اهل بیت بود برگرداند اما در این امر موفق نبود و دیگران در سقیفه خلافت و امارت را به ابوبکر و بعدها به عمر و بعدها به عثمان سپردند .
در واقع حضرت 25 سال در قبال غضب خلافت سکوت کرد و به مشاوره به خلفا و بیان دین و شریعت پرداختند .
از این جهت امیرالمؤمنین(ع) سکوت را بر قیام ترجیح دادند و در این باره صبر پیشه کردند.
مواضع و دیدگاههای حضرت در باره جانشینی پیامبر و مساله غصب خلافت و تعامل با خلفا را حضرت خود در نهج البلاغه بیان می کند .
اگاه باشید ! به خدا سوگند ! ابابکر ، جامه خلافت را بر تن کرد در حالی که می دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی ، چون محور آسیاب است به آسیاب، که دور آن حرکت می کند. او می دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است و مرغان دور پرواز اندیشه ها به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کرد. پس من ردای خلافت رها کرده و دامن جمع نموده ، از آن کناره گیری کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پا خیزم ؟ یا در این محیط خفقان زا و تاریکی که به وجود آوردند ، صبر پیشه سازم که پیران را فرسوده ، جوانان را پیر و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه می دارد !پس از ارزیابی درست ، صبر و بردباری را خردمندانه تر دیدم. پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود و با دیدگان خود می نگرستم که میراث مرا به غارت می برند …. خطبه ۳ نهج البلاغه معروف به خطبه شقشقیه .
حضرت در جای دیگر می فرمایند: …در شرایطی قرار دارم که اگر سخن گویم ، می گویند بر حکومت حریص است و اگر خاموش باشم، می گویند از مرگ ترسید !! هرگز! من و ترس از مرگ ! پس از آنهمه جنگ ها و حوادث ناگوار!؟ سوگند به خدا ! انس و علاقه فرزند ابوطالب به مرگ در راه خدا از علاقه ی طفل به سینه مادر بیشتر است! این که سکوت برگزیدم، از علوم و حوادث پنهانی آگاهی دارم که اگر باز گویم مضطرب می گردید، چون لرزیدن ریسمان در چاه عمیق. خطبه 5 نهج البلاغه
حضرت در آخر خطبه ۶ می فرمایند: پس سوگند به خدا ! من همواره از حق خویش محروم ماندم و از هنگام وفات پیامبر(ص) تا امروز حق مرا باز داشته و به دیگری اختصاص داده اند….
همچنین در جای دیگر در خطبه ۲۶ می فرمایند:
پس از وفات پیامبر و بی وفایی یاران ، به اطراف خود نگاه کرده ، یاوری جز اهل بیت خود ندیدم که اگر مرا یاری کنند کشته خواهند شد، پس به مرگ آنان رضایت ندادم، چشم پر از خار و خاشاک را ناچار فرو بستم و با گلویی که استخوان شکسته در آن گیر کرده بود جام تلخ حوادث را نوشیدم و خشم خویش فرو خوردم و بر نوشیدن جام تلخ تر از گیاه حنظل ، شکیبایی نمودم.
و در خطبه ۷۴ ( در ذی الحجه سال ۲۳ هجری، پس از قتل عمر، در روز شورا،آن هنگام که مردم برای بیعت با عثمان جمع شده بودند ) فرمود:
همانا می دانید که سزاوارتر از دیگران به خلافت من هستم. سوگند به خدا! به آنچه انجام داده اید گردن می نهم تا هنگامی که اوضاع مسلمین رو به راه باشد و از هم نپاشد و جز من به دیگری ستم نشود و پاداش این گذشت و سکوت و فضیلت را از خدا انتظار دارم. و از آنهمه زر و زیوری که به دنبال آن حرکت می کنید پرهیز می کنم.
شخصی از امام پرسید: چرا حق خود « امامت» را دیر طلب کردی؟
مرد را سرزنش نکنند که چرا حقش را با تاخیر می گیرد. بلکه سرزنش در آنجاست که آنچه حقش نیست بگیرد!. حکمت ۱۶۶ نهج البلاغه
امام در نامه ۶۲ نهج البلاغه (نامه به مردم مصر که همراه مالک اشتر در سال ۳۸ هجری فرستاد) می فرماید:
سوگند به خدا، نه در فکرم می گذشت و نه در خاطرم می آمد که عرب ، خلافت را پس از رسول خدا(ص) از اهل بیت او برگرداند، یا مرا پس از وی از عهده دار شدن حکومت باز دارند ! تنها چیزی که نگرانم کرد شتافتن مردم به سوی فلان شخص بود که با او بیعت کردند.من دست باز کشیدم تا آنجا که دیدم گروهی از اسلام بازگشته، می خواهند دین محمد را نابود کنند، پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم رخنه ای در آن بینم یا شاهد نابودی آن باشم که مصیبت آن بر من سخت تر از رها کردن حکومت بر شماست.که کالای چند روزه دنیاست و به زودی ایام آن می گذرد چنان که سراب ناپدید شود یا چونان پاره ابر که زود پراکنده می گردد. پس در میان آن آشوب و غوغا به پا خاستم تا آنکه باطل از میان رفت و دین استقرار یافته ، آرام شد.
با توجه به سخنان امیرالمومنین علی علیه السلام علت سکوت امام نه به خاطر قبول داشتن خلفا بلکه به خاطر مسائلی مهمتر همچون حفظ اسلام نوپا و حفظ دستاوردهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و خون شهدای صدر اسلام و…بوده است.
شاید سوال شود پس چرا حضرت به خلفا مشورت می داده که در پاسخ باید گفت: تمام آن چه که از آن با عنوان همکاری امیر مؤمنان علیه السلام با خلفا یاد میشود به سه دسته تقسیم می شود
1. مشورت در امور قضائی ؛ ۲. مشورت در امور دفاعی و جنگی ؛ ۳. مشورت در مسائل علمی و حلّ مشکلات اعتقادی
نقش امیرالمؤمنین در این موارد حداکثر به اندازه پاسخ به درخواست ارشاد و راهنمائی طرف مقابل است که وظیفه هر مسلمانی است . حتی اگر طرف مشورت غیر مسلمان باشد ، باز هم وظیفه دارد که با نهایت امانتداری وی را راهنمایی کند ؛ چه رسد به این که اگر مسأله حفظ اساس اسلام و دین خدا در میان باشد.
امیر مؤمنان علیه السلام اگر چه از منصب خلافت و جانشینی به حق رسول خدا صلی الله علیه وآله بازماند و در واقع حق مسلم ایشان را غصب کردند ؛ ولی این موضوع دلیل نمیشود که به دیگر وظایف خود عمل نکند ؛ زیرا گاهی تدبیرها و تصمیمگیریهای غلط سبب میشد ، اساس اسلام به خطر بیفتد ؛ در این موارد امام وظیفه داشت که اجازه ندهد شریعت اسلامی قربانی ندانم کاریها شود.
منابع جهت مطالعه بیشتر :
– نهج البلاغه
– شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید
– الغدیر،علامه امینی
– السقیفه، محمد رضا مظفر