طلسمات

خانه » همه » مذهبی » هر هفته در گوشه خلوتی از اردوگاه، دعای کمیل و ندبه را از حفظ برای آقای ابوترابی می‌خواندم

هر هفته در گوشه خلوتی از اردوگاه، دعای کمیل و ندبه را از حفظ برای آقای ابوترابی می‌خواندم


هر هفته در گوشه خلوتی از اردوگاه، دعای کمیل و ندبه را از حفظ برای آقای ابوترابی می‌خواندم

۱۳۹۴/۰۶/۲۲


۵۰ بازدید

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، “سید اصغر چاوشی زاده” از آزادگان و جانبازان بالای ۴۰ درصد که در عملیات والفجر مقدماتی (۶۱/۱۱/۱۲)به همراه تعدادی از همسنگرانش به اسارت دشمن بعثی درآمدند و حدود ۹۰ ماه در اسارت ما به طول انجامید.

وی می‌گوید: اسرای ایرانی با مظلومیت تمام به اسارت برده می‌شدند به طوری که ما را سوار خودروهای روباز کرده و برای اینکه به مردم عراق حقانیت خود را ثابت کنند و بگویند این‌ها دشمنان ما هستند، خیابان به خیابان در شهر بغداد می‌چرخاندند، هل هله و رقص و پایکوبی مردم بغداد، کوچه و خیابان‌ها را به لرزه درآورده بود و با پرتاب سنگ و آب دهان از ما پذیرایی می‌کردند.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، “سید اصغر چاوشی زاده” از آزادگان و جانبازان بالای 40 درصد که در عملیات والفجر مقدماتی (61/11/12)به همراه تعدادی از همسنگرانش به اسارت دشمن بعثی درآمدند و حدود 90 ماه در اسارت ما به طول انجامید.

وی می‌گوید: اسرای ایرانی با مظلومیت تمام به اسارت برده می‌شدند به طوری که ما را سوار خودروهای روباز کرده و برای اینکه به مردم عراق حقانیت خود را ثابت کنند و بگویند این‌ها دشمنان ما هستند، خیابان به خیابان در شهر بغداد می‌چرخاندند، هل هله و رقص و پایکوبی مردم بغداد، کوچه و خیابان‌ها را به لرزه درآورده بود و با پرتاب سنگ و آب دهان از ما پذیرایی می‌کردند.

موقع ورود به اردوگاه در موصل متوجه صف طولانی سربازان عراقی شدیم که برای ما بسیار تعجب‌برانگیز و جای سئوال بود ولی بعد متوجه نحوه پذیرایی آنها از ما با کابل شدیم.

اسرا یکی یکی پیاده می‌شدند و الزاماً باید از راهی که عراقی‌ها برای ما آماده کرده بودند، می‌گذشتند، البته هر کسی سریعتر می‌دوید، کمتر کابل می‌خورد اما اسرای زیادی به دلیل مجروحیت نمی‌توانستند بدوند و کابل‌های زیادی به بدنشان به ویژه زخم‌هایشان می‌خورد و تنها در آن لحظه فریاد “یا حسین، یا حسین” همه فضا را پر می‌کرد.

از آنجایی که دعا خواندن به صورت عمومی در اسارت ممنوع بود، به مدت بیش از یک سال، دعاخوان شخصی حاج آقا ابوترابی بودم به طوری که صبح‌های پنجشنبه و جمعه هر هفته در گوشه خلوتی از اردوگاه، دعای کمیل و ندبه را از حفظ برای ایشان می‌خواندم و آنجا بود که فهمیدم معنویت آن مرد بزرگ بی نهایت است.یکی از مهمترین نعمات دوران اسارتم حضور در کنار حاج آقا ابوترابی سید آزادگان بود. آن بزرگوار خط‌ مشی زندگی ایمانی را به همه اسرا آموخت و به آنها برای زندگی، امید می‌داد.

این سید بزرگوار به اسرا می‌فرمود اگر زمانی به میهن اسلامی بازگشتید، سعی کنید بین مردم طوری زندگی کنید که احساس کنید همه از شما انتظار دارند، اما شما از هیچکس انتظار نداشته باشید، آن وقت است که می‌فهمید در زندگی چه آرامشی به دست آورده‌اید.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد