عصراسلام: ترکِ وطن و مهاجرت سخت است. آدمهایی که مهاجرت میکنند هر چند چمدانی در دست دارند ولی خیلی چیزها را در وطن جا میگذارند. آنان میروند ولی آن چیزها باقی میمانند و گویی بخشی از هستی، بخشی از وجود آنهاست که باقی مانده است و این بسیار غمناک است. باقی ماندهها مرز رفتن و ماندن را مغشوش میکنند. مهاجر هم رفته است و هم مانده! هم هست و هم نیست. مهاجر به آنچه باقی گذاشته و با خود نبرده میاندیشد و آنچه از او باقی مانده نیز با اندوه به آنسوی آبها چشم دوخته است.
ولی من از زوایه دیگری به موضوع نگاه میکنم. آدمها وقتی مهاجرت میکنند خیلی چیزها را هم با خودشان برمیدارند و به جامعۀ مقصد میبرند. آن چیزها ملموس یا رؤیتپذیر نیستند، آن چیزها در چمدان آنها قرار داده نشدهاند. درست مانند همان چیزهایی که جا گذاشتهاند. ولی همراه آنهایند. خیلی نزدیک به آنها. به اندازه فاصله پیراهن و بدن. دیده نمیشوند ولی میتوان به آنها اشاره کرد و نشانشان داد.
دیروز با دوستی صحبت میکردم که یکی از رشتههای علوم انسانی را تا مدارج عالی آن طی کرده است. ساکن کاناداست. برای برخی از رفتارهای هموطنانمان در آن کشور شرمگین بود. از اینکه در فرمهای مربوط به دریافت واکسن کرونا به دروغ درباره بیماریهای احتمالی یا مشکلات جسمی خود غلو میکنند تا زودتر از سایرین (که شاید حالشان بدتر باشد) واکسن دریافت کنند. آنان به آسانی از اعتماد نهادهای اجتماعی آن کشور به شهروندان خود سواستفاده میکنند و سازوکارهای سالم برای پیشرفت امور را ناسالم میسازند.
مهاجران خیلی چیزها را در وطن جا میگذارند و برای آن اشک میریزند ولی ای کاش برای چیزهایی که با خود برداشتهاند و بردهاند هم اشک میریختند. مهاجرت فقط به خاطر آنچه جا میگذاریم دردناک نیست. مهاجرت برای آنچه با خود میبریم هم میتواند دردآور باشد.
فردین علیخواه