۱۳۹۵/۰۴/۲۱
–
۷۷۱ بازدید
برخی از عناصر ضدانقلاب می گویند این که امام خمینی سعی در برپایی حکومت دینی و پی ریزی ولایت فقیه کردند این بود که ایشان نه به دنبال دین، بلکه به دنبال قدرت بود. آیا شواهدی وجود دارد که نادرستی چنین نگرشی را ثابت کند؟
تلاش برای قیام بر علیه جکومت ستم شاهی پهلوی و تاسیس حکومت دینی از سوی امام(ره) تنها براساس عمل به تکالیف دینی و و در راستای استقلال میهن اسلامیان بود. تمامی گفته ها، رفتارها و مواضع حضرت امام از ابتدای قیام تا پیروزی انقلاب و دوران جمهوری اسلامی و رحلت ایشان، همه در این چارچوب می گنجد و مقصد و هدف امام تنها انگیزه های الهی است نه مطامع پس دنیوی. طبیعی است مخالفین حکومت دینی که خود اعتقاد به مبدا هستی نداشته و همواره از منظر مادیگرایی به همه کنش های انسان نگریسته و روش های ماکیاولیستی را پیشه خود ساخته و به غیر از قدرت طلبی نمی اندیشند، امام عزیز را متهم به چنین اهداف پستی می نمایند و حال آنکه اگر اینگونه بود بهترین شیوه برای کسب قدرت همراهی با اربابان قدرت مادی جهان بود نه مقابله و برافراشتن مبارزه با آنان. در هر صورت براساس قاعده عقلایی که مدعی باید دلیل و مدرک ارائه نماید، اگر این مدعیان دلیلی دارند آنها باید دلیل و شاهد ارائه کنند. تأسیس حکومت اسلامی توسط حضرت امام با همراهی و مجاهدت مردم و علما ، به منظور برچیدن نظام غیر اسلامی و مقابله با ظلم و بی عدالتی و برپایی احکام اسلامی و عدالت و در نهایت هدایت و تعالی انسان ها بود . ایشان حفظ نظام جامعه اسلامی, جلوگیری از بی نظمی و هرج و مرج در میان امت اسلامی, حفظ حدود و ثغور کشور اسلامی از هجوم بیگانگان و اجرای احکام الهی را از جمله اهداف اصلی در استقرار حکومت اسلامی می دانند و در این رابطه می فرمایند:«بدیهى است ضرورت اجراى احکام، که تشکیل حکومت رسول اکرم (ص) را لازم آورده، منحصر و محدود به زمان آن حضرت نیست؛ و پس از رحلت رسول اکرم (ص) نیز ادامه دارد. طبق آیه شریفه، احکام اسلام محدود به زمان و مکانى نیست و تا ابد باقى و لازم الاجراست . تنها براى زمان رسول اکرم (ص) نیامده تا پس از آن متروک شود، و دیگر حدود و قصاص، یعنى قانون جزاى اسلام، اجرا نشود؛ یا انواع مالیاتهاى مقرر گرفته نشود؛یا دفاع از سرزمین و امت اسلام تعطیل گردد. این حرف که قوانین اسلام تعطیل پذیر یا منحصر و محدود به زمان یا مکانى است، بر خلاف ضروریات اعتقادى اسلام است.بنا بر این، چون اجراى احکام پس از رسول اکرم (ص) و تا ابد ضرورت دارد، تشکیل حکومت و برقرارى دستگاه اجرا و اداره ضرورت مى یابد. بدون تشکیل حکومت و بدون دستگاه اجرا و اداره، که همه جریانات و فعالیتهاى افراد را از طریق اجراى احکام تحت نظام عادلانه درآورد، هرج و مرج به وجود مى آید، و فساد اجتماعى و اعتقادى و اخلاقى پدید مى آید. پس، براى اینکه هرج و مرج و عنان گسیختگى پیش نیاید و جامعه دچار فساد نشود، چاره اى نیست جز تشکیل حکومت و انتظام بخشیدن به همه امورى که در کشور جریان مى یابد. بنا بر این، به ضرورت شرع و عقل آنچه در دوره حیات رسول اکرم (ص) و زمان امیر المؤمنین على بن ابی طالب (ع) لازم بوده، یعنى حکومت و دستگاه اجرا و اداره، پس از ایشان و در زمان ما لازم است.
از غیبت صغرا تا کنون که بیش از هزار سال مى گذرد و ممکن است صد هزار سال دیگر بگذرد و مصلحت اقتضا نکند که حضرت تشریف بیاورد، در طول این مدت مدید احکام اسلام باید زمین بماند و اجرا نشود، و هر که هر کارى خواست بکند؟ هرج و مرج است؟ قوانینى که پیغمبر اسلام در راه بیان و تبلیغ و نشر و اجراى آن 23 سال زحمت طاقتفرسا کشید فقط براى مدت محدودى بود؟ آیا خدا اجراى احکامش را محدود کرد به دویست سال؟ و پس از غیبت صغرا اسلام دیگر همه چیزش را رها کرده است؟اعتقاد به چنین مطالبى یا اظهار آنها بدتر از اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است.هیچ کس نمى تواند بگوید دیگر لازم نیست از حدود و ثغور و تمامیت ارضى وطن اسلامى
دفاع کنیم؛ یا امروز مالیات و جزیه و خراج و خمس و زکات نباید گرفته شود؛ قانون کیفرى اسلام و دیات و قصاص باید تعطیل شود. هر که اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامى ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجراى احکام اسلام شده، و جامعیت احکام و جاودانگى دین مبین اسلام را انکار کرده است.» ( امام خمینی ، ولایت فقیه ، تهران : مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام ، 1376 ، ص 18-19)
اصولاً از منظر اسلام حکومت هدف نیست ، بلکه ابزاری برای تأمین نیازهای مادی و معنوی انسانها و هدایت آنها به سعادت است . حضرت امام در این باره می فرمایند: « عهده دار شدن حکومت فى حد ذاته شأن و مقامى نیست؛ بلکه وسیله انجام وظیفه اجراى احکام و برقرارى نظام عادلانه اسلام است. حضرت امیر المؤمنین (ع) درباره نفس حکومت و فرماندهى به ابن عباس فرمود: این کفش چقدر مى ارزد؟ گفت: هیچ. فرمود: فرماندهى بر شما نزد من از این هم کم ارزشتر است؛ مگر اینکه به وسیله فرماندهى و حکومت بر شما بتوانم حق (یعنى قانون و نظام اسلام) را برقرار سازم؛ و باطل (یعنى قانون و نظامات ناروا و ظالمانه) را از میان بردارم » ( نهج البلاغه ، خطبه 33) پس، نفس حاکم شدنْ و فرمانروایى وسیله اى بیش نیست. و براى مردان خدا اگر این وسیله به کار خیر و تحقق هدفهاى عالى نیاید، هیچ ارزش ندارد. لذا در خطبه نهج البلاغه مى فرماید: «اگر حجت بر من تمام نشده و ملزم به این کار نشده بودم، آن را (یعنى فرماندهى و حکومت را) رها مى کردم». بدیهى است تصدى حکومتْ به دست آوردن یک وسیله است؛ نه اینکه یک مقام معنوى باشد؛ زیرا اگرمقام معنوى بود، کسى نمى توانست آن را غصب کند یا رها سازد. هرگاه حکومت و فرماندهى وسیله اجراى احکام الهى و برقرارى نظام عادلانه اسلام شود، قدر و ارزش پیدا مى کند؛ و متصدى آن صاحب ارجمندى و معنویت بیشتر مى شود. بعضى از مردم چون دنیا چشمشان را پر کرده، خیال مى کنند که ریاست و حکومت فى نفسه براى ائمه (ع) شأن و مقامى است، که اگر براى دیگرى ثابت شد دنیا به هم مى خورد. حال آنکه نخست وزیر شوروى یا انگلیس و رئیس جمهور امریکا حکومت دارند، منتها کافرند. کافرند، اما حکومت و نفوذ سیاسى دارند؛ و این حکومت و نفوذ و اقتدار سیاسى را وسیله کامروایى خود از طریق اجراى قوانین و سیاستهاى ضد انسانى مى کنند.
ائمه و فقهاى عادل موظفند که از نظام و تشکیلات حکومتى براى اجراى احکام الهى و برقرارى نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده کنند. صِرف حکومت براى آنان جز رنج و زحمت چیزى ندارد؛ منتها چه بکنند؟ مأمورند انجام وظیفه کنند.موضوع «ولایت فقیه» مأموریت و انجام وظیفه است.
حضرت درباره اینکه چرا حاکم و فرمانده و عهده دار کار حکومت شده، تصریح مى کند که براى هدفهاى عالى؛ براى اینکه حق را برقرار کند و باطل را از میان ببرد.فرمایش امام این است که خدایا تو مى دانى ما براى به دست آوردن منصب و حکومت قیام نکرده ایم؛ بلکه مقصود ما نجات مظلومین از دست ستمکاران است. آنچه مرا وادار کرد که فرماندهى و حکومت بر مردم را قبول کنم، این بود که «خداى تبارک و تعالى از علما تعهد گرفته و آنان را موظف کرده که بر پرخورى و بهره مندى ظالمانه ستمگران و گرسنگى جانکاه ستمدیدگان سکوت ننمایند . یا مى فرماید:« اللّهُمّ، إِنّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنِ الّذى کانَ مِنّا مُنافَسَةً فِى سُلْطانٍ، وَ لَا الْتِماسَ شَیْ ء مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ. » «خدایا، تو خوب مى دانى که آنچه از ما سر زده و انجام شده، رقابت براى به دست گرفتن قدرت سیاسى، یا جستجوى چیزى از اموال ناچیز دنیا نبوده است.و بلافاصله درباره اینکه پس او و یارانش به چه منظور کوشش و تلاش مى کرده اند مى فرماید:«وَ لکِنْ لِنَرُدَّ الْمَعالِمَ مِنْ دینِکَ، نُظْهِرَ الْإصلاحَ فِى بِلادِکَ فَیَأْمَنَ الْمَظلوُمُونَ مِنْ عَبادِکَ، وَ تقامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِکَ.»«بلکه براى این بود که اصول روشن دینت را بازگردانیم و به تحقق رسانیم؛ و اصلاح را در کشورت پدید آوریم؛ تا در نتیجه آن بندگان ستمدیده ات ایمنى یابند؛ و قوانین (یا قانون جزاى) تعطیل شده و بى اجرا مانده ات به اجرا درآید و برقرار گردد.»( همان ، ص 44-45)
از غیبت صغرا تا کنون که بیش از هزار سال مى گذرد و ممکن است صد هزار سال دیگر بگذرد و مصلحت اقتضا نکند که حضرت تشریف بیاورد، در طول این مدت مدید احکام اسلام باید زمین بماند و اجرا نشود، و هر که هر کارى خواست بکند؟ هرج و مرج است؟ قوانینى که پیغمبر اسلام در راه بیان و تبلیغ و نشر و اجراى آن 23 سال زحمت طاقتفرسا کشید فقط براى مدت محدودى بود؟ آیا خدا اجراى احکامش را محدود کرد به دویست سال؟ و پس از غیبت صغرا اسلام دیگر همه چیزش را رها کرده است؟اعتقاد به چنین مطالبى یا اظهار آنها بدتر از اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است.هیچ کس نمى تواند بگوید دیگر لازم نیست از حدود و ثغور و تمامیت ارضى وطن اسلامى
دفاع کنیم؛ یا امروز مالیات و جزیه و خراج و خمس و زکات نباید گرفته شود؛ قانون کیفرى اسلام و دیات و قصاص باید تعطیل شود. هر که اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامى ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجراى احکام اسلام شده، و جامعیت احکام و جاودانگى دین مبین اسلام را انکار کرده است.» ( امام خمینی ، ولایت فقیه ، تهران : مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام ، 1376 ، ص 18-19)
اصولاً از منظر اسلام حکومت هدف نیست ، بلکه ابزاری برای تأمین نیازهای مادی و معنوی انسانها و هدایت آنها به سعادت است . حضرت امام در این باره می فرمایند: « عهده دار شدن حکومت فى حد ذاته شأن و مقامى نیست؛ بلکه وسیله انجام وظیفه اجراى احکام و برقرارى نظام عادلانه اسلام است. حضرت امیر المؤمنین (ع) درباره نفس حکومت و فرماندهى به ابن عباس فرمود: این کفش چقدر مى ارزد؟ گفت: هیچ. فرمود: فرماندهى بر شما نزد من از این هم کم ارزشتر است؛ مگر اینکه به وسیله فرماندهى و حکومت بر شما بتوانم حق (یعنى قانون و نظام اسلام) را برقرار سازم؛ و باطل (یعنى قانون و نظامات ناروا و ظالمانه) را از میان بردارم » ( نهج البلاغه ، خطبه 33) پس، نفس حاکم شدنْ و فرمانروایى وسیله اى بیش نیست. و براى مردان خدا اگر این وسیله به کار خیر و تحقق هدفهاى عالى نیاید، هیچ ارزش ندارد. لذا در خطبه نهج البلاغه مى فرماید: «اگر حجت بر من تمام نشده و ملزم به این کار نشده بودم، آن را (یعنى فرماندهى و حکومت را) رها مى کردم». بدیهى است تصدى حکومتْ به دست آوردن یک وسیله است؛ نه اینکه یک مقام معنوى باشد؛ زیرا اگرمقام معنوى بود، کسى نمى توانست آن را غصب کند یا رها سازد. هرگاه حکومت و فرماندهى وسیله اجراى احکام الهى و برقرارى نظام عادلانه اسلام شود، قدر و ارزش پیدا مى کند؛ و متصدى آن صاحب ارجمندى و معنویت بیشتر مى شود. بعضى از مردم چون دنیا چشمشان را پر کرده، خیال مى کنند که ریاست و حکومت فى نفسه براى ائمه (ع) شأن و مقامى است، که اگر براى دیگرى ثابت شد دنیا به هم مى خورد. حال آنکه نخست وزیر شوروى یا انگلیس و رئیس جمهور امریکا حکومت دارند، منتها کافرند. کافرند، اما حکومت و نفوذ سیاسى دارند؛ و این حکومت و نفوذ و اقتدار سیاسى را وسیله کامروایى خود از طریق اجراى قوانین و سیاستهاى ضد انسانى مى کنند.
ائمه و فقهاى عادل موظفند که از نظام و تشکیلات حکومتى براى اجراى احکام الهى و برقرارى نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده کنند. صِرف حکومت براى آنان جز رنج و زحمت چیزى ندارد؛ منتها چه بکنند؟ مأمورند انجام وظیفه کنند.موضوع «ولایت فقیه» مأموریت و انجام وظیفه است.
حضرت درباره اینکه چرا حاکم و فرمانده و عهده دار کار حکومت شده، تصریح مى کند که براى هدفهاى عالى؛ براى اینکه حق را برقرار کند و باطل را از میان ببرد.فرمایش امام این است که خدایا تو مى دانى ما براى به دست آوردن منصب و حکومت قیام نکرده ایم؛ بلکه مقصود ما نجات مظلومین از دست ستمکاران است. آنچه مرا وادار کرد که فرماندهى و حکومت بر مردم را قبول کنم، این بود که «خداى تبارک و تعالى از علما تعهد گرفته و آنان را موظف کرده که بر پرخورى و بهره مندى ظالمانه ستمگران و گرسنگى جانکاه ستمدیدگان سکوت ننمایند . یا مى فرماید:« اللّهُمّ، إِنّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنِ الّذى کانَ مِنّا مُنافَسَةً فِى سُلْطانٍ، وَ لَا الْتِماسَ شَیْ ء مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ. » «خدایا، تو خوب مى دانى که آنچه از ما سر زده و انجام شده، رقابت براى به دست گرفتن قدرت سیاسى، یا جستجوى چیزى از اموال ناچیز دنیا نبوده است.و بلافاصله درباره اینکه پس او و یارانش به چه منظور کوشش و تلاش مى کرده اند مى فرماید:«وَ لکِنْ لِنَرُدَّ الْمَعالِمَ مِنْ دینِکَ، نُظْهِرَ الْإصلاحَ فِى بِلادِکَ فَیَأْمَنَ الْمَظلوُمُونَ مِنْ عَبادِکَ، وَ تقامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِکَ.»«بلکه براى این بود که اصول روشن دینت را بازگردانیم و به تحقق رسانیم؛ و اصلاح را در کشورت پدید آوریم؛ تا در نتیجه آن بندگان ستمدیده ات ایمنى یابند؛ و قوانین (یا قانون جزاى) تعطیل شده و بى اجرا مانده ات به اجرا درآید و برقرار گردد.»( همان ، ص 44-45)