۱۳۹۷/۰۹/۲۴
–
۴۱۰ بازدید
خودکشی بیانگر قدرت انسان و نعوذبالله ضعف خداست ؟ چون با اینکه خودکشی ترس داره و انسان درد میکشه ولی دست به خودکشی میزنه و این نشانه شجاعته انسانه . پاسخ چیست؟
خودکشی و سلب حیات مادی از خویش نشان از این است که انسان موجودی است که حیات داشتن برایش دائمی نیست . حیات هم کمال است و عدم حیات نقص میباشد . لذا یعنی انسان ناقص است و خداوند کامل است . زیرا حیات برای او ابدی و دائمی و همیشگی است . کامل مطلق است . اینکه کسی بیمار شود نشانه کمالش نیست که بگوییم قدرت دارد بیمار شود . بلکه نشانه ضعف اوست که بیمار میشود . اگر کامل بود بیمار نمیشد.
از طرفی خودکشی نشان از شجاعت نیست بلکه نشان از حماقت است . ما یک شجاعت داریم که از صفات عالی است و یک حماقت که از صفات رذیله است .
در ادامه تعریف شجاعت را بیان میکنیم :
شجاعت
«شجاعت» یکی از چهار صفت برتر[1] در فضایل اخلاقی است که علمای اخلاق درباره آن در آثار خود مباحثی را مطرح کردهاند.
شجاعت عبارت است از: اطاعت قوه غضبیه از قوه عاقله؛ یعنى نترسیدن از آنچه نباید ترسید، و دوری کردن از آنچه باید از آن دوری نمود. به عبارت دیگر، شجاعت اطاعت قوه غضب از عقل در اقدام بر کارهاى خطیر است، که در آنچه رأى عقل مقتضى آن است، اضطراب نشان ندهد. و این صفت، از بالاترین صفات کمالیه و با فضیلتترین ملکات نفسانیه است. و کسى که این صفت را نداشته باشد، حقیقتا از مردى بى نشان است.
بنابر این، شجاع به کسی میگویند که همه کار و کردار وی برخاسته از خرد و دانایی و برابر با عقل باشد؛ کسی که بیش از هر چیز همیشه به خویشتن خویش و خواستههای گوناگون خود تسلّط دارد و هرگز بیگدار به آب نمیزند و همه نیروها و تواناییهای خود را به صورت کامل و حساب شده در اختیار دارد، و هرگز عنان از کف نمیدهد.
به این ترتیب شجاع حقیقی کسی است که به وقتش صبر و بردباری پیشه میکند و دندان روی جگر میگذارد و به وقتش نیز فرصتها را صید میکند و دست به اقدامهای خطیر و خطرناک میزند.
تهوّر
«تهوّر» در جانب افراط شجاعت است. و عبارت است از اقدام در امورى که باید از آنها پرهیز کرد؛ یعنى اقدام به کارى که نباید کرد و انداختن خود در مهلکه هایى که در عقل و شرع منع شده است؛ دلیل بر بدى و ناپسندى آن و در وجوب محافظت و نینداختن خود در مهلکه، آیات و اخبار مربوط به این مسئله است. در مذمت آن همین قدر کافى است که خداى تعالى مى فرماید: «وَ لا تُلقُوا بِأیْدِیَکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ»؛[2] و خویشتن را به دست خویش به هلاکت میندازید.
حق این است که هر کس خود را از آنچه عقل به لزوم محافظت از آن حکم مى کند نگاه ندارد، از نوعى جنون و دیوانگى خالى نیست. چگونه چنین کسى را مى توان عاقل نامید که خود را بى باکانه به خطر مى اندازد؛ مانند کسی که خود را از کوههاى بلند به زیر مى افکند، یا در گردابها و رودهاى غرق کننده فرو مى رود، یا از درندگان احتراز نمى کند. چنین شخصى اگر هلاک شود، به حکم شریعت قاتل خود به شمار مى رود و خودکشى موجب هلاک ابدى و شقاوت همیشگى است.[3]جبن
«جبن» در طرف تفریط شجاعت است؛ یعنی ترسویی و اجتناب از کارهایى که باید به آنها اقدام کرد. به عنوان مثال در مواردى که انتقام بهتر است، انسان هیچ جنبش و حرکتى نکند، در مقابل غضب که افراط در این حرکت است؛ لذا جبن به یک اعتبار ضدّ غضب است و به اعتبارى دیگر ضدّ تهوّر. و به هر دو اعتبار در طرف تفریط و از مهلکات بزرگ است و آدمى به سبب آن دچار صفات مذمومى؛ مانند خوارى نفس و ذلّت و ناگوارى زندگى مى شود و مردم در جان و مال او طمع مى کنند و در کارهاى خود بى ثبات و تنبل و راحت طلب مى گردد؛ از اینرو از همه سعادتها باز مى ماند و ستمکاران دست تجاوز بر او مى گشایند، و انواع رسواییها را درباره خود و خانوادهاش تحمّل مى کند. دشنامها و تهمتهاى ناروا را مى شنود و نسبت به آنچه موجب ننگ و رسوایى است بى مبالات مى شود و کارهای مهمّ خود را معطّل مى گذارد؛ لذا در شریعت از آن نکوهش شده است.[4] رسول اکرم(ص) فرموده: «لا ینبغى للمؤمن أن یکون بخیلا و لا جبانا»؛[5] سزاوار نیست که مؤمن بخیل و ترسو باشد.
همچنین آنحضرت فرمود: «اللّهمّ إنّى أعوذ بک من البخل، و أعوذ بک من الجبن، و…»؛[6] خدایا به تو پناه مى برم، از بخل و جبن(ترسویی).
امام علی علیه السلام نیز در فرمان حکومتیاش به مالک اشتر در مورد ترسوها سفارش میکند: «…وَ لَا تُدْخِلَنَّ فِی مَشُورَتِکَ بَخِیلًا یَعْدِلُ بِکَ عَنِ الْفَضْلِ وَ یَعِدُکَ الْفَقْر وَ لَا جَبَاناً یُضْعِفُکَ عَنِ الْأُمُور…»؛[7] در حلقه مشاورانت دو گروه را دخالت مده، بخیلان و ترسوها؛ چرا که بخیلان تو را از فضل و بخشش منصرف میکنند، و ترسوها باعث ضعف و سستی در تصمیم گیریها میشوند. [1]. حکمت، شجاعت، عفت و عدالت.
[2]. بقره، 195
[3]. ر. ک: نراقی، محمد مهدی، جامع السعادات، ج 1، ص 204، اسماعیلیان، قم، چاپ هفتم، 1386ش؛ نراقی، ملا احمد، معراج السعادة، ص 122، رشیدی، تهران، بیتا.
[4]. همان، ص 205؛ همان.
[5]. جامع السعادات، ج 1، ص 205. گفتنی است که حدیث مذکور با این متن در منابع روایی نیامده، بلکه بر گرفته از مضمون روایات است و علمای اخلاق آنرا به این صورت در منابع معتبر اخلاقی ذکر کردهاند.
[6]. ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسى ، مجموعة ورام، ج 1، ص 172، مکتبه فقیه، قم، چاپ اول، 1410ق.
[7]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صالح، صبحی، ص ۴۳۰، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق.
از طرفی خودکشی نشان از شجاعت نیست بلکه نشان از حماقت است . ما یک شجاعت داریم که از صفات عالی است و یک حماقت که از صفات رذیله است .
در ادامه تعریف شجاعت را بیان میکنیم :
شجاعت
«شجاعت» یکی از چهار صفت برتر[1] در فضایل اخلاقی است که علمای اخلاق درباره آن در آثار خود مباحثی را مطرح کردهاند.
شجاعت عبارت است از: اطاعت قوه غضبیه از قوه عاقله؛ یعنى نترسیدن از آنچه نباید ترسید، و دوری کردن از آنچه باید از آن دوری نمود. به عبارت دیگر، شجاعت اطاعت قوه غضب از عقل در اقدام بر کارهاى خطیر است، که در آنچه رأى عقل مقتضى آن است، اضطراب نشان ندهد. و این صفت، از بالاترین صفات کمالیه و با فضیلتترین ملکات نفسانیه است. و کسى که این صفت را نداشته باشد، حقیقتا از مردى بى نشان است.
بنابر این، شجاع به کسی میگویند که همه کار و کردار وی برخاسته از خرد و دانایی و برابر با عقل باشد؛ کسی که بیش از هر چیز همیشه به خویشتن خویش و خواستههای گوناگون خود تسلّط دارد و هرگز بیگدار به آب نمیزند و همه نیروها و تواناییهای خود را به صورت کامل و حساب شده در اختیار دارد، و هرگز عنان از کف نمیدهد.
به این ترتیب شجاع حقیقی کسی است که به وقتش صبر و بردباری پیشه میکند و دندان روی جگر میگذارد و به وقتش نیز فرصتها را صید میکند و دست به اقدامهای خطیر و خطرناک میزند.
تهوّر
«تهوّر» در جانب افراط شجاعت است. و عبارت است از اقدام در امورى که باید از آنها پرهیز کرد؛ یعنى اقدام به کارى که نباید کرد و انداختن خود در مهلکه هایى که در عقل و شرع منع شده است؛ دلیل بر بدى و ناپسندى آن و در وجوب محافظت و نینداختن خود در مهلکه، آیات و اخبار مربوط به این مسئله است. در مذمت آن همین قدر کافى است که خداى تعالى مى فرماید: «وَ لا تُلقُوا بِأیْدِیَکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ»؛[2] و خویشتن را به دست خویش به هلاکت میندازید.
حق این است که هر کس خود را از آنچه عقل به لزوم محافظت از آن حکم مى کند نگاه ندارد، از نوعى جنون و دیوانگى خالى نیست. چگونه چنین کسى را مى توان عاقل نامید که خود را بى باکانه به خطر مى اندازد؛ مانند کسی که خود را از کوههاى بلند به زیر مى افکند، یا در گردابها و رودهاى غرق کننده فرو مى رود، یا از درندگان احتراز نمى کند. چنین شخصى اگر هلاک شود، به حکم شریعت قاتل خود به شمار مى رود و خودکشى موجب هلاک ابدى و شقاوت همیشگى است.[3]جبن
«جبن» در طرف تفریط شجاعت است؛ یعنی ترسویی و اجتناب از کارهایى که باید به آنها اقدام کرد. به عنوان مثال در مواردى که انتقام بهتر است، انسان هیچ جنبش و حرکتى نکند، در مقابل غضب که افراط در این حرکت است؛ لذا جبن به یک اعتبار ضدّ غضب است و به اعتبارى دیگر ضدّ تهوّر. و به هر دو اعتبار در طرف تفریط و از مهلکات بزرگ است و آدمى به سبب آن دچار صفات مذمومى؛ مانند خوارى نفس و ذلّت و ناگوارى زندگى مى شود و مردم در جان و مال او طمع مى کنند و در کارهاى خود بى ثبات و تنبل و راحت طلب مى گردد؛ از اینرو از همه سعادتها باز مى ماند و ستمکاران دست تجاوز بر او مى گشایند، و انواع رسواییها را درباره خود و خانوادهاش تحمّل مى کند. دشنامها و تهمتهاى ناروا را مى شنود و نسبت به آنچه موجب ننگ و رسوایى است بى مبالات مى شود و کارهای مهمّ خود را معطّل مى گذارد؛ لذا در شریعت از آن نکوهش شده است.[4] رسول اکرم(ص) فرموده: «لا ینبغى للمؤمن أن یکون بخیلا و لا جبانا»؛[5] سزاوار نیست که مؤمن بخیل و ترسو باشد.
همچنین آنحضرت فرمود: «اللّهمّ إنّى أعوذ بک من البخل، و أعوذ بک من الجبن، و…»؛[6] خدایا به تو پناه مى برم، از بخل و جبن(ترسویی).
امام علی علیه السلام نیز در فرمان حکومتیاش به مالک اشتر در مورد ترسوها سفارش میکند: «…وَ لَا تُدْخِلَنَّ فِی مَشُورَتِکَ بَخِیلًا یَعْدِلُ بِکَ عَنِ الْفَضْلِ وَ یَعِدُکَ الْفَقْر وَ لَا جَبَاناً یُضْعِفُکَ عَنِ الْأُمُور…»؛[7] در حلقه مشاورانت دو گروه را دخالت مده، بخیلان و ترسوها؛ چرا که بخیلان تو را از فضل و بخشش منصرف میکنند، و ترسوها باعث ضعف و سستی در تصمیم گیریها میشوند. [1]. حکمت، شجاعت، عفت و عدالت.
[2]. بقره، 195
[3]. ر. ک: نراقی، محمد مهدی، جامع السعادات، ج 1، ص 204، اسماعیلیان، قم، چاپ هفتم، 1386ش؛ نراقی، ملا احمد، معراج السعادة، ص 122، رشیدی، تهران، بیتا.
[4]. همان، ص 205؛ همان.
[5]. جامع السعادات، ج 1، ص 205. گفتنی است که حدیث مذکور با این متن در منابع روایی نیامده، بلکه بر گرفته از مضمون روایات است و علمای اخلاق آنرا به این صورت در منابع معتبر اخلاقی ذکر کردهاند.
[6]. ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسى ، مجموعة ورام، ج 1، ص 172، مکتبه فقیه، قم، چاپ اول، 1410ق.
[7]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صالح، صبحی، ص ۴۳۰، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق.