نقش میناچی در مناقشات حسینیه ارشاد؟
۱۳۹۲/۱۱/۰۹
–
۱۷۷ بازدید
نقش شهید مطهری در ایجاد و تأسیس حسینیه ارشاد چه بود؟
استاد خسروشاهی: نقش ایشان در تأسیس و پیدایش حسینیه ارشاد، در هر زمینه ای بسیار تعیین کننده بود. از لحاظ مالی کسانی که برای تأسیس ساختمان آنجا کمک های مالی میکردند، غالباً از بازاری های مرید آقای مطهری بودند. البته بازاری ها در آن ایام دو دسته بودند. عده ای گمان میکردند چون آقای مطهری در دانشکده الهیات تدریس میکنند، وابسته به دولت هستند و وجوهات شرعیه را به ایشان نمیپرداختند، اما تجار روشنفکری هم بودند که تعدادشان هم کم نبود و از برنامههای شهید مطهری حمایت مالی میکردند و به ایشان در تأسیس حسینیه ارشاد مدد میرساندند. متأسفانه اخیراً دیدم که آقای میناچی در خاطرات خود ادعا کرده است که مؤسسین حسینیه ارشاد، او و آقای همایون و آقای دکتر علیآبادی بوده اند که این ادعا نادرست و در واقع جفا به شهید مطهری و تاریخ است. البته آقای همایون از نظر مالی کمکهای قابل توجهی کرد، اما منحصر دانستن بنای حسینیه ارشاد به توان مالی و مدیریتی آقای میناچی و آقای همایون خلاف واقعیت است و افراد بسیاری در این امر شرکت داشتند که اگر دفاتر مالی آن زمان را هنوز نگه داشته باشند، با مراجعه به آنها میتوان نقش واقعی افراد را کاملاً مشخص کرد.
البته آقای میناچی حقوقدان و فعال بود و به اصطلاح راه بلد بود و چاره کارها را میدانست، اما این که میخواهد موفقیت ها را به خود و آقای همایون منتسب کند، تحریف تاریخی است که شاهدان آن هنوز زنده اند و حاضرند که گواهی بدهند. شهید مطهری مؤسس اصلی و بانی فکری و علمی حسینیه ارشاد بودند که به هیچ وجه قابل مقایسه با فعالیت های مالی نیست و قطعاً در مرتبه بالاتری قرار میگیرد. مضافاً بر این که همان گونه که قبلاً هم عرض کردم، بسیاری از تجار، به اعتبار شهرت و مرتبت علمی و دینی و اخلاقی آقای مطهری بود که به حسینیه ارشاد کمک می کردند. شهید مطهری برای تبیین اهداف حسینیه ارشاد و دستیابی به آنها، لحظه ای از پای ننشستند و انصافاً زحمات بسیاری را متحمل شدند. خود ایشان در دستخطی که نزد من موجود است خود را مؤسس اصلی می دانند و مینویسند: «مواردی که آقای میناچی بدون مشورت کار کرده است و میکنند: اول اینکه قرار بود من جزو هیئت علمی مؤسس باشم، از اول ما را خارج کرد در حالی که عملاً و واقعاً من مؤسس بودم. سهم من هم از سهم آقای همایون بیشتر است و هم از سهم آقای میناچی تا چه رسد به دکتر علی آبادی…» (مرحوم مطهری 17 مورد میشمارند من همه آنها را نقل نمی کنم)
بی تردید پول و ساختمان نمیتواند مؤسس یک جریان باشد، بلکه فکر و اندیشه و علم است که جریان ساز است و این مجموعه به طور انحصاری و خاص از آن شهید مطهری بود.
به نظر شما اصولاً پایه ریزی حسینیه ارشاد به چه منظور بود؟
استاد خسروشاهی: شهید مطهری معتقد بودند که هیچ عملی، بویژه عمل سیاسی اجتماعی، بی آن که بر پشتوانههای نظری متکی باشد، به نتیجه نمی رسد، به همین دلیل پیوسته سعی در تنویر افکار جوانان داشتند و تشکیل حسینیه ارشاد هم، عمدتاً در جهت تحقق همین آرمان بوده است. البته ایشان اهل جنجال و غوغا و خودنمایی و تظاهر نبودند و بیشتر می خواستند کار فکری و عملی انجام دهند و این نکته را در نامه هایی که من از ایشان دارم، صریحاً نوشته اند.
رونق کار حسینیه ارشاد را تا چه میزان حاصل برنامه ریزی های شهید مطهری میدانید؟
استاد خسروشاهی: قطعاً برنامه ریزی های ایشان در این زمینه نقش اول را داشت. در این راستا شهید مطهری شخصیتها و افرادی را به حسینیه ارشاد دعوت کردند که تا آن زمان، حداقل در تهران شناخته شده نبودند. نمونه بارز آنها آقای فخرالدین حجازی، آقای دکتر شریعتی و پدرشان استاد محمدتقی شریعتی بودند. اینها همه بر اساس دعوت شهید مطهری و سخنرانی در حسینیه ارشاد شهرت و اعتبار عام کسب کردند. شهید مطهری با آقای فخرالدین حجازی در مورد بعضی از رفتارهای او اختلاف نظر داشتند و آقای حجازی از حسینیه ارشاد رفت، اما در مورد دکتر شریعتی، شهید مطهری حسینیه ارشاد را ترک گفتند و به مسجد الجواد رفتند.
علت این تکدرها را چه می دانید؟
استاد خسروشاهی: خیلی سربسته می گویم من که تقریباً در جریان کل امور بودم، میدانستم که شهید مطهری از همکاری با آقای فخرالدین حجازی و آقای دکتر شریعتی تا حدود زیادی رضایت داشتند، اما در مدیریت حسینیه ارشاد معدود افرادی بودند که به «اسلام بدون روحانیت» اعتقاد داشتند و از سویی هم عملاً می خواستند بر آنجا تسلط داشته باشند و از این رو، میخواستند افراد را رو در روی آقای مطهری قرار دهند تا خود «یکه تاز» میدان معرفی شوند!
به نظر شما رابطه شهید مطهری و دکتر شریعتی چگونه بود؟
استاد خسروشاهی: من بارها شاهد مراودات دوستانه و محبت آمیز و نزدیک میان آقای مطهری و دکتر شریعتی بویژه در سفر حج بودم. رابطه شریعتی با آقای مطهری اگر نگویم «مریدی و مرادی» باید بگویم پیوند استاد و شاگردی بود. به اعتقاد من دکتر شریعتی به هیچ وجه کسی نبود که بخواهد در مقابل شهید مطهری بایستد و یا به اصطلاح «دکان» باز کند، زیرا که نه مطهری و نه شریعتی اهل «دکان» نبودند، بلکه بعضیها حسینیه ارشاد را «دکان دو نبش» خود کرده بودند و عملاً باعث فتنه ها و تعطیلی حسینیه شدند.
مطالبی که دکتر شریعتی در دفاع از روحانیت اصیل نوشته است و من آنها را جمع آوری و در رساله ای چاپ کرده ام، مبین اعتقاد قلبی او به روحانیون و روحانیت واقعی است و چنین فردی، قطعاً اسلام را بدون روحانیت، تعریف نمیکند. اما در مدیریت حسینیه ارشاد اصل کسانی بودند که به «اسلام منهای روحانیت» اعتقاد داشتند. اما این که از ابتدا بر چنین اعتقادی بودند و مخفی میکردند و یا بعدها به این اعتقاد رسیدند، آن را نمیدانم! در مجموع بعضی از مدیران حسینیه ارشاد تلاش میکردند با های و هوی و سر و صدا و این گونه رفتارهای نمایشی، وجهه ای کسب کنند و افراد را به آنجا بکشانند که در کوتاه مدت موفق هم شدند، ولی در دراز مدت با رفتن شهید مطهری و نهایتاً دکتر شریعتی، حسینیه ارشاد تعطیل شد. آقای مطهری به کار عمیق و بنیادی علمی معتقد بودند و علاقه ای به رفتارهای نمایشی و ایجاد هیجانات کاذب نداشتند. و این را به صراحت در نامه هایی که از ایشان در اختیار من قرار دارد، نوشتهاند.
در سفرهای حج که از سوی حسینیه ارشاد برنامه ریزی شد، شما چه نقشی داشتید؟ خاطراتی از آن سفر را بیان کنید.
استاد خسروشاهی: من عضو هیئت علمی کاروان حج بودم و به دعوت شهید مطهری این مسئولیت را پذیرفتم و طبعاً در طول سفر و شب و روز با ایشان و دکتر شریعتی و صدر بلاغی و دیگر دوستان همراه بودم. این سفرها فرصتی بود که با فضایل علمی، وارستگی، پاکی و بی آلایشی ایشان بیشتر آشنا شوم.
در بازگشت از یکی از این سفرها بود که با دکتر شریعتی در مورد برخی از اظهاراتش صحبت کردم. از جمله اینکه اگر «علامه مجلسی» در مواردی هم اشتباه کرده باشد، چرا کلیت روحانیت را زیر سئوال می برید؟ و این مسائل را مطرح می کنید؟ مخصوصاً از تعبیر «آخوند جماعت» که گاهی در گفته های ایشان بود انتقاد کردم. او گفت «این حرف های من در واقع واکنشی است به حرف های… که حتی زحمت شنیدن سخنرانی های مرا هم به خود نمی دهد. و از این و آن در این باره سئوال می کند و کار توهین را به جایی رسانده که اخیراً بالای منبر گفته که یک نفر برود درباره پدر و مادر من پرس و جو کند! اگر با من هم خصومت دارند، چرا از موی سپید پدرم خجالت نمی کشند؟ من که با او طرف نمی شوم و مجبورم سراغ رؤسایش بروم.» البته من این استدلال دکتر را نپذیرفتم، اما معتقد بودم که برخی گفتارهای بی منطق از طرف مقابل، چنین مشکلاتی را ایجاد می کرد که بی تردید به نفع هیچ یک از دو طرف نبود.
دکتر شریعتی اشتباهات خود را می پذیرفت؟
استاد خسروشاهی: بله و با کمال شجاعت. اما نکته مهم اینجاست که بسیاری از مشایخ ما، اشتباهات بسیار بزرگتری هم در آثارشان داشتند که اگر دکتر شریعتی یکی از آنها را مرتکب می شد، «مهدورالدم» محسوب می گردید. یعنی خیلی ها بودهاند و هستند که قصدشان خدمت بوده، اما اشتباه هم کردهاند، از جمله دکتر شریعتی، اما این اشتباهات در حد هجمههایی که از سوی برخی از روحانیون به او شد، نبود. دکتر شریعتی اگر لجاجت و پافشاری در صحت همه گفته ها و نوشتههایش داشت، به شخص من نمیگفت اشکالاتی را که در آثارش وجود دارد، پیدا و به ایشان عرضه کنم تا آنها را اصلاح یا حذف کند (این گفته صریح ایشان به اینجانب در یکی از سفرهای حج بود.) و البته من آن زمان نه آمادگی برای این کار را داشتم و نه وقت کافی. در همین راستا دکتر شریعتی به استاد محمدرضا حکیمی وصیت میکند و از او خواهش مینماید که در آثارش، هرجا که خلاف واقع دیدند، اصلاح کنند. (متن دستخط مرحوم شریعتی به استاد حکیمی نزد اینجانب موجود است و من به ایشان قول داده بودم که آن را تا ایشان زنده اند در مجله خود چاپ نکنم. ولی بعدها دوستان متن نامه را چاپ کردند که لابد با اجازه خود آقای حکیمی بوده است.)
همکاری شما و شهید مطهری در حسینیه ارشاد چگونه بود؟استاد خسروشاهی: من همکاریم را با حسینیه ارشاد از زمانی شروع کردم که جلسات آن در زیر چادر بزرگی در «چالهرز» برگزار می شد. بعد هم شهید مطهری از من برای نوشتن مطالبی در کتاب «محمد(ص) خاتم پیامبران» و شرکت در هیئت های علمی سفرهای حج حسینیه ارشاد دعوت کردند. من تا زمانی که شهید مطهری در حسینیه ارشاد حضور داشتند، با همکاری با حسینیه ادامه دادم، ولی بعد از این که ایشان رفتند، دیگر با آن مؤسسه همکاری نکردم.
چرا با دکتر شریعتی همکاری را ادامه ندادید؟ آیا با او اختلافی داشتید؟
استاد خسروشاهی: دوستی من با دکتر شریعتی از سال 1335 آغاز شد و تا آخر همچنان باقی بود، اما متأسفانه صفای خاصی که اوایل در مؤسسان حسینیه ارشاد وجود داشت، دیگر در آنجا حاکم نبود و دشمنان و منافقان توانستند در بعضی از مسئولان حسینیه ارشاد رسوخ کنند و عملاً شهید مطهری و دکتر شریعتی را مخالف با هم جلوه دادند و تلاش های حضرت آقای خامنه ای، آقای رفسنجانی، شهید باهنر، آیت الله طالقانی و مهندس بازرگان هم برای رفع مشکلات به ثمر نرسید و نهایتاً حسینیه تعطیل شد.
علل کناره گیری شهید مطهری از حسینیه ارشاد را بیان کنید.
استاد خسروشاهی: غیر از آشفته کردن فضای حسینیه ارشاد و طرح مسائل فرعی، ظاهراً آقای میناچی وجوه شرعیه را نیز بدون نظارت یک فرد روحانی دریافت میکرد که این عمل، حتی اگر آن وجوه، صرف فعالیت های حسینیه ارشاد هم شده باشد، عمل مذمومی است و ایشان صلاحیت انجام این کار را نداشته است. با اینکه آقای میناچی اخیراً در خاطرات خود این نکته را به اصطلاح تکذیب کرده است! اما نمیدانم که مرا تکذیب کرده یا شهید مطهری را؟ من این تکذیبیه را اگر در روزنامه چاپ میشد پاسخ نمیدادم، همانطور که دروغ ها و اتهامات ایشان را بر ضد خودم در روزنامه اطلاعات و غیره در گذشته پاسخ ندادم. ولی چون این تحریف در کتاب «تاریخچه حسینیه ارشاد» آمده است، مجبورم باز قسمتی از دستخط خود استاد شهید مطهری را در این زمینه نقل کنم که در ضمن آن، دلایل عدم امکان همکاری با آقای میناچی نیز آمده است.
استاد شهید می نویسند: «پول وجوهات رقمهای عمده بدون اطلاع گرفته میشود!» آیا آقای میناچی پاسخ دارد؟ وی مدعی میشود که وجوهات خود را به نجف اشرف می فرستاده است، ولی معلوم نیست که وجوهات مردم را حتی بدون اطلاع مرحوم مطهری که وکیل همه مراجع بود، چرا دریافت نموده است؟
از دیگر عوامل کناره گیری شهید مطهری، علاقه بعضی از مسئولان حسینیه به ایجاد سر و صدا و هیاهو بود که به کلی با خردورزی، تعمق و متانت شهید مطهری تناقض داشت. در مجموع حسینیه ارشاد از اهدافی که به خاطر آن توسط شهید مطهری پایه ریزی شده بود، دور افتاد و تبدیل به ساختمانی برای سخنرانی های مهیج و خودنمایانه شد.
نادیده گرفتن شخصیت علمی شهید مطهری تا بدان پایه رسید که حتی در سفرهای حج که آقایان شریعتی، صدر بلاغی و دیگران به ایراد سخنرانی میپرداختند، نامی از شهید مطهری که سخنرانیهای بسیار تأثیرگذار و جامعی داشتند، برده نمیشود و آقای میناچی در خاطرات خود، تنها از آقای صدربلاغی و سپس آقای شاهچراغی و آقای نورانی نام می برد و از اینجانب هم که در مسجد مدینه به دو زبان ترکی (استانبولی) و عربی به مدت دو روز سخنرانی کردم و بعد پلیس ممانعت کرد، نام نمیبرد و به این نکته که آقایان را به دانشگاه اسلامی مدینه و رابطه العالم الاسلامی و شخصیت های برجسته بلاد دیگر آشنا کردم، اشاره ای ندارد. (عکس های شخصیت هایی چون امیر جماعت اسلامی پاکستان، عباس مدنی از الجزایر، ابراهیم جوب از سنگال و دیگران در مراسم مختلف حسینیه ارشاد در حال سخنرانی موجود است که همگی به دعوت من در آن جلسات شرکت کرده بودند.)
شما کتاب «تاریخچه حسینیه ارشاد» خاطرات آقای میناچی را به عنوان یک مورخ محقق چگونه ارزیابی میکنید؟
استاد خسروشاهی: من در یک جمله کوتاه نمیتوانم بگویم که کتاب فوق در واقع «دفاع از خویشتن است!.» و مشکل نخستین آقای میناچی چه در حسینیه ارشاد و چه در وزارت ارشاد (که من هم در آن دوران نماینده حضرت امام خمینی(ره) در وزارت بودم) «محور دیدن خویشتن» است. او وقتی با انتقادی روبرو میشود، داد و فریاد بر میآورد که مسلمانی نیست! ولی اگر خود هزار و یک تهمت و افترا را به دیگران روا دارد، عین مسلمانی است! به هر حال ایشان از خود دفاع میکند و ما از حقیقت و تاریخ واقعی و فرق این دو برای اهل خرد روشن است.
***
دیدگاه حضرت آیت الله خامنهای در مورد نقش مطهری در حسینیه ارشاد ارشاد
حضرت آیت الله خامنهای که وی نیز از فعالین فرهنگی دوران آغاز به کار حسینه ارشاد بوده و از مدعوینی است که بارها در آنجا به سخنرانی پرداخته و از نزدیک با متولیان و مسئولین حسینه ارشاد دوست و همکار بوده است، در مورد نقش استاد شهبد مرتضی مطهری و مناقشات ایجاد شده در باب مدیذیریت حسینیه ارشاد چنین اظهار نظر می کنند:
«…. اما مسئلة شرکت ایشان[استاد مطهری] در حسینیة ارشاد نباید گفت «شرکت»، باید گفت «مؤسس». ایشان مؤسس ارشاد است.آن وقتی که در تهران جلسات مذهبی درست و حسابی و منظمی نبود، چند نفر به فکر افتادند که یک کار این جوری بکنند. عنصر اصلی هم آقای مطهری بود و آقای همایون که بانی مالی آنجا بود جزو پیش قدمان این کار بودند.چند نفری نشستند و یک محلی را در یک مقداری بالاتر از محل کنونی حسینیه، زمینی بود آنجا را در نظر گرفتند و چادری زدند و دیوار مختصری دورش کشیدند واین شد حسینیه ارشاد و از گویندگان دعوت کردند.از جمله کسانی که دعوت شد آقای محمدتقی شریعتی بود که آن وقت ایشان آمده بود تهران و ساکن شده بود. سال ۴۵ بود که ایشان یکی دو سالی بود در تهران بود و سخنرانی میکرد.از ایشان، آقای مطهری دعوت کردند و خیلی هم ترویج کردند. ایشان در آنجا سخنرانی کردند. و خود آقای مطهری هم در سال ۴۶ در آنجا سخنرانی داشتند.
مطهری و دعوت از شریعتی برای حضور در حسینیه ارشاد
در سال 46 که کتاب «محمد خاتم پیامبران» مطرح شد و به مناسبت آن کتاب، آقای مطهری از عدهای خواستند که مقاله بنویسند، از جمله[آنها] مرحوم دکتر شریعتی بود.دکتر هم تازه دو سه سال بود که از فرانسه برگشته بود. ابتدا مشهد بود و در آنجا با گمنامی معلمی میکرد. آقای مطهری ایشان را دیده بود و خیلی از او خوشش آمده بود. یک جوان خوب که خیلی هم هوشمند و با استعداد و نکتهسنج و عمیق بود. انصافاً یک کسی مثل آقای مطهری از یک شخصی مثل مرحوم شریعتی طبعاً خیلی خوشش آمده و از ایشان هم خواسته بود که یک چیزی بنویسند. یک مقاله مفصلی مرحوم دکتر نوشت از «هجرت تا وفات پیغمبر» و همچنین بخشی از «سیمای محمد(ص)» را که من در جریان این تبادل مقاله بودم. یعنی دکتر مشهد بود و آقای مطهری تهران بود. من هم میرفتم مشهد و برمیگشتم قم. گاهی در تبادل این مقالهگیری و مقاله دهی به صورت پیغام یک دو دفعهای قرار گرفتم. مرحوم مطهری وقتی که مقالات دکتر را دید خیلی خوشش آمد مخصوصاً از مقاله «سیمای محمد (ص).»
ایشان به من گفت که من سه بار این مقاله را خواندهام. از بس ایشان خوشش آمده بود از قلم شیرین و شیوای مرحوم دکتر. موجب شد که ایشان از دکتر دعوت کند که سخنرانی هم بیاید و دکتر گاهگاهی میآمد حسینیه، سخنرانی میکرد خیلی کم. تا سال 49 آمد و رفت دکتر از این سال در حسینیه ارشاد به دو ماه یک بار یا سه ماه یک بار رسید که ایشان میآمد و یک سخنرانی میکرد.
نقش میناچی در حذف آقای مطهری از حسینیه ارشاد
در سال 49 یک مسئله پیش آمد، بین آقای مطهری و آقای میناچی. و آن به این صورت بود که آقای میناچی که به عنوان مدیر داخلی حسینیه انتخاب شده بود عملاً دست آقای مطهری و دیگران را از همه کارهای داخلی حسینیه کوتاه کرده بود. انتخاب سخنرانی، انتخاب مجلس، جلسات گوناگون و چاپ و نشر.آقای مطهری میگفت خب، نمیشود ما یک مؤسسه را بهوجود آوردهایم مردم اینجا را متعلق به ما میدانند، ما ندانیم اینجا کی سخنرانی میکند یا مثلاً چه موقع کتابش میخواهد چاپ بشود یا چه مطالبی گفته میشود. استاد مطهری جزو هیأت امناء سه نفره بود. و در مقابل، میناچی به ا��تراضهای ایشان اعتنایی نمیکرد و این بود که عملاً آقای مطهری فریادش به جایی نمیرسید تا اینکه اختلافات بین اینها بالا گرفت. ما مشهد بودیم. آن وقت تابستان بود که آقای مطهری مشهد آمده بود. مرحوم دکتر هم مشهد بود، آقای شریعتی پدر دکتر هم مشهد بود. در یک جلسه که همه ما جمع بودیم قرار شد که به مسئله حسینیه رسیدگی بشود و دو تا جلسه مفصل چهار پنج ساعته نشستیم در مشهد و راجع به مسائل حسینیه بحث کردیم.
آقای دکتر قرار بود که کلاسهای 15 روز یکبار «اسلامشناسی» را تشکیل بدهد. آقای مطهری به دنبال آن اختلافات که با آقای میناچی داشتند به عنوان اعتراض حسینیه نرفتند.یادم میآید که آقای مطهری بهعنوان اعتراض گفتند: «تا وقتی که ایشان خودسرانه در حسینیه کار بکند، من نمیتوانم در حسینیه باشم و من عملاً کنارهگیری خودم را از حسینیه اعلام میکنم تا همه بدانند که من نیستم. »در حسینیه با اینکه برنامه هم داشت، ایشان هفتم، هشتم محرم بود اعلام ��رد که من حسینیه نمیآیم و رفت از حسینیه بیرون. با رفتن آقای مطهری حسینیه از روح واقعاً خالی میشد.تعبیر مرحوم دکتر این بود. گفت که: «وقتی آقای مطهری گفت من نمیآیم من دیدم که همه آرزوهای من تمام شد، همه چیز برای من تمام شده بود. دیگر هیچ برای من معنی نداشت.» یعنی آقای دکتر عمیقاً ارادت داشت و واقعاً خودش را مرید آقای مطهری میدانست و با رفتن آقای مطهری حسینیه واقعاً از روح تهی میشد. برای اینکه این اعتراض کامل بشود و آقای میناچی به خواستههای مرحوم مطهری توجه بکند، بقیه سخنرانیهایی که در حسینیه برنامه گذاشته بودند برنامههایشان را حذف کردند.
بنده هم گفتم من هم نمیآیم. آقای هاشمی رفسنجانی هم گفتند که من هم نمیآیم و حتی آقای محمد تقی شریعتی هم نیامدند و همه برنامه را کنسل کردند. خود دکتر هم گفت من هم کنسل میکنم و من نمیآیم، یعنی همه قبول داشتند و این حقانیت مطلب مطهری را نشان میدهد…. و من تأکید بر روی این مسئله دارم که من خودم در مشهد با آقای [محمدتقی]شریعتی صحبت کردم. ایشان گفتند که من میروم و علی را نمیگذارم که برود.یعنی آنچنان روشن و واضح بود دلیل مخالفت آقای مطهری، که همه قبول کردند. هیچکس نبود که قبول نداشته باشد حرف ایشان را، که یک حرف منطقی و حق بود.بعد که اینطور شد حسینیه عملاً بایکوت شد، منتها بعد دوستان برای اینک چراغ حسینیه خاموش نشود و به کل در ماه محرم و صفر برنامههایش تعطیل نشود گفتند هفتهای یکبار آقای باهنر یک سخنرانی اینجا بکند. یک کار رقیق مستمر که مانند جوی آب باریکی بود آن اجتماع. و آن سخنرانیهای متنوع دیگر نبود.
اقدام رندانه میناچی برای دعوت از شریعتیآقای میناچی همانطور که گفتم بسیار مرد مدیر و زرنگ و باهوشی است. ایشان زمینه را طوری آماده کرد برای کلاسهایی که گفتم و اشاره کردم و دکتر را قانع کرد که این کلاسهای امروز ضروری است و اگر تعطیل بشود آسمان به زمین میآید و زمین به آسمان میرود.در مشهد در آن جلسات (که صحبت شد) دوستان گفتند که خب دکتر این کلاسها را حالا شروع کند تا آن وقت مسئله حسینیه حل بشود. دکتر هم قبول کرد. دکتر میناچی و دیگران مرحوم دکتر را محاصره کردند که نه دیر میشود و دین از دست میرود! این بود که ایشان کلاسها را شروع کرد و عملاًآن طرحی که راجع به حسینیه بود متوقف شد و آقای مطهری هم دیگر با حسینیه آشتی نکرد.وقتی دیدند حتی حاضر نیستند که به نظر ایشان اندک توجهی بکنند، دیگر نرفت سراغ حسینیه و موجودی را که محصول خودش بود، بهوجود آورده بود مجبور شد که رها کند و ترک کند.البته خب، حسینیه رونق داشت و مرحوم دکتر میرفت. جلسات 15 روزه بود و بعد هفتگی شد منتها حسینیه دیگر فردی شده بود و فقط قائم به شخص دکتر شریعتی بود. که اگر یک روز دکتر سرماخوردگی داشت و نمیتوانست بیاید حسینیه هم دیگر نبود و این یک نقیصه بزرگی بود که کوشش میکردند که این نقیصه را برطرف کنند. حتی یکبار آمدند پیش من و با یک حرفهای خاصی من را وادار کردند از مشهد آمدم یکی دو تا سخنرانی اینجا کردم و 28 صفر همان سال. بعد دیدم آقایان واقع حقایق را به ما نگفته بودند که ماهها حسینیه به این شکل میگذشت. البته بعدها مرحوم دکتر خودش آمد مشهد با بنده صحبت کرد و گفت برویم حسینیه را اداره کنیم. یک طرحی هم ریخته شد. بعد من موافقت کردم به اینکه با دوستان همکاری داشته باشیم. شاید حدود بیست ساعت یا بیشتر بنده با آقای هاشمی و باهنر و آقای شریعتی چهارنفره در جلسات مستمری نشستیم در تهران، صحبت کردیم طرحی برای حسینیه ریختیم. طرح بسیار خوبی بود روی کاغذ ترسیمش کردیم و فقط یک کلمه بله از طرف آقای میناچی لازم بود که دکتر گفت این بله را من از ایشان میگیرم. ایشان رفت بله را بگیرد، خودش هم نیامد. و ما دیدیم که همه زحمات ما هدر رفت.من رفتم مشهد و آقایان هم مشغول کارهایشان شدند. البته بعدها دکتر گله میکردکه چرا شما نیامدید؟
گفتیم ما که آمدیم قرار بود که شما بله بگیرید از آقای میناچی. غرض، ماجرای آقای مطهری و کنارهگیری ایشان از حسینیه اینها بود و البته صحبت زیاد هست ولی بعضی هم ظالمانه و بیرحمانه در این مورد تحریف حقیقت کردهاند…
چه کسانی آتش بیار اختلاف مطهری و شریعتی شدند؟
مرحوم شریعتی مرید آقای مطهری بود، یعنی مرید علمی و فکری آقای مطهری بود و این رامن خودم از مرحوم شریعتی شنیده بودم و شاید بارها شنیده بودم. او در پی اختلاف با آقای مطهری نبود کما اینکه آقای مطهری هم درپی اختلاف به معنای شخصی با مرحوم شریعتی نبود. البته چرا، اختلاف فکری داشتند و یک سری اعتراضهایی را مرحوم مطهری بر شریعتی داشت که آن اختلافها در اواخر برملا هم شده بود و آن ایرادها را ایشان گاهی در اینجا میگفتند. اما آن نقطهای که آن اختلاف بروز کرد آن نقطه، نقطهای بود که سال 49 آشکار شد و از آنجا اختلافات پدید آمد که الان فرصت پرداختن به آن نیست.و اما گروهکها از هرچیز استفاده میکنند. این دلیل برچیزی نمیتواند باشد. خط مستقیم فکری آقای مطهری خطی بود که همیشه مورد اعتراض و نفرت گروهکها بود. هرکسی با آقای مطهری در میافتاد و مخالف میشد یقیناً گروهکها به او اظهار علاقه میکردند. ما داشتیم کسانی را که مخالف آقای مطهری بودند و ضد دکتر شریعتی.همین گروه منافقین را که امروز شما ملاحظه میکنید که شاید دم از علاقهمندی به شریعتی هم بزنند، اینها کسانی بودند که شریعتی را تخطئه میکردند. یعنی اینها میگفتند که وجود شریعتی به عنوان یک سوپاپ اطمینان است، یک دریچه اطمینان است، حسینیه ارشاد در جهت خواستهای دستگاه است، و اگر شریعتی این سخنرانیها را نداشته باشد و نیاید و این حرف ها را نزند ما موفقیتهای بیشتری خواهیم داشت، به این دلیل با شریعتی بسیار مخالف بودند.اگر اسم بیاورم افرادی را که در این زمینه با من حرف زدند، شاید شما خیلی تعجب کنید که البته الان دلیلی ندارد که من از آن افراد اسم بیاورم. کسانی هم بودند در نقطه مقابل، از آن پولدارهای درجه یک تهران که از ملک و آب و زمین و کارخانه و باغ، همه را با هم داشتند. شریعتی با این چیزها مخالف بود، در سخنرانیهایش هم مشخص است. اینها هم به خاطر مخالفت با آقای مطهری با شریعتی گرم میگرفتند. بنابراین شما ملاحظه میکنید که دو گروهی که از نظر ظاهر با هم اختلاف دارند به خاطر دشمنی با مطهری با شریعتی گرم میگرفتند و دم از استناد و انتساب به شریعتی می زدند، پس منشاء بهرهبرداری گروهکها یا جریانها سیاسی و فکری گوناگون از مرحوم شریعتی میتواند تا میزان زیادی مخالفت با شخص مطهری و با افکار او باشد…»
برگرفته از:
نقش میناچی در مناقشات حسینیه ارشاد / محمد گنجی / بصیرت، ﺳﻪشنبه 08 بهمن 1392 .