طلسمات

خانه » همه » مذهبی » نقدی بر کتاب ارتداد اثر وحید یامین‌پور

نقدی بر کتاب ارتداد اثر وحید یامین‌پور

عصراسلام: واقعیت داستانی لزوماً با واقعیت زندگی همخوان نیست اما هرچه هست قواعد خودش را دارد و ما آن را باور می‌کنیم. اگر در آثار فانتزی، سوررئال، یا رئالیسم جادویی با تصویر نامتعارفی از واقعیت روبروییم و با آن همراه می‌شویم، «ارتداد»ِ یامین‌پور واژگونی تاریخ است، آن هم تاریخی که دور نیست و همین همراهی ما با کتاب را ناممکن می‌کند. نیز، این وارونه‌سازی تاریخ به چه کار امروز ما می‌آید؟ 

«ارتداد» دربارهٔ یک تاریخِ ناقصِ فرضی‌ست؛ شکست انقلاب و سرنوشت احتمالی ایران پس از این شکست. مشکل از ایده آغاز می‌شود. شرط همراهی با هر شخصیت و ماجرایی باور کردن آن است. در «ارتداد» اما با یک واقعیت تاریخی نزدیک روبرو هستیم. تصور یا فرض دیگری دربارهٔ این واقعیت تاریخی شدنی نیست. واقعیت علیه فرضیه می‌ایستد و اجازهٔ همراهی و باور کردن سرنوشت شخصیت‌ها و ماجراها را به ما نمی‌دهد. ما می‌دانیم که واقعیت جور دیگری رقم خورده و همین آگاهی، مدام بین ما و موقعیت‌های فرضی کتاب فاصله می‌اندازد. «ارتداد» می‌گوید انقلاب در بهمن ۵۷ با یک کودتای سیاسی-نظامی شکست می‌خورد، اما آگاهی قطعی ما از واقعیت تاریخی این موقعیت فرضی را وِتو می‌کند و اجازه همذات‌پنداری و همراهی با ایده‌های کتاب را به ما نمی‌دهد. 

«ارتداد»، «نشان» نمی‌دهد، «می‌گوید» و بیش از آنکه «روایت» باشد، «خطابه» است. از جمله، در صحنهٔ دزدیدن امام در ۲۲ بهمن که قاعدتاً باید نقطهٔ مهمی از داستان باشد، راوی از پرداختن به و برگزاری موقعیت عاجز است. می‌نویسد «همان صبح وحشتناک»، کدام وحشت؟ و چرا تصویری متعیّن و داستانی از این وحشتِ مفروض نمی‌بینیم؟ یا «پیروزی درست در کوتاه‌ترین فاصله از دست‌های ما سر خورد». کدام پیروزی؟ اگر نویسنده مطابق با پیش‌فرض و تصور مخاطب، روند انقلاب را بازسازی نمی‌کند و آن را به او واگذار می‌کند، چرا و چطور باید خبر (و نه روند) شکست انقلاب در کتاب را (که با ذهنیّت مخاطب ناهمخوان است) پذیرفت؟ 

نوشتن حاصل همنشینی جزئیات است. گاهی یک تصویر یا دیالوگ، یک زاویه‌دید یا توصیف، یک کلمه، یک نقطه یا ویرگول اشتباه به ساخت جمله و پاراگراف آسیب می‌زند و فرم و معنا را توامان هدر می‌دهد. «ارتداد» از این بی‌دقتی‌ها و نابسامانی‌ها بسیار دارد. برای نمونه نویسنده/راوی وقتی می‌خواهد از مرگ شوهر پیرزن مهربان همسایه بنویسد که زیر دست‌وپای شاه‌دوست‌ها در ۲۸ مرداد کشته شده، می‌گوید «ریغ رحمت را سرمی‌کشد». این زاویه‌دید چه کسی نسبت به مرگ پیرمرد است؟ آیا چون پیر است مستحق چنین تعبیر بی‌ادبانه‌ای است یا نویسنده معنای این تعبیر زشت را نمی‌داند؟ یا این چه‌جور قهرمانِ مبارزی‌ست که رویدادی را که با آن مخالف است به نفع خودش مصادره می‌کند؟ همزمانی تولد اشرف پهلوی را با تولد دختر راوی (آرزو) یکی گرفتن و بریز و بپاش‌ها را به نفع تولّد او گذاشتن، زاویه‌دید انقلابی مبارز است یا نویسندهٔ عزیز؟ 

«ارتداد» یک تک‌گویی غیرداستانی‌ست؛ نه از صداها و زاویه‌دیدهای مختلف خبری است، نه از تقابل و تضاد که رمان می‌آفریند و روایت. در «ارتداد» دیگری غایب، یا به تعبیر دقیق‌تر حذف شده است. راوی مستبد است و با اینکه وانمود می‌شود فلسفه‌خوانده و اهل گفت‌وگوست، اما مدام و یک‌سره امر و نهی، تحلیل و تبیین و قضاوتِ‌های یک‌طرفه و یک‌سویه می‌کند. این منظر، خارج از ادبیات است. حتی آن گفت‌وگوهای محدود کتاب بین راوی (شخصیت یونس) با باقی شخصیت‌ها کاملاً نمایشی و در راستای تأیید منویّات راوی است. شک وجود ندارد؛ چه (آن‌طور که خود راوی تقسیم‌بندی می‌کند) شکِ پیش از یقین، چه شکِ بعد از یقین. بدون‌شک، برای نویسنده ارتداد، همه چیز قطعی‌ست. 

نویسنده: فردین آریش
 منتشرشده در تارنمای مجله کتاب فردا

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد