۱۳۹۸/۰۹/۰۹
–
۴۰۵۸ بازدید
وابستگی به غیرخدا جایز نیست. و شما گفته بودید باید او را فراموش کرد یا رابطه را اصلاح کرد. در صورتیکه کسی کم کم درصدد اصلاح باشد ایا خدا ناراحت میشود در طول اصلاح افکار و رابطه مثلا با او تماس بگیرد؟
پرسشگرگرامی؛ امام صادق علیه السلام میفرمایند : القلبُ حَرَمُ اللّه ِ ، فلا تُسْکِنْ حَرَمَ اللّه ِ غَیرَ اللّه ِ . دل حرم خداست، پس، جز خدا را در حرم خدا مَنِشان! «میزان الحکمه ج2 ص 419 »سوال خوب و دقیقی پرسیدید. جواب نیز دقیق است پس مثل همیشه خوب توجه کنید.یکی از مراتب توحید که ما باید در آن مسیر حرکت کنیم، توحید در محبت است یعنی مومن به جایی میرسد که تنها خدا و دوستان خدا و هر چه خدا دوست دارد را دوست میدارد و با دشمن خدا و دشمن دوستان خدا دشمنی میکند.به عبارت دیگر تمام محبت مومن خدایی است و اگر چیزهای دیگری را دوست دارد ، همه در طول محبت پروردگار است. هیچ محبت غیر خدایی در او وجود ندارد و قلبش حرم خداست. زیرا اگر انسان به چیزی به خاطر خودش و نه به خاطر خدا علاقه مند شود، در عرض و تضاد با محبت خدا قرار میگیرد و این با توحید در محبت منافات دارد.وقتی همه محبتهای مومن در طول محبت خدا قرار گرفت، خدا را بیش از هر چیزی دوست میدارد. وقتی چنین شد به خاطر محبت رتبه یک، که مخصوص خدا است؛ در جایی که به هر دلیلی با محبت غیر خدا تضاد پیدا کند، خدا را مقدم میکند و در این امتحان پیروز میشود.با این بیان معنای آیه و روایت زیر کاملا روشن میشود:وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ (بقره 165) و برخى از مردم به جاى خدا همتایانى (از بت ها و ستارگان و اجنّه) برمى گزینند که آنها را چنان که باید خدا را دوست داشت دوست مى دارند، ولى کسانى که ایمان آورده اند محبتشان به خداوند بیشتر است (از محبت آنها به معبوداتشان).امام صادق علیه السلام میفرمایند : لا یَمْحضُ رجُلٌ الإیمانَ باللّه ِ حتّی یکونَ اللّه ُ أحَبَّ إلَیهِ مِن نَفْسِهِ وأبیهِ واُمِّهِ ووُلْدِهِ وأهْلِهِ ومالِهِ ومِن النّاسِ کُلِّهِم . ایمان انسان به خدا ناب وخالص نشود مگر آن که خداوند را از خودش وپدر ومادر وفرزند وزن ومالش واز همه مردم بیشتر دوست بدارد. (همان)اگر دردل ما هم محبت غیر خدا نباشد، دیگر کشیده شدن به غیر خدا معنا ندارد و ریشهی همهی مفاسد که محبت غیر خدا است از دل ما کنده میشود. در روایات از غیر خدا به دنیا تعبیر شده است و همین مطلب محتوای این فرمایش حضرت صادق علیه السلام است که فرمود: رأسُ کلِّ خطیئةٍ حُبُّ الدنیا . منشأ هر گناهی دنیا دوستی است . «میزان الحکمه ج4 ص80»امیدوارم این مطلب دقیق را که ریشه روایی دارد خوب درک کنید و در جانتان بنشیند. البته توضیحی هم در این مورد بشنوید که محبت به خدا منافاتی با محبت به همسر، فرزند و والدین و… ندارد.خداوند انسان را به گونه ای آفریده که به ناچار به اموری وابستگی و دلبستگی و نیاز دارد. نیاز به آب و غذا و ازدواج، نیازهای بر حق و درست و واقعی می باشند که بر طبق مصلحت و حکمت در وجود انسان قرار گرفته اند. محبت به پدر و مادر و برادر و خواهر و همسر و دوستان و وابستگان و حتی به حیوانات و گیاهان، پرتوی از محبت بی کران الهی و شعاعی از آن خورشید تابناک مهر و محبت و لطف است. هرگز این گونه محبت ها مذموم و نکوهیده نمی باشد، بلکه برعکس این محبت ها، امری ممدوح و شایسته است و به نحو کامل در پیامبران و اولیا و انسان های برگزیده و برجسته وجود داشته است. در روایات می خوانیم که پیامبر(ص) به همه موجودات عشق و محبت می ورزیدند و این محبت تا اندازه ای بود که برای همه اسب ها و شترها و عمامه ها و حتی شمشیرهای خود نام خاصی گذاشته بودند و حتی به کوه ها نیز محبت می ورزیدند و در حدیثی می فرماید: کوه احد، کوهی است که ما را دوست دارد و ما نیز او را دوست داریم. در حدیثی می خوانیم: شخصی محضر پیامبر(ص) رسید. در وقتی که امام حسن(ع) یا امام حسین(ع) در دامن پیامبر(ص) بود و حضرت او را پی در پی می بوسید. آن مرد تعجب می کند و می گوید: یا رسول الله(ص) من از این کار شما شگفت زده شدم، من ده فرزند دارم و تا به حال هیچ کدام از آنها را نبوسیده ام. پیامبر(ص) او را سرزنش کرد و فرمود: «من لا یرحم لا یرحم؛ آن کس که رحمت نورزد مورد رحمت خداوند واقع نمی گردد». محبت به پدر و مادر و فرزندان و همسر، شاخه ای از محبت الهی است و از آن جدا نمی باشد و محبتی در طول محبت خداوند و در ادامه آن است نه محبتی در مقابل محبت خدا و در عرض و کنار آن و باید به این محبت ها با این چشم نگریست و به آن چنین اعتقاد داشت. خداوند متعال این گونه محبت ها و علاقه ها را به حق در وجود انسان قرار داده تا زندگی دنیوی انسان استوار گردد و سامان پذیرد و نظم این جهان گسیخته نگردد. روشن است که اگر این گونه علاقه ها و محبت ها در دل انسان نبود، آدمی برای حفظ و نگهداری آن نمی کوشید و در این صورت بقای نوع او دچار خطر و نیستی می گردید. مهم این است که انسان به چیزهایی که مورد علاقه و محبت اوست به چشم استقلال ننگرد، بلکه به چشم وسیله و ابزاری که وسیله سعادت اخروی اوست نگاه کند، چون استقلال دادن به آن و آن را تمام مقصد و هدف و محبوب اصلی دانستن، و راه را به جای مقصد و وسیله را به جای هدف دانستن است که مذموم و نکوهیده است و موجب دور شدن انسان از خداوند و غفلت از او و گم کردن راه سعادت می گردد. هنر مردان خدا این است که با وجود زندگی در دنیا و محبت ورزیدن به مظاهر آن، لحظه ای از یاد خداوند غافل نمی شوند:
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق/ غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
آنها کمال و جمال خداوند را در همه آفریده ها و مخلوقات او متبلور و نمایان می بینند و همه عالم را آیت و نشانه او می دانند و به هیچ موجودی استقلال نمی دهند و همه را آیینه گردان جمال و جلال خداوند می دانند و به همگی با این چشم نگاه می کنند و عشق می ورزند:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست/ عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
امیر مؤمنان(ع) در مورد دنیا و چگونگی نگریستن و رفتار با آن می فرماید: «من ابصر بها بصرته و من ابصر الیها اعمته؛ کسی که با چشم بصیرت و وسیله به دنیا بنگرد، دنیا او را آگاهی می بخشد و آن کس که به چشم خواستاری به آن چشم بدوزد، دنیا او را کور می کند» (نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 82)
بنابراین محبت به زن و شوهر و فرزند و وابستگان با این حدیث که دل انسان را تنها جایگاه و حرم خدا می داند منافاتی ندارد، چون همان طوری که گفته شد، این گونه محبت ها خود از محبت الهی سرچشمه گرفته و شعبه ای از آن محبت اصیل است و مستقل و بریده از آن نمی باشد تا با آن منافاتی داشته باشد. از این بالاتر خود خداوند متعال ما را به محبت به پدر و مادر و همسر و فرزند ترغیب نموده و این گونه محبت ها در واقع اطاعت از فرمان الهی است و در راستای محبت داشتن به خداوند متعال است.
در پاسخ به این سوال توحیدی گفتنی است: اولا؛ هر گونه محبتی در عالم از محبت خداوند سرچشمه می گیرد، از نگاه عرفانی و توحیدی ما اصلا غیری در هستی نداریم که محبت به او محبت به غیر باشد. اعتقاد به وجود غیر خدا، یک اعتقاد سطحی و عوامانه است، وگرنه عارف و عالم اصلا غیری برای خدا قایل نیست که بخواهد به غیر خدا محبت کند یا نکند و یا محبت به غیر را شرک تصور کند. اگر کسی تصور کرد که مخلوقات غیر خدا هستند، آنگاه اگر بخواهد به آنها محبت کند، این می شود محبت به غیر خدا و شرک در محبت و این همان حالتی است که روایت آن را نفی می کند. مطابق این بیان روایت در حقیقت می خواهد بگوید: نگاهت را عوض کن و ببین که همه هستی مظهر خدا است و تصور غیریت را از وجودت پاک کن، در این صورت است که می توانی به همه انسان ها و حتی سایر موجودات محبت کنی و این محبت را عین محبت به خداوند بدانی. در یک مثال آشکار ما نسبت به معصومین(ع) محبت داریم و آنها را دوست می داریم. اگر غیرخدا وجود داشت، این محبت ما شرک می شد، وحال اینکه ما به دلیل اینکه آنها مظهر خدا هستند و کمالات الهی در آنها ظهور یافته و محبت به آنها عین محبت به خداوند است، دوستی آنها را در دل می پرورانیم. با این بیان روشن می شود که دوست داشتن همسر و محبت به زنان که از اخلاق انبیا بوده است، همچنین محبت به فرزندان، والدین، دوستان و مانند آن، به هیچ وجه با توحید ناسازگار نیست و تناقض ندارد و تنها در یک نگاه سطحی است که این گونه رفتار و گفتار تناقض گونه می نماید. ثانیا؛ بالاخره واژه غیر در روایات استفاده شده است و ما باید این غیر را معنا کنیم. منظور از غیرخدا که در روایات آمده غیر خدایی است، یعنی اموری که انسان را از خدا غافل و دور می کند. منظور امور شیطانی است. ما اگر امور عالم و زندگی را به دو دسته رحمانی و شیطانی تقسیم کنیم. امور رحمانی اموری هستند که در راستای پرستش خدای متعال قرار دارند و با هدف قرب به خدا انجام می شوند و امور شیطانی اموری هستند که انسان را از خدا دور می کنند. شرک به خدا و گناه انسان را از خدا دور می کند. محبت به دنیای مذموم و نفس پرستی و پول پرستی و انواع پرستش هایی که شرک محسوب می شود، انسان را از خدا دور می کنند و غیر خدایی هستند. اینجا خدا، یعنی اموری که انسان را به خدا نزدیک می کنند و غیر خدا، یعنی اموری که انسان را از خدا دور می کنند. تنها محبت امور غیر خدایی و شیطانی و شرک آمیز و گناه آلود است که نباید در قلب انسان مومن جای داشته باشد و بقیه اموری که این حالت را ندارند، مستثنی هستند. محبت به همسر و فرزند و همکار و هر چیز دیگری که شرک آمیز و گناه آلود نیستند، غیر خدا محسوب نمی شوند. برای خارج کردن اموری که غیر خدا هستند یعنی تخلیه شدن از شرک و گناه نیاز به خودسازی هست.
دوست گرامی؛ سعی کنید مصداقهای غیر خدا را دقیقا تشخیص بدهید و تنها از موارد ان بگریزید. اما برخی موارد وجود دارد که امیدِ به خدا و اطاعت از دستور خدا است مثلا اطاعت والدین در غیر معصیت خدا که خوشنودی خدا را به همراه دارد و یا دل بستن به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام که عین دل دادن به خدا است، چون آنها از خدا جدا نیستند, این موارد را نباید غیر خدایی دانست.
مطالعات دینی شما به شما کمک خواهد کرد موارد ان را تشخیص دهید.
اگر بخواهیم ملاکی روشن برای شما بیان کنیم که به وسیله ان تشخیص بدهید که ایا دل بستنها و امید داشتنها و اطاعتهای ما از خدا است یا غیر خدا پس توجه کنید که ایا خدا از این کار و ارتباط راضی است یا نه؟ یعنی در راستای رضایت و قرب خداوند هست یا نه؟
توجه کنید که ما در میان انسان ها و با انها زندگی میکنیم و خدای متعال زندگی انسان ها را در ارتباط با هم قرار داده است . هیچ کس بدون نیاز به بقیه انسان ها نمی تواند زندگی خود را بگذراند و رفع نیازهای ما حتما به دستِ عدهای از انسان ها است لذا دستورات زیادی برای ارتباط صحیح انها با هم وضع کرده است تا این ارتباطات به نحو احسن صورت گیرد. ما باید این احکام خدا را بشناسیم.
پس کمک گرفتن از دیگران برای رفع احتیاجات، دل بستن به غیر خدا نیست، اما انچه اینجا غلط است این است که ما رفع نیازمان را در دست ان افراد ببینیم که اگر کار ما را انجام ندهند دیگر لنگ میمانیم, یعنی آنها را مستقل از خداوند فرض کنیم. نخیر ما خدا را همه کاره عالم میدانیم و این افراد را وسیله و واسطه انجام این امور.
اگر امید ما به خدا باشد و به او دل ببندیم، از او میخواهیم، ولی تلاش هم میکنیم تا به خواسته خود برسیم و در این راه از همه انچه خدا راضی است کمک میگیریم مثلا از بندگانش و یا تمام ابزارهای مادی این عالم. ولی هرگز خیال نمیکنیم که این بندگان و ابزارها به تنهایی و بدون خواست خدا کار ما را راه میاندازند بلکه همه انها تحت تدبیر خدا ما را کمک میکنند.
زنگ خطر انجا به صدا در میاید که ما بعد از گذشت مدتی که دیدیم کارهای مان به دست افراد است و یا ابزارهای مادی و مثلا پول کارمان را راه انداخت خیال کنیم که اینها مشکلات را حل میکنند و فراموش کنیم خدا همه کاره است و اینها همه ابزارند و به همین مادیات ،بدون خدا دل ببندیم. این اشتباه است. این نگاهی که باعث می شود انسان به دنیا و نه خدا دل ببندد و همین دنیا را همه کاره بداند.
حالا با این توضیحات فکر میکنم ملاکی که به شما دادیم روشن شده باشد: اگر به خدا دل بستهایم و در این مسیر، به خاطر خدا دوستی کنیم و دوست بداریم( که البته همه اینها باید در همان چهارچوبی که خدا در احکام مشخص کرده است باشد) راه صحیحی میرویم. چون رضایت خداوند را کسب کرده ایم. اما توجه به غیر خدا و دل بستن به ان، چه دنیا و ابزارهای ان باشد و چه شیطان و یارانش از انسان های شرور، و خدایی نکرده اطاعت از انها که حتما مخالفت با خواست خدا است ، راهی اشتباه است که قطعا خدا به ان راضی نیست.
دوست گرامی متاسفانه موفق نشدم سابقه سوالات قبلی شما را ببینم . و بدانم مراد از وابستگی شما ؛ وابستگی به چه شخصی بوده است؟ به هرحال اگر در یک رابطه، وابسته فردی شده اید و حالا تصمیم به فراموشی او گرفته اید این تصمیم منطقی به نظر می رسد. برای عملی کردن این تصمیم اولا شما باید بصورت جدی به این تصمیم فکر کنید و با صحبت با او بصورت منطقی و توافقی از هم جدا شوید. این راحت ترین راه برای جدایی و فراموش کردن هم است. شما نباید احساساتی شوید. ادامه این رابطه به صلاح هیچ کدام از شما نیست.
او به شما علاقه دارد و برای اینکه جدا شدن برای او نیز آسان شود باید علاقه اش به شما کم شود و غلبه احساس و هیجان به غلبه عقل در او تبدیل شود. پس باید دید که چرا احساس و علاقه بوجود می آید و از همین راه این علاقه را کم کرد.
دوست گرامی، شما اولا باید مراقب باشید که علاقه تان به او بیشتر نشود که فراموش کردن سخت می شود.
ثانیا علاقه ای که برای او نسبت به شما شکل گرفته در طول زمان شکل گرفته و شاید مدتی طول بکشد که این علاقه کم شود و شما در این مدت باید بصورت جدی به توصیه ها عمل کنید.
بهترین شیوه جدا شدن جدا شدن به یکباره است زیرا در یک فرایند زمانی ممکن است به هر دلیل مثلا با اصرار های او یا گریه های او شما باز هم احساساتی شوید و شما هم نرم شده و با او رابطه عاطفی برقرار کنید و نتوانید از هم جدا شوید ولکن اگر می خواهید از او جدا شوید و او به یکباره نمی تواند از شما جدا شود در یک بازه زمانی با اراده ای محکم باید به توصیه ها عمل کنید و گریه های او نباید شما را سست کند. او وقتی ببیند که از شما توجه و محبت دریافت نمی کند ممکن است ناسازگاری کند، گریه کند اصرار کند و این سخت است و ممکن است شما نیز پایتان بلغزد. سعی کنید او را متقاعد کنید که حداقل مشاوره کند و در این موضوع از نظر مشاور استفاده کند.
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق/ غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
آنها کمال و جمال خداوند را در همه آفریده ها و مخلوقات او متبلور و نمایان می بینند و همه عالم را آیت و نشانه او می دانند و به هیچ موجودی استقلال نمی دهند و همه را آیینه گردان جمال و جلال خداوند می دانند و به همگی با این چشم نگاه می کنند و عشق می ورزند:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست/ عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
امیر مؤمنان(ع) در مورد دنیا و چگونگی نگریستن و رفتار با آن می فرماید: «من ابصر بها بصرته و من ابصر الیها اعمته؛ کسی که با چشم بصیرت و وسیله به دنیا بنگرد، دنیا او را آگاهی می بخشد و آن کس که به چشم خواستاری به آن چشم بدوزد، دنیا او را کور می کند» (نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 82)
بنابراین محبت به زن و شوهر و فرزند و وابستگان با این حدیث که دل انسان را تنها جایگاه و حرم خدا می داند منافاتی ندارد، چون همان طوری که گفته شد، این گونه محبت ها خود از محبت الهی سرچشمه گرفته و شعبه ای از آن محبت اصیل است و مستقل و بریده از آن نمی باشد تا با آن منافاتی داشته باشد. از این بالاتر خود خداوند متعال ما را به محبت به پدر و مادر و همسر و فرزند ترغیب نموده و این گونه محبت ها در واقع اطاعت از فرمان الهی است و در راستای محبت داشتن به خداوند متعال است.
در پاسخ به این سوال توحیدی گفتنی است: اولا؛ هر گونه محبتی در عالم از محبت خداوند سرچشمه می گیرد، از نگاه عرفانی و توحیدی ما اصلا غیری در هستی نداریم که محبت به او محبت به غیر باشد. اعتقاد به وجود غیر خدا، یک اعتقاد سطحی و عوامانه است، وگرنه عارف و عالم اصلا غیری برای خدا قایل نیست که بخواهد به غیر خدا محبت کند یا نکند و یا محبت به غیر را شرک تصور کند. اگر کسی تصور کرد که مخلوقات غیر خدا هستند، آنگاه اگر بخواهد به آنها محبت کند، این می شود محبت به غیر خدا و شرک در محبت و این همان حالتی است که روایت آن را نفی می کند. مطابق این بیان روایت در حقیقت می خواهد بگوید: نگاهت را عوض کن و ببین که همه هستی مظهر خدا است و تصور غیریت را از وجودت پاک کن، در این صورت است که می توانی به همه انسان ها و حتی سایر موجودات محبت کنی و این محبت را عین محبت به خداوند بدانی. در یک مثال آشکار ما نسبت به معصومین(ع) محبت داریم و آنها را دوست می داریم. اگر غیرخدا وجود داشت، این محبت ما شرک می شد، وحال اینکه ما به دلیل اینکه آنها مظهر خدا هستند و کمالات الهی در آنها ظهور یافته و محبت به آنها عین محبت به خداوند است، دوستی آنها را در دل می پرورانیم. با این بیان روشن می شود که دوست داشتن همسر و محبت به زنان که از اخلاق انبیا بوده است، همچنین محبت به فرزندان، والدین، دوستان و مانند آن، به هیچ وجه با توحید ناسازگار نیست و تناقض ندارد و تنها در یک نگاه سطحی است که این گونه رفتار و گفتار تناقض گونه می نماید. ثانیا؛ بالاخره واژه غیر در روایات استفاده شده است و ما باید این غیر را معنا کنیم. منظور از غیرخدا که در روایات آمده غیر خدایی است، یعنی اموری که انسان را از خدا غافل و دور می کند. منظور امور شیطانی است. ما اگر امور عالم و زندگی را به دو دسته رحمانی و شیطانی تقسیم کنیم. امور رحمانی اموری هستند که در راستای پرستش خدای متعال قرار دارند و با هدف قرب به خدا انجام می شوند و امور شیطانی اموری هستند که انسان را از خدا دور می کنند. شرک به خدا و گناه انسان را از خدا دور می کند. محبت به دنیای مذموم و نفس پرستی و پول پرستی و انواع پرستش هایی که شرک محسوب می شود، انسان را از خدا دور می کنند و غیر خدایی هستند. اینجا خدا، یعنی اموری که انسان را به خدا نزدیک می کنند و غیر خدا، یعنی اموری که انسان را از خدا دور می کنند. تنها محبت امور غیر خدایی و شیطانی و شرک آمیز و گناه آلود است که نباید در قلب انسان مومن جای داشته باشد و بقیه اموری که این حالت را ندارند، مستثنی هستند. محبت به همسر و فرزند و همکار و هر چیز دیگری که شرک آمیز و گناه آلود نیستند، غیر خدا محسوب نمی شوند. برای خارج کردن اموری که غیر خدا هستند یعنی تخلیه شدن از شرک و گناه نیاز به خودسازی هست.
دوست گرامی؛ سعی کنید مصداقهای غیر خدا را دقیقا تشخیص بدهید و تنها از موارد ان بگریزید. اما برخی موارد وجود دارد که امیدِ به خدا و اطاعت از دستور خدا است مثلا اطاعت والدین در غیر معصیت خدا که خوشنودی خدا را به همراه دارد و یا دل بستن به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام که عین دل دادن به خدا است، چون آنها از خدا جدا نیستند, این موارد را نباید غیر خدایی دانست.
مطالعات دینی شما به شما کمک خواهد کرد موارد ان را تشخیص دهید.
اگر بخواهیم ملاکی روشن برای شما بیان کنیم که به وسیله ان تشخیص بدهید که ایا دل بستنها و امید داشتنها و اطاعتهای ما از خدا است یا غیر خدا پس توجه کنید که ایا خدا از این کار و ارتباط راضی است یا نه؟ یعنی در راستای رضایت و قرب خداوند هست یا نه؟
توجه کنید که ما در میان انسان ها و با انها زندگی میکنیم و خدای متعال زندگی انسان ها را در ارتباط با هم قرار داده است . هیچ کس بدون نیاز به بقیه انسان ها نمی تواند زندگی خود را بگذراند و رفع نیازهای ما حتما به دستِ عدهای از انسان ها است لذا دستورات زیادی برای ارتباط صحیح انها با هم وضع کرده است تا این ارتباطات به نحو احسن صورت گیرد. ما باید این احکام خدا را بشناسیم.
پس کمک گرفتن از دیگران برای رفع احتیاجات، دل بستن به غیر خدا نیست، اما انچه اینجا غلط است این است که ما رفع نیازمان را در دست ان افراد ببینیم که اگر کار ما را انجام ندهند دیگر لنگ میمانیم, یعنی آنها را مستقل از خداوند فرض کنیم. نخیر ما خدا را همه کاره عالم میدانیم و این افراد را وسیله و واسطه انجام این امور.
اگر امید ما به خدا باشد و به او دل ببندیم، از او میخواهیم، ولی تلاش هم میکنیم تا به خواسته خود برسیم و در این راه از همه انچه خدا راضی است کمک میگیریم مثلا از بندگانش و یا تمام ابزارهای مادی این عالم. ولی هرگز خیال نمیکنیم که این بندگان و ابزارها به تنهایی و بدون خواست خدا کار ما را راه میاندازند بلکه همه انها تحت تدبیر خدا ما را کمک میکنند.
زنگ خطر انجا به صدا در میاید که ما بعد از گذشت مدتی که دیدیم کارهای مان به دست افراد است و یا ابزارهای مادی و مثلا پول کارمان را راه انداخت خیال کنیم که اینها مشکلات را حل میکنند و فراموش کنیم خدا همه کاره است و اینها همه ابزارند و به همین مادیات ،بدون خدا دل ببندیم. این اشتباه است. این نگاهی که باعث می شود انسان به دنیا و نه خدا دل ببندد و همین دنیا را همه کاره بداند.
حالا با این توضیحات فکر میکنم ملاکی که به شما دادیم روشن شده باشد: اگر به خدا دل بستهایم و در این مسیر، به خاطر خدا دوستی کنیم و دوست بداریم( که البته همه اینها باید در همان چهارچوبی که خدا در احکام مشخص کرده است باشد) راه صحیحی میرویم. چون رضایت خداوند را کسب کرده ایم. اما توجه به غیر خدا و دل بستن به ان، چه دنیا و ابزارهای ان باشد و چه شیطان و یارانش از انسان های شرور، و خدایی نکرده اطاعت از انها که حتما مخالفت با خواست خدا است ، راهی اشتباه است که قطعا خدا به ان راضی نیست.
دوست گرامی متاسفانه موفق نشدم سابقه سوالات قبلی شما را ببینم . و بدانم مراد از وابستگی شما ؛ وابستگی به چه شخصی بوده است؟ به هرحال اگر در یک رابطه، وابسته فردی شده اید و حالا تصمیم به فراموشی او گرفته اید این تصمیم منطقی به نظر می رسد. برای عملی کردن این تصمیم اولا شما باید بصورت جدی به این تصمیم فکر کنید و با صحبت با او بصورت منطقی و توافقی از هم جدا شوید. این راحت ترین راه برای جدایی و فراموش کردن هم است. شما نباید احساساتی شوید. ادامه این رابطه به صلاح هیچ کدام از شما نیست.
او به شما علاقه دارد و برای اینکه جدا شدن برای او نیز آسان شود باید علاقه اش به شما کم شود و غلبه احساس و هیجان به غلبه عقل در او تبدیل شود. پس باید دید که چرا احساس و علاقه بوجود می آید و از همین راه این علاقه را کم کرد.
دوست گرامی، شما اولا باید مراقب باشید که علاقه تان به او بیشتر نشود که فراموش کردن سخت می شود.
ثانیا علاقه ای که برای او نسبت به شما شکل گرفته در طول زمان شکل گرفته و شاید مدتی طول بکشد که این علاقه کم شود و شما در این مدت باید بصورت جدی به توصیه ها عمل کنید.
بهترین شیوه جدا شدن جدا شدن به یکباره است زیرا در یک فرایند زمانی ممکن است به هر دلیل مثلا با اصرار های او یا گریه های او شما باز هم احساساتی شوید و شما هم نرم شده و با او رابطه عاطفی برقرار کنید و نتوانید از هم جدا شوید ولکن اگر می خواهید از او جدا شوید و او به یکباره نمی تواند از شما جدا شود در یک بازه زمانی با اراده ای محکم باید به توصیه ها عمل کنید و گریه های او نباید شما را سست کند. او وقتی ببیند که از شما توجه و محبت دریافت نمی کند ممکن است ناسازگاری کند، گریه کند اصرار کند و این سخت است و ممکن است شما نیز پایتان بلغزد. سعی کنید او را متقاعد کنید که حداقل مشاوره کند و در این موضوع از نظر مشاور استفاده کند.