خانه » همه » مذهبی » همسران امام حسین (ع)

همسران امام حسین (ع)


همسران امام حسین (ع)

۱۳۹۸/۰۶/۲۸


۲۹۸۶ بازدید

ظاهرا در تاریخ طبری علت مقابله امام حسین(ع) و یزید را زنی به نام ارینب می گویند که امام حسین(ع) درصدد ازدواج با او بوده. ایا چنین چیزی در تاریخ طبری امده؟

این شبهه از سوی برخی از دشمنان اهل بیت علیهم السلام طرح شده که ادعا می کنند علّت زمینه ساز واقعه کربلا و شهادت امام حسین علیه السلام داستان عاشقانه ای بود که به واسطه عشق و علاقه شدید یزید به زنی به نام «اُرَیْنَبْ» همسر «عبدالله بن سلام» آغاز شد و امام حسین علیه السلام با اقدامی که در بعضی کتاب ها ذکر شده مانع از این دست یازی و شهوت رانی یزید گردید. در حقیقت چنین وانمود کرده اند که سرآغاز کینه توزی و دشمنی یزید با امام حسین علیه السلام و سرمنشأ واقعه کربلا این ماجرا بوده است .در پاسخ به این شبهه عرض می کنیم:با تحقیقی که ما در متون و منابع تاریخی داشتیم تنها کتاب قابل اعتنائی که این واقعه را ذکر کرده است کتاب الامامه و السیاسه ابن قتیبه دینوری متوفای 276 هق از مصادر تاریخی اهل سنّت می باشد. که هر محقّقی با مطالعه این متن، آن را به یک داستان و رمّان شبیه تر می بیند تا یک اتّفاق حقیقی. ما جهت اطّلاع از کلّ این ماجرا ترجمه مطالب نقل شده در کتاب الامامه و السیاسه را در این جا می آوریم تا کذب بودن آن روشن شود و ببینید بنی امیه و طرفداران آنها از چه راههایی برای تخریب چهره امام و واقعه عاشورا تلاش کرده اند:عشق یزید و حیله معاویه
یزید بن معاویه شبی با یکی از ندیمان پدرش معاویه که رفیق نام داشت شب نشینی کرده ، و رفیق مشغول سخن گفتن بوده ، و از هر طرف سخنی به میان می آورد. یزید مجلس را خلوت و خصوصی دیده ، اظهار می کند: خداوند حکومت پدرم (معاویه) را پایدار داشته ، و عافیت و تندرستی به او عطا نماید. دقت فکر و حسن نظر و رای جمیل او مرا وامی داشت که در تمام امور خود به صلاح بینی او اتکاء نموده ، و حتی احتیاجی به اظهار نیّات و خواسته های قلبی خود ندیده ، و در همه امور خود با توجه کامل او توکل و اطمینان داشته باشم ، ولی پدرم با آن علم! و حلم! و توجهی! که دارد: از صلاح بینی و خیر خواهی من غفلت نموده ، و مخصوصا در یک موضوع مرا به کلی محروم و ضایع کرد. خداوند از خطاها و سیئات اعمال او بگذرد. رفیق گفت: خیال می کنم سوء تفاهم و اشتباهی رخ داده است؛ زیرا محبت و علاقه شدید و توجه و مهربانی کامل پدرت درباره شما قابل انکار نیست ، و شما خودتان می دانید که : پدرتان تا چه اندازه نسبت به شما علاقه نشان داده ، و پیوسته آخرین هدفش خوشی و آسایش و رضایت خاطر و بلندی مقام و شوکت شما است. یزید سرش را پائین انداخته ، و محسوس بود که: از اظهار خود پشیمان شده، و به گفته خود نادم است.
رفیق پس از تمام شدن مجلس ، به سوی عمارت معاویه رهسپار گردیده ، و اجازه ملاقات طلبید. معاویه به خاطر خصوصیتی که با رفیق (ندیم خود) داشت : فهمید که شرفیابی او در آن وقت شب از جهت امر لازمی خواهد بود، و روی این لحاظ اجازه داد و رفیق وارد اطاق مخصوص گردید. رفیق مذاکرات خود را با یزید درمیان گذارده ، و ملال خاطر و تکدر قلب و گلایه و زبان حال او را در پیشگاه معاویه به عرض رسانید.
معاویه گفت: عجبا، تا به حال کوچکترین عملی که موجب ناراحتی و تکدر خاطر و کراهیت جانب او باشد از من صورت نگرفته است ، و همیشه خواستارم تا خواسته ها و کارهای او مطابق میل و موافق خواهش و رضایت کامل او انجام پذیرفته ، و هیچ گونه درباره او مهربانی و خوبی و احسان مضایقه نکنم . سپس دستور داد: یزید را پیش او بخوانند.
ندیم معاویه پیش یزید آمده ، و او را به پیشگاه امیر دعوت کرد. یزید با عجله فرمان پدرش را پذیرفته ، و به سوی او حرکت نمود. یزید خیال کرد که : این دعوت در این هنگام شب ، به خاطر استشاره کردن و مذاکراتی است که پیرامون پیش آمدی صورت خواهد گرفت ، زیرا معاویه در کارهای مشکل و امور سیاسی حکومت خود با یزید استشاره نموده ، و به کمک فکر او آن مشکل را حل می کرد. یزید به اطاق مخصوص پدرش وارد شده و نشست .
معاویه پس از ملامت و مذمت کردن پسرش یزید، اظهار داشت : من به موجب علاقه شدیدی که نسبت به تو داشتم تو را بر اشخاص بزرگ و مردان فضیلت و اصحاب رسول اکرم (ص ) برتری داده، و بر آنها امیر و پیشوا قرار دادم ؛ و مقام و مرتبه تو را بر دیگران ترفیع داده ، و به خاطر گرفتن بیعت برای تو منزلت آنان را پائین تر و کمتر قرار دادم .
یزید در حالی که از شدت شرمندگی و خجلت غرق عرق بود به سخن آمده گفت : من نمی خواستم در مقابل نعمتها و مهربانیهای شما کفران ورزم ، من به خیرخواهی و صلاح بینی و احسان شما اعتراف دارم و چون سخن به اینجا رسیده است ، مجبورم سرّ باطنی خود را افشاء کرده و علت انزجار و گلایه خود را بیان کنم: همان طور که معلوم و روشن است ، انسان به خاطر ادامه زندگی خود و برای آسایش و تنظیم امور زندگانی خویش: نیازمند به ازدواج و زناشویی است ، و البته در انتخاب زن لازم است بیش از پیش ‍ دقت و توجه کرد. تا زنی که از هر جهت سزاوار و مناسب است اختیار و انتخاب شود. من هنگامی که کمال ادب و زیبائی و حسن سیرت و صورت دختر اسحاق (ارینب) را می شنیدم ، در دل خود خاطر خواه و علاقه مند و عاشق او شده بودم ، و کوچک ترین احتمالی نمی دادم که از جانب شما مسامحه و سستی و تأخیری در اختیار و خواستگاری از او رخ بدهد، ولی شما به کلی غفلت ورزیدید، به حدی که او را از جای دیگر خواستگاری کرده، و به عقد (پسر عمویش) عبدالله بن سلام در آمد. من از این پیش آمد بی نهایت متأثر شده و آسایش و طمأنینه خاطر و آرامش را از من سلب نموده، و با حالت اضطراب و ناراحتی و تشویش به سر می برم . محبت و عشق و علاقه ارینب رفته رفته در قلب من بیشتر شده ، و صبر و استقامت را از دلم ربوده است . آری صبر من تمام شده ، و بیش از این حوصله استقامت و خودداری و نگهداری سرّ ضمیر خویش ندارم .
معاویه گفت: آرامش قلبت را از دست نداده ، و به من مهلت بده. یزیدگفت: پس از پایان یافتن و از بین رفتن موضوع، مهلت دادن و فکر کردن و اقدام نمودن چه نتیجه خواهد داشت .
معاویه در جواب گفت: نمیدانم عقل و استقامت و مردانگی تو کجا رفته است. یزید گفت: عشق بر خرد غالب شده ، و به خاطر نمایش عشق، عقل و صبر و تقوی و طمائینه دل رخت بر بسته است . و اگر کسی می توانست در مقابل سیطره عشق ، تقوی!! و عقل خود را از دست ندهد، البته حضرت داود (ع ) برای این قسمت پیش قدم و مقدم بود، در صورتی که آن حضرت اظهار عجز و ناتوانی و بی صبری نموده ، و در مقابل محبتی که به زنی پیدا کرده بود!!، اضطراب نفس و تشویق خاطر پیدا کرد.
معاویه گفت: برای چه مرا پیش از فوت وقت مطلع نکردی؟ یزید گفت: خیال نمی کردم محتاج به تذکر باشد،
معاویه به دریای فکر غوطه ور شده ، و برای حل این مطالب اندیشه ها و حیله هایی طرح می کرد.
و ارینب که از جهت جمال و کمال و شرافت و مال سر آمد زنان زمان خود و شهره آفاق گشته بود، پس از ازدواج کردن با پسر عموی خویش عبدالله بن سلام (از طائفه قریش ) در مملکت عراق با هم زندگانی می کردند.
و عبدالله بن سلام از جانب معاویه مأموریت و حکومتی داشته و دارای فضیلت و مقام و منزلت بلندی بود. معاویه پس از نقشه کشی ها و اندیشه های بسیار، صلاح در این دید که : نامه ای به عبدالله بن سلام نوشته ، و او را به جانب شام احضار نماید. معاویه به این مضمون نامه نوشت و ارسال کرد: چون نامه من به تو رسید بدون تأخیر به سوی شام حرکت کن ، امید است در این سفر خیر بسیار و نتیجه مهمی به تو رسیده ، و نصیب کاملی به دست تو آید.عبدالله بن سلام پس از رسیدن نامه ، بدون تأخیر به سوی شام حرکت کرده ، و در منزلی که قبلا به اشاره معاویه برای او مهیا شده بود وارد شد.
معاویه ، ابوهریره و ابودرداء (از اصحاب رسول الله ) را احضار نموده ، و پس از مقدمات و ذکر سخنانی چند و رجز خوانی ها، گفت : دختری دارم که موقع ازدواج او فرا رسیده ، و می خواستم برای انتخاب همسر او، دقت کامل و توجه تمامی به کار برده ، و کسی را انتخاب و در نظر بگیرم که از جهت فضیلت و دیانت و تقوی و ادب و مروت مورد وثوق و اطمینان من باشد، و به نظر من مصداق این اوصاف شخص عبدالله بن سلام است که از هر جهت زیبنده و سزاوار است ، و مخصوصا علت اقدام عاجل من این است که : مبادا پیش از انجام گرفتن این قسمت اجل مرا دریابد، و کسانی که پس از من امور سلطنت و حکومت را به دست می گیرند، به خاطر عجب و بزرگواری حکومت و کوچک شمردن دیگران و به بهانه پیدا نکردن هم رتبه و کفو، از تزویج زن ها ممانعت ننمایند. من میل دارم که شخصا این قدم را برداشته ، و راه را برای آیندگان روشن کنم ، تا جانشینان من نیز با من هم فکر و هم قدم باشند. ابوهریره و ابودرداء اظهار تشکر کرده گفتند: البته شما که صاحب و کاتب رسول الله (ص) بودید، از هر جهت برای اجرای دستورات واقعی و عمل کردن به احکام حقیقی که موجب سپاس گذاری و شکر خالق و رضای او است ، تقدم و اولویت خواهید داشت.
معاویه گفت: پس مناسب می دانم که شما این نظریه مرا به عبدالله بن سلام ابلاغ نمائید، و البته با دختر من نیز مشورت و مذاکره خواهید نمود، ولی تصور می کنم او هم با فکر و تصویب من مخالفت نکرده و از صلاح دید من خارج نشود. معاویه پس از بیرون رفتن آن دو نفر، به اندرون کاخ رفته ، و به دختر خود توصیه کرد: هنگامی که ابوهریره و ابودرداء با او مذاکره نموده ، و او را برای عبدالله بن سلام خطبه و خواستگاری نمایند، در جواب ایشان چنین اظهار کند که : عبدالله بن سلام بی نهایت مرد زیبنده و مناسب و محترم و پسندیده است فقط مانعی که در این قسمت موجود است: بودن زن او ارینب است، زیرا غیرت و خوی من با این امر سازگار نبوده ، و روی این جهت می ترسم سخنی بگویم یا عملی را مرتکب شوم که موجب سخط و غضب الهی واقع شده، و بر عذاب و گرفتاریهای همیشگی گرفتار آیم : و تا ایشان با ارینب زناشوئی می کند: این اقدام عملی نخواهد شد.
ابوهریره و ابودرداء نزد عبدالله بن سلام آمده ، و گفتار معاویه را به او ابلاغ نمودند. عبدالله بن سلام بی نهایت مسرور گشته ، و شروع به عرض ‍ تشکر و سپاس گوئی نموده ، و از الطاف و مراحم و توجهات معاویه که درباره او مبذول شده است بسی اظهار امتنان و خوشحالی نمود.
عبدالله بن سلام پس از این که در مقابل توجه این نعمت، سپاس خالق را به جا آورد، و از نعمت ها و حسن نظر و عطوفت و رحمت معاویه سپاس گوئی کرد تقاضا نمود که آن دو نفر برای خواستگاری رسمی به پیشگاه معاویه رهسپار شوند.
ابوهریره و ابودرداء به عنوان خواستگاری به پیشگاه معاویه مراجعت نمودند. معاویه اظهار داشت : همان طورکه گفتم من از این وصلت بی نهایت خوشوقت و فرحناکم ، و چون لازم است با خود دختر نیز مذاکره شده و نظر و موافقت او را هم تحصیل بنمائیم می باید شما این قسمت را نیز شخصا انجام بدهید. ابوهریره و ابودرداء به اطاق مخصوص دختر معاویه وارد شده و نظر پدرش معاویه را برای او به تفصیل فهمانیدند. دختر به همان شکل که پدرش تعلیم داده بود پاسخ داد. و در نهایت گفت: عبدالله می تواند همسر و کفو مناسبی باشد فقط تنها مشکلی که او هست این این که او صاحب همسر است و من ترس از آن دارم که من با این کار خود غیرت او را علیه خود بر انگیخته و موجب سخط الهی گردم. ابوهریره و ابودرداء نزد عبدالله بن سلام برگشته ، و جریان مذاکرات خودشان را با معاویه و دخترش را برای او نقل کرده ، گفتند: به نظر ما تنها مانعی که موجود است ، وجود ارینب است . عبدالله بن سلام روی سادگی خود، در حضور آن دو نفر، طلاق زن خود ارینب را جاری کرده ، و آنها را شاهد طلاق قرار داد. ابوهریره و ابودرداء پس از شنیدن صیغه طلاق ، به سوی معاویه مراجعت نموده ، و جریان امر را به او اطلاع دادند. معاویه که در این مرتبه حاجت خود را برآورده دید: شروع به غمزه و ناز کرده ، و گفت : من از این عمل به این فوریت متأثر شدم ، عجله و شتاب کردن ایشان سزاوار نبود، بهتر این بود که ایشان صبر می کردند و بالاخره کار به یک ترتیبی انجام می گرفت ، البته آن چه مقدر است به وقوع خواهد پیوست ، هر چه بود خوب یا بد گذشته است ، ما باید پیرامون مقدمات و شرائط کار خودمان روی فکر صحیح و نظر صائب به خوبی تأمل کرده ، و سپس تصمیم بگیریم .
معاویه پس از اظهار این مطالب درهم و مبهم گفت : شما مرخص شده و مراجعت نمائید البته آنچه تصمیم گرفتم به اطلاع شما خواهیم رسانید.
معاویه پس از این جریان نامه به پسرش یزید نوشته ، مژده داد که کارهای مقدماتی انجام گرفته ، و به مطلوب نزدیک شده ، و اینک عبدالله بن سلام طلاق ارینب را داده است. پس از چند روز ابوهریره و ابودرداء به سوی معاویه برگشتند. معاویه اظهار داشت : طوری که مسبوق شدید، رضایت و موافقت دخترم بایستنی است ، و شما فعلا جریان امر را به او تذکر داده ، و برای تحصیل رضایت و اجازه او وارد مذاکره شوید. ابوهریره و ابودرداء نزد دختر معاویه آمده ، و پس از این که فصلی از مراتب و مقامات و فضائل اخلاقی و شخصیت عبدالله بن سلام ذکر نمودند، گفتند: عبدالله بن سلام به خاطر پیشنهاد شما ارینب را طلاق داده و فعلا موافقت و اجازه پدر شما نیز فقط متوقف به رضایت شما است . دختر معاویه پس از ذکر مقدمات و سخنهای چند، اظهار کرد: اگر چه تحقق امور وابسته به تقدیرات الهی است ؛ ولی در کارهای مهم و بزرگ می باید تا ممکن است دقت و فکر نموده ، و روی صبر و تأمل قدم برداشت ، تا موجبات پشیمانی و تاءثر فراهم نیاید، مخصوصا در این موضوع که سرنوشت آدمی را در زندگانیش معین کند، و من به خدای متعال توکل کرده ، و از او استمداد می نمایم که آنچه صلاح و خیر من است وسائل آن را پیش آورد، و البته نتیجه را به عرض شما خواهم رسانید ابوهریره و ابودرداء از مجلس برخاسته ، و دعا کردند که ، خداوند خیر شما را بخواهد و شما را توفیق و تأیید فرماید. سپس نزد عبدالله بن سلام آمده ، و جریان امر را نقل نمودند. عبدالله بن سلام این بیت را خواند:
فان یک صدر هذا الیوم ولی فانّ غدا لناظره قریب
اگر چه جریان امروز بر ضرر ما تمام می شود، ولی فردا هم نزدیک است ، و باید منتظر فردا باشیم تا فردا چه پیش آمد کند. در این موقع مردم از جریان امر عبدالله سلام آگاهی یافته ، با همدیگر می گفتند: به طور مسلم معاویه عبدالله بن سلام را فریب داده است و این خبر به گوش همه رسیده ، و حتی در شهرهای دیگر نیز منتشر شده و هر کسی که در هر جایی ، از این قضیه آگاهی می یافت از معاویه بد گویی کرده ، و از خدعه و حیله او سخن می گفت، و همه یک زبان می گفتند: معاویه با حیله گری خود مقدماتی را جور کرده است که عبدالله بن سلام زن خود را طلاق داده است ، و منظور معاویه این است که: زن او را برای پسر خودش یزید تزویج کند، چه امیر خوبی است که پروردگار جهان او را برای حفظ رعیت بیچاره برانگیخته است! عبدالله بن سلام برای این که تکلیفش یکسره و روشن بوده ، و از حال تشویش و اضطراب و نگرانی بیرون آید، از ابوهریره و ابودرداء تقاضا کرد تا برای گرفتن آخرین جواب پیش دختر معاویه بروند.
این بود که ابوهریره و ابودرداء باز پیش دختر آمده ، و گفتند: امیدواریم که در این مدت تحقیقات کاملی به عمل آمده ، و آنچه صلاح و خیر بوده است. خداوند روشن و معلوم ساخته است. دختر معاویه اظهار کرد: پروردگار جهان را سپاسگذارم که مرا در این امر روشن، و صلاح و تکلیف مرا معین فرمود، من هر چه فکر و تأمل کردم، رضایت و موافقت خود مرا نتوانستم دریابم، و چون با دیگران استشاره نمودم: نظر آنان را نیز مختلف و ضدّ و نقیض دریافتم، این خود یگانه علت ناراحتی و عدم رضایت خاطرم بود. عبدالله بن سلام چون پاسخ نامساعد دختر را استماع کرد: دانست که فریب خورده؛ و بی نهایت مضطرب و پریشان شده، و مهموم و مغموم گشت!
این مذاکرات بطول انجامیده بود، و ایام عدّه (در حدود سه ماه ) ارینب سپری شده، و مانعی برای خطبه او باقی نمانده بود. معاویه ابودرداء را مأموریت داد که: به سوی عراق رهسپار شده ، و ارینب را برای پسرش یزید خواستگاری نماید. ابودرداء حرکت کرده ، و به عراق رسید، و در آن زمان حسین بن علی علیه السلام در عراق ساکن بوده ، و از جهت علم و معرفت و بخشش و جود و حال و مقام بر همه برتری داشته ، و بزرگ و سیّد اهل عراق بود. ابودرداء پیش خود فکر کرد که: سزاوار نیست پیش از تشرف به محضر آن حضرت، به سوی مأموریت خود برود، حسین بن علی علیه السلام پسر دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و سیّد جوانان اهل بهشت بوده، و بر همه مسلمین فرض و لازم است که او را تجلیل و تکریم نموده، و حقوق او را رعایت کنند. ابودرداء به قصد زیارت آن حضرت، و برای ادای این حق واجب و دیدن جمال مبارک او، و به عنوان عرض ارادت و محبت خالصانه به سوی خانه پسر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم حرکت نمود. و پس از دیدار با او گفت: معاویه مرا به خاطر خواستگاری ارینب دختر اسحاق به پسرش یزید به اینجا فرستاده است، و من هر چه فکر کردم دیدم زیارت و تشرف و عرض اخلاص و سلام و تجدید عهد با حضرت شما، از هر امری مقدم تر و واجبتر است. حضرت حسین علیه السلام از یاد آوری و اظهار محبت ایشان تشکر نموده، و سپس فرمود: من هم در نظر داشتم پس از سپری شدن ایام عده ارینب کسی را که اهلیت دارد، به عنوان خواستگاری به پیش او بفرستم و الان که شما چنین قصدی دارید از جانب من نیز خواستگاری نمائید. البته شما برای ابلاغ نظر من از همه لایق تر و سزاوارتر هستید شما در مجلس ارینب از جانب من نیز خطبه نمائید و در نتیجه هر طوری که خدا و او بخواهند انجام پذیرفت، و در نظر داشته باشید که آنچه یزید بن معاویه به عنوان مهریه حاضر است بدهد، از جانب من نیز مانعی نیست و حاضرم. ابودرداء گفت: در انجام این خدمت مفتخرم. ابودرداء به سوی خانه ارینب حرکت کرد، و داخل اطاق شده و نشست، و پس از بیان مطالب و مقدماتی چند، راجع به تقدیرات خداوند جهان و صبر و تسلیم در مقابل حوادث و تسلی دادن به ارینب از جهت فراق عبدالله بن سلام، اظهار داشت: من از جانب دو نفر برای خطبه و خواستگاری تو به اینجا آمده ام، اول امیر این امت و پسر ملک و ولی عهد و خلیفه او یزیدبن معاویه، دوم پسر دختر رسول الله صلّی الله علیه و آله و پسر نخستین کسی که قبول اسلام نمود و سید و آقای جوانان اهل بهشت حضرت حسین بن علی علیه السلام، و البته شما خودتان هر دو تای آنها را از جهت سن و فضیلت و مرتبت و سائر خصوصیات می شناسید، پس هر یکی از آنها را که می خواهید انتخاب و تعیین نمائید.
ارینب پس از سکوت طولانی گفت: ای ابودرداء اگر چنین پیشنهادی برای من در غیاب شما می کردند، من آرزومند می شدم که از شما مشورت و صلاح بینی کنم، و به هر وسیله ای بود خدمت شما رسیده و با شما استشاره می نمودم، حالا که شما خودتان حاضر و آگاه هستید عقیده و نظر خودتان را در این موضوع بیان فرمائید؟ من پس از خدا به شما ایمان و اطمینان دارم، و از شما تقاضا می کنم که: با کمال بیطرفی و با نهایت خلوص باطن و نیت، آنچه را که صلاح و خیر من است بیان فرمائید. ابودرداء گفت: اظهار نظر و بیان عقیده کردن از من غلط است، زیرا که من رسولی بیش نیستم، و شما خودتان مختارید. ارینب گفت: خداوند شما را موفق بدارد، من هم دختر برادر شما هستم، و فعلا با شما استشاره کرده و توقع دارم تنها حقیقت و خداوند را در نظر گرفته و آنچه حق و صحیح است برای من روشن و بیان فرمائید و البته در بیان حق کوچکترین وحشت و خوف و ملاحظات دیگری را به خود راه نخواهید داد.
ابودرداء گفت: دختر من! پسر پیغمبر نزد من محبوبتر و بهتر است، من خود با این چشمم دیدم که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لبهای خود را به لبهای نازنین حضرت حسین بن علی علیه السلام گذاشته می بوسید،
ارینب گفت: قبول کردم و آن حضرت را اختیار نمودم .
حضرت حسین بن علی علیهما السلام ارینب را به عقد نکاح در آورده ، و مهریه بسیار زیادی برای او تعیین نمود.
این قضیه در میان مردم منتشر شده ، و حتی به گوش معاویه هم رسید. معاویه از شنیدن این خبر بی نهایت غضبناک و متأثر شده، و نسبت به ابودرداء هم بسیار بدبین و عصبانی گشت. معاویه می گفت: من باید خودم را ملامت کنم که چنین کسی را برای انجام دادن امر مهمی انتخاب نمودم، و کوتاهی و جهالت از ناحیه من سر زده است، و باید نتیجه فکر خام خود را مشاهده کنم.
عبدالله بن سلام هنگامی که از خانه خود خارج شده بود، کیسه هائی را که پر از جواهر و درّهای قیمتی و نایاب بود، مهر کرده و به عنوان امانت به زن خود ارینب سپرده بود، و چون در شام تحت فشار و سختی قرار گرفته، و مخصوصا از جانب معاویه (به خاطر بدگویی و نسبت مکر و خدعه او به معاویه) محدود و مورد غضب قرار می گرفت صبر و توانش تمام شده، و بناچار به سوی عراق مراجعت نمود. عبدالله بن سلام دارائی خود را که همراه خود برداشته بود در این مدت خرج کرده، و از این جهت نیز در مضیقه و فشار واقع شده و مى خواست از آن جواهر و درّهای امانتی که نزد ارینب بوده استفاده نماید. و با این حال احتمال قوی میداد که ارینب به خاطر سوء رفتار و عمل زشت او که بدون جهت و با آن سوابق حسنه خدمتگذاری های ارینب طلاق او را گرفته بود از ردّ کردن آن امانت خودداری کرده و هیچگونه اعترافی به آن مال ننماید. ولی خواه ناخواه به سوی عراق حرکت کرده و خدمت حضرت امام حسین علیه السلام تشرف حاصل نموده و پس از عرض سلام و اظهار اخلاص و محبت، و پس از ذکر جریان اجمالی خود، گفت: هنگام سفر امانتی را که پیش من بسیار با اهمیت و پر قیمت و پر ارزش است به ارینب سپرده بودم و چون امروز مورد نیاز و احتیاج من است تقاضا می کنم که شما درخواست بفرمائید تا آنرا مستردّ بدارد، و قسم به خدا که من از ارینب خجل هستم، زیرا من از او کوچکترین عمل خلاف و ناهنجاری ندیده ام و از او راضی هستم ، ولی پیش آمدهای مخالف مرا مقصر و شرمنده ساخت. حضرت امام حسین علیه السلام ساکت و آرام نشسته و جوابی نگفت سپس از جای خود حرکت نموده و به اندرون خانه آمده و به ارینب فرمود: اینک عبدالله بن سلام از سفر شام مراجعت نموده و مذاکره از حسن رفتار و اخلاق و درستی و امانت داری تو بود، و از شما بی نهایت تعریف و توصیف کرده، و اظهار خجلت و اسف و شرمندگی می نماید، و ضمنا می گوید: امانتی پیش او دارم که اگر مسترّد بدارد موجب تشکر و شادی خواهد بود.
حضرت امام حسین علیه السلام پس از بیانات فوق، فرمود، عبدالله بن سلام حرف نامربوطی نمی زند، و آنچه می گوید صحیح و درست و حق است، شما نیز مناسب است امانت او را ردّ کنید.
ارینب گفت: راست می گوید. امانتی به من سپرده و با مُهر خود مُهر کرده است، همین طور پیش من محفوظ است. حضرت حسین بن علی علیهما السلام از اعتراف و امانت داری ارینب بی نهایت خوشحال و اظهار رضایت و تشکر نموده، و به ارینب فرمود: خوب است که عبدالله بن سلام را اطلاع بدهم، و حضورا امانت او را به دست خود او برسانم.
سپس آن حضرت پیش عبدالله بن سلام آمده و فرمود: به طوریکه معلوم می شود عین امانت شما به همان حالی که بود باقی است ، و ارینب به این قسمت اعتراف می نماید، و صلاح و خیر شما در این است که خودتان وارد اطاق او شده ، و بی واسطه از دست او امانتی را که به او سپرده بودید پس بگیرید.
عبدالله بن سلام وارد اطاق ارینب شده ، و حضرت حسین علیه السلام فرمود: این عبدالله بن سلام است که حاضر شده است ، تا امانت او را به خود او ردّ نمائید.
ارینب کیسه های امانتی را حاضر کرده ، و در مقابل او گذاشت. عبدالله بن سلام بی نهایت خوشحال شده ، و اظهار تشکر نمود.
حضرت امام حسین علیه السلام در این ساعت از اطاق بیرون رفت. عبدالله بن سلام مهر یکی از کیسه ها را برداشته ، و مشتی از دُرها را به ارینب داده، و اظهار کرد: این مقدار قلیل را از من بپذیر. در این هنگام اشک از چشم های آنها جاری شده، و صدایشان به گریه بلند گشت، و به زبان حال بر گذشته تأسف و تحسّر می خوردند.
حضرت امام حسین علیه السلام وارد اطاق شده، گفت: خدایا شاهد باش که من ارینب را سه طلاقه کردم ، خدایا تو عالم هستی که نظر من از تزویج ارینب جمال و مال او نبود، تنها مقصد من این بود که او را برای شوهرش حفظ و نگهداری کرده، و از این راه ثواب و اجری ببرم، خداوندا جزای خیری به من عطا کن.
حضرت امام حسین علیه السلام ارینب را طلاق داده و آنچه برای او مهریه تعیین فرموده بود همه را به او داد.
عبدالله بن سلام، ارینب را به عقد خود در آورده، و با کمال خوشی و محبت و صفا با همدیگر زندگانی نمودند. (الامامه والسیاسه، ابن قتیبه دینوری (276هق)، تحقیق الزینی ، ج 1 ، ص 167).

پس از نقل این داستان ذکر چند نکته لازم است:
1- ابن قتیبه بدون هیچ اشاره ای به ناقل و راوی این داستان حکایت را از شخص ثالثی نقل می کند که برای ما آن شخص شناخته شده نیست ؛ پس داستان از نظر سندی مشکل دارد و قابل احتجاج نیست ؛
2- گذشته از بطلان قطعی روایت فوق ، به اندازه کافی در اسباب و عوامل زمینه ساز واقعه کربلا در کتب شیعه و سنّی بحث شده است که هیچ جای شک و شبهه باقی نمی گذارد تا نوبت به طرح این شبهه سست و بی اساس برسد.
3- ابو درداء، عویمر بن عامر یا عویمر بن قیس بنا بر نظر مشهور در زمان خلافت عثمان (31 یا 33) درگذشت. برخی وفات او را سال 38 یا 39 هجری دانسته اند(ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، ج 3، ص 1229 ـ 1230؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج 4، ص 622؛ ابن اثیر الکامل، ج 3، ص 129)، در حالی که داستان مذکور در اواخر سلطنت معاویه و زمانی رخ داد که معاویه، یزید را به عنوان جانشین خود معین کرده بود. قطعاً در آن زمان ابو درداء، در حال حیات نبود و سال ها از درگذشت وی سپری شده بود.
4- داستان در منابع تاریخی و حدیثی مشهور و کهن ذکر نشده است، در حالی که اگر رخ داده بود، با شهرت و کیفیتی که در داستان آمده، حتماً در منابع حدیثی یا تاریخی ذکر می شد. تنها کتاب مشهوری که آن را آورده «الامامه و السیاسه» است که برخی در انتساب آن به «ابن قتیبه» تردید جدی کرده اند.( دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 4، ص 459)
5- در هیچ کدام از منابع شیعه و سنی ذکر نشده که امام حسین بعد از شهادت علی(ع) و رفتن به مدینه، در اواخر سلطنت معاویه، به عراق (کوفه) آمده باشد و مدت نسبتاً طولانی درنگ نموده تا در آنجا ازدواج نماید.
6- در داستان آمده که امام «ارینب» را سه طلاقه کرد، در حالی که از نظر مکتب اهل بیت(ع) سه طلاقه نمودن همسر در یک مجلس و بدون ازدواج مجدد با وی، ارزش ندارد و محقق نمی گردد.
7- در برخی منابع گفته شده: کسی که با وی ازدواج کرد، امام حسن است نه امام حسین، مثلا در کتاب «تسلیه المُجالس وزینه المجالس» داستان را به صورت مختصر درباره امام حسن(ع) آورده، یادآور می شود که این جریان در مدینه رخ داد و بعد از ملاقات عبدالله با همسر سابق خود و گریه آن دو، امام او را طلاق داد و وی مجدداً به عقد شوهر سابق خود درآمد و به خانه او رفت.( تسلیه المُجالس وزینه المجالس، ج 1، ص 51 ـ 52.)
البته منبع مذکور، به جهات زیر، از اعتبار و ارزش مناسب برخوردار نیست:
أ) کتاب مذکور، از منابع متأخر و غیر مشهور (حدود قرن ده هجری) است، نیز وضع نویسنده، از جهت نسب، تاریخ زندگی، محیط تربیتی، میزان اعتبار و علمیت، به صورت دقیق معلوم نیست.
ب) این کتاب بعد از مطالعه کتاب «روضه الشهداء» ملا حسین کاشفی سبزواری متوفانی حدود(910) و بر اساس و شیوه و اقتباس از آن نگارش یافته است.
نویسنده بعد از تمجید و تعریف از کتاب «روضه الشهداء» و نویسنده آن می نویسد: بعد از مطالعه آن کتاب از خداوند خواستم بر اساس و روش وی کتابی بنویسم تا در این کار از او پیروی کرده باشم.
وی یادآور می شود اساس و منشأ کتاب مذکور، کتاب «روضه الشهداء» است. «روضه الشهداء» که مستند مهم این کتاب به شمار می رود، به سختی نقد شده است.
میرزا عبدالله افندی اصفهانی از بزرگان قرن دوازدهم، کتابشناس بلند پایه شیعه درباره منابع «روضه الشهداء» بر این باور است که بیشتر، بلکه تمام روایات موجود در آن، از کتاب های غیر مشهور، بلکه غیر قابل اعتماد نقل شده است. (رسول جعفریان، تأملی در نهضت عاشورا، ص 340.)
افزون بر این، در کتاب «روضه الشهداء» در بیشتر موارد به ویژه موارد حساس، هیچ مصدر و مأخذی برای آنها یاد نشده، در مواردی که مأخذ آورده، اغلب آن منابع اشکال دارد. ( میرزا عبدالله افندی، ریاض العلماء وحیاض الفضلاء، ج 2، ص 190.)
ج) داستان مذکور در «روضه الشهداء» نیز نیامده است، چنان که در منابع کهن یافت نشد و نویسنده آن را با تعبیر «روایت شده»، آورده، هیچ کدام از راویان یا منابع آن را نام نبرده است!
بنابر این، این داستان، درباره امام مجتبی نیز دارای ارزش و اعتبار نیست و به افسانه شباهت دارد. درباره امام حسین(ع) نیز اعتبار ندارد و افسانه بودن آن نسبت به امام حسین(ع) روشن تر است، چنان که مطالبی که ذکر شد، معلوم شد. دقت در جزئیات آن، افسانه بودن گزارش را به خوبی اثبات می کند.
توجه به این مطلب نیز ضروری است که در هیچ کدام از منابع نیامده که علت یا یکی از علت های واقعه کربلا، این جریان است و یزید به جهت کینه ای که در این باره از امام حسین داشت، با حضرت جنگ کرد. پس در ماجرای کربلا هیچ عشق و عاشقی وجود نداشته است.
محقق: سید مهدی حسین پور

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد