ننوشتن حدیث توسط امامان و پیامبر (ص)
۱۳۹۸/۱۱/۱۲
–
۱۱۰۴ بازدید
میخواستم و اینکه ائمه هدی چرا مبادرت به ثبت و نگارش احادیث نبوی نکردند؟چرا ما یک مجموعه حدیثی بلاواسطه از ایشان نداریم تا حجت بر همگان تمام گردد؟ در ضمن ایا منع نقل حدیث هم بود یا فقط منع نوشتن؟
مطابق نظر ما ، امامان و اوصیای دوازده گانه بعد از پیامبر (ص) دارای مقامات قدسی از جمله عصمت بوده و سخنان آنها همچون پیامبر (ص) حجت است یکی از علت هایی که پیامبر برای نوشتن سخنانشان اقدامی ننموده اند تاکید بر این بوده است که مردم به اهل بیت آن حضرت رجوع کنند و همراه قرآن سراغ اهل بیت معصوم(ع) نیز بروند تا گمراه نشوند . پس از رحلت پیامبر(ص) برخی شعار «حسبنا کتاب الله ؛قرآن برای ما کافی است » سر دادند و مورد قبول و استقبال بسیاری قرار گرفت. حال اگر سخنانی از آن حضرت نیز موجود بود می گفتند: با وجود قرآن و سخنان ثبت و ضبط شده پیامبر چه نیازی به اهل بیت است؟! بنا بر این یکی از حکمت های این قضیه این است که اگر مردم طالب سنت و سخنان پیامبر (ص) هستند راه صحیح آن مراجعه به اهل بیت پیامبر است که داناترین مردمند به آنچه در بیت نبوت بوده هستند و با وجود امامان معصوم به همراه قرآن خلأ و کمبودی در دین نخواهد بود .اگر ائمه هدی مانند ما کتاب می نوشتند در طول تاریخ آن کتابها را تحریف می کردند . ائمه هدی کتاب نوشته اند ولی در اختیار خودشان است . برای آگاهی بیشتر به این مطالب از سایت اسلام کوئست توجه کنید : 1. نسبت به وجود پیامبر اسلام (ص)
پیامبر اسلام(ص) در شرایط بسیار خاص و ویژه ای زندگی می کردند. بنابر خواست خداوند و تقدیر او، پیامبر (ص) درس نخواند و هرگز پیش استادی نرفت و هیچ کتابی ننوشت. علت این تقدیر الاهی نیز کاملاً روشن است. معجزه جاوید ایشان کتابی به نام قرآن بود و نوشتن و آوردن کتاب برای شخص درس خوانده، معمولاً کار محالی نیست، یا حداقل این شبهه را برای برخی ایجاد می کرد که شاید این کتاب (قرآن)، نتیجه تراوشات ذهنی و آموزش اساتید پیامبر (ص) باشد. لذا قرآن می فرماید: “و تو قبل از این قرآن، هیچ نوشته و کتابى را نمى خواندى و نوشته و کتابى را به دست خویش نمى نوشتى و گرنه باطل گرایان (در نبوت تو) شک مى کردند”. [1]بنابراین، درست است که خواندن و نوشتن براى هر انسانى کمال محسوب مى شود، ولى گاه شرائطى پیش مى آید که نخواندن و ننوشتن کمال است. و این در مورد پیامبران مخصوصاً خاتم انبیاء (ص) کاملاً صدق مى کند، چه این که اگر دانشمندى درس خوانده، و فیلسوفى آگاه و پر مطالعه، ادعاى نبوت کند و کتابى به عنوان یک کتاب آسمانى ارائه دهد، در چنین شرائطى ممکن است وسوسه و تردیدهایى پیش بیاید که آیا این کتاب و مکتب مولود اندیشه هاى خود او نیست؟ ” شاید به خاطر این که دستاویزی برای مخالفان اسلام درست نشود، پیامبر(ص)حتی بعد از نبوتشان هم مطلبی ننوشتند[2] ، اما تمام علم را از وحی الاهی فرا گرفته بود”. [3]به قول حافظ:
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه،مسأله آموز صد مدرس شد. [4]2. اما چرا ائمه (ع) کتابی ننوشتند؟
این حرف به طور مطلق صحیح نیست؛ یعنی امام علی(ع) که ابو الائمه(ع) نامیده می شوند،کتاب مشهوری نوشتند که در کلام فرزندان معصومشان به کتاب علی(ع) معروف بود. [5] از امام سجاد(ع) نیز کتاب معروف صحیفه سجادیه به دست ما رسیده است. بله! امروز کتابی به نام کتاب علی(ع) در دست ما نیست. در مورد تفسیر قرآن نیز اولین کسی که قرآن را جمع کرد امام علی (ع) بود که در آن شأن نزول و برخی از تفاسیر آن را آورده بود، اما به علت برخی از جریانات صدر اسلام توسط خلفا و به تبع آنان توسط مردم، پذیرفته نشد. [6]ولی غیر از این نوشته ها که توسط امامان معصوم(ع) نگارش شد، دست نوشته ای از آنان گزارش نشده است. علت این امر را می توان در چند دلیل خلاصه کرد.
1-2. وظایف امامت و رهبری اجتماعی مردم
وظایفی که بر دوش امام هر عصر می باشد آن قدر گسترده و فراگیر است که نوشتن کتاب،در مقابل آن بسیار کوچک است. امام یک مولف و نویسنده نیست، او رهبری ظاهری و معنوی مردم را بر عهده دارد، وظیفه او تربیت انسان های پاک و مجاهدی است که بتوانند در راه اسلام جان فشانی کنند. وظیفه امام رسیدگی به همه امور دنیوی و اخروی مردم است. اگر چه این کار هم می تواند از امور مهم باشد، اما از جایی که امام (ع) همیشه به کار های اهم (مهم تر) اشتغال دارد، به چنین کارها جز به اندازه ضرورت نمی پردازد. این ضرورت و وسعت وقت، ظاهراً جز برای امام علی(ع) و امام سجاد(ع)، وجود نداشت.
2-2.وجود شرایط زمانی خاص
این دلیل از دو جهت قابل بررسی است؛ اول: عدم استقبال و توجه مردم. مردم آن زمان به علت شرایطی که حکومت های غاصب فراهم کرده بودند توجه شایسته ای به اهل بیت(ع) نداشتند و علت اصلی خانه نشین شدن امامان معصوم(ع) همین عدم اقبال و توجه مردم بود. البته این عدم اقبال مردم، چیزی از شأن و جایگاه اهل بیت (ع) نمی کاهد و ضرر آن متوجه خود مردم می شود، ولی در هر حال برای ارایه یک نظر، فکر، یا نوشته ای که حاوی چنین خصوصیاتی باشد، آمادگی اجتماعی نیز لازم است.
دوم: وجود جو تقیه در آن زمان خاص. این جو خفقان نه تنها نسبت به هر مطلبی که ائمه می فرمودند یا نامه ای که می نوشتند، وجود داشت بلکه نسبت به کتاب های اصحاب ائمه(ع) نیز چنین بود. یکی از اصحاب امام جواد(ع) به حضرت عرض می کند:” استادان ما از امامان باقر(ع) و صادق(ع) روایاتی را نقل کرده و نوشته اند، ولی به خاطر شدت تقیه، کتاب هایشان را مخفی کردند و در جامعه انتشار ندادند، الآن با این کتاب ها چه کنیم؟ حضرت فرمود: در آن کتاب ها اشکالی وجود ندارد آنها را انتشار دهید.” [7] بنابراین؛ از مهم ترین دلایلی که امامان معصوم(ع)از به دست گرفتن قلم و نوشتن حتی یک نامه(تا چه برسد به نوشتن کتاب)،ابا می کردند، وجود جو شدید تقیه بود. دستگاه حاکم اموی و عباسی در طول دوران امامت امامان معصوم(ع)، شدیداً آنان را تحت جازجویی و نظارت داشت. این امر در دوران امامان(ع) شدت و ضعف داشت، اما همه آنان در جو تقیه زندگی می کردند به طوری که امام باقر (ع) می فرماید: “تقیه دین من و دین پدران من است”. [8]3-2. داشتن شاگردان و نویسندگان حدیث
وظیفه نوشتن احادیث و فرمایشات امامان (ع) را عده ای از اصحاب آنان که مشهور به محدثان بودند، بر عهده داشتند. بنابراین؛ احادیث ائمه با تلاش و سعی اصحاب آنان برای ما باقی مانده است و با ننوشتن کتاب توسط ائمه(ع)، این احادیث از بین نرفت. بله! شاید گفته شود اگر خود امامان(ع) کتاب می نوشتند، اختلافی در آن پیدا نمی شد؟ ولی قطعاً چنین نیست؛ زیرا اگر ائمه کتاب می نوشتند، کتابشان مانند کتاب های اصحابشان از دستبرد تحریف کنندگان در امان نمی ماند، بلکه شدت تلاش، برای تحریف کتاب های آنان بسیار بیشتر از کتاب های اصحابشان بود و البته شدت گمراه شدن مردم با این کتاب های تحریف شده و منسوب به ائمه، بیشتر بود؛ زیرا مردم و حتی محدثان با توجه به انتساب این کتاب ها به ائمه(ع) احتمال خطا و اشتباه را در آن نمی دادند تا مانند کتاب های دیگر اصحاب به فکر پیرایش و تصحیح آن باشند. پس نهایتاً فایده ای در نوشتن کتاب توسط خود ائمه(ع) وجود نداشت.
پاورقی
[1] عنکبوت، 48.
[2] مطهری، مرتضی، پیامبر امی، ص 6، صدرا، تهران، 1378.
[3] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 16، ص 308، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1374.
[4] دیوان حافظ، غزل 167.
[5] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 41، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365.
[6] برای اطلاع بیشتر به سؤال 4687 (سایت: 4954) مراجعه کنید.
[7] کافی، ج1 ، ص53.
[8] کافی، ج 2،ص219.
منع نقل حدیث
دین مقدس اسلام آخرین و کامل ترین دین الاهی است و برای رشد و تعالی انسان ها چه در بعد فردی و چه در بعد اجتماعی برنامه ها واحکام جامعی را در نظر گرفته است که در این میان سنت به عنوان دومین منبع معارف اسلامی، علاوه بر این که مبیّن و مفسر قرآن کریم به شمار می رود، نقش مهمّی نیز در تبیین و شناساندن احکام و معارف اسلامی ایفا می کند؛ زیرا بسیاری از دستورات قرآن مجمل است و با کنار نهادن سنت و احادیث رسول خدا، نمی توان به تفسیر و معنای این آیات پی برد.
منع از نقل و کتابت حدیث
علی رغم این که وجود سنت در کنار قرآن به جهت تبیین حقایق قرآنی، ضرورتی انکار ناپذیر است و از سوی دیگر پیامبر اسلام (ص) و ائمه معصومین (ع) همواره به فراگیری حفظ و نشر احادیث ترغیب و تشویق می نمودند، متأسفانه بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص) بنا به دلایلی؛نقل، کتابت و نشر احادیث ممنوع گشت و این امر ضربه سنگین و جبران ناپذیری به پیکره امت اسلامی وارد نمود.
پس از رسول خدا، خلفای سه گانه از نشر و ترویج احادیث رسول مکرٌم اسلام ممانعت به عمل آوردند. ممنوعیت حدیث از زمان ابوبکرخلیفه اول شروع شد و در عصر عمر و عثمان با شدت بیشتری ادامه یافت. ذهبی روایت می کند که عمر، ابنمسعود و ابوالدرداء و ابومسعود انصاری را به جرم نقل احادیث زیاد از رسول خدا محبوس کرد.
[۱][۲]منع حدیث از نظر خلیفه اول
بهانه ابوبکر برای جلوگیری از کتابت و نشر احادیث، اختلاف مسلمانان بود. گفت: “شما از پیامبر اکرم حدیث هایی نقل می کنید و گاهی در میان شما اختلاف پدید می آید. اگر وضع به همین منوال ادامه یابد، مسلمانان در آینده به اختلاف شدیدتری مبتلا خواهند شد؛ از این رو، از این به بعد از رسول اکرم حدیثی نقل نکنید و اگر کسی از شما پرسشی کرد، بگویید میان ما و شما همین قرآن کافی است، حلال آن را حلال و حرامآن را حرام بدانید”.
[۳]منع حدیث به نقل از عایشه
در جریانی دیگر نقل شده است که عایشه می گوید: “پدرم ابوبکر پانصد حدیث از رسول اکرم جمع آوری کرده بود. یک شب دیدم در میان رخت خواب ناراحت است به گونه ای که ناراحتی وی باعث ناراحتی من گردید. چون صبح شد، علت ناراحتی اش را جویا شدم. گفت: دخترم آن احادیثی را که پیش تو است بیاور. بعد دستور داد آتشی برافروختند و تمام آن احادیث را سوزاند و گفت می ترسم بمیرم و این احادیث پیش تو بماند و شاید در میان آنها احادیثی باشد که من از افراد موثٌقی نقل نموده ام؛ ولی در واقع این افرادصالح نباشند و من مسئول باشم”.
[۴]منع حدیث و جعل احادیث
در بستر منع تدوین احادیث، جعل احادیث قوت یافت. خلفاء پس از منع حدیث از پیامبر اکرم به ناقلان اسرائیلیات و احادیث جعلی میدان دادند. برخی از خواص و نزدیکان خلفا؛ نظیر ابوهریره،کعب الاحبار، وهب بن منبه، تمیم بن اوس وعبدالله بن سلام در فضیلت تراشی، قصه خوانی و دروغ پردازی آزادی عمل یافتند.
[۵]تمیم داری از جمله این افراد است. “عمر برای «تمیم داری» در هر هفته ساعتی معین کرد که پیش از نماز جمعه در مسجد پیامبر خدا حدیث بگوید و عثمان نیز در عهد خود، این مدت را به دو ساعت در روز افزایش داد”.
[۶]هر چند که خلفا از نقل احادیث پیامبر اکرم جلوگیری می کردند، ولی خود در جایی که لازم می دیدند به نشر احادیثی هر چند مجعول اقدام می نمودند.
پاورقی
۱.↑ عسگری، سید مرتضی، پژوهش و بررسی تحلیلی مبانی اندیشه های اسلامی در دیدگاه دو مکتب، ج ۲، ص۳۰، ؛ به نقل از تذکرة الحفاظ، ج۱، ص ۷٫۲.↑ علامه عسکری، معالم المدرستین، تجلیل، جلیل، تهران، نشر رایزن، زمستان ۱۳۷۵۳.↑ تذکرة الحفاظ، ج۱، ص ۳٫۴.↑ تذکرة الحفاظ، ج۱، ص ۳٫۵.↑ ابوریه محمود، اضواء علی السنة المحمدیة، ص ۱۴۵- ۲۲۴، قم، دارالکتب العلمیه، بی تا.۶.↑ پژوهش و بررسی تحلیلی مبانی اندیشه های اسلامی در دیدگاه دو مکتب، ج ۲، ص ۳۸٫(ویکی فقه )
پیامبر اسلام(ص) در شرایط بسیار خاص و ویژه ای زندگی می کردند. بنابر خواست خداوند و تقدیر او، پیامبر (ص) درس نخواند و هرگز پیش استادی نرفت و هیچ کتابی ننوشت. علت این تقدیر الاهی نیز کاملاً روشن است. معجزه جاوید ایشان کتابی به نام قرآن بود و نوشتن و آوردن کتاب برای شخص درس خوانده، معمولاً کار محالی نیست، یا حداقل این شبهه را برای برخی ایجاد می کرد که شاید این کتاب (قرآن)، نتیجه تراوشات ذهنی و آموزش اساتید پیامبر (ص) باشد. لذا قرآن می فرماید: “و تو قبل از این قرآن، هیچ نوشته و کتابى را نمى خواندى و نوشته و کتابى را به دست خویش نمى نوشتى و گرنه باطل گرایان (در نبوت تو) شک مى کردند”. [1]بنابراین، درست است که خواندن و نوشتن براى هر انسانى کمال محسوب مى شود، ولى گاه شرائطى پیش مى آید که نخواندن و ننوشتن کمال است. و این در مورد پیامبران مخصوصاً خاتم انبیاء (ص) کاملاً صدق مى کند، چه این که اگر دانشمندى درس خوانده، و فیلسوفى آگاه و پر مطالعه، ادعاى نبوت کند و کتابى به عنوان یک کتاب آسمانى ارائه دهد، در چنین شرائطى ممکن است وسوسه و تردیدهایى پیش بیاید که آیا این کتاب و مکتب مولود اندیشه هاى خود او نیست؟ ” شاید به خاطر این که دستاویزی برای مخالفان اسلام درست نشود، پیامبر(ص)حتی بعد از نبوتشان هم مطلبی ننوشتند[2] ، اما تمام علم را از وحی الاهی فرا گرفته بود”. [3]به قول حافظ:
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه،مسأله آموز صد مدرس شد. [4]2. اما چرا ائمه (ع) کتابی ننوشتند؟
این حرف به طور مطلق صحیح نیست؛ یعنی امام علی(ع) که ابو الائمه(ع) نامیده می شوند،کتاب مشهوری نوشتند که در کلام فرزندان معصومشان به کتاب علی(ع) معروف بود. [5] از امام سجاد(ع) نیز کتاب معروف صحیفه سجادیه به دست ما رسیده است. بله! امروز کتابی به نام کتاب علی(ع) در دست ما نیست. در مورد تفسیر قرآن نیز اولین کسی که قرآن را جمع کرد امام علی (ع) بود که در آن شأن نزول و برخی از تفاسیر آن را آورده بود، اما به علت برخی از جریانات صدر اسلام توسط خلفا و به تبع آنان توسط مردم، پذیرفته نشد. [6]ولی غیر از این نوشته ها که توسط امامان معصوم(ع) نگارش شد، دست نوشته ای از آنان گزارش نشده است. علت این امر را می توان در چند دلیل خلاصه کرد.
1-2. وظایف امامت و رهبری اجتماعی مردم
وظایفی که بر دوش امام هر عصر می باشد آن قدر گسترده و فراگیر است که نوشتن کتاب،در مقابل آن بسیار کوچک است. امام یک مولف و نویسنده نیست، او رهبری ظاهری و معنوی مردم را بر عهده دارد، وظیفه او تربیت انسان های پاک و مجاهدی است که بتوانند در راه اسلام جان فشانی کنند. وظیفه امام رسیدگی به همه امور دنیوی و اخروی مردم است. اگر چه این کار هم می تواند از امور مهم باشد، اما از جایی که امام (ع) همیشه به کار های اهم (مهم تر) اشتغال دارد، به چنین کارها جز به اندازه ضرورت نمی پردازد. این ضرورت و وسعت وقت، ظاهراً جز برای امام علی(ع) و امام سجاد(ع)، وجود نداشت.
2-2.وجود شرایط زمانی خاص
این دلیل از دو جهت قابل بررسی است؛ اول: عدم استقبال و توجه مردم. مردم آن زمان به علت شرایطی که حکومت های غاصب فراهم کرده بودند توجه شایسته ای به اهل بیت(ع) نداشتند و علت اصلی خانه نشین شدن امامان معصوم(ع) همین عدم اقبال و توجه مردم بود. البته این عدم اقبال مردم، چیزی از شأن و جایگاه اهل بیت (ع) نمی کاهد و ضرر آن متوجه خود مردم می شود، ولی در هر حال برای ارایه یک نظر، فکر، یا نوشته ای که حاوی چنین خصوصیاتی باشد، آمادگی اجتماعی نیز لازم است.
دوم: وجود جو تقیه در آن زمان خاص. این جو خفقان نه تنها نسبت به هر مطلبی که ائمه می فرمودند یا نامه ای که می نوشتند، وجود داشت بلکه نسبت به کتاب های اصحاب ائمه(ع) نیز چنین بود. یکی از اصحاب امام جواد(ع) به حضرت عرض می کند:” استادان ما از امامان باقر(ع) و صادق(ع) روایاتی را نقل کرده و نوشته اند، ولی به خاطر شدت تقیه، کتاب هایشان را مخفی کردند و در جامعه انتشار ندادند، الآن با این کتاب ها چه کنیم؟ حضرت فرمود: در آن کتاب ها اشکالی وجود ندارد آنها را انتشار دهید.” [7] بنابراین؛ از مهم ترین دلایلی که امامان معصوم(ع)از به دست گرفتن قلم و نوشتن حتی یک نامه(تا چه برسد به نوشتن کتاب)،ابا می کردند، وجود جو شدید تقیه بود. دستگاه حاکم اموی و عباسی در طول دوران امامت امامان معصوم(ع)، شدیداً آنان را تحت جازجویی و نظارت داشت. این امر در دوران امامان(ع) شدت و ضعف داشت، اما همه آنان در جو تقیه زندگی می کردند به طوری که امام باقر (ع) می فرماید: “تقیه دین من و دین پدران من است”. [8]3-2. داشتن شاگردان و نویسندگان حدیث
وظیفه نوشتن احادیث و فرمایشات امامان (ع) را عده ای از اصحاب آنان که مشهور به محدثان بودند، بر عهده داشتند. بنابراین؛ احادیث ائمه با تلاش و سعی اصحاب آنان برای ما باقی مانده است و با ننوشتن کتاب توسط ائمه(ع)، این احادیث از بین نرفت. بله! شاید گفته شود اگر خود امامان(ع) کتاب می نوشتند، اختلافی در آن پیدا نمی شد؟ ولی قطعاً چنین نیست؛ زیرا اگر ائمه کتاب می نوشتند، کتابشان مانند کتاب های اصحابشان از دستبرد تحریف کنندگان در امان نمی ماند، بلکه شدت تلاش، برای تحریف کتاب های آنان بسیار بیشتر از کتاب های اصحابشان بود و البته شدت گمراه شدن مردم با این کتاب های تحریف شده و منسوب به ائمه، بیشتر بود؛ زیرا مردم و حتی محدثان با توجه به انتساب این کتاب ها به ائمه(ع) احتمال خطا و اشتباه را در آن نمی دادند تا مانند کتاب های دیگر اصحاب به فکر پیرایش و تصحیح آن باشند. پس نهایتاً فایده ای در نوشتن کتاب توسط خود ائمه(ع) وجود نداشت.
پاورقی
[1] عنکبوت، 48.
[2] مطهری، مرتضی، پیامبر امی، ص 6، صدرا، تهران، 1378.
[3] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 16، ص 308، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1374.
[4] دیوان حافظ، غزل 167.
[5] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 41، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365.
[6] برای اطلاع بیشتر به سؤال 4687 (سایت: 4954) مراجعه کنید.
[7] کافی، ج1 ، ص53.
[8] کافی، ج 2،ص219.
منع نقل حدیث
دین مقدس اسلام آخرین و کامل ترین دین الاهی است و برای رشد و تعالی انسان ها چه در بعد فردی و چه در بعد اجتماعی برنامه ها واحکام جامعی را در نظر گرفته است که در این میان سنت به عنوان دومین منبع معارف اسلامی، علاوه بر این که مبیّن و مفسر قرآن کریم به شمار می رود، نقش مهمّی نیز در تبیین و شناساندن احکام و معارف اسلامی ایفا می کند؛ زیرا بسیاری از دستورات قرآن مجمل است و با کنار نهادن سنت و احادیث رسول خدا، نمی توان به تفسیر و معنای این آیات پی برد.
منع از نقل و کتابت حدیث
علی رغم این که وجود سنت در کنار قرآن به جهت تبیین حقایق قرآنی، ضرورتی انکار ناپذیر است و از سوی دیگر پیامبر اسلام (ص) و ائمه معصومین (ع) همواره به فراگیری حفظ و نشر احادیث ترغیب و تشویق می نمودند، متأسفانه بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص) بنا به دلایلی؛نقل، کتابت و نشر احادیث ممنوع گشت و این امر ضربه سنگین و جبران ناپذیری به پیکره امت اسلامی وارد نمود.
پس از رسول خدا، خلفای سه گانه از نشر و ترویج احادیث رسول مکرٌم اسلام ممانعت به عمل آوردند. ممنوعیت حدیث از زمان ابوبکرخلیفه اول شروع شد و در عصر عمر و عثمان با شدت بیشتری ادامه یافت. ذهبی روایت می کند که عمر، ابنمسعود و ابوالدرداء و ابومسعود انصاری را به جرم نقل احادیث زیاد از رسول خدا محبوس کرد.
[۱][۲]منع حدیث از نظر خلیفه اول
بهانه ابوبکر برای جلوگیری از کتابت و نشر احادیث، اختلاف مسلمانان بود. گفت: “شما از پیامبر اکرم حدیث هایی نقل می کنید و گاهی در میان شما اختلاف پدید می آید. اگر وضع به همین منوال ادامه یابد، مسلمانان در آینده به اختلاف شدیدتری مبتلا خواهند شد؛ از این رو، از این به بعد از رسول اکرم حدیثی نقل نکنید و اگر کسی از شما پرسشی کرد، بگویید میان ما و شما همین قرآن کافی است، حلال آن را حلال و حرامآن را حرام بدانید”.
[۳]منع حدیث به نقل از عایشه
در جریانی دیگر نقل شده است که عایشه می گوید: “پدرم ابوبکر پانصد حدیث از رسول اکرم جمع آوری کرده بود. یک شب دیدم در میان رخت خواب ناراحت است به گونه ای که ناراحتی وی باعث ناراحتی من گردید. چون صبح شد، علت ناراحتی اش را جویا شدم. گفت: دخترم آن احادیثی را که پیش تو است بیاور. بعد دستور داد آتشی برافروختند و تمام آن احادیث را سوزاند و گفت می ترسم بمیرم و این احادیث پیش تو بماند و شاید در میان آنها احادیثی باشد که من از افراد موثٌقی نقل نموده ام؛ ولی در واقع این افرادصالح نباشند و من مسئول باشم”.
[۴]منع حدیث و جعل احادیث
در بستر منع تدوین احادیث، جعل احادیث قوت یافت. خلفاء پس از منع حدیث از پیامبر اکرم به ناقلان اسرائیلیات و احادیث جعلی میدان دادند. برخی از خواص و نزدیکان خلفا؛ نظیر ابوهریره،کعب الاحبار، وهب بن منبه، تمیم بن اوس وعبدالله بن سلام در فضیلت تراشی، قصه خوانی و دروغ پردازی آزادی عمل یافتند.
[۵]تمیم داری از جمله این افراد است. “عمر برای «تمیم داری» در هر هفته ساعتی معین کرد که پیش از نماز جمعه در مسجد پیامبر خدا حدیث بگوید و عثمان نیز در عهد خود، این مدت را به دو ساعت در روز افزایش داد”.
[۶]هر چند که خلفا از نقل احادیث پیامبر اکرم جلوگیری می کردند، ولی خود در جایی که لازم می دیدند به نشر احادیثی هر چند مجعول اقدام می نمودند.
پاورقی
۱.↑ عسگری، سید مرتضی، پژوهش و بررسی تحلیلی مبانی اندیشه های اسلامی در دیدگاه دو مکتب، ج ۲، ص۳۰، ؛ به نقل از تذکرة الحفاظ، ج۱، ص ۷٫۲.↑ علامه عسکری، معالم المدرستین، تجلیل، جلیل، تهران، نشر رایزن، زمستان ۱۳۷۵۳.↑ تذکرة الحفاظ، ج۱، ص ۳٫۴.↑ تذکرة الحفاظ، ج۱، ص ۳٫۵.↑ ابوریه محمود، اضواء علی السنة المحمدیة، ص ۱۴۵- ۲۲۴، قم، دارالکتب العلمیه، بی تا.۶.↑ پژوهش و بررسی تحلیلی مبانی اندیشه های اسلامی در دیدگاه دو مکتب، ج ۲، ص ۳۸٫(ویکی فقه )