خانه » همه » مذهبی » نفس اماره

نفس اماره

باید دانست انسان داراى یک روح و یک نفس است . البته نفس داراى مراتب و درجات متفاوت است . آن گاه که روح انسان در مرتبه سستى قرار مى گیرد و به بدى ها فرمان مى دهد به آن « نفس اماره » مى گویند و آن گاه که در برابر زشتى ها واکنش نشان مى دهد و سرزنش مى کند « نفس لوامه » گفته مى شود و آن گاه که روح در برابر فراز و نشیب هاى زندگى آرامش خود را حفظ مى کند و اختلالات و تردیدها ، به پایبندى و یقین او آسیب نمى رساند ، از روح او به مرتبه « نفس مطمئنه » تعبیر مى شود . 1 از آنجا که این سه مرتبه از نفس آدمى هر یک داراى بار معنایى خاص است شایسته است درباره هر یک به طور مختصر توضیح داده شود :
{J . 1 نفس امّاره J}
این مرتبه از نفس انسانى مربوط به حالتِ نقص و عدم رشد و تعالى او است و به طور معمول با امور محسوس و مادى انس دارد و لذت مى برد . 2
امام على ( علیه السلام ) رفتارهاى برخاسته از نفس امّاره را به اسبانى چموش تشبیه نموده که افسارگسیخته سوار خود را هرجا که بخواهد مى بردند تا آنکه او را به آتش دوزخ افکند و انسان هایى که نفس امّاره خویش را کنترل و تعدیل و مهار نموده اند مانند کسانى هستند که سوار بر مرکب راهوار و رام شده و سوارش مهار را به دست گرفته و سرانجام او را وارد بهشت مى نماید . 3
برخى از مفسران برآنند که نفس امّاره همان نفس حیوانى است که داراى سه قوه شهوت و غضب و واهمه مى باشد .
نکته شایان توجه این که اصل وجود نیروى شهوت و غضب و واهمه در نفس آدمى ، حکیمانه و بجاست ، این سه نیرو مى توانند موجب بقاء زندگى انسان و ابزارهاى مفید و سودمندى براى سامان دهى امور زندگى باشند به شرط آن که این سه نیرو تحت نظارت و مدیریّت عقل ، وحى و فطرت وظایف خود را انجام دهند و در زندگى انسان نقش آفرینى کنند .
تنها عاملى که مى تواند در برابر سرکش ها و تجاوزهاى نفس امّاره ایستادگى کرده و آن را مهار نماید قدرت ایمان به خداوند و تقویت اراده و عقل است . چنان که از زبان حضرت یوسف ( علیه السلام ) مى خوانیم :
« وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِى إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ » 4
« و من نفس خود را تبرئه نمى کنم ، چرا که نفس قطع به بدى امر مى کند » .
نفس مسوّله نیز در واقع نفسى است که زشتى ها و گناهان و بدى ها را در نفس انسان زینت داده و آن را براى انسان جذّاب و دوست داشتنى جلوه مى دهد .
هنگامى که هوس هاى سرکش بر روح و فکر انسان چیره مى شود ، زشت ترین جنایات همچون کشتن و آزار رساندن به دیگران را در نظر انسان زینت مى دهد چنان که در مورد برادران یوسف اتفاق افتاد .
همیشه تمایل افراطى به ویژه هنگامى که توأم با رذایل اخلاقى شود ، پرده اى بر حس تشخیص انسان مى افکند و حقایق را در نظر او دگرگون جلوه مى دهد . 5 این نفس وسوسه گر در واقع همان « نفس امّاره » است .
نکته شایان توجه این است که نفس امّاره راه نفوذ شیطان در درون آدمى است . به بیان دیگر نفس امّاره پذیراى وسوسه گرى شیطان و اجراکننده دستورات او در نفس آدمى است ، بنابراین شیطان به عنوان عامل بیرونى و نفس اماره به عنوان عاملِ درونى موجب گمراهى و شقاوت انسان مى شوند .
{J . 2 نفس لوّامه J}
در آیات نخست سوره مبارکه قیامت خداوند متعال مى فرماید :
« لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَهِ . وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ » 6
« نه ! سوگند به روز رستاخیز . و ( ( باز ) ) نه ! سوگند به وجدان سرزنشگر ! » .
نفس لوّامه یعنى نفسى که بسیار انسان را سرزنش و ملامت مى نماید . نفس انسان در این مرتبه بیشتر گرایش به خیر و نیکى و اعتدال دارد و اگر انسان دچار انحراف و افراط و تفریط گردد ، این « نفس » آدمى از درون او را سرزنش مى کند تا دوباره به سوى اعتدال و خیر بازگردد .
نفس ملامتگر نیرویى است در درون انسان که او را نسبت به انجام گناهان و کوتاهى در انجام وظایف و بندگى خداوند مورد سرزنش قرار مى دهد . 7 یعنى با طرح پرسش هایى خطاب به نفس امّاره مى گوید : چرا گوهر پاک وجودى خود را به گناه و زشتى آلوده ساختى ؟ چرا به خود ظلم و ستم نموده و خود را در معرض آتش خشم خدا قرار دادى ؟ آیا پاداش این همه نعمت ها و مهربانى هاى خداوند به تو این بود ؟ چرا عظمت و بزرگى پروردگارت را فراموش کردى ؟ آیا یک لذت زودگذر ارزش آن را داشت که سعادت ابدى تو را تهدید نماید و پروردگارت را به خشم آورد ؟ چرا با انجام این کار زشت ارزشمندى و محبوبیت خود را نزد دوستان خدا و پیامبر و خاندان پاکش از دست دادى ؟ این سرزنش هایى که پس از انجام گناه و نافرمانى خداوند بر انسان هجوم مى آورد زمینه ساز توبه حقیقى است .
نفس لوامه نفسى است که برخوردار از سلامت و استوارى در فطرت و صفاى باطن است به گونه اى که اگر احساس کند این سلامت و اعتدال فطرى از بین رفته ، مضطرب و نگران و ناآرام مى شود و تلاش مى کند با آب توبه و تضرّع و زارى به پیشگاه خداوند متعال و توسل جستن به اولیا و دوستان خداوند خود را از ورطه گناه و گمراهى آزاد و رها سازد درست مانند چشم سالمى که گرد و غبار وارد او شده و آرامش انسان را سلب مى نماید این چشم با ریختن اشک سعى مى کند خود را از این گرد و غبار رهایى بخشد .
کسى که بهره مند از نفس سرزنش گر باشد روحى بیدار و آگاه دارد ، هر چند در برابر گناه مصونیت نیافته و گاه دچار لغزش و اشتباه مى شود اما چیزى نمى گذرد که بیدار و پشیمان شده و خود را سرزنش مى نماید و دو مرتبه به مسیر هدایت و سعادت بازمى گردد . این همان « وجدان اخلاقى » است .
این وجدان اخلاقى همانند یک قاضى عادل و دادگرى ، بعد از انجام یک کار نیک یا بد بلافاصله محکمه اى در درون انسان تشکیل مى دهد و به حسابرسى و بازجویى مى پردازد ، لذا گاهى انسان در برابر یک کار نیک چنان احساس آرامش درونى مى کند و روح او لبریز از شادى و نشاط مى شود که لذت و شکوه و زیبایى آن با هیچ زبان و قلمى قابل توصیف نمى باشد .
نکته شایان توجه آنکه در آیات نخست سوره مبارکه قیامت سوگند به نفس لوّامه در کنار سوگند به قیامت بیان شده است و این خود بیانگر ارزشمندى و شرافت و جایگاه والاى نفس لوّامه است که خداوند به آن سوگند یاد کرده است :
« لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَهِ . وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ » 8 .
مقارن بودن این دو سوگند در واقع نشانگر دو دادگاه درونى و دادگاه رستاخیز است . مفسران شباهت هایى میان او دو مطرح کرده اند :
. 1 دادگاه وجدان ، سفارش و رشوه و پارتى و پرونده سازى رایج بشرى را نمى پذیرد در دادگاه قیامت نیز این گونه امور پذیرفته نیست :
« وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِى نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَهٌ وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ » 9
« از آن روز بترسید که هیچ کس به جاى دیگرى مجازات نیم شود و نه شفاعتى پذیرفته مى شود و نه فدیه و رشوه اى و نه یارى مى شوند » .
. 2 وجدان مهمترین و قطورترین پرونده ها را در کوتاه ترین مدت رسیدگى کرده ، حکم نهایى خود را به سرعت صادر مى کند ، همانطور که در دادگاه رستاخیز این گونه است .
. 3 مجازات و کیفر دادگاه درونى برخلاف مجازات هاى دادگاه هاى رسمى ، نخستین جرقه هایش در اعماق دل و جان افروخته مى شود و روح انسان را مى آزارد ، سپس آثارش در جسم و چهره و دگرگون شدن خواب و خوراک او آشکار مى شود همانطور که در دادگاه قیامت مى باشد :
« نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَهُ . الَّتِى تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَهِ » 10
« آتش برافروخته الهى که از قلب ها و جان ها زبانه مى کشد » .
. 4 دادگاه وجدان چندان نیاز به ناظر و شهود ندارد ، بلکه معلومات و آگاهى هاى خود انسان ، شاهد و متّهم است . همان طور که در دادگاه رستاخیز نیز اعضاى انسان مانند دست و پا و پوست او گواهان بر اعمال او هستند . 11
« حَتَّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ » 12
« چون به کنار آتش دوزخ برسند گوش و چشم و پوست تن آنها بر ضدّ آنان گواهى مى دهند » .
این شباهت شگفت انگیز میان این دو دادگاه نشانه دیگرى بر فطرى بودن مسئله معاد است زیرا چگونه مى توان باور کرد در وجود یک انسان چنان حساب و کتاب و دادگاه حقیقى و اسرارآمیزى وجود داشته باشد ، اما در درون این جهان بزرگ هیچ حساب و کتاب و دادگاهى وجود نداشته باشد ، این باور کردنى نیست .
نکته شایان توجه آن که نفس لوّامه در کسانى که از مراتب شدیدتر و کامل ترى از ایمان به خدا برخوردارند ، قوى تر و کامل تر است ، به گونه اى که اگر وسوسه اى شیطانى در نفس آنها پدید آید ، سریع متوجه شده و رو به سوى خداوند مى آورند . قرآن کریم در مورد این انسان هاى مؤمن و با تقوا مى فرماید :
« إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ » 13
« در حقیقت ، کسانى که از خدا پروا دارند ، چون وسوسه اى از جانب شیطان بدیشان برسد ، خدا را به یاد آورند و بناگاه بینا شوند » .
{J . 3 نفس مطمئنه J}
نفس مطمئنه مرتبه اى کمال یافته و متعالى از نفس انسانى است که پس از تصفیه و تهذیب از صفات ناپسند اخلاقى و هواهاى نفسانى به مرحله اى رسیده که غرایز سرکش و خواهش هاى حیوانى افسارگسیخته را مهار و کنترل نموده است .
عقل و فطرت و اراده در مرتبه نفس مطمئنه چنان نیرومند و قوى شده که توانسته انسان را از اسارت و بندگى نفس اماره برهاند و با دورى از افراط و تفریط ، یک مدیریت صحیح و معقول و خداپسندى را در انسان پیاده نماید .
در یک بیان جامع مى توان گفت : نفس مطمئنه نفسى است که در پرتو یاد و توجه به خداوند به سکینه و آرامش حقیقى دست یافته و به آنچه خداوند رضاى و خشنود است رضایت مى دهد و در نتیجه خود را بنده اى مى بیند که مالک هیچ خیر و شرّ و هیچ سود و زیانى براى خود نیست و نیز زندگى دنیا را یک زندگى مجازى و گذرا مى بیند . از این رو بى نیازى و فقر و نفع و ضرر دنیا را آزمونى الهى مى داند و در نتیجه اگر غرق در نعمت ها و خوشى هاى دنیوى گردد به سرکش و فساد و برترى طلبى و استکبار دچار نمى شود و اگر به فقر و ندارى مبتلى گردد این تهیدستى و ناملایمات او را به کفر و ناسپاسى وانمى دارد بلکه همواره در همه شرایط و خوشى و ناخوشى هاى زندگى در راه عبودیّت و بندگى خداوند پابرجا و استوار است و از راه راست و اعتدال به سمت افراط و تفریط کشیده نمى شود . 14
تعبیر به « مطمئنه » اشاره به آرامشى است که در پرتو ایمان به پروردگار او یاد و ذکر او به دست مى آید چنان که قرآن کریم مى فرماید :
« الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » 15
« همان کسانى که ایمان آورده اند و دل هایشان به یاد خدا آرامى مى گیرد ، آگاه باشید تنها با یاد خدا دلها آرامش مى یابد » .
دورى از یاد و توجه به سرچشمه قدرت و علم و حیات و کمال باعث مى شود انسان در زندگى ، ناآرام و مضطرب و دل نگران باشد و در زندگى به بن بست ها و تنگناها دچار شود چنان که خداوند در سوره مبارکه طه مى فرماید :
« وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ أَعْمى » 16
« و هر کس از یاد من دل بگرداند در حقیقت ، زندگىِ تنگ و سختى خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا محشور مى کنیم » .
از دیدگاه قرآن آنچه عامل مهم ناامنى و اضطراب و ناآرامى است همان « ظلم » مى باشد . ظلم به معناى گسترده آن که بارزترین مصداق آن « شرک به خداوند » است .
« إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ » 17
« به رساتى شرک ستمى بزرگ است » .
همچنین گناه و نافرمانى حق تعالى از جمله عوامل اضطراب و تشویش در زندگى است از این رو قرآن کریم در مورد کسانى که به امنیت و آرامش حقیقى رسیده اند مى فرماید :
« الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ » 18
« کسانى که ایمان آورده و ایمان خود را به ستم نیالودند ، ایشان برایشان آرامش و ایمنى است و اینان راه یافتگانند » .
بنابراین صاحبان نفس مطمئنه در پرتو دورى از گناه و ظلم و نیز در سایه یاد و ذکر حقیقى پروردگار و ایمان راسخ به او به مقام « نفس مطمئنه » و آرام دست یافته اند . چنین نفسى هم اطمینان به وعده هاى الهى دارد و هم به راه و روشى که برگزیده مطمئن است و هم در خوشى ها و ناخوشى و طوفان هاى زندگى و از همه بالاتر در آن هول و وحشت بزرگ قیامت ، آرام و استوار است . خداوند به این نفس مطمئنه خطاب مى کند :
« ارْجِعِى إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً . فَادْخُلِى فِى عِبادِى . وَ ادْخُلِى جَنَّتِى » 19
« اى نفس مطمئنه ، خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد و در میان بندگان من درآى و در بهشت من داخل شو » .
منظور از بازگشت به سوى پروردگار به باور برخى از مفسران بازگشت به ثواب و رحمت اوست و به عبارتى بازگشت به سوى خود خداوند و در جوار قرب اوست که بازگشتى معنوى و روحانى است . تعبیر به « راضیه » به خاطر آن است که تمام وعده هاى پاداش الهى را بیش از آنچه تصور مى کرد قرین واقعیت مى بیند و آن چنان فضل و رحمت خدا شامل حال او مى گردد که یکپارچه رضایت و خشنودى مى شود .
از نفس مطمئنه به « مرضیه » نیز تعبیر شده چون مورد قبول و پسند و خشنودى دوست واقع شده است .
در ذیل این آیات پایانى سوره فجر روایتى نقل شده که یکى از یاران امام صادق ( علیه السلام ) از ایشان پرسید : « آیا ممکن است مؤمن از قبض روحش ناراضى باشد ؟ حضرت فرمودند : نه به خدا سوگند ، هنگامى که فرشته مرگ براى قبض روحش مى آید اظهار ناراحتى مى کند ، فرشته مرگ مى گوید : اى دوست خدا ناراحت نباش ! سوگند به آن کس که محمد ( صلى الله علیه و آله ) را برانگیخت من بر تو مهربان تر هستم از پدر مهربان ، درست چشم هایت را بگشا و ببین ، او نگاه مى کند و رسول خدا ( صلى الله علیه و آله ) و امیرمؤمنان على ( علیه السلام ) و فاطمه ( علیها سلام ) و امام حسن و امام حسین ( علیهما السلام ) و امامان ( علیهم السلام ) از فرزندان او را مى بیند ، فرشته به او مى گوید : اینان دوستان و رفیقان تواند . او چشمانش را باز مى کند و نگاه مى کند ، ناگهان گوینده اى از سوى پروردگار بزرگ ندا مى دهد و مى گوید : « یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ » اى کسى که به محمد و خاندانش اطمینان داشتى ! بازگرد به سوى پروردگارت ، در حالى که تو به ولایت آنها راضى هستى و با توانى که خدا به تو داده خشنود مى باشى داخل شو در میان بندگانم یعنى محمد و اهل بیتش و داخل شو در بهشتم » . در این هنگام چیزى براى انسان محبوب تر از آن نیست که هر چه زودتر روحش از تن جدا شود و به این منادى بپیوندد » . 20
( 1 ) التفسیر الکبیر ، ج 6 ، ص . 471 ( 2 ) همان . ( 3 ) نهج البلاغه ، خطبه . 16 ( 4 ) یوسف ( ) ، آیه . 53 ( 5 ) همان . ( 6 ) قیامت ( 75 ) ، آیات 1 و . 2 ( 7 ) المیزان ، ج 20 ، ص . 103 ( 8 ) قیامت ( 75 ) ، آیات 1 و . 2 ( 9 ) بقره ( ) ، آیه . 48 ( 10 ) همزه ( ) ، آیات 6 و . 7 ( 11 ) تفسیرى نمونه ، ج 25 ، ص . 282 ( 12 ) فصلت ( ) ، آیه . 20 ( 13 ) اعراف ( ) ، آیه . 201 ( 14 ) تفسیر المیزان ، ج 20 ، ص . 667 ( 15 ) رعد ( ) ، آیه . 28 ( 16 ) طه ( ) ، آیه . 124 ( 17 ) لقمان ( ) ، آیه . 13 ( 18 ) انعام ( ) ، آیه . 82 ( 19 ) فجر ( 89 ) ، آیات 27 – . 30 ( 20 ) تفسیر نورالثقلین ، ج 5 ، ص . 577

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد