نیویورک زیر ذره بین تهران؛ از سیاستهای خصمانه آمریکا تا تماس تلفنی دقیقه ۹
۱۳۹۲/۰۷/۰۸
–
۴۵ بازدید
اجلاس امسال بدون هیچ تردیدی تحت تاثیر ماجرای روابط ایران و آمریکا بود؛ ماجرایی که حالا حتی از حوادث سوریه و مصر هم مهمتر شده است. گمانههای ژورنالیستی تا ظهر روز سهشنبه هفته گذشته به وقت آمریکا از احتمال دیدار باراکحسین اوباما و حسن روحانی خبر میداد.
میگفتند روحانی پای صحبتهای اوباما خواهد نشست و در ضیافت ناهار بانکیمون، اوباما و روحانی دست خواهند داد و پس از آن اوباما هم پای صحبتهای حسن روحانی در صحن سازمان ملل خواهد نشست. نگاه و پیشبینی خوشبینانه به آنچه ممکن بود 35 سال پس از انقلاب در نیویورک صورت پذیرد؛ رویدادی که البته رخ نداد تا یخ رابطه ایران و آمریکا با سرعتی کمتر از آنچه تصور میشد آب شود. اما تاریخ رابطه ایران و آمریکا از 22 بهمن 57 تا امروز با فرازونشیبهای متعددی همراه بوده است. از ماجرای تسخیر سفارت آمریکا در تهران تا مکفارلین و پس از آن محور شرارت خواندن تهران حالا هم که اوباما پیشقدم شده برای بازگرداندن روابط به دوران قبل از 22 بهمن 57.
تهران – واشنگتن؛ از فرهنگ تا سیاست
اگر بنا به بررسی رابطه دو کشور ایران و آمریکا باشد باید به سال 1320 یعنی اوایل قرن نوزدهم بازگردیم؛ سالی که آمریکا نگرشی تازه در روابط خارجی خود برگزید. تا پیش از این تاریخ آمریکاییها براساس دکترین مونرو نگاه چندانی به ایران نداشتند. مونرو (Monroe Doctorine) یک دکترین سیاسی آمریکایی بود که دوم دسامبر ۱۸۲۳ توسط جیمز مونرو، رئیسجمهور وقت آمریکا اعلام شد. این دکترین مخالف استعمار یا دخالت قدرتهای اروپایی در کشورهای تازه استقلالیافته قاره آمریکا بود. براساس این دکترین، دولت ایالاتمتحده آمریکا تصمیم گرفت که از دخالت در جنگهای بینقدرتهای اروپایی و مستعمرات آنها خودداری و وقوع جنگ یا فعالیت استعماری در قاره آمریکا را بهعنوان حرکتی خصمانه تلقی کند.
در جنگ آمریکا علیه اسپانیا در سال ۱۸۹۸ دکترین مونرو به اوج رسید، اما ویلسون با وارد کردن آمریکا به جنگ جهانی اول خط بطلانی بر این دکترین کشید. چنین شد که واشنگتن با ورود به یک فاز جدید در این برهه زمانی و حتی جنگ جهانی دوم، نوعی روابط با مشی عمدتا فرهنگی و بعدها تا حدودی اقتصادی را با ایران برقرار کرد. زمان اما هر چه میگذشت نفوذ آمریکا در ایران بیشتر میشد. رقابتی پدید آمده بود میان کشورهای مختلف برای نفوذ در ایران و البته آمریکا نیز تلاش برای حضور در معادلات سیاسی را بیش از همیشه کرده و برای تقویت موقعیت خود در این کشور روشهای مختلفی را بهکار برد که مهمترین آن کودتای 28 مرداد 1332 بود. ماجرایی که نقطه مهمی در روابط ایران و آمریکا به شمار میآید. حالا دیگر از این تاریخ دخالت آمریکاییها و نفوذ آنها در سیاست ایران بر هیچ کس پوشیده نبود. شاه جوان خود را مستظهر به حمایت واشنگتن میدید؛ حمایتی که البته در قالب دستنشاندگی و سرسپردگی نمود بیرونی داشت.
انقلاب، آمریکا و ایران
دهه پنجاه اما هم برای ایران متفاوت بود، هم برای آمریکا. سالهای ابتدایی این دهه ماهعسلی برای تهران و واشنگتن و سالهای انتهایی دوران دوری و جدایی شد.
شرایط سیاسی ایران هر روز که میگذشت بحرانیتر میشد. حالا شاه دیگر قدرت پیشین را نداشت و ثبات سیاسی نظام سستتر از همیشه شده بود. واشنگتن تلاش فراوانی کرد تا متحد قدیمی را برای خود حفظ کند، تلاشها اما بینتیجه بود و شاه رفتن را به ماندن ترجیح داد. آمریکاییها به این باور رسیده بودند که حکومت ماندگار نیست و سپهر سیاست ایران نظام دیگری را تجربه خواهد کرد. اکنون آنها دو راه پیش رو داشتند؛ یا به مخالفت با آنچه در ایران رخ میدهد بپردازند یا اینکه خود را بار دیگر به ایران نزدیک کنند. حتی اگر دیگر شاه و پهلویها در ایران حکمرانی نکنند.
نظر غالب سیاستمداران آنها راه دوم بود. مهمتر از ایران آنها یک رقیب بزرگ داشتند؛ «شوروی» کشوری بزرگ و ابرقدرتی که با آمریکا در رقابت بود. واشنگتن میدانست نزدیکی ایران به شوروی برای آنها بدتر از هر رخدادی خواهد بود. از جانبی دیگر روی کار آمدن دولتی که بیشتر عناصر آن از ملی – مذهبیها و لیبرالها بودند آنها را به این امیدوار کرده بود که میتوانند بار دیگر به همنشینی با ایرانیها بپردازند.چنین شد که با آمدن «دولت موقت»، آمریکا از اولین کشورهایی بود که اقدام به شناسایی رسمی دولت موقت کرد. آمریکا در تلاش بود تا روابط خود را با ایران گسترش دهد و متقابلا حکومت بازرگان نیز مایل بود روابط خویش را با آمریکا حفظ نماید.
بازرگان؛ ناکام رابطه ایران و آمریکا
بازرگان در دوران ریاست خود، تلاش فراوانی کرد تا زمینه برقراری روابط دوجانبه با آمریکا را بار دیگر فراهم آورد. ابراهیم یزدی، وزیر امورخارجه او هم از این سیاست اعلام حمایت کرد. قرار بر این بود که با میانجیگری بازرگان، دیداری میان مقامات دو کشور انجام شود. همه چیز برای یک شروع دیگر آماده بود، حتی بازرگان برای پذیرش سفیر معرفی شده جدید آمریکا هم اعلام آمادگی کرد، اما اتفاقی دیگر در پیش بود. درست در همان زمان سنای آمریکا در ماه مه ۱۹۷۹ (اردیبهشت ۱۳۵۸) قطعنامهای را که پیشنویس آن توسط دوسناتور نزدیک به شاه تهیه شده بود، تصویب کرد. این قطعنامه، دولت ایران را به دلیل اعدامهای فوری مقامات رژیم گذشته محکوم کرده بود. دولت بازرگان حالا تحت فشار بود. چپها معتقد بودند بازرگان سیاست خلاف اصول انقلاب در پیش گرفته است. فشارها تا آن حد پیش رفت که بازرگان از پذیرش سفیر جدید خودداری کرد. این اما تنها مانع برقراری رابطه مجدد تهران و واشنگتن نبود. شاه بیمار و خارج از ایران قصد ورود به آمریکا را داشت. «سایروس وَنس» وزیر امورخارجه آمریکا معتقد بود که بهطور حتم، با ورود شاه به آمریکا، تمامی شانسهای موجود برای برقراری روابط با دولت جدید از میان خواهد رفت. «بروس لِینگن» (
Bruce Laingen) دیپلمات آمریکایی و «هنری پرشت» (Henry Precht) مسئول وقت میز ایران در دپارتمان امور خارجه آمریکا با مشاهده جو ضدیت با دولت موقت در ایران، به کاخسفید توصیه کردند که پذیرش شاه به خاک آمریکا را به تعویق بیندازند. مخالفان ورود شاه به آمریکا معتقد بودند اگر کارتر چنین مجوزی را صادر کند کار برای بازرگان که تلاشهایی برای آغاز روابط داشت سخت خواهد شد و مخالفان او که بیشتر در گروههای چپ حضور داشتند، دست بالا را در این باره مقابل او خواهند داشت. در برابر این طیف اما برخی دیگر عقیدهای متفاوت داشتند. مهمترین آنها برژینسکی، مشاور امنیت ملی بود که خواستار پذیرفتن شاه و به نمایش گذاشتن اقتدار و وفاداری آمریکا به یک دوست قدیمی بود. هنری کیسینجر، دیوید راکفلر و عدهای از حامیان نزدیک شاه نیز، کارتر را برای پذیرفتن شاه، تحت فشار قرار دادند. چنین شد که سرانجام کارتر با ورود شاه موافقت کرد. موافقان ورود شاه حامی یک تئوری بودند که نام آن را «چیسمانهاتان» گذاشته بودند. براساس این تئوری بانک «چیس مانهاتان» تصمیم داشت تا با متقاعد کردن دولت در پذیرفتن شاه و در نتیجه شتاب بخشیدن به اعتراضها در ایران، طرح مسدود کردن داراییهای ایران را به اجرا بگذارد. در واقع یکی از نخستین اقدامات دولت کارتر، مسدودسازی میلیاردها دلار از سرمایههای ایران در ایالاتمتحده بود؛ سرمایههایی که مقادیری از آنها در بانک چیس مانهاتان سپردهگذاری شده بود. وقتی پرشت تصمیم دولت ایالاتمتحده را با ابراهیم یزدی (وزیر امور خارجه) در میان گذاشت، یزدی اعتراض کرد و این تصمیم را برای دولت بازرگان بسیار دشوار خواند. یزدی که از تلاش دوستان شاه برای گرفتن اجازه ورود او به آمریکا اطلاع داشت بارها به صورت غیرعلنی سعی کرده بود تا از طریق مذاکره با دیپلماتها، دولت آمریکا را به عدم پذیرفتن شاه ترغیب نماید، اما توصیه پرشت و لینگن تاثیر چندانی بر قضاوت کاخسفید نداشت.
هر چه بود آمریکا شاه را پذیرفت و حالا چپها بیش از همیشه بر موضع خود در مقابل آمریکا اصرار میورزیدند.خیابانها و البته سفارت آمریکا حالا محلی برای نشان دادن اعتراضها به سیاستهای آمریکا بود.
دیواری که فرو ریخت، دیواری که بنا شد
صبح یک روز زمستانی؛ تهران حال و هوای عادی ندارد. گویا اتفاقی در راه است. ابراهیم اصغرزاده، محسن میردامادی، حبیبالله بیطرف، رضا سیفاللهی، رحیم باطنی و احمدرضا اسلامی حلقه اصلی یک تصمیمگیری مهم بودند. آنها میخواستند برای دومین بار سفارت آمریکا را در تهران تسخیر کنند. اقدامی که پیش از آنها چریکهای فدایی خلق انجام داده بودند، اما سرانجامی نداشت. این بار اما جنس تصمیم تفاوت داشت، دانشجویان پیرو خطامام نفوذهایی در عناصر قدرت در ایران داشتند و فضای ضدامپریالیستی هم آنچنان افزایش یافته بود که میشد به نتیجه این اقدام امیدوار بود. دیدار برژینسکی، حامی شاه با بازرگان و یزدی اواخر اکتبر در الجزایر، فضا را از همیشه تندتر کرده بود. سه روز پس از این دیدار و در پانزدهمین سالگرد تبعید امام به ترکیه توسط شاه، سفارت آمریکا در تهران ساعت ۱۰ صبح، توسط دانشجویان خط امام تسخیر شد. قفلها و زنجیرها بریده شد، درب سفارت باز شد.
سفارت در عرض سه ساعت تحت کنترل درآمد. در میان مهمترین چهرههایی که در آن زمان میان تسخیرکنندگان حضور داشتند میتوان به سعید حجاریان، معصومه ابتکار، عباس عبدی، کمال تبریزی، فیروز رجاییفر، علیاصغر زحمتکش، محمد هاشمیاصفهانی، اکبر رفان، محمدرضا خاتمی، محسن امینزاده، رحمان دادمان، شمسالدین وهابی، وفا تابش، محمد نعیمیپور، حسین شیخالاسلام، احمد حسینی، حسین کمالی و محمد چمنی اشاره کرد. حضرت امام (ره) هم در یک سخنرانی این اقدام را تایید و عنوان انقلاب دوم را بر آن نهاد. حالا دیگر جایی برای بازرگان نبود. او دو روز بعد استعفا داد. چپها دست بالا را گرفتند و دیگر کسی در ایران در موضع قدرت نبود که از رابطه با آمریکا حمایت کند. دیوار سفارت آمریکا فروریخت و دیواری جدید میان ایران و آمریکا پدید آمد.
جنگ، فرصتی دوباره
زمان زیادی از انقلاب نگذشته بود که ایران در گیر یک جنگ بزرگ شد، جنگی که هشت سال طول کشید، آمریکاییها به جهت زاویه فراوانی که با ایران پیدا کرده بودند حالا کاملا معلوم بود که در نبرد میان دو همسایه، طرف کدامیک را خواهند گرفت. اتحاد آنها با صدام حسین که حمله نظامی را به ایران آغاز کرده بود کاملا پیدا و آشکار شده بود. در ژانویه ۱۹۸۶ ریگان دستور داد تا چهارهزار موشک تاو توسط سازمان سیا از وزارت دفاع خریده شود و از طریق اسرائیل به ایران فروخته شود. در این زمان ریگان، رابرت مکفارلین مشاور پیشین امنیت ملی را برای نزدیک شدن بیشتر به ایران و مذاکره با افراد میانهرو از جمله هاشمیرفسنجانی و نزدیکان سیاسی او به ایران فرستاد. اما این ماموریت شکست خورد. این روابط تا ماه نوامبر ادامه داشت تا زمانی که این روابط توسط یک روزنامه لبنانی فاش شد. این ماجرا به ایران–کنترا (Iran Contra affair) ، مکفارلین و ماجرای ایرانگیت نیز معروف است. پشتپرده ماجرا هم گویا این بود که آمریکا از طریق نفوذ ایران سعی در آزادسازی گروگانهای آمریکایی در لبنان کرد و در ازای آن برخی قطعات ادوات جنگی و نظامی را که به واسطه تحریم امکان فروش آنها به ایران نبود، در اختیار ایران قرار داد. پول فروش این تسلیحات بهطور پنهانی به ضدانقلابیون نیکاراگوئه موسوم به کنترا داده میشد.
روایت اکبر هاشمیرفسنجانی از این ماجرا در یک دوره زمانی چند روزه اینگونه است: «آقای [محسن] کنگرلو اطلاع داد که هواپیمای حامل قطعات گرانقیمت آمریکایی – که با پاسپورت ایرلندی آمدهاند و به نام ایرلندی هستند – در فضای تهران است. به آقای دکتر روحانی گفتم که برای کنترل قطعات و اداره مسائل سیاسی و مذاکرات همکاری کنند. کمی در جلسه ماندم و به خاطر مسائل جنگ به دفترم آمدم… افطار میهمان نخستوزیر بودیم. آقایان (محسن) کنگرلو (مشاور نخستوزیر) و (احمد) وحیدی (مسئول اطلاعات سپاه) آمدند. گزارش وضع هیات آمریکایی را دادند. یکچهارم قطعات هاک درخواستی را آوردهاند. آقای مکفارلین مشاور ویژه ریگان و شخصیتهای حساس دیگر آمریکا در هیاتاند. برای سران کشور ما کلت و شیرینی، هدیه آوردهاند و خواهان ملاقات با سرانند. قرار شد هدیه را نپذیریم و ملاقات ندهیم و مذاکره را در سطح دکتر هادی و دکتر روحانی و مهدینژاد مخفی نگه داریم و [مذاکرات] محدود به مساله گروگانهای آمریکایی در لبنان و دادن قطعات هاک و چند قلم دیگر اسلحه [باشد]. آنها بیشتر خواهان مذاکره در مسائل کلی و سیاسیاند. میخواهند یک نفر دائما در هواپیمای خودشان برای تماس با خارج از طریق ماهواره بماند. این را هم قبول نکردیم. سپس با اصرار آنها قبول شد که برای مشورت و تماس در موارد لزوم به هواپیما بروند. بنا بود در جایی غیر از هتل اقامت کنند، اما چون جای مناسبی نبود در هتل آزادی ماندهاند. به ماموران اطلاعات سپاه گفته شد که آنها را حفاظت کنند…
دکتر هادی و دکتر روحانی آمدند و پس از توصیه آنها در مورد مسائل قابل بحث، قرار شد دکتر هادی با هیات آمریکایی مذاکره کنند. عصر آمدند و گفتند مکفارلین ناراضی است و مدعی است به او توهین شده که چرا مقامات با او حرف نمیزنند و چرا هدیهاش را نمیپذیریم و میگوید اگر من برای خرید پوست گربه به روسیه بروم، گورباچف در روز دو بار با من ملاقات میکند…
دیشب موضوعات مهمی را مطرح کردهاند که قابل گفتوگو است و مدعیاند که روسیه قصد حمله به ایران را دارد. باز هم موضوع قابل بحث را مشخص کردم و گفتم مانعی ندارد که دکتر هادی با همراهان او صحبت کنند، ولی سران کشور ما ملاقات و مذاکره با آنها را نمیپذیرند. قرار شد به آنها بگویند به خاطر تخلفها و بدقولیهایشان اعتماد به آنها نیست و تا عملا جلب اعتماد نکنند، مذاکره رسمی ممکن نیست؛ این نظر سران قواست…
پیش از رفتن به جلسه، دکتر هادی آمد و گزارش مذاکره سه ساعت و نیم دیشب را با آمریکاییها داد. معتقد بود تا حدی آنها را قانع کرده که روش آنها نادرست است و توقعات آنها بیجاست. نوشتههایی که در گذشته [منوچهر قربانیفر] رابط درباره این سفر و تعهدهای آنها نوشته بود، به دکتر هادی دادم که به آنها استناد کند…
بعدازظهر خبر داد که جلسه امروزشان بینتیجه بوده و آنها میگویند امشب بدون اخذ نتیجه خواهند رفت. گویا اختلاف بر سر این است که نمیخواهند قبل از آزادی گروگانها، قطعات را تحویل دهند…
ساعت نهونیم صبح به زیارت امام رفتم. گزارش وضع جبههها و آمدن هیات آمریکایی را دادم. پیشنهاد کردم که برای جلوگیری از پخش خبر توسط آنها بهگونهای که ما را در موضع دفاعی قرار دهند، خودمان خبر آمدن آنها را ابتدا پخش کنیم. امام موافق نبودند.»
معترضان ماجرای مک فارلین
الشراع که نشریهای لبنانی بود، افشاگر اولیه این ماجرا بود. میگویند کسی که این اطلاعات را در اختیار الشراع قرار داده بود مهدی هاشمی بود. بهدنبال انتشار گزارش الشراع، هاشمیرفسنجانی که آن زمان رئیس مجلسشورای اسلامی بود با توصیه امام(ره) در مراسم سالگرد ۱۳ آبان در سفارت سابق آمریکا به تشریح سفر مکفارلین و همراهانش به ایران پرداخت. افشای رسمی این ماجرا البته مخالفتهایی را در میان گروهها و شخصیتهای داخلی ایران پدید آورد.
یکی از معترضان اصلی آیتالله منتظری بود: «این چه روشی است که در ایران متداول شده که از مذاکرات رسمی و روشن و منطقی با آمریکا رویگردان بوده و آن را خیانت و بیغیرتی اعلام میکنند ولی به صورت مخفی و پشتپرده مذاکره میکنند و کانتینرکانتینر اقلام وارد میکنند؟»
میرحسین موسوی، نخستوزیر وقت هم پس از افشای این ماجرا با ارسال نامهای به امام(ره)، از اینکه در جریان این ماجرا قرار داده نشده است، گله کرد. در ادامه این تحولات هشت تن از نمایندگان مجلس هم تصمیم گرفتند در این مورد علیاکبر ولایتی، وزیر امور خارجه را مورد سوال قرار دهند. این افراد عبارت بودند از: حسینی سیرجانی، جلالالدین فارسی، نیکروش، موسویانی، نجفی رهنانی، فهیم کرمانی (بند چهارم) و اسرافیلیان. متن سوال به قرار زیر بود:
1. با توجه به اینکه وزارت امور خارجه عهدهدار اجرای سیاست خارجی جمهوریاسلامی است و تعیین خط مشی با رهبری و مجلسشورای اسلامی است، در رابطه با جنجال تبلیغاتی اخیر از داخل و خارج کشور در خصوص ارتباط با دولت آمریکا اعلام دارند که این ارتباط در چه سطحی صورت پذیرفته است؟
2. نظر به اینکه مجلسشورای اسلامی هیچگونه اطلاعی از این فعل و انفعالات نداشتهاند، اعلام دارند چه مقامی یا مقاماتی تصمیم به این تماس و ارتباط گرفتهاند؟
3. شنیده میشود افرادی خارج از کادر وزارت امور خارجه با هیات آمریکایی تماس گرفته و مذاکره کردهاند، لطفا اعلام دارید که این افراد ماموریتی از جانب وزارت امور خارجه داشتهاند یا خیر و در صورتی که پاسخ منفی باشد، مجوز قانونی تماس و ارتباط افراد مذکور کدام است؟
4. جریان سفر هیات آمریکایی به ایران به چه صورت و با چه کیفیتی صورت پذیرفته و چه کسانی در ایران با آنها مذاکره کرده، محور مذاکرات چه بوده و مذاکرات به چه تصمیماتی منجر گردیده است؟
5. ضمنا موضوع قبلا با وزیر محترم امورخارجه در میان گذاشته شده و پاسخ مشارالیه مقنع نبوده است.
امام اما در این میان به این ماجرا واکنش نشان دادند: «چرا باید وقتی که دنیا به تزلزل درآمده است برای این بیاعتنایی ایران به کاخ سفید و سیاه، چرا ما باید توجیه کنیم مسائل آنها را؟ چرا ما باید این قدر غربزده باشیم یا شیطانزده؟ من هیچ توقع نداشتم از بعضی از این اشخاص، ولو بعضیشان در نظر من پوچاند، لکن از بعضی از این اشخاص که سابقه دارند هیچ توقع نداشتم که در این زمان که باید فریاد بزنند سر آمریکا، فریاد میزنند سر مسئولان ما! چه شده است؟ شماها چهتان است؟ چه کردید شماها؟ شماها چرا باید تحت تاثیر تبلیغات خارجی واقع بشوید یا تحت تاثیرات نفسانیت خودتان؟ در یک همچون مساله مهمی که باید همه شما دست به هم بدهید و ثابت کنید به دنیا که ما وحدت داریم، وحدت ما این طور شده است و در روزی که هفته وحدت است چرا شماها میخواهید تفرقه ایجاد کنید؟ لحن شما در آن چیزی که به مجلس دادید، از لحن اسرائیل تندتر است، از لحن خود کاخنشینان آنجا تندتر است. شما را چه شده است این طور شدید؟ شما که این نبودید بعضیتان… شما دل مسئولان ما را نشکنید، شما هی تندرو و کندرو درست نکنید، دودستگی ایجاد نکنید، این خلاف اسلام است، خلاف دیانت است، خلاف انصاف است، نکنید این کارها را.»
هشدار امام به منقدان پایانی بود بر ماجرای مک فارلین هرچند این ماجرا هم به نزدیکی ایران و آمریکا منجر نشد.
ادامه جنگ، ادامه جدال تهران و واشنگتن
روزهای پایانی جنگ، روابط ایران و آمریکا را همچنان تیره نگه داشته بود. کشتیهای جنگی آمریکایی یک قایق ایرانی را غرق و دو سکوی نفتی در نزدیکی تنگه هرمز را نابود کردند. دوازدهم تیرماه 1367 هم، هواپیمای مسافری ایرباس ایران که از بندرعباس عازم دُبی بود، بر فراز آبهای خلیجفارس و در نزدیکی جزیره «هنگام» مورد هجوم یگانهای دریایی متجاوز آمریکایی مستقر در آبهای خلیجفارس قرار گرفت و سقوط کرد. این هواپیما که با موشک ناو جنگی وینسنس مورد حمله عمدی نیروهای آمریکا قرار گرفت، حامل 298 مسافر و خدمه بود که تمامیآنها اعم از مرد و زن و کودک و نوجوان و کهنسال به شهادت رسیدند. در میان سرنشینان هواپیما، 66 کودک زیر 13 سال، 53 زن و 46 تبعه کشورهای خارجی نیز بودند که کشته شدند. این اتفاقات موجب شد روابط دو کشور از همیشه تیرهتر شود.
دولت سازندگی؛ آمریکا و ایران در سکوت
«در برنامههای ما این نبود که قهر و دعوا کنیم و روابط را به هم بزنیم.»
هاشمیرفسنجانی اگرچه همواره یکی از افرادی بوده که به نظر میرسیده مخالف رابطه با آمریکا نبوده اما خود او در سخنرانیهای متعددی در مورد خسارتهای آمریکا به ایران و شروط برقراری روابط که از جمله آن بازپس دادن اموال بلوکهشده بوده، سخن به میان آورده است: «اموال و پولی را که در حساب
F.M.S داریم و آمریکا ادعایی درباره آنها ندارد، بهعنوان حسننیت، به ما برگرداند تا ما وارد مذاکره شویم. آنچه من میگویم، تقریبا همان تفکراتی است که داشتهام. البته طی زمان، آدم واقعبینتر و واقعگراتر میشود. فکر میکنم ما با آمریکا نمیتوانیم تا قیامت درگیر باشیم و باید تا جایی که امکان حل آن وجود دارد کاملا حل شود. نظر خود من از اول همین بوده است، اگر آمریکا در عمل حسننیت خود را ثابت کند، ما باید با شروع مذاکره موافقت کنیم.» در دولت او چند بار برای بهترشدن روابط اقداماتی صورت گرفت اما هرگز به نتیجه نرسید. او که در دوران جنگ زمینه آزادی گروگانها را برای آمریکاییها هموار کرده بود، زمینههایی را هم در اختیار داشت که به روابط با آمریکا برسد.
هاشمی اما هرگز نتوانست دستیافتی در این مورد داشته باشد، او حتی در تمام دوران ریاستجمهوریاش حتی یکبار هم برای سخنرانی در سازمان ملل راهی آمریکا نشد. پایان دوران ریاستجمهوری او هم مصادف شد با برخی بحرانهای خارجی ایران که نهایتا، دادگاهی در آلمان که به پرونده ترور میکونوس رسیدگی میکرد، طی حکمی هاشمیرفسنجانی را به دادن دستور این ترور متهم کرد. دولت کلینتون هم همزمان با تدوین تحریمهایی عملا مانع تجارت شرکتهای آمریکایی و شعب خارجی آنها با ایران شد. این امر همچنین مانع مشارکت در سرمایهگذاریهای مالی یا توسعه بخشهای نفتی ایران شد. یک سال بعد هم داماتو تصویب شد؛ قانونی که در سال ۱۹۹۶ دولت آمریکا برای تحریم ایران به تصویب رساند. براساس این قانون شرکتهایی که در یک سال بیش از چهل میلیون دلار در ایران سرمایهگذاری کنند، از دادوستد با دولت آمریکا محروم شدند. این قانون توسط داماتو، سناتور ایتالیاییالاصل کنگره آمریکا و از جمهوریخواهان محافظهکار به کنگره آمریکا ارائه شد. قانون داماتو هر پنج سال یک بار بازبینی میشود.
خاتمی؛ تلاش برای آغاز مذاکرات
هاشمی که از پاستور رفت، اصلاحطلبان یا همان چپهای پیشین به قدرت اجرایی کشور رسیدند، همانها که ابتدای انقلاب هسته اصلی تسخیر سفارت آمریکا را تشکیل میدادند و در همه سالهای پس از آن مخالف برقراری رابطه با آمریکا بودند. حالا آنها عقاید متفاوتی پیدا کرده بودند. در میانشان حتی افرادی از مخالفان اصلی رابطه با آمریکا میداندار ایجاد رابطه شده بودند.
30 شهریور 1377 خاتمی در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل حضور یافت که بهعنوان اولین حضور رسمی ایران پس از 12 سال در نیویورک بود. سیدمحمد خاتمی از تنشزدایی سخن به میان میآورد و طرح گفتوگوی تمدنها را ارائه داد. در آن اجلاس بیل کلینتون، رئیسجمهور آمریکا اولین سخنران نشست صبح بود و قرار بود خاتمی بلافاصله بعد از او سخنرانی کند. این طراحی از سوی دبیرکل سازمان ملل پیشنهاد شده بود تا شاید یخ روابط ایران و آمریکا ذوب شود، اما در نهایت با عدم پذیرش سخنرانی در یک نشست همزمان، رئیس دولت ایران، سخنران بعد از ظهر این اجلاس شد. دوربینهای مستقر در سازمان ملل منتظر ثبت «دست دادن دیپلماتیک کلینتون و خاتمی» بودند که این صحنه حادث نشد. همراهان خاتمی بعدها گفتند که کلینتون در ساختمان سازمان ملل به دنبال خاتمی میگشت تا با او روبهرو شود و گویا با دو ایرانی مرتبط با نمایندگی ایران و همچنین محافظ و راننده خاتمی دست داده اما موفق به دست دادن با خاتمی نشده است. به هر حال هرچند طرح خاتمی چهره صلحطلبانهای از ایران را در معرض دید جهانیان قرار داد و سال 2001 از سوی سازمان ملل بهعنوان سال گفتوگوی تمدنها نامیده شد اما در عین حال وقوع حادثه 11 سپتامبر و بهدنبال آن حمله نظامی آمریکا به افغانستان و عراق، نشان داد که گفتوگوی تمدنها امری آرمانی است یا دستکم در شرایط و فضای حاکم بر جهان نمیتوان توفیقات سریع آن را امیدوار بود. در دوران خاتمی البته اتفاقات دیگری هم رخ داد، مادلین آلبرایت، وزیر خارجه وقت آمریکا در جریان سخنرانی خود در 17 مارس 2000 به خاطر دخالتهای آمریکا در براندازی دولت محمد مصدق در سال 1953 از مردم ایران عذرخواهی کرد. بهدنبال آن دولت کلینتون تحریمهای ایران در بخش فرش، پسته و خاویر را لغو (اما تحریمهای بخش نفت و گاز را تغییر نداد) در مقابل ایران نیز علامتهایی مبنی بر حسننیت خود را نشان داد.
پس از آن در ماه سپتامبر، آلبرایت و کلینتون همزمان با حضور خاتمی در نشست سالانه سازمان ملل در این نشست شرکت کردند. آلبرایت پس از آن با کمال خرازی، وزیر خارجه ایران در جریان نشست ششجانبه افغانستان دیدار کرد. این دیدار بالاترین دیدار در سطح دیپلماتیک بین دو کشور پس از بحران گروگانگیری در سال 1979 بود.
پس از حادثه 11 سپتامبر اما حوادث بهگونهای رقم خورد که سیاست تنشزدایی و اعتمادسازی یکسویه به تکیه بر باد شباهت یافت.
پس از حمله آمریکا به افغانستان برای سرنگونی طالبان، دیپلماتهای ایرانی و آمریکایی در جریان مذاکرات نمایندگان اعضای سازمان ملل برای تشکیل دولت جدید در افغانستان دیدار کردند. جمیز دابینز، نماینده ویژه آمریکا در امور افغانستان پس از آن در روزنامه واشنگتنپست نوشت: «هیچیک از شرکتکنندگان به اندازه ایران موثر نبودند.» اما واقعیت این بود که در بهمن 81 بوش با متهم ساختن ایران، عراق و کرهشمالی به محورهای شرارت یک بار دیگر ایران را به رأس برنامههای خصمانه آمریکا تبدیل کرد. این یعنی اینکه بار دیگر ایران و آمریکا دیوار بلندتری را مقابل خود میدیدند.
تجربهای جدید در بغداد
احمدینژاد که به پاستور رسید دیپلماسی ایران با تغییرات بنیادین مواجه شد. تغییراتی که البته خیلی هم با آنچه در فضای دیپلماسی در دنیا و البته آمریکا میگذشت، تفاوت نداشت. دیگر نه در آمریکا سیاست نزدیکشدن به ایران دنبال میشد و نه در تهران دیگر کسی به کوتاهکردن دیوار واشنگتن فکر میکرد. احمدینژاد سیاست تهاجمی را برگزیده بود که البته پاسخی به سیاستهای جدید ایالاتمتحده به شمار میآمد.
تا سه سال اول اوضاع بر همین مدار میگشت. اما در سال 87 به ناگهان تغییرات مهمی در ذائقه سیاسی دو کشور پدید آمد. حالا آنها قرار بود دور یک میز بنشینند و با یکدیگر مذاکره کنند البته نه درباره تهران و واشنگتن بلکه درباره بغداد. آمریکا برای رسیدن به وضعیتی ثابتتر در عراق به ایران نیاز داشت. رایان کروکر سفیر آمریکا در عراق و کاظمیقمی سفیر ایران در عراق نیز مسئولیت گروههای مذاکرهکننده آمریکا و ایران را بر عهده داشتند.
اولین دور مذاکرات ایران و آمریکا 7 خرداد سال 86 (28می)، دور دوم 2 مرداد (24 جولاى) و دور سوم 15 مرداد (6 آگوست) برگزار شد. بهنظر مىرسید طبق اعلام برخی منابع خبری در اسفند 86 مبنىبر اینکه هیاتی از ایران به ریاست رضا امیریمقدم به عراق اعزام شده تا 15 اسفند دور چهارم مذاکرات میان ایران و آمریکا را درباره عراق آغاز کند، دور چهارم مذاکرات برگزار شود، اما این مذاکرات انجام نشد و هیات ایرانی بدون هیچ مذاکره و گفتوگویی به ایران بازگشت. دور اول و دوم این مذاکرات بین حسن کاظمیقمی، سفیر ایران در عراق و رایان کروکر، سفیرآمریکا درعراق برگزار شد. اما دور سوم در سطح کارشناسان در منطقه الخضرای بغداد برگزار شد و سطح هیات اعزامى به مذاکرات براى برگزارى دور چهارم، مانند دور قبل بود که نشاندهنده کاهش سطح مذاکرات است. با اینکه روال برخى مذاکرات رسمى دیپلماتیک این است که کار از سطح مقامات رسمى شروع شده و پس از توافق طرفین روى موضوعات مورد بحث، ادامه کار بهصورت تخصصىتر به کارشناسان سپرده شود، اما در خصوص مذاکرات ایران و آمریکا پیش از برگزارى اولین دور مذاکرات، طرف آمریکایى درخواست ارتقای سطح مذاکرات را داشت اما منوچهر متکى، وزیر امورخارجه ایران، بالاترین سطح گفتوگو با آمریکا را در سطح سفرا دانست و گفت: «ضرورتى براى بالا بردن سطح مذاکرات از سطح سفرا وجود ندارد.» شاید بتوان علت کاهش سطح مذاکرات ایران و آمریکا از سفیر به کارشناس را نیز در ابهام طرفین نسبت به آینده مذاکرات و کسب نتایج مورد توافق جستوجو کرد.
دیپلماسی نامه
در دوران احمدینژاد البته دیپلماسی ایران در قبال آمریکا با تغییراتی هم مواجه شد. احمدینژاد در یک نگرش جدید به نامهنگاری روی آورد. نامههایی که به بوش و پس از آن به اوباما ارسال شد. احمدینژاد همچنین برای نخستین بار در تاریخ جمهوریاسلامی، در اردیبهشت ماه 85 بهعنوان رئیسجمهور ایران با همتای آمریکایی خود نامهنگاری کرد. او در این نامه تفصیلی 17 صفحهای خطاب به جورج بوش، رئیسجمهور وقت آمریکا به موضوعات مختلف و متفاوتی اشاره کرده بود. احمدینژاد در این نامه آورده بود: «امروز توجه مردم جهان به سوی یک کانون اصلی، رو به افزایش است و آن کانون، خداوند یگانه است و صد البته مردم با خداپرستی و تمسک به آیین پیامبران بر مشکلات خود پیروز خواهند شد. سوال جدی من این است آیا شما نمیخواهید آنان را همراهی کنید؟» وزارت امور خارجه آمریکا در اولین واکنش به نامه محمود احمدینژاد، آن را «تلاشی ضعیف» برای گفتوگو با مردم آمریکا خواند که البته با استقبال سرد مقامات آمریکایی هم همراه بود. این تصمیم و اقدام احمدینژاد با واکنشهایی متفاوت در ایران مواجه شد. آیتالله «احمد جنتی» نامه «محمود احمدینژاد» رئیسجمهوری ایران خطاب به «جورج دبلیو بوش» رئیسجمهوری آمریکا را الهام خداوند دانست. آیت الله جنتی نامه احمدینژاد به بوش را «نامه عجیب و غریبی» توصیف کرده و گفته بود: «توصیه میکنم این نامه را بچهها همه بخوانند و در مدارس و دانشگاهها خوانده شود و صدا و سیما نیز مکرر آن را بخواند.»
نخستین نامه به اوباما؛ اولین پیام تبریک
احمدینژاد اما پس از پیروزی باراک حسین اوباما در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، پیام تبریکی را خطاب به وی ارسال کرد تا نخستین پیام تبریک یک رئیسجمهور ایرانی به همتای آمریکاییاش رقم بخورد. این پیام احمدینژاد نیز مانند نامه قبلیاش به جورج بوش رئیسجمهور وقت آمریکا، بی پاسخ ماند. رئیسجمهور ایران در پیام تبریک خود به اوباما نوشته بود: «از اینکه توانستید آرای اکثریت شرکتکنندگان در انتخابات را به خود جلب کنید تبریک میگویم… امیدوارم جنابعالی با ترجیح مصالح حقیقی مردم و انصاف و عدالت بر تقاضاهای سیریناپذیر اقلیتی خودخواه و ناصالح، از فرصت خدمت، حداکثر استفاده را به عمل آورید و نام نیکی از خود به جای بگذارید.»
اما خبر ارسال نامه دوم احمدینژاد به همتای آمریکایی خود بار دیگر در فروردین 89 حاشیهساز شد. رئیسجمهور وقت ایران که بهطور زنده در یک برنامه تلویزیونی سخن میگفت، درباره آمریکا و دولتمردان این کشور گفت: «آمریکا برای بقای خود به ایران نیازمند است. من در نامهای که به اوباما نوشتم، این موارد و مسائل دیگر را هم بیان کردم.» نامه سوم احمدینژاد به روسای جمهور آمریکا و دومین نامه به اوباما نیز بیپاسخ باقی ماند تا هدفی که احمدینژاد برای برقراری دیالوگ و گفتوگو میان دو کشور با ارسال این نامهها دنبال میکرد، بینتیجه باقی بماند. ایران و آمریکا در دوران محمود احمدینژاد به یکدیگر نرسیدند هر چند محمود احمدینژاد در سالهای آخر صدارتش تلاشهای فراوانی کرد تا دیوار میان ایران و آمریکا را کوتاهتر کند. آمریکاییها اما به نظر میرسید چندان تمایلی برای این رویداد لااقل با محوریت احمدینژاد نداشتند، چه اینکه فضای سیاسی و ساختارهای قدرت در ایران نیز چندان تمایلی برای نزدیکی به آمریکا نداشتند. البته باید گفت دیوار بیاعتمادی حتی به جهت وقایع سال 88 و نوع موضعگیری آمریکاییها بلندتر هم شده بود.
تهران و واشنگتن نزدیکتر از همیشه
وقتی حسن روحانی بهعنوان رئیسجمهور جدید ایران در خرداد 92 انتخاب شد، دیگر میشد به خوبی به این نتیجه رسید که در کنار همه تغییرات باید منتظر تغییر رویکردهای سیاست خارجی ایران هم بود. حسن روحانی هیچ شباهتی به احمدینژاد نداشت. سخنان و شعارهای او در دوران انتخابات هم از یک تحول اساسی خبر میداد. او که انتخاب شد حالا همه نگاهها به دستگاه سیاست خارجی دولت او بود.
جایی که محمود احمدینژاد قدرتش را به پایینترین حد بعد از انقلاب رسانده بود. سیاست خارجی ایران در سالهای آخر صدارت محمود احمدینژاد نه از ساختمان تاریخی قدیمی وزارتخارجه که از ساختمان تاریخی پاستور و توسط نمایندگان ویژه رئیسجمهور و البته شخص محمود احمدینژاد هدایت میشد. از همان ابتدای آمدن روحانی بحث مذاکره احتمالی با آمریکا مطرح شد. بحثی که به صورت موازی و همزمان با مذاکرات هستهای در دولت جدید دنبال میشد. حالا همه نگاهها به نیویورک بود. وقتی اعلام شد او برای سخنرانی در اجلاس سازمان ملل راهی آمریکا میشود گمانهها، واکنشها و حرف و حدیث بالا گرفت. خبرها همه حکایت از مذاکره احتمالی یا لااقل مواجهه روسای جمهور ایران و آمریکا داشت. سکوت از سوی مقامات رسمی ایران البته همراه بود با تاییدهای پیدرپی مقامات آمریکایی برای مذاکره احتمالی.
کاخسفید خلاف روال معمول چندین واکنش مثبت به احتمال مذاکره نشان داد. سهشنبه جنجالی فرا رسید. همه منتظر سخنرانی باراک اوباما بودند. او همانطور که انتظار میرفت سخنرانی مهمی درباره ایران انجام داد. اوباما با اشراف به فتوای رهبرمعظمانقلاب درباره عدم دستیابی به سلاح هستهای داشتن انرژی صلحآمیز هستهای را حق ایران دانست. او برای نخستینبار رسما اعلام کرد که آمریکا دنبال سیاست تغییر نظام ایران نیست و همچنین گفت که آمدن روحانی و سخنان او را مثبت میداند و از جان کری خواسته است که برای حل اختلافات با ایران که البته به باور او به زودی حل نخواهد شد، تلاش کند.
سخنرانی اوباما برای ایران بسیار مهم بود. حالا آمریکا از چند زاویه در مقابل ایران عقبنشینی کرده بود. ظهر همان روز به دعوت بانکیمون قرار بود سران کشورها در یک ضیافت ناهار شرکت کنند. جایی که گفته میشد احتمالا روحانی با اوباما مواجه شده و گفتوگویی صورت میپذیرد. این اتفاق اما رخ نداد. گام آمریکاییها با گام ایرانیها همراه نشد. روحانی دعوت برای مواجهه را رد کرد. او ساعاتی بعد به سی ان ان گفت که فرصت برای مهیاشدن زمینه چنین دیداری اندک بوده است. نوبت سخنرانی رئیسجمهور ایران که فرا رسید او در مورد آمریکا تنها گفت که سخنان اوباما را با دقت گوش کرده و بنا به اعتقاد او حل اختلاف چنانچه از آمریکا یک صدا بیرون بیاید، امکانپذیر خواهد بود. سهشنبه داغ به پایان رسید اما باز ایران و آمریکا به یکدیگر نرسیدند. حسن روحانی البته گفت که اختیار کاملی داشته برای مذاکره با آمریکا اما اینکه چرا او هنوز زمان را برای فروریختن دیوار مناسب ندانست همچنان در هالهای از ابهام است.
تلفن دقیقه 90 اوباما به روحانی
باراک اوباما رئیس جمهوری ایالات متحده امریکا، در تماس تلفنی با حسن روحانی رییس جمهوری اسلامی ایران، با وی گفت وگو کرد. به گزارش تسنیم در حالیکه رییس جمهوری اسلامی ایران در حال حرکت از محل اقامت خود به سمت فرودگاه برای خروج از نیویورک بود، این تماس برقرار شد و طرفین پیرامون مسایل مختلف با یکدیگر گفت وگو کردند. در این گفت وگوی تلفنی، دو طرف بر اراده سیاسی برای حل سریع مساله هستهای تاکید کرده و زمینه را برای حل موضوعات دیگر و همکاری در مسائل منطقهای مورد توجه قرار دادند. در این گفت وگوی تلفنی روسای جمهوری ایران و آمریکا، همچنین وزرای امور خارجه خود را مامور کردند تا زمینه همکاریهای لازم را هر چه زودتر فراهم آورند. به گزارش منابع خبری، انجام این گفتوگوی تلفنی که با تماس اوباما شکل گرفت، ساعاتی بعد در «توییتر» دو رییسجمهور تایید شد. همچنین در پایان مکالمه روحانی با گفتن Have a nice day و اوباما با بیان واژه «خداحافظ» با یکدیگر وداع کردند.
واکنشها در تهران
در فضای سیاسی ایران اما نوع موضعگیری حسن روحانی در مقابل سیاست جدید ایالات متحده و اوباما با واکنش مثبت مواجه شد. رویکرد محافظهکارانه روحانی هم اصلاحطلبان را راضی نگه داشت هم اصولگرایان را.
در همین رابطه بود که غلامعلی حدادعادل، نماینده اصولگرایی که بیش از این بر سابقه ارتباط نهچندان گرم دو کشور آمریکا و ایران اشاره کرده بود، با تاکید بر رویکرد تغییریافته سیاست خارجه آمریکا در قبال ایران، اعلام کرد: «باید در تغییر موضع جمهوریاسلامی نسبت به آمریکا خوشبین باشیم و کار را ادامه بدهیم، مگر آنکه در عمل و رفتار ایالات متحده چیز دیگری ثابت شود.» حدادعادل گفت: «سخنرانی اوباما لحنی متفاوت داشت، هم در صحبتهای قبلی ایشان و هم صحبتهای روسای جمهوری قبلی و بعضی مقامات آمریکایی تفاوت دیده شده است که این حکایت از این دارد که تغییری در نگاه مسئولان آمریکایی بهوجودآمده است، بنابراین تا وقتی دلیلی در دست نداشته باشیم تغییر موضعی نخواهیم داشت و باید خوشبین باشیم و کار را ادامه بدهیم، مگر آنکه در عمل چیز دیگری ثابت شود.» علاوه بر او بعضی از اعضای کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس که بارها بر اصل احتیاط و شمردن گامهای رو به جلوی دیپلماسی ایران بهویژه در برقراری ارتباط با غرب تاکید میکردند، همچون حسین نقویحسینی و اسماعیل جلالی از نطق هر دو رئیسجمهور استقبال کردند. حسن سبحانینیا، عضو هیاترئیسه مجلس نیز سخنرانی اوباما و روحانی را در چارچوب تنشزدایی دانست و بر همین اساس امیدوار به تامین منافع دو طرف و پایان تناقضات و تخاصمات هر دو طرف با یک رویکرد برد – برد است. حسین طلا، عضو جبهه پایداری نیز که پیش از این بر احتیاط در مذاکره با غرب و بهویژه آمریکا تاکید داشت، سخنرانی رئیسجمهوری آمریکا را مثبت ارزیابی کرد. با این حال او بر این نظر است که آنچه مهم است عمل به آنهاست، در واقع باید ببینیم آمریکا در عمل چه اقداماتی را دنبال میکند. او همچنین رفع تحریمها را یکی از شروط اثبات حسننیت آمریکا میداند. علاوه بر نمایندگان مجلس، دیگر مسئولان و فعالان سیاسی داخلی نیز استقبال مناسبی از سخنرانی اوباما و روحانی داشتند و بر این نظر هستند که تغییر رویکرد خوبی برای تنشزدایی بین ایران و آمریکا در حال شکلگیری است و میتواند فرصتهای خوبی را در آینده رقم بزند.
سردار یحیی صفوی، دستیار و مشاور عالی فرمانده معظم کل قوا، ضمن اشاره به تغییرات محسوس در سیاست کاخسفید، سخنان اوباما را چنین تحلیل میکند که ایالاتمتحده در مقابل ایران عقبنشینی و نرمش را انتخاب کرده است. با این حال او بر این نظر است که لازم است تا یک اعتماد متقابل صورت بگیرد و رفع تحریمها یکی از راهحلهای ممکن است. سرلشکر یحیی صفوی با بیان اینکه آقای اوباما چند تغییر محسوس نسبت به ایران داشته، اظهار کرده است: «برای اولینبار آقای اوباما بهعنوان رئیسجمهوری آمریکا اعلام کرد که ما خواستار تغییر رژیم در ایران نیستیم یا به حق مردم ایران برای دستیابی به انرژی هستهای صلحجویانه احترام میگذاریم و این موضوع، حق ایران را تثبیت کرد. اوباما همچنین در سخنرانی خود گفت که از وزیر خارجهام جان کری خواستم تا تلاش خود را ضمن همکاری نزدیک با اتحادیه اروپا و برای رسیدن به یک توافق با دولت ایران و جناب آقای دکتر روحانی دنبال کند؛ آمریکاییها بهطور محسوس یک نوع نرمش و عقبنشینی را در مقابل ایران انتخاب کردهاند. همچنین سخنرانی حسن روحانی هوشمندانه بود.»
همچنین سرلشکر حسن فیروزآبادی، رئیس ستادکل نیروهای مسلح، با ابراز رضایت از سخنرانی رئیسجمهوری در نیویورک، مواضع صریح، انقلابی، حقطلبانه و مستحکم ملت ایران را از ویژگیهای بارز نطق روحانی دانست و اعلام کرد: «سخنان مقام محترم ریاستجمهوری یک پیام داخلی هم داشت، آنجا که گفت «مخالف را نهتنها باید تحمل کرد که باید با او کار کرد.» غلامحسین کرباسچی، دبیرکل حزب کارگزاران، این نطقها را نقطه شروع خوبی برای رفع سوءتفاهمهای ایجادشده فیمابین تهران و واشنگتن و همچنین گامی به سوی منطق و رفتار معقول دانست. البته تحلیل او از آینده ارتباط بین ایران و آمریکا این بود که مشکلات رابطه ایران و آمریکا چیزی نیست که با یک سخنرانی رفع شود ولی شروع خوبی برای یک مفاهمه و گفتوگوی معقول با دنیا رقم خورده است. مسعود پزشکیان، نماینده تبریز و وزیر بهداشت دوره اصلاحات با تاکید بر اینکه آقای روحانی میتوانست دیپلماتیکتر رفتار کند، اعلام کرد: «باید تلاش کنیم روی نقاط مشترک تمرکز کنیم، باید توجه داشته باشیم که نقاط اختلاف در همه سلایق وجود دارد، بنابراین باید تلاشمان در این راستا باشد که در مواردی که اشتراکات داریم سعی در تمرکز و اصلاح داشته باشیم.»
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/252482/از-سیاستهای-خصمانه-آمریکا-تا-تماس-تلفنی-دقیقه-90