خانه » همه » مذهبی » نگاهی به مواضع عزت الله سحابی درباره بنی صدر

نگاهی به مواضع عزت الله سحابی درباره بنی صدر

در این نوشتار در آغاز متن دعوی جناب دلخواسته را می آورم و بعد به چند نکته اشارت می شود.
گزارش آقای دلخواسته
ایشان نوشته است: «. . . بدتر این که زنده یاد مهندس سحابی، به طمع نخست وزیر شدن بعد از سرنگونی بنی صدر نه تنها از رئیس جمهور دفاعی نکرد و نه تنها به وسط بازی روی آورد بلکه خواهان برکناری رئیس جمهور نیز شد». سپس نویسنده سخن مورد اشاره سحابی را نقل کرده است. در پانوشت مقاله نیز موضوع نخست وزیر شدن را چنین روایت کرده است: «در زمان مطالعه گفتگوهای مجلس کودتا بعد از خواندن سخنان شجاعانه مهندس معین فر و وقتی به سخنرانی مهندس سحابی رسیدم، با تعجب بسیار دیدم که او رو به وسط بازی آورده و با وجودی که به عنوان مخالف برکناری رئیس جمهور نام نویسی کرده بودند، با برکناری موافقت کرده اند! بنابراین با آقای بنی صدر تماس گرفتم و سئوال که آیا ایشان علت [تغییر] موضع ایشان در آن روز تاریخی را می دانند؟ آقای بنی صدر گفتند که در همان روزها آقای سحابی به دیدن من آمدند و گفتند که رفسنجانی به او گفته است که بعد از برکناری شما (بنی صدر) قرار است او (سحابی) را بکنند نخست وزیر و بنابراین لازم است که در مجلس برای برکناری من زیاد سرو صدا نکنند. ایشان افزودند که به او هشدار دادم که گول رفسنجانی را نخورد و محال ممکن است که او را نخست وزیر کنند و اینها می خواهند اول ترتیب من را بدهند و بعد دمار از روزگار شما درخواهند آورد. ولی متأسفانه هشدار را نشنید و شد آنچه که شد و چه سختی هایی به آنها وارد شد».
چند نکته در باب این گزارش
این گزارش جعلی چیزی است در حد و اندازه ضرب المثل مشهور «خسن و خسین دختران مغاویه». با این حال تلاش می کنم ابعاد این دعاوی را روشن کنم.
یکم. روایت سحابی از نطق خود در جلسه بررسی طرح پیشنهاد عدم کفایت رئیس جمهور
سحابی در خاطرات خود (نیم قرن خاطره و تجربه، جلد دوم، پاریس، انتشارات خاوران، 1392، ص 140) چنین نقل کرده است:
«در خرداد ماه سال 60 پس از برکناری بنی صدر از فرماندهی کل قوا موضوع عدم کفایت رئیس جمهور در مجلس مطرح شد. در آن شرایط علی رغم آن که نمایندگان زیادی در مجلس طرفدار بنی صدر بودند ولی شرایط به گونه ای بود که کمتر کسی حاضر به مخالفت با آن طرح می شد. از میان نمایندگان مرحوم بیانی نماینده خواف که حقوقدان، سنی مذهب و از طرفداران بنی صدر بود، آقای محمدجواد حجتی کرمانی، مهندس معین فر و من در مخالفت صحبت کردیم. آقای بیانی فردی با توانایی حقوقی و قانونی و صریح اللهجه بود و به همین لحاظ به طور استدلالی و منطقی بحث خود را مطرح کرد. مخالفت آقای حجتی همچون مقالات ایشان حالت میانجی گرانه داشت. آقای معین فر بسیار تند صحبت کرد و به حزب اللهی ها حمله کرد.
من در بیان مخالفت خود به موضوع کوتاهی های بنی صدر در جنگ که از سوی مخالفین وی بر روی آن تأکید می شد، اشاره کردم و گفتم ممکن است بعضی ایرادات به ایشان وارد باشد ولیکن ما می دانیم که ایشان در جنگ تنها نبوده است. به جز ایشان شخص جناب آقای خامنه ای هم از طرف امام در جبهه ها به عنوان نماینده حضور داشتند و به طور طبیعی همه تصمیمات با اطلاع ایشان صورت می گرفته است. پس اگر در رابطه با جنگ کوتاهی انجام شده باشد، به جز بنی صدر دیگران هم نقش داشتند و به همین لحاظ نمی توان به این دلیل که در جنگ کوتاهی شده است رئیس جمهور را برکنار کرد. بعد از صحبت من آقای خامنه ای وقت گرفتند و گفتند که من در هیچ کاری دخالت نداشتم و من قبل از این که جنگ شروع شود در سازماندهی و تصفیه ارتش فعالیت داشتم و پس از آن نقشی نداشتم و بدین شکل دخالت خود را در تصمیمات نظامی انکار کردند».
این تمام آن چیزی است که سحابی در کتاب خاطرات خود آورده است. با این حال لازم به ذکر است که گزارش یاد شده پس از سالها از حافظه نقل شده و از این رو سند اصلی متن صورت مذاکرات مجلس در همان روز است و آنچه در آن ثبت شده ملاک و معیار داوری خواهد بود (البته از باب احتیاط بهتر است چاپ نخست صورت مذاکرات مورد رجوع باشد). هرچند بعید می دانم که اصولا مهندس سحابی در آن روز نطقی کرده باشد. به یاد می آورم که وی به تذکر آئین نامه ای مبنی بر عدم امضای طرح به وسیله رئیس جمهور (که طبق قانون الزامی می نمود) بسنده کرده و به دلیل عدم آمادگی از ایراد نطق خودداری کرد.
اما متنی که نویسنده از نطق سحابی آورده و آن را ناقض ثبت نام برای مخالفت با طرح عدم صلاحیت رئیس جمهوری دانسته است، (البته اگر درست نقل شده باشد) نیز نقض شمرده نمی شود. زیرا وی پس از ذکر ایرادهایی بر گفتار و رفتار بنی صدر نتیجه می گیرد که: «. . . با موضع گیری هایی که اخیرا آقای بنی صدر کرده است دیگر نمی تواند رئیس جمهور باشد». گفتنی است که وی هرگز مدافع تمام عیار بنی صدر و حتی مدافع کفایت وی برای تصدی مقام ریاست جمهوری حداقل در بهار 1360 نبوده است، بلکه با طرح پیشنهادی عدم کفایت رئیس جمهور در آن مقطع و به دلایلی که در طرح آمده بود مخالف بوده و ادلّه خود را نیز در نطق خود آورده است. در واقع او می خواست به بهانه جویی های منتقدان پاسخی منصفانه بدهد.
برای این که دیدگاه ریشه دار سحابی در باره جناب بنی صدر و کارنامه سیاسی و فکری او مستند ارائه شود، ناگزیر بخش هایی از دیدگاه وی از همان کتاب خاطرات عینا نقل می شود. در صفحه 114 ذیل عنوان «آرا و مواضع بنی صدر» می نویسد: «مواضع بنی صدر پس از انتخاب شدن و شروع کار دچار تغییراتی شد. پیش از آن، موضع بنی صدر و روزنامه انقلاب اسلامی، در راستای خط امام خمینی بود. نسبت به دولت موقت و نهضت آزادی انتقاداتی داشت و در سخنرانی های بنی صدر سخن و کلامی از جبهه ملی و ملیون در میان نبود. در برابر مجاهدین هم موضع مخالف داشت. مخالفت بنی صدر با مواضع سازمان مجاهدین خلق از سوی بنی صدر تا آنجا بود که سخنرانی اصلی اعلام موجودیت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، بنی صدر بود و لذا بنی صدر در جناح خط امام بود. ولی پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری، یعنی درست در همان روز اعلام نتایج، بنی صدر طی یک مصاحبه مطبوعاتی، از جبهه ملی و ملیون و دکتر مصدق تجلیل کرد و در برخورد با مجاهدین خلق هم موضع ملایمی اتخاذ کرد». در صفحه 132 ذیل عنوان «تغییر مواضع آقای بنی صدر» تقریبا همان مضمون تکرار شده است. در عین حال به دلیل نقل مطالب تازه و مهم، بخشی از آن عینا نقل می شود: «. . . دوستان ما وقتی به ایران برگشته بودند، در باره منش های آقای بنی صدر حرف هایی داشتند و معتقد بودند که ایشان با وجود عرق ملی و دوستی وطن و میل به خدمت، به اصطلاح یکی از نوشته های خودش، کیش شخصیت دارد که مانع همکاری صمیمانه و جمعی می شود. در دوره مجلس اول که بنی صدر رئیس جمهور بود و اختلافات شدیدی میان او و حزب جمهوری اسلامی بروز کرده بود، ما در این دعواها معمولا وارد نمی شدیم ولی بیشتر متوجه برخوردهای غلط و سنگ اندازی های مقامات غیرمسئول که به عنوان طرفدار انقلاب یا امام یا وابستگان حزب جمهوری مانع از کارهای یک مقام مسئول اجرایی که به رأی مردم رئیس جمهوری این کشور شده می شدیم. یک بار مهندس بازرگان در نطق پیش از دستور خود به حزب جمهوری و نهادی که به نام حزب الله فعالیت می کردند در باره رئیس جمهور و رعایت احترام و اعتبار وی توصیه هایی نمود ولی از سوی دیگر گفت: جناب آقای رئیس جمهور هم بهتر است مقداری کیش شخصیت را رها کنند. در شورای انقلاب هم روابط ما با بنی صدر نزدیک و صمیمی نبود. روزنامه انقلاب اسلامی او نیز طرفدار حزب الله، امام خمینی و مخالف به اصطلاح «آن طرفی» بود ولی پس از انتخاب شدن به ریاست جمهوری خط مشی روزنامه تغییر کرد. رویکرد او به سمت چهره های ملی بود و با روحانیت فاصله گرفت. روزنامه انقلاب اسلامی از آن پس شد منتقد حزب الله و دفتر بنی صدر پایگاهی برای نیروهای ملی و حتی مجاهدین گردید. مجاهدین در دفتر وی نفوذ داشتند و حتی تحت عنوان نظرسنجی از مردم به وی گزارش می دادند که مثلا امروز محبوبیت رئیس جمهور در برابر امام 5% بالا رفته است یا محبوبیت امام پائین آمده است. آنان بنی صدر را در مقابل آقای خمینی قرار می دادند. این شد که روحیه آقای بنی صدر به اشتباه افتاد و از این صحبت ها تأثیر منفی گرفت. این برخوردها باعث شد که بنی صدر خود را رقیب یا جایگزینی برای آقای خمینی تصور کند و در مواضعی که اتخاذ کرد زیاده روی نماید. حتی لجبازی می نمود». البته این مدعیات می تواند به طور مستند راستی آزمایی شود ولی مراد از نقل این قطعات این است که ایرادهای سحابی از بنی صدر قدیمی تر و جدی تر از آن بوده که آن را به فریب خوردگی و ساده انگاری و بدتر از همه وعده پست و مقام متهم کنیم.
مرحوم معین فر نیز کم و بیش این گونه بود. وی در آغاز نطق خود اعلام کرد «مطالبی که می گویم نه از باب دفاع از شخص آقای بنی صدر رئیس جمهور است که به علت نگرانی از آتیه جمهوری اسلامی و به منظور خیرخواهی برای ملت و مخصوصا رضای خداست. در وضع کنونی صحیح نمی دانم از اختلاف دیدهایی که از ابتدا بین من و آقای بنی صدر وجود داشته و یا احیانا ایرادهایی که در پاره ای موارد بر ایشان داشته ام سخنی بگویم مبادا حمل بر تبرّی از ایشان گردد در حالی که به ایشان احترام فراوانی قائلم». به یاد بیاوریم که معین فر از معتمدین حزب جمهوری اسلامی و کاندیدای آن در انتخابات اول مجلس بوده و گاه موضع تند انتقادی علیه بنی صدر داشته است.
در هرحال موضع این دو بزرگوار در واقع همان است که بسیاری دیگر نیز در آن زمان داشته اند و از این رو تا آنجا که به یاد می آورم من طرح پیشنهادی عدم کفایت را امضا نکردم اما به دلایل دیگری (جدای از اغراض پیدا و پنهان طراحان طرح و کارگردانان پشت و پیش صحنه) به عدم کفایت سیاسی رئیس جمهور وقت و عملا برکنار شده رأی مثبت دادم. در همان زمان ده نفر با انتشار بیانیه ای انتشار داده و در آن دلایل رأی به عدم کفایت بنی صدر را برشمرده ایم.
دوم. داستان یک اصطلاح؛ وسط بازی!
اصطلاح «وسط بازی» از مفهوم سازی های درخشان جناب بنی صدر است که در آن زمان از آن بسیار استفاده می شد و هنوز هم خود ایشان و صد البته مریدانِ «ذوب در ولایت» همان را عینا تکرار می کنند. این اصطلاح مفهوما به این معنا بوده و هست که هرکس بین «من» و «مخالف من» قرار بگیرد و کاملا تابع من و عقاید من نباشد، او وسط باز است و وسط بازی نیز مردود است و محکوم. بگذارید مصداقی و شفاف تر بگویم. در آن زمان آقای بنی صدر خود را «علی بن ابی طالب» و مخالفانش (به ویژه رهبران حزب جمهوری اسلامی) را «معاویه بن ابی سفیان» می دانست. از این رو به زعم ایشان، هرکس میانه را بگیرد یعنی نه او را علی بداند و نه بهشتی و رفسنجانی و . . . را معاویه و منتقد هر دو جریان باشد، حتما عمرو عاص و یا ابوموسی اشعری است. این دوگانه سازی البته در چهارچوب باورهای مذهبی و فرقه ای سنتی شیعی، معنای محصلی پیدا می کند. آقای بنی صدر در دیدار جمعی از نمایندگان مجلس در بهار 60 (که من هم بودم)، در واکنش به این سخن که ما منتقد شما و نیز منتقد جناح مقابل شما هستیم، عینا از تعبیر وسط بازی استفاده کرد و ما را به صراحت عمرو عاص (و یا ابوموسی اشعری) خطاب کرد (من بارها این خاطره را گفته و نوشته ام). این نگرش بدان معناست که یا با منی و یا علیه من! عبرت آموز این که جناح مقابل خط امامی و به اصطلاح حزب اللهی نیز عینا همین گونه فکر می کرده و می کند. بگذارید شفاف بگویم از چنین فردی (تحت هر نامی و تحت هر شرایطی)، نمی توان ادعای آزادی خواهی و دموکراسی طلبی را باور کرد! به ویژه تفکر خود حقِ مطلق پنداری در مقام قدرت، بسیار خطرناک می شود که شده است.
سوم. نخست وزیری سحابی؟!
نویسنده از قول آقای بنی صدر آورده است که علت تغییر موضع سحابی در جلسه طرح عدم کفایت وعده نخست زیری به سحابی بوده است. اگر روایت دلخواسته معتبر باشد، بی تردید بنی صدر دچار خلاف گویی و احیانا دروغ گویی شده است (دروغ خلاف گویی ارادی و آگاهانه است برای اغراضی خاص و حال آن که خلاف می تواند برآمده از تشخیص نادرست و یا اطلاعات غلط باشد).
متأسفانه عزت الله سحابی زنده نیست تا خود سخن بگوید و در برابر چنین اتهام زشتی از خود دفاع کند ولی در این باب به اجمال می توانم به چند نکته مهم اشاره کنم:
اولا- بنی صدر ادعا کرده است که در آن روزها سحابی به دیدار ایشان رفته و شخصا به او گفته است که رفسنجانی به او وعده نخست وزیری داده و در نتیجه وفق نتیجه گیری بنی صدر علت تغییر موضع سحابی این وعده بوده و در نهایت سحابی به وعده دل خوش کرده و به هشدارهای خیرخواهانه جناب بنی صدر مبنی بر دوری از فریب خوردگی از رفسنجانی نیز توجهی نکرده و در فرجام کار این همه بلا بر سر او آوار شده است! پرسیدنی است در روزهایی که بنی صدر مخفی بوده و ظاهرا در پناه ملیشیای مجاهدین خلق، سحابی چگونه از نهانگاه بنی صدر اطلاع داشته است؟ در آن روزها، که طبق دعوی بنی صدریون پاسداران  و به طور کلی نیروهای حزب اللهی در جستجوی بنی صدر بوده تا او را قربه الی الله قیمه قیمه کنند، آدم بی امکانی چون عزت الله سحابی چگونه و از چه طریقی توانسته مخفی گاه را پیدا کند و راحت و فارغ البال با آدمی چون بنی صدر در آن موقعیت خطرناک دیدار و گفتگو کند؟ چگونه قابل قبول است که سحابی از مخفی گاه خبر داشته ولی نیروهای ورزیده امنیتی و نظامی از آن بی خبر بوده باشند؟ اصولا هدف این دیدار چه بوده است؟
ثانیا- از آن همه مهم تر، سحابی به چه دلیل و با چه انگیزه ای می بایست در چنان شرایطی خبر مهمی چون وعده چنان معامله چرب و شیرینی را با شخصی از موقعیت و اعتبار افتاده و فراری در میان بگذارد؟ آیا سحابی این قدر خام و بی تدبیر بود که چنین خبر مهمی را با شخصی چون بنی صدر در میان بگذارد؟ هر آدم ساده اندیشی می داند که حداقل در آن مقطع چنین معامله ای را باید از همه حتی از نزدیکان خود نیز مخفی می کرده است تا چه رسد به آدمی که در هرحال در آن زمان خود یک مدعی است و در نقطه مقابل این معامله قرار داشته و در هرحال محتمل بوده برای به هم زدن چنین داد و ستد پرسودی اقدام کند. چگونه می توان پذیرفت که شخصیتی چون سحابی فریب آدمی چون هاشمی رفسنجانی را بخورد و هشدار کسی چون بنی صدر را (که در هرحال با او قرابت بیشتری داشت) نادیده بگیرد؟ آیا بنی صدر مدعی است که هرچه بر سحابی و دیگران گذشته است، محصول نشنیدن هشدارهای دانای کل است؟ شگفتا!
ثالثا- اصولا آن دو ملاحظه ر فراموش کنیم، می توان با قاطعیت گفت هرکس که اندک شناختی از تفکر و بینش و اخلاق و سلوک شخصیتی چون عزت الله سحابی داشته باشد، می داند که سحابی آدمی نبود که دنبال پست و مقام و حتی محبوبیت و شهرت باشد و برای کسب آن به هر ابزاری دست بزند و به تعبیر مذهبی ها دین را به دنیایش بفروشد. او به دلیل اختلافات فکری اش حتی به بزرگانی چون مهندس بازرگان و پدرش نه گفت و در سال 58 همراه با گروهی همفکر دیگر از نهضت آزادی جدا شد. اگر سحابی اهل معامله بود، می دانست که چگونه با ارباب قدرت (به ویژه در دوران پس از انقلاب) سازش کند و به مقام و ثروت و منزلت برسد و حداقل به چنان فرجامی دچار نشود و دخترش را با او به گور نبرند! اگر او چنان تشنه قدرت بود، در زمانی که قرار بود وفق پیشنهاد بنی صدر با هماهنگی و توافق رئیس جمهور و مجلس نخست وزیر انتخاب شود و نام سحابی نیز در لیست چهارده نفره بوده است، وی به هر ابزاری از جمله ریاست جمهوری متوسل می شد تا به هدف خود برسد. زهی انصاف و زهی شرف و جوانمردی!
افزون بر این همه، حداقل آن است که سحابی ولو مدتی بعد قاعدتا چنین خبر مهمی را برای یک یا چند نفر از اعضای خانواده و یا نزدیکانش گفته باشد؛ آیا کسی هست گواهی دهد که این خبر را از او شنیده است؟ من به عنوان یک دوست و بسیار نزدیک به سحابی، هرگز از او چیزی در این باب نشیده ام.
تکمله
در پایان لازم است که به یک نکته قابل ذکر دیگر نیز اشاره شود. جناب دلخواسته می نویسد: «اعضای نهضت آزادی . . . با نرفتن به مجلس می توانستند مجلس را از اکثریت انداخته و این گونه مانع شوند تا حزب جمهوری به کودتای خود پوشش «قانونی» دهد . . .».
در این باب دو نکته قابل ذکر است:
اولا، تا آنجا به یاد می آورم اعضای نهضت آزادی در جلسه طرح عدم کفایت حضور نداشته اند (البته دوستان نهضتی نهضت می توانند اظهارنظر کند) و ثانیا، فرضا چنین می شد، جلسه از اکثریت می افتاد؟ اعضای حزبی نهضت شش نفر بیش نبودند (بازرگان، یدالله سحابی، صباغیان، یزدی، مصطفی چمران و حاج سیدجوادی). لطفا به صورت مذاکرات آن روز مراجعه و ملاحظه کنید که تعداد حاضران در نشست رسمی آن روز چند نفر بوده اند.
حسن یوسفی اشکوری

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد