زندگی ملالآور و نظارتشدهای است که همه ما در آن بیدردانه و در امن و امان به طرز کسلکنندهای زیست خواهیم کرد..اگر مازاد زندگی، آرمان، ایدئولوژی و هر هدف بزرگی از زندگی حذف شود، آنچه باقی میماند، یک منظره بیروح انتزاعی است از زندگی که فقط مثل سایه، کش میآید. چیزی که دیگر عملا نامش زندگی نیست و به این ترتیب بزرگترین قربانی این نوع نگاه به زندگی، در واقع خود زندگی است.
و حالا اینجا، دقیقا به مشابه مد همه این سالهای سینما و ادبیات و فرهنگ و هنر ایرانی،در تمام این واکنشهای احساسی به ۱۷۵ شهید مشهور، همه این مویههای احساسی به از دست رفتن آنها، اشاره به سن و سال جوان آنها، به مادران و همسرانی که در تمام این سالها منتظر آنها بودهاند،
این روضهخوانیهای مفصل درباره بسته بودن دست آنها هنگام شهادت و… در تمام اینها آن چیزی که در حال قربانی شدن است، خود همین شهدا هستند و این همان نمایش رویگرد بقاگرای تقدیس زندگی است که اینجا دوباره سربرآورده است.رویکردی که تنها چیزی که برایش اهمیت دارد، حفظ زندگی است و از زندگی در برابر تمام عوامل تهدیدکننده و خطرزای مختلف؛ از آرمان گرفته تا تعهد محافظت میکند.
فارغ از اینکه این رویکردِ بقاگرای تقدس زندگی، خود بزرگترین ایدئولوژی امروز بخش بزرگی از جامعه امروز ماست، آنچه این رویکرد را به شدت آسیبپذیر میکند و در مقابل تیغ تیز و تند پرسش، بیدفاع میسازد، ویژگی متناقضنمای این رویکرد است.تقلیل این شهدا شهدا به جوانان پاک و بیغل و غشی که امروز میتوانستند در کنار همسرشان، با فرزندانشان زندگی خوب و موفقی داشته باشند و مادرانشان نیز در کنارشان آرمیده بود، همانطور که در معنای ضمنی خود اشاره ظریفی به «بیعقلی» آنها دارد، عملا در حال پنهان کردن بزرگترین حقیقت مسیر آنها، «آرمان» شان است. آرمانی که اگر وجود نداشت آنها نیز اینگونه وجود نداشتند.
در غیاب همه آرمانهایی که این شهدا برای آن به «جنگ» رفتند، امروز تراژدیخوانی بزرگی برای پیکر ۱۷۵ تن از آنان که به تازگی به وطن برگشته است، برپا شده است.با تمرکز صرف بر تقدس زندگی و روضهخوانی صرف برای زندگی جوانی که از دست رفته است. و این زندگی، همانی زندگی توصیهشده در قالب واکنشهای احساسی به حضور ۱۷۵ غواض شهید در کشور دقیقا همانی است که این شهدا برای ایستادن در مقابل آن قیام کردند، انقلاب کردند، جنگیدند و شهید شدند. و واضح است که آدمی که زندگیاش را فدای آرمانش میکند، دقیقا در مقابل این نوع زندگی ایستاده است و حالا ۲۹ سال بعد از شهادتش، در حال شنیدن توصیههای مدام به انتخاب زندگی بیدردسر، آن هم به بهانه شهادتش است و شاید تراژدی اصلی دقیقا همینجاست
هرمس ایرانی