نقش زنان در دفاع مقدس به روایت امام(ره) / فریبا انیسی
۱۳۹۲/۰۷/۰۳
–
۱۹۰ بازدید
۹ ماه پـس از شروع جنگ به صورت رسمی, امام خمینی ارزش مبارزه و تلاش زنان را بالاتر و ارزشمنـدتـر از مردان اعلام کـرد. ایشان در جمع بانوان عضـو جهاد دانشگاهی فرمـود: ((عواطفی که در بانـوان است, مخصـوص خـودشان است و در مـردها ایـن عواطف نیست. لهذا آن چیزی که در پشت جبهه از ��وی عواطف از بـانـوان صـادر مـی شــود, بیشتر و بالاتـر و ارزنـده تـر است از آن چیزی که از مـردها صادر مـی شـود.
9 ماه پـس از شروع جنگ به صورت رسمی, امام خمینی ارزش مبارزه و تلاش زنان را بالاتر و ارزشمنـدتـر از مردان اعلام کـرد. ایشان در جمع بانوان عضـو جهاد دانشگاهی فرمـود: ((عواطفی که در بانـوان است, مخصـوص خـودشان است و در مـردها ایـن عواطف نیست. لهذا آن چیزی که در پشت جبهه از ��وی عواطف از بـانـوان صـادر مـی شــود, بیشتر و بالاتـر و ارزنـده تـر است از آن چیزی که از مـردها صادر مـی شـود. به مـوجب عواطفـی که بانـوان دارنـد, آنها بـرای جبهه کارهای بسیار مفید انجام داده اند و مـی دهند)).(4) خـواهر مریـم کاتبـی که از امدادگران کردستان و نیز دفاع مقدس است, در قسمتی از خاطرات خود گفته است: ((هنگامی که در مریوان بودیـم, یک روز خـواهری را آوردنـد که دستـش سفید سفیـد شـده بـود و حالت غش و بیهوشی داشت و از ضعف مفرطی رنج می برد. ما بلافاصله به مداوایـش مشغول شدیـم. بعدا که قدری حالش بهتر شد, از وضعیت او پرس و جو کـردیم. فهمیـدیـم که ایـن خـواهر اهل شمال است. چنـدی پیـش که عملیـات شـروع شـده, نیمه شب به منطقه رسیـده و اظهار داشته که مـی خـواهـم در یک مـرکز درمـانـی کنـار پـرستـارهـا کـار کنـم.
او به مـدت 72 ساعت بـیآنکه چیزی بخـورد, در اتاق عمل پنسها را می شسته و دسته بندی می کرده است. از بـس که دستـش داخل آب بوده و خون به دستـش نرسیده است, سفید شده بـود. ایـن خواهر شمالی بعد از بهبـودی مجـددا در منطقه ماند و به صـورت تجربـی به پرستاری مجروحیـن جنگـی پرداخت)).(5) در همان سخنرانی, امام خمینی تعهد بانـوان را پشتـوانه محکمی برای ملت و اسلام معرفی می کند. ایشان می فرماید:
((خـدای تبارک و تعالـی بـر این ملت منت نهاد و ایـن پیروزی را نصیب کشـور ما فرمود که به واسطه تعهد بانوان امیدواریـم که در آتیه پشتـوانه این ملت و اسلام محکمتر شود)).(6) خانـم زریـن تاج کیهانی در بیان یکی از خاطراتـش می گوید که هنگام ترک بیمارستان خانمی با سلاح ژ.ث جلوی او آمده و مانع از رفتـن او می شـود و از او به عنـوان اولیـن کسـی یاد مـی کنـد که در کامیاران بچه ها را معالج کـرده است … خـانـم دکتـر کیهانـی مـی گـوید:
آن مسإله باعث شـد هر وقت که احساس کـردم در باره مـریضـی کـم می گذارم, دو مرتبه بـرمی گـردم و باز معاینه اش را کامل مـی کنـم, حتـی اگـر وقت کـم باشـد.(7) امام خمینـی همچنیـن مـی فـرمایـد: ((بانوان محترم ایران ثابت کردند که دستخـوش ایـن طور تـوطئه ها نشده اند و نمـی شـوند و ثابت کرده اند که در دژ محکـم عفت و عصمت هستند و جـوانان صحیح و نیرومند و دختران عفیف و متعهد به ایـن کشـور تسلیم خـواهند کرد)).(8) سخنانـی که یادآور شدیـم قبل از شروع رسمی جنگ تحمیلی بـوده است و زنان آنچنان باصلابت و پرقدرت در صحنه حاضر شـده بـودنـد که جهانیان را به شگفتـی وا داشته و امـام خمینـی آنـان را تحسیـن مـی نمـود.
پـس از قضایای کـردستان, بعد دیگری در تاریخ ایران گشـوده شـد. خطاب پیام و سخنان گهربار امام خمینـی به زنان شکل دیگری یافت.
الف ـ وجـوب دفـاع از اسلام و مملکت اسلامـی بـر زنان
امام خمینـی در پیام دوازدهـم فـروردیـن خطاب به مردم کـردستان فـرمـود: ((مـن از بـرادران و خواهران کردستانـی مـی خـواهـم که برادرانه با سایر برادران مسلمان خود در کنار هـم از کشور دفاع کنید)).(9) و نیز فرمودند:
((اگر به کشور ما, کشـور اسلامی ما هجـوم بکنند و بخـواهند تعدی بکنند, تجاوز بکننـد, بر همه افراد مملکت, بر همه افراد کشـور, چه زن و چه مرد, کـوچک و بزرگ, اینجا دیگر شرطـی نیست, بـر همه واجب است که دفاع بکننـد. لهذا حال دفاع فرق دارد با حال جهاد, حال دفاع شرطـی نـدارد)).(10) عمل به سخنان گهربار امام خمینـی صحنه های فرامـوش نشدنی را پدید مـیآورد. یکـی از مددکاران دفاع مقـدس, خـانـم حمیـرا خـان بیگـی, در خـاطـرات خـود مـی گـویــد:
((هنگام عملیات مرصاد در کرمانشاه از داخل یکـی از اتاقها صدای یک زن را شنیـدم که با لهجه کـردی و بـا شجاعت, جـریان درگیـری خـودش با منافقیـن را تـوضیح مـی داد. کنجکاو شـدم. به طرف اتاق رفتـم تا چهره ایـن زن را ببینم. او یک زن قویهیکل و رشید بود.
وقتـی چشمـش به مـن افتـاد, گفت: مـن اهل گیلان غرب هستـم. وقتـی منافقیـن به شهر حمله کـردنـد, با همیـن دستهایـم چهار نفـر از زنهای منافق را به درک فـرستـادم. بعد بـا پـوزخنـد ادامه داد:
جان خودشان! منافقیـن مـی خـواستند خانه هایمان را قتلگاه کننـد, اما آرزویشان را به گـور بردند. آنها در شهر شایع کرده بـودنـد شام:
گیلان غرب, صبحـانه: بـاختـران! الحمـدلله … صبحـانه در جهنــم نصیبشان شد!))(11) گرچه امام خمینـی دفاع از اسلام و قرآن کریـم و دفاع از مرزهای عقیـده در ایران اسلامـی را بـر همه, مرد و زن واجب مـی دانـد, لیکـن در بحبـوحه جنگ بر امر دیگری نیز تإکیـد می نماید:
((مـن امیدوارم شما خواهران هـم در میدان تحصیل که یکی از امور مهمه است مجاهـده کنیـد و هـم در میـدان دفاع از اسلام. ایـن از مهماتی است که بر هر مردی, بر هر زنی, بر هر کـوچک و بزرگی جزء واجبات است)).(12) همسـران شهیـد و رزمنـده بسیاری به امر امام لبیک گفتند. خـواهر حـوریه بنی اشرف می گـوید: ((پـس از اسارت همسرم با شنیدن صدای گرم و کـوبنده او از رادیو, روحی دوباره به کالبد غمگینـم دمیده شد و تصمیـم گرفتـم ادامه تحصیل بدهـم. در کنکـور آن سال مـوفق شـدم و در دانشگاه ثبت نام کـردم. ایام تحصیل را با سختـی فـراوان و بـا امیـد به بـازگشت همسـرم پشت سـر گذاشتــــم …
پـس از فارغ التحصیلـی از دانشگاه در آمـوزش و پرورش به تـدریـس مشغول شدم, تا در این سنگر به ادای دین بپردازم و ایـن در حالی بـود که آزادگـان گـروه گـروه به آغوش خـانـواده خـود بـــــاز می گشتند)).(13) تإکید امام خمینی همواره به حضـور پرقدرت زنان در صحنه هـای دفـاع از اسلام همـدوش بـرادران بـوده است. ایشــان می فرماید:
((ملت عزیز مـا امـروز بحمـدالله تعالـی جـوانـانـی رزمنـده از خـواهران و برادران دارد که با تعلیمات نظامـی در سرتاسر کشـور قدرت تفکر را از دشمنان اسلام و ایران سلب و با اعتماد به قـدرت الهی و فـداکـاری در راه اسلام بـر همه مشکلات و همه قــــدرتهای شیطانی غلبه خـواهد کرد)).(14) و نیز مـی فرماید: ((ما مفتخریـم که بانوان و زنان پیر و جـوان و خرد و کلان در صحنه های فرهنگی و اقتصادی و نظامـی حاضر و همـدوش مردان یا بهتـر از آنان در راه تعالی اسلام و مقاصد قرآن کریم فعالیت دارند)).(15) خانـم مریـم سیاول که زمانـی در کردستان و مناطق جنگـی مربـی آمـوزش نظامـی بـود, مـی گـویـد: ((هـواپیماهای عراقـی که بـرای بمباران شهرها مـیآمـدنـد, گاهـی آنقـدر نزدیک بـودنـد که ما خلبانان آنها را می دیدیم و تیرانـدازی مـی کردیـم. یک دفعه مـن و 15 برادر که به آنها آمـوزش می دادم, به پشت خـوابیده و تیراندازی می کردیـم. در ایـن تیراندازیها تـوانستیم چند هواپیما را بزنیـم)).(16) محور دیگـری که در کلام امام خمینـی در بـاره دفاع مقـدس قابل تـإمل است, شـرکت و حضـور در میدانهای رزم است.
ب ـ شرکت زنان در میدان جنگ
((ایـن تبلیغات که اگر اسلام پیدا شد, مثلا دیگر زنها بروند توی خانه ها بنشینند و قفلی هـم درش بزنند که بیرون نیایند, ایـن چه حرف غلطی است که به اسلام نسبت می دهند! صدر اسلام زنها تـوی لشکر هم بـودند, توی میدانهای جنگ هـم می رفتند)).(17) امام اینچنیـن باورهای غلط و تبلیغات سـوء دشمنان را در هـم مـی ریزد و جنگ را عرصه ای بـرای ظهور خلاقیتهای زنـان و مـردان مـی داند.
((بانوان از صدر اسلام, در صدر اسلام با مردان در جنگها هـم شرکت داشته انـد. مقام زن والاست. عالـی رتبه هستنـد. بـانـوان در اسلام بلندپایه هستند. ما می بینیم و دیدیـم که زنها, بانـوان محترمات همـدوش مـردان بلکه جلـوی مـردان در صف قتال ایستادنـد, بچه های خـودشان را از دست دادنـد, جـوانان خـودشان را از دست دادنـد و شجاعانه مقاومت کردند)).(18)
دکتر کرامت یـوسفیان می گـوید: ((مادری همراه پسر مجروحـش بـود. آرنج مجروح بر اثر اصابت گلوله پر از خون شده بـود. وقتی او را به اتاق عمل می بردیـم, مادرش آمد جلـو و گفت: دکترجان! یک کاری بکـن دستش زودتر خوب شود تا به جبهه برگردد. اول فکر کردم برای روحیه دادن به پسرش ایـن حرف را می زند, ولی دستیارم ـ خلیلـی ـ گفت: دکتـر! ایـن مادر یک پسرش شهیـد شـده و حرفهایـش هـم جـدی است)).(19)
امام خمینـی همـواره بانـوان را پیشگامان میـدان جنگ مـی دانست:
((ملتی که بانـوانـش در میدانهای جنگ با ابرقدرتها و در مـواجه شدن با قوای شیطانی قبل از مردها در ایـن میدانها حاضر شده اند, پیروز خواهد شد)).(20)
خانـم زهرا محمـودی که به ((مادر جبهه)) معروف است, مـی گـویـد:
((وقتـی فـرودگاه تهران بمباران شـد, بلافاصله به مجلـس رفتـم و گفتـم: مـن مجوز می خواهم تا راحت به جبهه رفت و آمد کنـم. برگه عبـور بـرایـم صادر شـد و از آن زمان خانه ام مقر فعالیت خانمها شد)).(21)
ج ـ فداکاری زنان در دفاع مقدس
فـداکاری و ایثارگریهای زنان از چشـم بابصیرت امام دور نمانـد. ایشان بارها مراتب قدردانـی خـود را از فداکاریها ابراز کردند.
ایشان می فرماید:
((درود بر خـواهران و بردران مصدوم و معلـول که شجاعانه در راه حق و پیروزی, قیام و فـداکاری کردنـد و ملت را در جهان سرافراز کردنـد)).(22) از میان ایـن سـرافرازان مـی تـوان به خانـم آمنه وهاب زاده اشاره کرد. ایشان در بخشـی از خاطرات خـود مـی گـویـد:
((وقتی جنگ شروع شد, روز دهـم به همراه 300 نفر از خـواهران به جبهه اعزام شدیم. جزء آخریـن نفراتی بـودیـم که از خرمشهر خارج می شدیم …
بعدها در عملیات ثامـن الائمه و عملیات شکست حصر آبادان و عملیات بیت المقدس شرکت کردم. والفجر یک, آخریـن عملیاتی بـود که در آن شرکت داشتـم. کلا 7 بار مجـروح شـدم. یک بار در همان منطقه خـوب شـدم. پای چپـم تـرکـش خـورده است. تا به حال 3 بار عمل شـده و احتمالا آخر هـم قطع خـواهد شـد. قسمتـی از کبـد و روده هایـم را بـرداشته انـد. گـردن و کمـرم دچـار شکستگـی شـده.
وقتـی در منطقه غرب دچار مـوج گرفتگی شدم, تعدادی از دندانهایـم افتاد و گوش چپـم شنوایی اش را از دست داد. دوباره در منطقه فکه شیمیایی شدم. در حال حاضر نصف یکـی از ریه هایـم را برداشته اند.
حالا اگر رهبر انقلاب اجازه بدهند, برای یاری مسلمانان به بـوسنی و لبنان مـی روم)).(23) فـداکاریهای زنان مسلمان در جبهه های جنگ همگـان را به تعجب وا مـی دارد. امـام خمینـی در ایـن بـــــاره مـی فرماید: ((مقاومت و فـداکاری ایـن زنان بزرگ در جنگ تحمیلـی آنقـدر اعجـابآمیز است که قلـم و بیـان از ذکـــر آن عاجز بلکه شرمسار است)).(24) البته ایـن تعجب همگانـی است. بـرادر جانباز ایران خواه می گوید: ((… در ایـن عملیات بیش از هر چیز باید به فـداکاری خـواهـر شجاع و ایثارگـری اشاره نمایـم. ایشان که بـا عنـوان دیـده بان به طرف بهمنشیر رفته بـود, با اطلاعات مـوثـر و مفیدی که از موقعیت دشمـن می داد, در موفقیت عملیات نقـش تعییـن کننده ای را ایفا کرد. او نوه شهید بزرگوار ((نواب صفوی)) بـود. ایـن خـواهـر رزمنـده انسان را بـی اختیار به یاد فـداکاری زنان مجاهد صدر اسلام مـی انداخت. زنانـی چـون زینب, سمیه, نسیبه, … در آخریـن دیدار او را در حالـی دیدم که پیکر پاک شهیـدی را با خود حمل می کرد.
معلـوم شـد که از یک عملیات چـریکـی مـوفق باز مـی گـردد)).(25) فـداکـاریهای زنان جلـوه های گـونـاگـون دارد. جلـوه ای از آن در ازدواج دیـدنی است. امام خمینـی در پیام روز زن سال 61 فرمـود:
((آنچه بـرای مـن یک خاطره فرامـوش نشـدنـی است, با اینکه تمام صحنه ها چنیـن است, ازدواج یک دختر جـوان با یک پاسدار عزیز است که در جنگ هـر دو دست خـود را از دست داده و از دو چشـــم آسیب دیده بـود. آن دختر شجاع با روحی بزرگ و سرشار از صفا و صمیمیت گفت: حال که نتوانستـم به جبهه بروم, بگذار با این ازدواج دیـن خـود را به انقلاب و به دینـم ادا کرده باشـم. عظمت روحانی ایـن صحنه و ارزش انسـانـی و نغمه هـای الهی آنـان را نـویسنـدگــان, شاعران, گـوینـدگان, نقاشـان, هنـرپیشگان, عارفان, فیلسـوفـان, فقیهان و هر کـس را که شماها فرض کنید, نمـی تـواننـد بیان و یا ترسیـم کنند و فداکاری و خداجـویی و معنـویت ایـن دختر بزرگ را هیچ کـس نمی تـواند با معیارهای رایج ارزیابی کند)).(26) یکی از این زنان بزرگ همسـر جانباز مجتبـی شاکـری است که امام در ایـن باره فرمود:
((شما بـا ایـن ازدواج قلب امام زمان(ع) را شاد کـردیـد)). اما متـإسفیـم که همسـر ایـن رادمـرد بزرگ و عاشق آلاله های نـور از مصاحبه و صحبت خـودداری می کند و متـواضعانه مـی گـوید: ((کسانـی هستنـد که کارهای بزرگـی انجام داده انـد. مـن کاری نکـرده ام)).
د ـ شهادت و روحیه شهادت طلبـی زنان
امام خمینـی بارها بر روحیه شهادت طلبـی زنان تإکید داشته انـد. حدود سه ماه پـس از پیروزی انقلاب امام فرمود: ((ایـن نور ایمان است که شما خانمها از شهادت نمی هراسید)).(27) ((جـوانان ما همه برای شهادت حاضرند, مرد و زن ما برای شهادت حاضرنـد)).(28) طلب دعا بـرای شهادت از سـوی زنان نیز مـورد تـوجه امام قرار گرفته بـود. ((همه زنها به مـن می گـویند که شما دعا بکنید که ما شهید بشـویـم)).(29) در حالات مرحـوم فهیمه باباییان پـور, همسر شهیـد غلامـرضا صادق زاده, گفته انـد که وقتـی امام از فهیمه بـرای جاری ساختـن صیغه عقـد درخـواست وکالت کردند, فهیمه با کلامـی رسا به امام عرض کـرد: جـواب مثبت مـن مشـروط است! اطـرافیان بـا تعجب پرسیـدنـد: چه شرطـی؟ فهیمه به امام گفت: به شرط دعای شما برای شهادت هـر دوی مـا در ایـن دنیـا و قبـول شفـاعت مـا در آخــرت …))(30) و ایـن روحیه شهادت طلبـی است که امـام خمینــی را به پیروزی مطمئن می نماید:
((مـن هر وقت بانـوان محترم را می بینـم که با عزم و اراده قاطع در راه هـدف, حاضـر به همه طـور زحمت بلکه شهادت هستنـد, مطمئن می شوم که ایـن راه به پیـروزی منتهی مـی شـود)).(31) ایـن روحیه شهادت طلبـی که مـوجب پیشرفت است, به فرمان امام خمینی باید حفظ شـود, زیرا متضمـن پیروزی است. امام در بخشـی دیگر مـی فرمایـد: ((ملتی که شهید در راه اسلام, هم از بانوان دارد و هـم از مردها و شهادت را هم بانـوان طلب مـی کننـد و هـم مردها, آسیب نخـواهد دید. ما امیـدواریـم به ایـن سیل خـروشان ملت که در جلـوی آنها بانـوان محترم که ارزشمندتریـن قشرهای ملت هستند و برای پیشبرد آمال اسلامی مجاهدت مـی کنند)).(32) زهرا محمـودی در خاطرات خـود می گوید: ((وقتی سوسنگرد آزاد شد, ما داخل شهر رفتیـم. سـوسنگرد کاملا ویران شده بـود. در اولیـن روز که به سوسنگرد وارد شدیـم, به بیمارستان شهر رفتیم.
صحنه دلخراشی بـود. خانـم جوانی را دیدم که شهید شده و جنازه اش روی زمیـن افتاده بـود. روی یک تخت فقط قنداق یک نوزاد شیرخوار دیده مـی شـد و از خـودش خبری نبـود … صحنه بسیار تکان دهنده ای بـود)).(33) زنان شهیـد راه حق را یافتنـد و با خون خـود مسیـر پیروزی را ترسیـم کردند, چنانکه روح خـدا بر آنان درود فرستاد.
((درود خداوند بر زنانی که در ایـن انقلاب و در دفاع از میهن به درجه والای شهادت نایل شـده اند)).(34) ((زنان و مردان و کـودکان نمـونه ای که در زیـر بمبـارانها و از بستـر بیمارستـانها سـرود شهادت سـر مـی دهنـد و با دست و پای قطع شـده بازگشت به جبهه های انسان ساز را آرزو می کنند, فوق آنچه ما تصـور می کنیـم … اینان در میدان خـون و شهادت راه حق را یافته اند)).(35) از خیل عظیـم شهدای دفاع مقـدس, مـی تـوان به شهیـدان دفاع مظلـومانه خـرمشهر اشاره کرد. شهناز حاجـی شاه سرانجام به همراه یکـی از همرزمانـش به نام شهنـاز محمـدی در هیـإت قـرآن مقـابل دفتـر حزب جمهوری اسلامـی در خیابان چهل متری خرمشهر به شهادت رسیـد و از حسیـن که در روز دوم آبانماه 1359 در نزدیکی فرمانداری به ایـن فوز عظیم نایل شـد, سبقت گرفت. هنـوز صـدای غمآلـود مادر شهیـدان شهناز, محسـن و حسیـن حاجی شاه در گوشمان است که می گفت: خودم قبر شهناز را در محل ورودی پـادگان دژ کنـدم … مـن از تـرس اینکه جنازه دخترم به دست دشمـن بیافتـد, او را به خاک سپردم. داخل قبـر او شدم و کفـن را از رویش به کناری زدم. او را بوسیدم و بعد خاکها را به روی تازه گلـم ریختـم. اما پیکر حسیـن که به شهیـدان کربلا پیـوست, تا زمان آزادی خرمشهر پیـدا نشـد)).(36) زنان پیروز ما بـرای شهادت رفتند. عاشق شهادت بـودنـد و مرگ در بستر شرم داشت که قدم پیش بگذارد.
ه ـ جهاد زنـان در پشت جبهه و پشتیبـانـی رزمنـدگان
به نظر مـی رسـد جلـوه ای از فعالیتهای زنـان در دفـاع مقــدس که رسانه های جمعی آن را بازگـو کرده اند, همیـن است. امام خمینی در جمع مسـوولان کشوری یک ماه پـس از آغاز جنگ ایـن نقـش را یادآور شده است:
((شما در تاریخ نگاه کنید از صـدر تاریخ تا آخر اگر پیدا کردید یک جایی را که زنها و زنهای جـوانی که حالا باید فرض کنید بروند سراغ جوانی شان و پیرزنش و پیرمردش, پیرزنـش ایـن طور کوشـش کند در اینکه پشتیبانی از ارتشـش بکنـد, پشتیبانـی از پاسـدارهایـش بکنـد. شمـا کجـا اگـر داریـد سـراغ بگـوییـد مـا بفهمیـم؟
کجا شما همچـو چیزی داریـد که دوش به دوش مـردها و پاسـدارها و ژاندارمری و ارتـش و همه قـوای مسلح دوش به دوش اینها زنها هـم همراهی بکنند؟))(37)
یکی از خـواهران مدافع خرمشهر می گوید: ((در خرمشهر که بـودیـم به دلیل درگیـریهای فشـرده و نگهبانیهای شبـانه, فـرصتـی بـرای تعلیـم نظامـی بسیاری از خـواهـران نبـود. ناچار شبها بـا همان تعلیمات مختصر دو ساعت به خط مقدم می رفتیم و دفاع می کردیـم …
خمپاره مثل باران مـی باریـد. از چپ و راست گلـوله مـی زدنـد … ایثار و فـداکاری در مرز, مرزی نـداشت. یکـی دو روز بعد, برادر جهانآرا حفـاظت از مهمـات را به مـا سپـرد)). (38) حمـــایت از رزمنـدگان قیمت مادی نـداشت. بانـوان در ایـن جنگ از جان و روح مـایه مـی گذاشتنـد. امـام در یکـی از سخنـانـش مـی فـرمـاید:
((الان کـی هست که دارد از آنها[ ارتشـی ها] پشتیبـانـی مـی کنـد؟
آن زنهایی که برای شما نان می پزند و آن مردمی که برای شما پـول می دهند و آن مردمی که برای شما ذخیره مـی دهند و آنقدر چیزها را مـی فـرستند, همیـن مردم مسلماننـد)).(39) یکـی از راویان حماسه می گوید: ((با وجودی که پیر بود و خمیده اما فعال و پرکار بـود. در ستاد پشتیبانـی استان فارس فعالیت مـی کرد. در گرمای تابستان مقابل آتـش می نشست و برای جبهه ها نان مـی پخت. روزی خبر آوردنـد پسـرت مجـروح شـده و در بیمارستان شیـراز بستـری است. به ملاقات پسرش رفت و پـس از ساعتی برگشت. قبل از آنکه کارش را آغاز کند, فقط گفت:
الحمدلله فرزند مـن هـم عضوی از بدنش را در راه خدا و اسلام داد و مـن را پیش حضرت عباس(ع) روسفید کرد)).(40) همیـن فعالیتهاست که امـام از آنها به عنـوان ارزش یاد مـی کنـد و در جمع رییـس و نمایندگان مجلـس عنـوان مـی کنـد که بایـد به آنها اقتـدا شـود:
((مـن وقتی که در تلـویزیـون می بینـم ایـن بانـوان محترم را که اشتغال دارند به همراهی کردن و پشتیبانـی کردن از لشکر و قـوای مسلح, ارزشی در دلـم احساس می کنم که برای کـس دیگری نمی تـوانـم ایـن طـور ارزش قایل بشـوم … سـربـازان گمنامـی هستنـد که در جبهه ها باید گفت: مشغول جهاد هستند … ما باید قـدر ایـن نعمت را بـدانیم و اقتدا کنیـم به ایـن زنها و بانـوان و بچه های پشت جبهه و آنهایـی که خـود در شهرهای مخروبه و نیمه مخروبه حاضرند.
ماها باید از اینها اخلاق اسلامـی و ایمان و تـوجه به خدا را یاد بگیریـم)).(41) از ایـن مقتدایان جنگ نمونه های زیادی را می توان برشمرد. خواهر آتـش پنجه مـی گـوید: ((عده ای از خـواهران دوشادوش بـرادران رزمنـده در مسجـد, در بیمارستان هر جای دیگری که نیاز به وجود آنها حـس می شد, به خدمت و فعالیت مشغول بـودند. یکی از خـواهران فـداکار مادر خانـم میمنت کریمـی (یکـی از امـدادگران آبادان) بـود. ایـن مادر در جریان حمله شکست حصر آبادان در شهر مانـد و به محض ورود رزمنـدگان به شهر ظرف آبـی به دست گـرفت و دست و پای رزمندگان را که گلی و خاکآلود بـود, شست و پنبه خیـس به لب و دهـان آنها که خشک و تشنه بـود, کشیـد مبـادا که تــرک بردارد و اذیت شـوند. او با این کار خـود کوچکتریـن کمکی که از دستـش برمیآمد, انجام می داد)).(42) جلوه دیگر از ایـن پشتیبانی در تهیه لبـاس بـرای رزمنـدگان بـود. خـواهـر ابـری مـی گـویـد:
((قبل از آغاز عملیات کـربلای 4 خـواهـران شبهای زمستان تـا صبح بـی وقفه لبـاسهای شیمیـایـی و مـاسکهای مخصـوص رزمنـدگـــان را مـی دوختند. به خاطر سردی هـوا و جنـس مخصـوصـی که ایـن پارچه ها داشتند و در هـوای سرد بسیار سخت می شدند, به خاطر همیـن, صبحها وقتـی خـواهران برای نماز دست از کار می کشیدند, دستهایشان بشدت زخـم شـده بـود)). (43) ایثـاری چنیـن را امام حاصل تحـول زنان مـی دانـد و به همیـن جهت سهم بیشتری در نهضت را به آنها اختصاص می دهد.
((آنچه که در ایران بزرگتـر از هر چیز بـود, تحـولـی است که در بانوان ایران حاصل شد. بانـوان ایران در ایـن نهضت و انقلاب سهم بیشتـری از مـردان دارنـد و امـروز هـم که در پشت جبهه ها مشغول فعالیت هستنـد, سهم آنها بیشتـر از دیگـران است)).(44) جلـــوه دیگری از پشتیبانـی جبهه ها در اهدای طلا و زیـورآلات است. چنانکه امام خمینـی در ایـن باره مـی فرمایـد: ((امروز همکاری و همیاری مردم بـی سابقه است. ما هر روز شاهـد بانـوانـی هستیـم که ماحصل عمـرشـان یک تکه طلا را مـیآورنـد و در راه خـدا و جنگ انفـــاق می کنند)).(45) در ایـن باره مرحـوم فهیمه بابائ��ان پـور در دفتر خود چنین یادداشت کرده است:
((… قلبـم داشت از جای کنده می شد. دستم را از زیر چادر بیرون آوردم. یک بار دیگر برای آخریـن دفعه به آن نگاه کردم. از دستم بیرونش آوردم. گفتـم: برای جبهه می خواهم بدهـم … مـن به خاطر میآوردم لحظات خوشی را که برای خریدش صرف کرده بودیـم. از ایـن مغازه به آن مغازه و سپـس در مغازه ای کـوچک از پشت شیشه نظر هر دومـان را به خـود جلب کـرده بـود. مغازه دار وقتـی آن را آورد, گفت: عقیق ایـن انگشتر یمنی است. تـو خیلی خـوشحال شدی. دست در جیب کردی و پـولهایـی را که از جبهه گرفته بـودی, به خاطر تنها خـریـد ازدواجمان دادی. آری در یادم میآمـد. مـی خـواستـم به آن بـرادر بگـویـم: آری بـرادر طلاست. تنها خـریـد ازدواجمـان است. می خواستم بگویم که مـن خیلی دوستش دارم. می خواستم بگویم که چند روزی در دستم کردم که خاطرش در ذهنـم بماند. می خـواستـم بگویـم تـولد زهرای اطهرش خدا را صد هزار بار شکر که می خـواهیـم در یک مـورد کـوچک پـایـم را جـای پـایش بگذارم.
برادر نوشت: انگشتر طلا با نگیـن دریافت گردید و مـن هـم زیر آن را امضا کردم. از دکه کمک به جبهه بیرون آمدم. پیش خودم گفتـم: یا زهرا قبول کن)).(46)
ایـن فعالیتها از دیـدگاه امام روح الله چـون فعالیت در جبهه ها است. ((شما بانـوان در پشت جبهه آن فعالیتـی را مـی کنیـد که آن سلحشـوران در جبهه هـا)).(47) در بخشـی از پیام امـام خمینـی در تجلیل از شهدای گـرانقـدر انقلاب اسلامـی آمده است:
((اگر نبـود مجاهـدت شما, برادران و خـواهران بزرگـوار, شما در جبهه ها و پشت جبهه ها که بـا اخلاص خاص خـود عنایت خـاص خـداونـد قادر را جلب نمـودید, کدام قدرت و کدام ابزار جنگـی مـی تـوانست جمهوری اسلامی و کشور عزیز شما را از ایـن دریای مواج متلاطـم که شـرق و غرب و وابستگان به آنان دست به دست هـم و بازو به بازوی یکـدیگـر داده و در پـی غرق آن کـوشیـدنـد و مـی کـوشنـد, نجـات دهد؟!)).(48)
خـانـم زهـرا محمـودی که به مـادر جبهه معروف است, در بخشـی از خاطرات خـود چنیـن عنـوان مـی کند: ((یک بار به تنهایـی عازم خط شدم. فقط چند نفر از رزمنده ها همراهـم بودند. وقتی در خط وسایل را بیـن بچه ها تقسیـم کردم, یکی از رزمنده ها مرا کنار تـوپ 106 بـرد و گفت: مادر! ما ایـن تـوپ را روی سنگر فرمانـدهـی عراقـی تنظیم کـرده ایم. دوست داریـم با دست شما شلیک شـود. ان شإالله به هدف بخـورد و گروهـی از فرماندهان عراقـی به درک واصل شـوند … با کمک بچه ها گلوله تـوپ را شلیک کردم و بعد شنیدم که درست به هـدف اصابت کرد)).(49) امام تإکید داشتنـد بانـوان باید در پشت جبهه فعال باشند و الحق که بانـوان ایـن مطلب را بخـوبی به ثبـوت رسـانـدنـد. به نمـونه هـای زیـر تـوجه کنیـد:
((بچه ها کاملا در تیـررس عراقیها بـودنـد. اگـر سـرشـان را بـالا می گرفتند, مطمئنا هـدف تک تیراندازهای عراقـی قـرار مـی گرفتنـد.
حرکت بچه ها به صـورت خزنده و سینه خیز بـود. مسیری را هـم که ما می خواستیم با گذشتـن آن به بچه ها برسیم, به همیـن صورت بود … با هر تلاشی بـود خود را به سنگر بچه ها رساندیـم. برای رزمندگان باور کردنی نبـود. نیم خیز در سنگر آنها نشستیـم. باورشان نمی شد که ما آنجا باشیم. هدایا را تقسیم کردیـم. سپـس ذوباره به صورت سینه خیز از سنگـر آنها دور شـدیـم)).(50) خـواهر علـی خانـی نیز مـی گـوید: ((یک روز در ستاد بیت الزهرا مشغول مرتب کردن هـدایای مردمـی بـودیـم که بعد از باز کردن یکـی از بسته های قنـد و شکر ناگهان چشممان به نامه ای افتاد که در حاشیه آن نوشته شده بـود:
من بیـش از ایـن تـوان کمک به جبهه را نـداشتـم … مـن کـوپـن یک نفـره ای داشتـم که ارزاق آن را بـرای شمـا رزمنـدگـــان اسلام فـرستادم)).(51) دو نمونه فـوق نمـونه کـوچکـی از رزم پشت جبهه بودند که تـوسط بانـوان صـورت گرفت. آنها حاضر بـودند از مال و جـان خـویـش بـرای حمـایت از رزمنـدگـان دست بشـویند.
و ـ موضع و مقام خانواده شهدا
امام خانـواده شهدا را چشـم و چراغ ملت می داند و البته آنها به شهادت افتخار می کننـد. امام مـی فرمایـد: ((ملتـی که خـواهران و مادران دلیرش افتخار به مرگ جـوانان بـرومندش مـی کنـد که در صف شهدا هستند, پیروز است)).(52) حجت الاسلام محمـدرضا وحیدینژاد نقل مـی کنـد: ((هنگامـی که در مقـابل پیکـر مطهر شهیـد احمـد اسـدی ایستادیـم, همه بشـدت نگـران حال مادرش بـودیـم. اما بـا اینکه گلـوله ای بی رحـم یک طرف سر شهید را برده و پدرش تاب تحمل از کف داده بود, مادر به صبوری سروهای سرافراز گرد پاره دلـش به طواف برخاسته بـود و در نگاه حیرت جمع, زبان به ذکر صلوات بر محمد و آل محمد(ص) معطر مـی کرد و برای پاسـدارانـی که گرداگرد ما حلقه زده بـودند و به نظاره ایستاده بـودنـد, دعا مـی کـرد و دریغ از قطره اشکی!)).(53)
امام خمینـی همواره بر ایـن امر تإکیـد دارنـد که نمـونه زنان تاریخ ما تنها در صدر اسلام یافت مـی شـود. ((زنها و مادرهایی که بچه هایشان شهید شده است, می گویند ما مفتخر هستیـم و یکی دو تای دیگر که داریم, اینها را هـم می خـواهیـم شهید بشوند و دعا کنید که شهید بشوند. این تحولی بود, همان تحولی که در صدر اسلام بیـن مسلمیـن حاصل شده بـود که شهادت را برای خـودشان فوز می دانستند … از این جهت ایـن پیروزی ما مرهون همچو تحول روحی است که در مـردم پیـدا شـد)).(54) زنـان نمـونه ای که شهادت را جـاودانگـی یارانشان و همسرانشان می پنداشتند و از رفتـن آنها کوچکترین غمی به خود راه نمی دادند.
راویان خرمشهر حکایت می کنند:
((در خـرمشهر خـواهری بـود به نام زهره حسینـی. او در هفته اول جنگ پدر شهیدش را با دستهای خـود دفـن کرد. در روز یازدهـم مهر 1359 هـم بـدن قطعه قطعه شـده بـرادرش علـی را که در مــــدرسه ((دریابـد رسایـی)) به شهادت رسیـد. خـداونـد به زهره حسینـی و خـواهـرش چنان تحملـی داده بـود که کارشـان در گلزار شهدا دفـن شهیدان و نگهبانـی جنازه ها شـده بـود)).(55) فداکاری, زن و مرد نمی شناسـد, اما به فرمـوده رهبـر کبیر انقلاب اسلامـی, نقـش زنان چشمگیـر و نمایانتـر است. زنان ما علاوه بـر آنکه در جبهه و پشت جبهه نقش فعالـی را ایفا مـی کردنـد, نقـش مادری و همسری را نیز داشتنـد و در عیـن حـال مـدافع عصمت و عفت خـود بـودند.
خواهر مهناز جزایری در خاطرات خـود مـی نـویسـد: ((ادامه عملیات کربلای 8 بـود و رزمنـدگان از منطقه غرب, خرمال و شاخ شمیران در حال نفـوذ بودند. بیمارستان خیلی شلوغ بـود. علاوه بر آنکه حمله هواپیماهای عراقی باعث شده بـود که تعداد زیادی زن و بچه و پیر و جـوان بشـدت مجـروح شـونـد. تعداد مجـروحیـن زیـاد بــــود و جراحتهایشان همراه با خاک و خون بود. امکان شستشوی زخـم نبـود. باید سریع از خونریزی جلوگیری می کردیـم و آمپـول کزاز و سرم به آنها تزریق می کردیـم. در میان آنها زنی میانسال بود که به خاطر شدت جراحتـش فکر کردم زنده نیست. پیکر خونیـن او به خاک و خـون آغشته بـود. از نـاحیه صـورت بشـدت آسیب دیـده بـود.
شکافی عمیق از بالای سر تا لب فـوقانی دیده می شد که صـورت را دو قسمت کرده بود. پـوست صورتـش که چاک خـورده بـود, در دو طرف سر جمع شـده بـود و در وسط استخـوان جمجمه و فک دنـدانهایـش دیـده مـی شد. کره چشمـش از حدقه بیرون زده بـود وکنار گـوشهایـش قرار گـرفته بـود. دقت کـردم دیـدم تکـان نمـی خورد.
نبضش را گرفتـم. ناله ای کرد, حدس زدم در بیهوشی است, اما مطمئن بودم که زنده است. تصمیـم گرفتـم به او آمپول کزاز تزریق کنـم. آرام دستـم را نزدیک بـردم. ناگهان دستـم را گـرفت. جا خـوردم, مطمئن بـودم که نمی تواند ببیند. خیلی زود فهمیدم برای چه دستـم را گرفته است. آرام دهانـم را کنار گوشـش بردم و گفتـم: مـن زن هستـم. بلافاصله دستـش شل شد و آرام مچـم را رها کرد. لحظه ای به چشمـش که آویزان از حدقه بود, خیره شدم و به واکنشـش فکر کردم. او در آن حال هـم مدافع عصمتـش بود)).(56) درود بر همه شهیدان, درود بر همه بانوان فـداکار, درود بر بانـوان شهیـد و درود بـر امام شهیدان.
پی نوشت ها :
________________________________________
1ـ از بیانات امام خمینی در جمع گروهی از بانوان قـم, 20/2/58, صحیفه نور, ج6, ص137.
2ـ از بیـانـات امـام خمینـی در جمع بـانـوان اردبیل, 27/5/59, صحیفه نور, ج13, ص31.
3ـ پیـام زن, شمـاره 75, خـرداد 77, ص9.
4ـ از بیـانـات امـام خمینـی در جمع بـانـوان جهاد دانشگـاهـی, 2/3/60, صحیفه نور, ج14, ص230.
5ـ مرکز فرهنگی سپاه, منظومه زینبیه, جلـوه هایی از مقاومت زنان در هشت سـال دفـاع مقـدس, 1376, ص41.
6ـ از بیـانـات امـام خمینـی در جمع بـانـوان جهاد دانشگـاهـی, 2/3/60, صحیفه نور, ج14, ص230.
7ـ مجله پیـام زن, شمـاره 75, خـرداد 77, ص10.
8ـ از بیـانـات امـام خمینـی در جمع بـانـوان جهاد دانشگـاهـی, 2/3/60, صحیفه نور, ج14, ص230.
9ـ پیام امام خمینی به مناسبت دوازده فروردیـن, 12/1/59, صحیفه نور, ج12, ص31.
10ـ از بیانات امـام خمینـی در جمع اعضـای بسیج 26/1/59, صحیفه نور, ج12, ص44.
11ـ طاهـره قاسمـی امیـن, مستـوران روایت فتح, دبیرخانه کنگـره بـررسـی نقـش زنان در دفاع و امنیت, 1376, ص99, خاطـرات حمیـرا خان بیگی.
12ـ از بیـانـات امـام خمینـی در دیـدار بـا زنــان در روز زن, 21/11/64, صحیفه نور, ج19, ص280.
13ـ منظومه زینبیه, ص71.
14ـ از پیـام امـام خمینـی به منـاسبت هفـده شهریـور, 17/6/59, صحیفه نور, ج13, ص65.
15ـ از وصیت نامه سیاسـی ـ الهی امـام خمینـی, صحیفه نـور, ج21, ص172.
16ـ پیام زن, شماره 79, مهر 1377, مصاحبه بـا فـرشتگان ایثار و پرستاران شهادت (2), ص32.
17ـ از بیانـات امـام خمینـی در مـورد قطع رابطه بـا آمـریکـا, 20/9/57, صحیفه نور, ج4, ص59.
18ـ از بیانات امام خمینی در جمع بانـوان قـم, 12/11/58, صحیفه نور, ج11, ص253.
19ـ سید امیر معصـومی, بالیـن نـور, انتشارات حدیث, 1376, ص39.
20ـ از بیانـات امـام خمینـی در جمع بـانـوان اردبیل, 17/5/59, صحیفه نور, ج13, ص31.
21ـ مستوران روایت فتح, ص111.
22ـ از پیام امام خمینـی به منـاسبت هفته مصـدومـان و معلـولان, 9/10/58, صحیفه نور, ج11, ص144.
23ـ منظومه زینبیه, ص36, مصاحبه با خـواهـر جانباز وهاب زاده از ناحیه 7 بسیج.
24ـ از پیـام امـام خمینـی به منــاسبت روز زن, 25/1/61, صحیفه نور, ج16, ص126.
25ـ منظومه زینبیه, ص30, نقل قـول از بـرادر جانباز ایران خـواه از مشکین شهر.
26ـ از پیـام امـام خمینـی به منــاسبت روز زن, 25/1/61, صحیفه نور, ج16, ص126. 27ـ از بیانات امام خمینی در جمع بانوان جنـوب شهر تهران, 16/2/58, صحیفه نور, ج6, ص120.
28ـ از بیانات امـام خمینـی در جمع دانشجـویان, 19/2/58, صحیفه نور, ج6, ص136.
29ـ از بیانات امـام خمینـی در جمع هیإت دولت, 10/7/58, صحیفه نور, ج9, ص246.
30ـ علیـرضا کمـری, نامه های فهیمه, حـوزه هنـری سازمان تبلیغات اسلامی, 1369, ص22.
31ـ از بیانـات امـام خمینـی در جمع بـانـوان تهران, 10/10/58, صحیفه نور, ج11, ص160.
32ـ از بیانـات امـام خمینـی در جمع بـانـوان اردبیل, 27/5/59, صحیفه نور, ج13, ص31.
33ـ مستـوران روایت فتح, ص117, خاطـرات خـواهـر زهـرا محمـودی.
34ـ از پیام امام خمینی به مناسبت روز زن, 4/2/60, صحیفه نـور, ج14, ص202.
35ـ از پیام امام خمینـی به خانـواده شهدا, اسـرا و جانبـازان, 6/6/62, صحیفه نور, ج22, ص329.
36ـ منظومه زینبیه, ص75.
37ـ از بیانات امام خمینی در جمع مسـوولان کشوری, 6/8/59, صحیفه نور, ج13, ص135.
38ـ منظومه زینبیه, ص56, خاطرات خواهر سکینه حـورسی از خرمشهر.
39ـ از بیانات امـام خمینـی در جمع فـارغ التحصیلان ارتـش جمهوری اسلامـی, 25/8/59, صحیفه نور, ج13, ص171.
40ـ منظومه زینبیه, ص58.
41ـ از بیانات امام خمینی در جمع رییس و نمایندگان مجلـس شورای اسلامـی, 28/12/59, صحیفه نور, ج14, ص133.
42ـ منظومه زینبیه, ص57.
43ـ همان, ص45.
44ـ از بیـانـات امـام خمینـی در جمع گـروهـی از بـانـوان جهاد دانشگـاهـی, صحیفه نـور, ج14, ص230.
45ـ از بیـانـات امـام خمینـی در جمع ائمه جمعه استـــان گیلان, 4/3/61, صحیفه نور, ج16, ص156.
46ـ نامه های فهیمه, ص151.
47ـ از بیانات امام خمینـی در جمع گروهی از بانـوان قـم, صحیفه نور, ج17, ص211.
48ـ از پیـام امـام خمینـی در تجلیل شهدای انقلاب اسلامـــــــی, 18/11/63, صحیفه نور, ج19, ص97.
49ـ مستوران روایت فتح, ص118.
50ـ همـان, ص128, خـاطـرات خـواهـر زهـرا محمودی.
51ـ منظومه زینبیه, ص83.
52ـ از بیانـات امـام خمینـی در جمع اعضـای هلال احمـر, 2/11/56, صحیفه نور, ج9, ص142.
53ـ تقی متقـی, ما آن شقایقیـم, مرکز فرهنگـی سپاه, 1375, ص42.
54ـ از بیانات امام خمینـی در جمع بانـوان عضـو جهاد دانشگاهـی اصفهان, صحیفه نور, ج14, ص230.
55ـ منظومه زینبیه, ص62.
56ـ مستـوران روایت فتح, ص82, خـاطـرات خـواهـر مهناز جزایـری.
ماهنامه پیام زن ـ شماره 91 ـ مهر 78
او به مـدت 72 ساعت بـیآنکه چیزی بخـورد, در اتاق عمل پنسها را می شسته و دسته بندی می کرده است. از بـس که دستـش داخل آب بوده و خون به دستـش نرسیده است, سفید شده بـود. ایـن خواهر شمالی بعد از بهبـودی مجـددا در منطقه ماند و به صـورت تجربـی به پرستاری مجروحیـن جنگـی پرداخت)).(5) در همان سخنرانی, امام خمینی تعهد بانـوان را پشتـوانه محکمی برای ملت و اسلام معرفی می کند. ایشان می فرماید:
((خـدای تبارک و تعالـی بـر این ملت منت نهاد و ایـن پیروزی را نصیب کشـور ما فرمود که به واسطه تعهد بانوان امیدواریـم که در آتیه پشتـوانه این ملت و اسلام محکمتر شود)).(6) خانـم زریـن تاج کیهانی در بیان یکی از خاطراتـش می گوید که هنگام ترک بیمارستان خانمی با سلاح ژ.ث جلوی او آمده و مانع از رفتـن او می شـود و از او به عنـوان اولیـن کسـی یاد مـی کنـد که در کامیاران بچه ها را معالج کـرده است … خـانـم دکتـر کیهانـی مـی گـوید:
آن مسإله باعث شـد هر وقت که احساس کـردم در باره مـریضـی کـم می گذارم, دو مرتبه بـرمی گـردم و باز معاینه اش را کامل مـی کنـم, حتـی اگـر وقت کـم باشـد.(7) امام خمینـی همچنیـن مـی فـرمایـد: ((بانوان محترم ایران ثابت کردند که دستخـوش ایـن طور تـوطئه ها نشده اند و نمـی شـوند و ثابت کرده اند که در دژ محکـم عفت و عصمت هستند و جـوانان صحیح و نیرومند و دختران عفیف و متعهد به ایـن کشـور تسلیم خـواهند کرد)).(8) سخنانـی که یادآور شدیـم قبل از شروع رسمی جنگ تحمیلی بـوده است و زنان آنچنان باصلابت و پرقدرت در صحنه حاضر شـده بـودنـد که جهانیان را به شگفتـی وا داشته و امـام خمینـی آنـان را تحسیـن مـی نمـود.
پـس از قضایای کـردستان, بعد دیگری در تاریخ ایران گشـوده شـد. خطاب پیام و سخنان گهربار امام خمینـی به زنان شکل دیگری یافت.
الف ـ وجـوب دفـاع از اسلام و مملکت اسلامـی بـر زنان
امام خمینـی در پیام دوازدهـم فـروردیـن خطاب به مردم کـردستان فـرمـود: ((مـن از بـرادران و خواهران کردستانـی مـی خـواهـم که برادرانه با سایر برادران مسلمان خود در کنار هـم از کشور دفاع کنید)).(9) و نیز فرمودند:
((اگر به کشور ما, کشـور اسلامی ما هجـوم بکنند و بخـواهند تعدی بکنند, تجاوز بکننـد, بر همه افراد مملکت, بر همه افراد کشـور, چه زن و چه مرد, کـوچک و بزرگ, اینجا دیگر شرطـی نیست, بـر همه واجب است که دفاع بکننـد. لهذا حال دفاع فرق دارد با حال جهاد, حال دفاع شرطـی نـدارد)).(10) عمل به سخنان گهربار امام خمینـی صحنه های فرامـوش نشدنی را پدید مـیآورد. یکـی از مددکاران دفاع مقـدس, خـانـم حمیـرا خـان بیگـی, در خـاطـرات خـود مـی گـویــد:
((هنگام عملیات مرصاد در کرمانشاه از داخل یکـی از اتاقها صدای یک زن را شنیـدم که با لهجه کـردی و بـا شجاعت, جـریان درگیـری خـودش با منافقیـن را تـوضیح مـی داد. کنجکاو شـدم. به طرف اتاق رفتـم تا چهره ایـن زن را ببینم. او یک زن قویهیکل و رشید بود.
وقتـی چشمـش به مـن افتـاد, گفت: مـن اهل گیلان غرب هستـم. وقتـی منافقیـن به شهر حمله کـردنـد, با همیـن دستهایـم چهار نفـر از زنهای منافق را به درک فـرستـادم. بعد بـا پـوزخنـد ادامه داد:
جان خودشان! منافقیـن مـی خـواستند خانه هایمان را قتلگاه کننـد, اما آرزویشان را به گـور بردند. آنها در شهر شایع کرده بـودنـد شام:
گیلان غرب, صبحـانه: بـاختـران! الحمـدلله … صبحـانه در جهنــم نصیبشان شد!))(11) گرچه امام خمینـی دفاع از اسلام و قرآن کریـم و دفاع از مرزهای عقیـده در ایران اسلامـی را بـر همه, مرد و زن واجب مـی دانـد, لیکـن در بحبـوحه جنگ بر امر دیگری نیز تإکیـد می نماید:
((مـن امیدوارم شما خواهران هـم در میدان تحصیل که یکی از امور مهمه است مجاهـده کنیـد و هـم در میـدان دفاع از اسلام. ایـن از مهماتی است که بر هر مردی, بر هر زنی, بر هر کـوچک و بزرگی جزء واجبات است)).(12) همسـران شهیـد و رزمنـده بسیاری به امر امام لبیک گفتند. خـواهر حـوریه بنی اشرف می گـوید: ((پـس از اسارت همسرم با شنیدن صدای گرم و کـوبنده او از رادیو, روحی دوباره به کالبد غمگینـم دمیده شد و تصمیـم گرفتـم ادامه تحصیل بدهـم. در کنکـور آن سال مـوفق شـدم و در دانشگاه ثبت نام کـردم. ایام تحصیل را با سختـی فـراوان و بـا امیـد به بـازگشت همسـرم پشت سـر گذاشتــــم …
پـس از فارغ التحصیلـی از دانشگاه در آمـوزش و پرورش به تـدریـس مشغول شدم, تا در این سنگر به ادای دین بپردازم و ایـن در حالی بـود که آزادگـان گـروه گـروه به آغوش خـانـواده خـود بـــــاز می گشتند)).(13) تإکید امام خمینی همواره به حضـور پرقدرت زنان در صحنه هـای دفـاع از اسلام همـدوش بـرادران بـوده است. ایشــان می فرماید:
((ملت عزیز مـا امـروز بحمـدالله تعالـی جـوانـانـی رزمنـده از خـواهران و برادران دارد که با تعلیمات نظامـی در سرتاسر کشـور قدرت تفکر را از دشمنان اسلام و ایران سلب و با اعتماد به قـدرت الهی و فـداکـاری در راه اسلام بـر همه مشکلات و همه قــــدرتهای شیطانی غلبه خـواهد کرد)).(14) و نیز مـی فرماید: ((ما مفتخریـم که بانوان و زنان پیر و جـوان و خرد و کلان در صحنه های فرهنگی و اقتصادی و نظامـی حاضر و همـدوش مردان یا بهتـر از آنان در راه تعالی اسلام و مقاصد قرآن کریم فعالیت دارند)).(15) خانـم مریـم سیاول که زمانـی در کردستان و مناطق جنگـی مربـی آمـوزش نظامـی بـود, مـی گـویـد: ((هـواپیماهای عراقـی که بـرای بمباران شهرها مـیآمـدنـد, گاهـی آنقـدر نزدیک بـودنـد که ما خلبانان آنها را می دیدیم و تیرانـدازی مـی کردیـم. یک دفعه مـن و 15 برادر که به آنها آمـوزش می دادم, به پشت خـوابیده و تیراندازی می کردیـم. در ایـن تیراندازیها تـوانستیم چند هواپیما را بزنیـم)).(16) محور دیگـری که در کلام امام خمینـی در بـاره دفاع مقـدس قابل تـإمل است, شـرکت و حضـور در میدانهای رزم است.
ب ـ شرکت زنان در میدان جنگ
((ایـن تبلیغات که اگر اسلام پیدا شد, مثلا دیگر زنها بروند توی خانه ها بنشینند و قفلی هـم درش بزنند که بیرون نیایند, ایـن چه حرف غلطی است که به اسلام نسبت می دهند! صدر اسلام زنها تـوی لشکر هم بـودند, توی میدانهای جنگ هـم می رفتند)).(17) امام اینچنیـن باورهای غلط و تبلیغات سـوء دشمنان را در هـم مـی ریزد و جنگ را عرصه ای بـرای ظهور خلاقیتهای زنـان و مـردان مـی داند.
((بانوان از صدر اسلام, در صدر اسلام با مردان در جنگها هـم شرکت داشته انـد. مقام زن والاست. عالـی رتبه هستنـد. بـانـوان در اسلام بلندپایه هستند. ما می بینیم و دیدیـم که زنها, بانـوان محترمات همـدوش مـردان بلکه جلـوی مـردان در صف قتال ایستادنـد, بچه های خـودشان را از دست دادنـد, جـوانان خـودشان را از دست دادنـد و شجاعانه مقاومت کردند)).(18)
دکتر کرامت یـوسفیان می گـوید: ((مادری همراه پسر مجروحـش بـود. آرنج مجروح بر اثر اصابت گلوله پر از خون شده بـود. وقتی او را به اتاق عمل می بردیـم, مادرش آمد جلـو و گفت: دکترجان! یک کاری بکـن دستش زودتر خوب شود تا به جبهه برگردد. اول فکر کردم برای روحیه دادن به پسرش ایـن حرف را می زند, ولی دستیارم ـ خلیلـی ـ گفت: دکتـر! ایـن مادر یک پسرش شهیـد شـده و حرفهایـش هـم جـدی است)).(19)
امام خمینـی همـواره بانـوان را پیشگامان میـدان جنگ مـی دانست:
((ملتی که بانـوانـش در میدانهای جنگ با ابرقدرتها و در مـواجه شدن با قوای شیطانی قبل از مردها در ایـن میدانها حاضر شده اند, پیروز خواهد شد)).(20)
خانـم زهرا محمـودی که به ((مادر جبهه)) معروف است, مـی گـویـد:
((وقتـی فـرودگاه تهران بمباران شـد, بلافاصله به مجلـس رفتـم و گفتـم: مـن مجوز می خواهم تا راحت به جبهه رفت و آمد کنـم. برگه عبـور بـرایـم صادر شـد و از آن زمان خانه ام مقر فعالیت خانمها شد)).(21)
ج ـ فداکاری زنان در دفاع مقدس
فـداکاری و ایثارگریهای زنان از چشـم بابصیرت امام دور نمانـد. ایشان بارها مراتب قدردانـی خـود را از فداکاریها ابراز کردند.
ایشان می فرماید:
((درود بر خـواهران و بردران مصدوم و معلـول که شجاعانه در راه حق و پیروزی, قیام و فـداکاری کردنـد و ملت را در جهان سرافراز کردنـد)).(22) از میان ایـن سـرافرازان مـی تـوان به خانـم آمنه وهاب زاده اشاره کرد. ایشان در بخشـی از خاطرات خـود مـی گـویـد:
((وقتی جنگ شروع شد, روز دهـم به همراه 300 نفر از خـواهران به جبهه اعزام شدیم. جزء آخریـن نفراتی بـودیـم که از خرمشهر خارج می شدیم …
بعدها در عملیات ثامـن الائمه و عملیات شکست حصر آبادان و عملیات بیت المقدس شرکت کردم. والفجر یک, آخریـن عملیاتی بـود که در آن شرکت داشتـم. کلا 7 بار مجـروح شـدم. یک بار در همان منطقه خـوب شـدم. پای چپـم تـرکـش خـورده است. تا به حال 3 بار عمل شـده و احتمالا آخر هـم قطع خـواهد شـد. قسمتـی از کبـد و روده هایـم را بـرداشته انـد. گـردن و کمـرم دچـار شکستگـی شـده.
وقتـی در منطقه غرب دچار مـوج گرفتگی شدم, تعدادی از دندانهایـم افتاد و گوش چپـم شنوایی اش را از دست داد. دوباره در منطقه فکه شیمیایی شدم. در حال حاضر نصف یکـی از ریه هایـم را برداشته اند.
حالا اگر رهبر انقلاب اجازه بدهند, برای یاری مسلمانان به بـوسنی و لبنان مـی روم)).(23) فـداکاریهای زنان مسلمان در جبهه های جنگ همگـان را به تعجب وا مـی دارد. امـام خمینـی در ایـن بـــــاره مـی فرماید: ((مقاومت و فـداکاری ایـن زنان بزرگ در جنگ تحمیلـی آنقـدر اعجـابآمیز است که قلـم و بیـان از ذکـــر آن عاجز بلکه شرمسار است)).(24) البته ایـن تعجب همگانـی است. بـرادر جانباز ایران خواه می گوید: ((… در ایـن عملیات بیش از هر چیز باید به فـداکاری خـواهـر شجاع و ایثارگـری اشاره نمایـم. ایشان که بـا عنـوان دیـده بان به طرف بهمنشیر رفته بـود, با اطلاعات مـوثـر و مفیدی که از موقعیت دشمـن می داد, در موفقیت عملیات نقـش تعییـن کننده ای را ایفا کرد. او نوه شهید بزرگوار ((نواب صفوی)) بـود. ایـن خـواهـر رزمنـده انسان را بـی اختیار به یاد فـداکاری زنان مجاهد صدر اسلام مـی انداخت. زنانـی چـون زینب, سمیه, نسیبه, … در آخریـن دیدار او را در حالـی دیدم که پیکر پاک شهیـدی را با خود حمل می کرد.
معلـوم شـد که از یک عملیات چـریکـی مـوفق باز مـی گـردد)).(25) فـداکـاریهای زنان جلـوه های گـونـاگـون دارد. جلـوه ای از آن در ازدواج دیـدنی است. امام خمینـی در پیام روز زن سال 61 فرمـود:
((آنچه بـرای مـن یک خاطره فرامـوش نشـدنـی است, با اینکه تمام صحنه ها چنیـن است, ازدواج یک دختر جـوان با یک پاسدار عزیز است که در جنگ هـر دو دست خـود را از دست داده و از دو چشـــم آسیب دیده بـود. آن دختر شجاع با روحی بزرگ و سرشار از صفا و صمیمیت گفت: حال که نتوانستـم به جبهه بروم, بگذار با این ازدواج دیـن خـود را به انقلاب و به دینـم ادا کرده باشـم. عظمت روحانی ایـن صحنه و ارزش انسـانـی و نغمه هـای الهی آنـان را نـویسنـدگــان, شاعران, گـوینـدگان, نقاشـان, هنـرپیشگان, عارفان, فیلسـوفـان, فقیهان و هر کـس را که شماها فرض کنید, نمـی تـواننـد بیان و یا ترسیـم کنند و فداکاری و خداجـویی و معنـویت ایـن دختر بزرگ را هیچ کـس نمی تـواند با معیارهای رایج ارزیابی کند)).(26) یکی از این زنان بزرگ همسـر جانباز مجتبـی شاکـری است که امام در ایـن باره فرمود:
((شما بـا ایـن ازدواج قلب امام زمان(ع) را شاد کـردیـد)). اما متـإسفیـم که همسـر ایـن رادمـرد بزرگ و عاشق آلاله های نـور از مصاحبه و صحبت خـودداری می کند و متـواضعانه مـی گـوید: ((کسانـی هستنـد که کارهای بزرگـی انجام داده انـد. مـن کاری نکـرده ام)).
د ـ شهادت و روحیه شهادت طلبـی زنان
امام خمینـی بارها بر روحیه شهادت طلبـی زنان تإکید داشته انـد. حدود سه ماه پـس از پیروزی انقلاب امام فرمود: ((ایـن نور ایمان است که شما خانمها از شهادت نمی هراسید)).(27) ((جـوانان ما همه برای شهادت حاضرند, مرد و زن ما برای شهادت حاضرنـد)).(28) طلب دعا بـرای شهادت از سـوی زنان نیز مـورد تـوجه امام قرار گرفته بـود. ((همه زنها به مـن می گـویند که شما دعا بکنید که ما شهید بشـویـم)).(29) در حالات مرحـوم فهیمه باباییان پـور, همسر شهیـد غلامـرضا صادق زاده, گفته انـد که وقتـی امام از فهیمه بـرای جاری ساختـن صیغه عقـد درخـواست وکالت کردند, فهیمه با کلامـی رسا به امام عرض کـرد: جـواب مثبت مـن مشـروط است! اطـرافیان بـا تعجب پرسیـدنـد: چه شرطـی؟ فهیمه به امام گفت: به شرط دعای شما برای شهادت هـر دوی مـا در ایـن دنیـا و قبـول شفـاعت مـا در آخــرت …))(30) و ایـن روحیه شهادت طلبـی است که امـام خمینــی را به پیروزی مطمئن می نماید:
((مـن هر وقت بانـوان محترم را می بینـم که با عزم و اراده قاطع در راه هـدف, حاضـر به همه طـور زحمت بلکه شهادت هستنـد, مطمئن می شوم که ایـن راه به پیـروزی منتهی مـی شـود)).(31) ایـن روحیه شهادت طلبـی که مـوجب پیشرفت است, به فرمان امام خمینی باید حفظ شـود, زیرا متضمـن پیروزی است. امام در بخشـی دیگر مـی فرمایـد: ((ملتی که شهید در راه اسلام, هم از بانوان دارد و هـم از مردها و شهادت را هم بانـوان طلب مـی کننـد و هـم مردها, آسیب نخـواهد دید. ما امیـدواریـم به ایـن سیل خـروشان ملت که در جلـوی آنها بانـوان محترم که ارزشمندتریـن قشرهای ملت هستند و برای پیشبرد آمال اسلامی مجاهدت مـی کنند)).(32) زهرا محمـودی در خاطرات خـود می گوید: ((وقتی سوسنگرد آزاد شد, ما داخل شهر رفتیـم. سـوسنگرد کاملا ویران شده بـود. در اولیـن روز که به سوسنگرد وارد شدیـم, به بیمارستان شهر رفتیم.
صحنه دلخراشی بـود. خانـم جوانی را دیدم که شهید شده و جنازه اش روی زمیـن افتاده بـود. روی یک تخت فقط قنداق یک نوزاد شیرخوار دیده مـی شـد و از خـودش خبری نبـود … صحنه بسیار تکان دهنده ای بـود)).(33) زنان شهیـد راه حق را یافتنـد و با خون خـود مسیـر پیروزی را ترسیـم کردند, چنانکه روح خـدا بر آنان درود فرستاد.
((درود خداوند بر زنانی که در ایـن انقلاب و در دفاع از میهن به درجه والای شهادت نایل شـده اند)).(34) ((زنان و مردان و کـودکان نمـونه ای که در زیـر بمبـارانها و از بستـر بیمارستـانها سـرود شهادت سـر مـی دهنـد و با دست و پای قطع شـده بازگشت به جبهه های انسان ساز را آرزو می کنند, فوق آنچه ما تصـور می کنیـم … اینان در میدان خـون و شهادت راه حق را یافته اند)).(35) از خیل عظیـم شهدای دفاع مقـدس, مـی تـوان به شهیـدان دفاع مظلـومانه خـرمشهر اشاره کرد. شهناز حاجـی شاه سرانجام به همراه یکـی از همرزمانـش به نام شهنـاز محمـدی در هیـإت قـرآن مقـابل دفتـر حزب جمهوری اسلامـی در خیابان چهل متری خرمشهر به شهادت رسیـد و از حسیـن که در روز دوم آبانماه 1359 در نزدیکی فرمانداری به ایـن فوز عظیم نایل شـد, سبقت گرفت. هنـوز صـدای غمآلـود مادر شهیـدان شهناز, محسـن و حسیـن حاجی شاه در گوشمان است که می گفت: خودم قبر شهناز را در محل ورودی پـادگان دژ کنـدم … مـن از تـرس اینکه جنازه دخترم به دست دشمـن بیافتـد, او را به خاک سپردم. داخل قبـر او شدم و کفـن را از رویش به کناری زدم. او را بوسیدم و بعد خاکها را به روی تازه گلـم ریختـم. اما پیکر حسیـن که به شهیـدان کربلا پیـوست, تا زمان آزادی خرمشهر پیـدا نشـد)).(36) زنان پیروز ما بـرای شهادت رفتند. عاشق شهادت بـودنـد و مرگ در بستر شرم داشت که قدم پیش بگذارد.
ه ـ جهاد زنـان در پشت جبهه و پشتیبـانـی رزمنـدگان
به نظر مـی رسـد جلـوه ای از فعالیتهای زنـان در دفـاع مقــدس که رسانه های جمعی آن را بازگـو کرده اند, همیـن است. امام خمینی در جمع مسـوولان کشوری یک ماه پـس از آغاز جنگ ایـن نقـش را یادآور شده است:
((شما در تاریخ نگاه کنید از صـدر تاریخ تا آخر اگر پیدا کردید یک جایی را که زنها و زنهای جـوانی که حالا باید فرض کنید بروند سراغ جوانی شان و پیرزنش و پیرمردش, پیرزنـش ایـن طور کوشـش کند در اینکه پشتیبانی از ارتشـش بکنـد, پشتیبانـی از پاسـدارهایـش بکنـد. شمـا کجـا اگـر داریـد سـراغ بگـوییـد مـا بفهمیـم؟
کجا شما همچـو چیزی داریـد که دوش به دوش مـردها و پاسـدارها و ژاندارمری و ارتـش و همه قـوای مسلح دوش به دوش اینها زنها هـم همراهی بکنند؟))(37)
یکی از خـواهران مدافع خرمشهر می گوید: ((در خرمشهر که بـودیـم به دلیل درگیـریهای فشـرده و نگهبانیهای شبـانه, فـرصتـی بـرای تعلیـم نظامـی بسیاری از خـواهـران نبـود. ناچار شبها بـا همان تعلیمات مختصر دو ساعت به خط مقدم می رفتیم و دفاع می کردیـم …
خمپاره مثل باران مـی باریـد. از چپ و راست گلـوله مـی زدنـد … ایثار و فـداکاری در مرز, مرزی نـداشت. یکـی دو روز بعد, برادر جهانآرا حفـاظت از مهمـات را به مـا سپـرد)). (38) حمـــایت از رزمنـدگان قیمت مادی نـداشت. بانـوان در ایـن جنگ از جان و روح مـایه مـی گذاشتنـد. امـام در یکـی از سخنـانـش مـی فـرمـاید:
((الان کـی هست که دارد از آنها[ ارتشـی ها] پشتیبـانـی مـی کنـد؟
آن زنهایی که برای شما نان می پزند و آن مردمی که برای شما پـول می دهند و آن مردمی که برای شما ذخیره مـی دهند و آنقدر چیزها را مـی فـرستند, همیـن مردم مسلماننـد)).(39) یکـی از راویان حماسه می گوید: ((با وجودی که پیر بود و خمیده اما فعال و پرکار بـود. در ستاد پشتیبانـی استان فارس فعالیت مـی کرد. در گرمای تابستان مقابل آتـش می نشست و برای جبهه ها نان مـی پخت. روزی خبر آوردنـد پسـرت مجـروح شـده و در بیمارستان شیـراز بستـری است. به ملاقات پسرش رفت و پـس از ساعتی برگشت. قبل از آنکه کارش را آغاز کند, فقط گفت:
الحمدلله فرزند مـن هـم عضوی از بدنش را در راه خدا و اسلام داد و مـن را پیش حضرت عباس(ع) روسفید کرد)).(40) همیـن فعالیتهاست که امـام از آنها به عنـوان ارزش یاد مـی کنـد و در جمع رییـس و نمایندگان مجلـس عنـوان مـی کنـد که بایـد به آنها اقتـدا شـود:
((مـن وقتی که در تلـویزیـون می بینـم ایـن بانـوان محترم را که اشتغال دارند به همراهی کردن و پشتیبانـی کردن از لشکر و قـوای مسلح, ارزشی در دلـم احساس می کنم که برای کـس دیگری نمی تـوانـم ایـن طـور ارزش قایل بشـوم … سـربـازان گمنامـی هستنـد که در جبهه ها باید گفت: مشغول جهاد هستند … ما باید قـدر ایـن نعمت را بـدانیم و اقتدا کنیـم به ایـن زنها و بانـوان و بچه های پشت جبهه و آنهایـی که خـود در شهرهای مخروبه و نیمه مخروبه حاضرند.
ماها باید از اینها اخلاق اسلامـی و ایمان و تـوجه به خدا را یاد بگیریـم)).(41) از ایـن مقتدایان جنگ نمونه های زیادی را می توان برشمرد. خواهر آتـش پنجه مـی گـوید: ((عده ای از خـواهران دوشادوش بـرادران رزمنـده در مسجـد, در بیمارستان هر جای دیگری که نیاز به وجود آنها حـس می شد, به خدمت و فعالیت مشغول بـودند. یکی از خـواهران فـداکار مادر خانـم میمنت کریمـی (یکـی از امـدادگران آبادان) بـود. ایـن مادر در جریان حمله شکست حصر آبادان در شهر مانـد و به محض ورود رزمنـدگان به شهر ظرف آبـی به دست گـرفت و دست و پای رزمندگان را که گلی و خاکآلود بـود, شست و پنبه خیـس به لب و دهـان آنها که خشک و تشنه بـود, کشیـد مبـادا که تــرک بردارد و اذیت شـوند. او با این کار خـود کوچکتریـن کمکی که از دستـش برمیآمد, انجام می داد)).(42) جلوه دیگر از ایـن پشتیبانی در تهیه لبـاس بـرای رزمنـدگان بـود. خـواهـر ابـری مـی گـویـد:
((قبل از آغاز عملیات کـربلای 4 خـواهـران شبهای زمستان تـا صبح بـی وقفه لبـاسهای شیمیـایـی و مـاسکهای مخصـوص رزمنـدگـــان را مـی دوختند. به خاطر سردی هـوا و جنـس مخصـوصـی که ایـن پارچه ها داشتند و در هـوای سرد بسیار سخت می شدند, به خاطر همیـن, صبحها وقتـی خـواهران برای نماز دست از کار می کشیدند, دستهایشان بشدت زخـم شـده بـود)). (43) ایثـاری چنیـن را امام حاصل تحـول زنان مـی دانـد و به همیـن جهت سهم بیشتری در نهضت را به آنها اختصاص می دهد.
((آنچه که در ایران بزرگتـر از هر چیز بـود, تحـولـی است که در بانوان ایران حاصل شد. بانـوان ایران در ایـن نهضت و انقلاب سهم بیشتـری از مـردان دارنـد و امـروز هـم که در پشت جبهه ها مشغول فعالیت هستنـد, سهم آنها بیشتـر از دیگـران است)).(44) جلـــوه دیگری از پشتیبانـی جبهه ها در اهدای طلا و زیـورآلات است. چنانکه امام خمینـی در ایـن باره مـی فرمایـد: ((امروز همکاری و همیاری مردم بـی سابقه است. ما هر روز شاهـد بانـوانـی هستیـم که ماحصل عمـرشـان یک تکه طلا را مـیآورنـد و در راه خـدا و جنگ انفـــاق می کنند)).(45) در ایـن باره مرحـوم فهیمه بابائ��ان پـور در دفتر خود چنین یادداشت کرده است:
((… قلبـم داشت از جای کنده می شد. دستم را از زیر چادر بیرون آوردم. یک بار دیگر برای آخریـن دفعه به آن نگاه کردم. از دستم بیرونش آوردم. گفتـم: برای جبهه می خواهم بدهـم … مـن به خاطر میآوردم لحظات خوشی را که برای خریدش صرف کرده بودیـم. از ایـن مغازه به آن مغازه و سپـس در مغازه ای کـوچک از پشت شیشه نظر هر دومـان را به خـود جلب کـرده بـود. مغازه دار وقتـی آن را آورد, گفت: عقیق ایـن انگشتر یمنی است. تـو خیلی خـوشحال شدی. دست در جیب کردی و پـولهایـی را که از جبهه گرفته بـودی, به خاطر تنها خـریـد ازدواجمان دادی. آری در یادم میآمـد. مـی خـواستـم به آن بـرادر بگـویـم: آری بـرادر طلاست. تنها خـریـد ازدواجمـان است. می خواستم بگویم که مـن خیلی دوستش دارم. می خواستم بگویم که چند روزی در دستم کردم که خاطرش در ذهنـم بماند. می خـواستـم بگویـم تـولد زهرای اطهرش خدا را صد هزار بار شکر که می خـواهیـم در یک مـورد کـوچک پـایـم را جـای پـایش بگذارم.
برادر نوشت: انگشتر طلا با نگیـن دریافت گردید و مـن هـم زیر آن را امضا کردم. از دکه کمک به جبهه بیرون آمدم. پیش خودم گفتـم: یا زهرا قبول کن)).(46)
ایـن فعالیتها از دیـدگاه امام روح الله چـون فعالیت در جبهه ها است. ((شما بانـوان در پشت جبهه آن فعالیتـی را مـی کنیـد که آن سلحشـوران در جبهه هـا)).(47) در بخشـی از پیام امـام خمینـی در تجلیل از شهدای گـرانقـدر انقلاب اسلامـی آمده است:
((اگر نبـود مجاهـدت شما, برادران و خـواهران بزرگـوار, شما در جبهه ها و پشت جبهه ها که بـا اخلاص خاص خـود عنایت خـاص خـداونـد قادر را جلب نمـودید, کدام قدرت و کدام ابزار جنگـی مـی تـوانست جمهوری اسلامی و کشور عزیز شما را از ایـن دریای مواج متلاطـم که شـرق و غرب و وابستگان به آنان دست به دست هـم و بازو به بازوی یکـدیگـر داده و در پـی غرق آن کـوشیـدنـد و مـی کـوشنـد, نجـات دهد؟!)).(48)
خـانـم زهـرا محمـودی که به مـادر جبهه معروف است, در بخشـی از خاطرات خـود چنیـن عنـوان مـی کند: ((یک بار به تنهایـی عازم خط شدم. فقط چند نفر از رزمنده ها همراهـم بودند. وقتی در خط وسایل را بیـن بچه ها تقسیـم کردم, یکی از رزمنده ها مرا کنار تـوپ 106 بـرد و گفت: مادر! ما ایـن تـوپ را روی سنگر فرمانـدهـی عراقـی تنظیم کـرده ایم. دوست داریـم با دست شما شلیک شـود. ان شإالله به هدف بخـورد و گروهـی از فرماندهان عراقـی به درک واصل شـوند … با کمک بچه ها گلوله تـوپ را شلیک کردم و بعد شنیدم که درست به هـدف اصابت کرد)).(49) امام تإکید داشتنـد بانـوان باید در پشت جبهه فعال باشند و الحق که بانـوان ایـن مطلب را بخـوبی به ثبـوت رسـانـدنـد. به نمـونه هـای زیـر تـوجه کنیـد:
((بچه ها کاملا در تیـررس عراقیها بـودنـد. اگـر سـرشـان را بـالا می گرفتند, مطمئنا هـدف تک تیراندازهای عراقـی قـرار مـی گرفتنـد.
حرکت بچه ها به صـورت خزنده و سینه خیز بـود. مسیری را هـم که ما می خواستیم با گذشتـن آن به بچه ها برسیم, به همیـن صورت بود … با هر تلاشی بـود خود را به سنگر بچه ها رساندیـم. برای رزمندگان باور کردنی نبـود. نیم خیز در سنگر آنها نشستیـم. باورشان نمی شد که ما آنجا باشیم. هدایا را تقسیم کردیـم. سپـس ذوباره به صورت سینه خیز از سنگـر آنها دور شـدیـم)).(50) خـواهر علـی خانـی نیز مـی گـوید: ((یک روز در ستاد بیت الزهرا مشغول مرتب کردن هـدایای مردمـی بـودیـم که بعد از باز کردن یکـی از بسته های قنـد و شکر ناگهان چشممان به نامه ای افتاد که در حاشیه آن نوشته شده بـود:
من بیـش از ایـن تـوان کمک به جبهه را نـداشتـم … مـن کـوپـن یک نفـره ای داشتـم که ارزاق آن را بـرای شمـا رزمنـدگـــان اسلام فـرستادم)).(51) دو نمونه فـوق نمـونه کـوچکـی از رزم پشت جبهه بودند که تـوسط بانـوان صـورت گرفت. آنها حاضر بـودند از مال و جـان خـویـش بـرای حمـایت از رزمنـدگـان دست بشـویند.
و ـ موضع و مقام خانواده شهدا
امام خانـواده شهدا را چشـم و چراغ ملت می داند و البته آنها به شهادت افتخار می کننـد. امام مـی فرمایـد: ((ملتـی که خـواهران و مادران دلیرش افتخار به مرگ جـوانان بـرومندش مـی کنـد که در صف شهدا هستند, پیروز است)).(52) حجت الاسلام محمـدرضا وحیدینژاد نقل مـی کنـد: ((هنگامـی که در مقـابل پیکـر مطهر شهیـد احمـد اسـدی ایستادیـم, همه بشـدت نگـران حال مادرش بـودیـم. اما بـا اینکه گلـوله ای بی رحـم یک طرف سر شهید را برده و پدرش تاب تحمل از کف داده بود, مادر به صبوری سروهای سرافراز گرد پاره دلـش به طواف برخاسته بـود و در نگاه حیرت جمع, زبان به ذکر صلوات بر محمد و آل محمد(ص) معطر مـی کرد و برای پاسـدارانـی که گرداگرد ما حلقه زده بـودند و به نظاره ایستاده بـودنـد, دعا مـی کـرد و دریغ از قطره اشکی!)).(53)
امام خمینـی همواره بر ایـن امر تإکیـد دارنـد که نمـونه زنان تاریخ ما تنها در صدر اسلام یافت مـی شـود. ((زنها و مادرهایی که بچه هایشان شهید شده است, می گویند ما مفتخر هستیـم و یکی دو تای دیگر که داریم, اینها را هـم می خـواهیـم شهید بشوند و دعا کنید که شهید بشوند. این تحولی بود, همان تحولی که در صدر اسلام بیـن مسلمیـن حاصل شده بـود که شهادت را برای خـودشان فوز می دانستند … از این جهت ایـن پیروزی ما مرهون همچو تحول روحی است که در مـردم پیـدا شـد)).(54) زنـان نمـونه ای که شهادت را جـاودانگـی یارانشان و همسرانشان می پنداشتند و از رفتـن آنها کوچکترین غمی به خود راه نمی دادند.
راویان خرمشهر حکایت می کنند:
((در خـرمشهر خـواهری بـود به نام زهره حسینـی. او در هفته اول جنگ پدر شهیدش را با دستهای خـود دفـن کرد. در روز یازدهـم مهر 1359 هـم بـدن قطعه قطعه شـده بـرادرش علـی را که در مــــدرسه ((دریابـد رسایـی)) به شهادت رسیـد. خـداونـد به زهره حسینـی و خـواهـرش چنان تحملـی داده بـود که کارشـان در گلزار شهدا دفـن شهیدان و نگهبانـی جنازه ها شـده بـود)).(55) فداکاری, زن و مرد نمی شناسـد, اما به فرمـوده رهبـر کبیر انقلاب اسلامـی, نقـش زنان چشمگیـر و نمایانتـر است. زنان ما علاوه بـر آنکه در جبهه و پشت جبهه نقش فعالـی را ایفا مـی کردنـد, نقـش مادری و همسری را نیز داشتنـد و در عیـن حـال مـدافع عصمت و عفت خـود بـودند.
خواهر مهناز جزایری در خاطرات خـود مـی نـویسـد: ((ادامه عملیات کربلای 8 بـود و رزمنـدگان از منطقه غرب, خرمال و شاخ شمیران در حال نفـوذ بودند. بیمارستان خیلی شلوغ بـود. علاوه بر آنکه حمله هواپیماهای عراقی باعث شده بـود که تعداد زیادی زن و بچه و پیر و جـوان بشـدت مجـروح شـونـد. تعداد مجـروحیـن زیـاد بــــود و جراحتهایشان همراه با خاک و خون بود. امکان شستشوی زخـم نبـود. باید سریع از خونریزی جلوگیری می کردیـم و آمپـول کزاز و سرم به آنها تزریق می کردیـم. در میان آنها زنی میانسال بود که به خاطر شدت جراحتـش فکر کردم زنده نیست. پیکر خونیـن او به خاک و خـون آغشته بـود. از نـاحیه صـورت بشـدت آسیب دیـده بـود.
شکافی عمیق از بالای سر تا لب فـوقانی دیده می شد که صـورت را دو قسمت کرده بود. پـوست صورتـش که چاک خـورده بـود, در دو طرف سر جمع شـده بـود و در وسط استخـوان جمجمه و فک دنـدانهایـش دیـده مـی شد. کره چشمـش از حدقه بیرون زده بـود وکنار گـوشهایـش قرار گـرفته بـود. دقت کـردم دیـدم تکـان نمـی خورد.
نبضش را گرفتـم. ناله ای کرد, حدس زدم در بیهوشی است, اما مطمئن بودم که زنده است. تصمیـم گرفتـم به او آمپول کزاز تزریق کنـم. آرام دستـم را نزدیک بـردم. ناگهان دستـم را گـرفت. جا خـوردم, مطمئن بـودم که نمی تواند ببیند. خیلی زود فهمیدم برای چه دستـم را گرفته است. آرام دهانـم را کنار گوشـش بردم و گفتـم: مـن زن هستـم. بلافاصله دستـش شل شد و آرام مچـم را رها کرد. لحظه ای به چشمـش که آویزان از حدقه بود, خیره شدم و به واکنشـش فکر کردم. او در آن حال هـم مدافع عصمتـش بود)).(56) درود بر همه شهیدان, درود بر همه بانوان فـداکار, درود بر بانـوان شهیـد و درود بـر امام شهیدان.
پی نوشت ها :
________________________________________
1ـ از بیانات امام خمینی در جمع گروهی از بانوان قـم, 20/2/58, صحیفه نور, ج6, ص137.
2ـ از بیـانـات امـام خمینـی در جمع بـانـوان اردبیل, 27/5/59, صحیفه نور, ج13, ص31.
3ـ پیـام زن, شمـاره 75, خـرداد 77, ص9.
4ـ از بیـانـات امـام خمینـی در جمع بـانـوان جهاد دانشگـاهـی, 2/3/60, صحیفه نور, ج14, ص230.
5ـ مرکز فرهنگی سپاه, منظومه زینبیه, جلـوه هایی از مقاومت زنان در هشت سـال دفـاع مقـدس, 1376, ص41.
6ـ از بیـانـات امـام خمینـی در جمع بـانـوان جهاد دانشگـاهـی, 2/3/60, صحیفه نور, ج14, ص230.
7ـ مجله پیـام زن, شمـاره 75, خـرداد 77, ص10.
8ـ از بیـانـات امـام خمینـی در جمع بـانـوان جهاد دانشگـاهـی, 2/3/60, صحیفه نور, ج14, ص230.
9ـ پیام امام خمینی به مناسبت دوازده فروردیـن, 12/1/59, صحیفه نور, ج12, ص31.
10ـ از بیانات امـام خمینـی در جمع اعضـای بسیج 26/1/59, صحیفه نور, ج12, ص44.
11ـ طاهـره قاسمـی امیـن, مستـوران روایت فتح, دبیرخانه کنگـره بـررسـی نقـش زنان در دفاع و امنیت, 1376, ص99, خاطـرات حمیـرا خان بیگی.
12ـ از بیـانـات امـام خمینـی در دیـدار بـا زنــان در روز زن, 21/11/64, صحیفه نور, ج19, ص280.
13ـ منظومه زینبیه, ص71.
14ـ از پیـام امـام خمینـی به منـاسبت هفـده شهریـور, 17/6/59, صحیفه نور, ج13, ص65.
15ـ از وصیت نامه سیاسـی ـ الهی امـام خمینـی, صحیفه نـور, ج21, ص172.
16ـ پیام زن, شماره 79, مهر 1377, مصاحبه بـا فـرشتگان ایثار و پرستاران شهادت (2), ص32.
17ـ از بیانـات امـام خمینـی در مـورد قطع رابطه بـا آمـریکـا, 20/9/57, صحیفه نور, ج4, ص59.
18ـ از بیانات امام خمینی در جمع بانـوان قـم, 12/11/58, صحیفه نور, ج11, ص253.
19ـ سید امیر معصـومی, بالیـن نـور, انتشارات حدیث, 1376, ص39.
20ـ از بیانـات امـام خمینـی در جمع بـانـوان اردبیل, 17/5/59, صحیفه نور, ج13, ص31.
21ـ مستوران روایت فتح, ص111.
22ـ از پیام امام خمینـی به منـاسبت هفته مصـدومـان و معلـولان, 9/10/58, صحیفه نور, ج11, ص144.
23ـ منظومه زینبیه, ص36, مصاحبه با خـواهـر جانباز وهاب زاده از ناحیه 7 بسیج.
24ـ از پیـام امـام خمینـی به منــاسبت روز زن, 25/1/61, صحیفه نور, ج16, ص126.
25ـ منظومه زینبیه, ص30, نقل قـول از بـرادر جانباز ایران خـواه از مشکین شهر.
26ـ از پیـام امـام خمینـی به منــاسبت روز زن, 25/1/61, صحیفه نور, ج16, ص126. 27ـ از بیانات امام خمینی در جمع بانوان جنـوب شهر تهران, 16/2/58, صحیفه نور, ج6, ص120.
28ـ از بیانات امـام خمینـی در جمع دانشجـویان, 19/2/58, صحیفه نور, ج6, ص136.
29ـ از بیانات امـام خمینـی در جمع هیإت دولت, 10/7/58, صحیفه نور, ج9, ص246.
30ـ علیـرضا کمـری, نامه های فهیمه, حـوزه هنـری سازمان تبلیغات اسلامی, 1369, ص22.
31ـ از بیانـات امـام خمینـی در جمع بـانـوان تهران, 10/10/58, صحیفه نور, ج11, ص160.
32ـ از بیانـات امـام خمینـی در جمع بـانـوان اردبیل, 27/5/59, صحیفه نور, ج13, ص31.
33ـ مستـوران روایت فتح, ص117, خاطـرات خـواهـر زهـرا محمـودی.
34ـ از پیام امام خمینی به مناسبت روز زن, 4/2/60, صحیفه نـور, ج14, ص202.
35ـ از پیام امام خمینـی به خانـواده شهدا, اسـرا و جانبـازان, 6/6/62, صحیفه نور, ج22, ص329.
36ـ منظومه زینبیه, ص75.
37ـ از بیانات امام خمینی در جمع مسـوولان کشوری, 6/8/59, صحیفه نور, ج13, ص135.
38ـ منظومه زینبیه, ص56, خاطرات خواهر سکینه حـورسی از خرمشهر.
39ـ از بیانات امـام خمینـی در جمع فـارغ التحصیلان ارتـش جمهوری اسلامـی, 25/8/59, صحیفه نور, ج13, ص171.
40ـ منظومه زینبیه, ص58.
41ـ از بیانات امام خمینی در جمع رییس و نمایندگان مجلـس شورای اسلامـی, 28/12/59, صحیفه نور, ج14, ص133.
42ـ منظومه زینبیه, ص57.
43ـ همان, ص45.
44ـ از بیـانـات امـام خمینـی در جمع گـروهـی از بـانـوان جهاد دانشگـاهـی, صحیفه نـور, ج14, ص230.
45ـ از بیـانـات امـام خمینـی در جمع ائمه جمعه استـــان گیلان, 4/3/61, صحیفه نور, ج16, ص156.
46ـ نامه های فهیمه, ص151.
47ـ از بیانات امام خمینـی در جمع گروهی از بانـوان قـم, صحیفه نور, ج17, ص211.
48ـ از پیـام امـام خمینـی در تجلیل شهدای انقلاب اسلامـــــــی, 18/11/63, صحیفه نور, ج19, ص97.
49ـ مستوران روایت فتح, ص118.
50ـ همـان, ص128, خـاطـرات خـواهـر زهـرا محمودی.
51ـ منظومه زینبیه, ص83.
52ـ از بیانـات امـام خمینـی در جمع اعضـای هلال احمـر, 2/11/56, صحیفه نور, ج9, ص142.
53ـ تقی متقـی, ما آن شقایقیـم, مرکز فرهنگـی سپاه, 1375, ص42.
54ـ از بیانات امام خمینـی در جمع بانـوان عضـو جهاد دانشگاهـی اصفهان, صحیفه نور, ج14, ص230.
55ـ منظومه زینبیه, ص62.
56ـ مستـوران روایت فتح, ص82, خـاطـرات خـواهـر مهناز جزایـری.
ماهنامه پیام زن ـ شماره 91 ـ مهر 78