… و بعد از انقضای هفت ساعت و پنجاه دقیقه از شب دوشنبه، خسرو مهر زرّین وارد شهرستان حمل (برج فلکی حمل) گردیده، قهرمانِ زمین و خدیوِ خاک را از اثر هوای بهاری، قوای غرور به هم رسید. از یک طرف، گنجورِ شاخسار به دست نسیم فروردین، از شکوفهاش سیم و زر نثار قدم کرد و از یک جانب، امیر سرکش سروِ آزاد، به تحریک باد بهار سر تسلیم در خدمتش خم آورد.
ابرِ فتنهجو، که چندی طبل داعیه در زیرِ گلیم خودسری مینواخت، از خروش رعد بهاری نوبتِ سرکشی را بلندآواز ساخت و کلاغِ یاوهگو که در زمان غیبت بلبلان، به ضبطِ دارالامانِ باغ و چمن میپرداخت، آوازه وصول مرغان بهاری وحشت و ولولهی تمام به کشور جانش انداخت.
فراشانِ با فرّ و شأن، به حکم حضرت گیتیپناهی محمّدکریم خان زند، به نظم ایوانِ دولت و نصبِ سریرِ سلطنت پرداختند و محفلآرایان مجلسِ ارمبنیان به امرِ خسرو عالیمکان، اثاثهی جشن عید و اسباب نوروز سعید را به احسن وجهی طرح انداختند. سر و قامت عظمای درگاه و تن و تارکِ لشکر نصرتپناه از جامهی عنایت خاقانِ جمشیدجاه و سرورِ فریدوندستگاه از زیبایی خلعتهای زرّین، با البسهی نورانی کواکب در معرض اشتباه شد.
هرکدام که عرضهی مجالستِ بزمِ سرور داشتند، موافق رتبه آمده بر جای خویش چون ذرّه در برابر آفتاب ایستادند و عقد صفوف خود را همچون پروین به یکدیگر پیوستند. گنجوران خزانهی همّت طبقهای زر و سیم را چون اطباق فلک دوّار، بر فرق ساکنان محفل نثار کردند و خوانهای مملو و سفرههای رنگین را در برابر حضار، بزمِ عشرت بازنهاده و گستردند و مدّتِ یک هفته روزگار عیش و عشرت و ایامِ شادی و مسرت را به مبارکی و فرخندگی در شهرِ ارومی به سرآوردند.
وقایع نگار؛ ابوالحسن مستوفی غفاری کاشانی
ایران عصرزند