وجه تشابه اکنکار با سائر ادیان
۱۳۹۳/۰۱/۱۶
–
۴۲۶ بازدید
اکنکار بسیار تلاش دارد تا خود را با ادیان دیگر درگیر نکند تا از کمند عرق مذهبی پیروان ادیان بگذرد. از سوی دیگر اکنکار سعی دارد تا خود را فراتر از ادیان مطرح نماید و مباحثی فرادینی ارایه دهد اما گاهی نیز بصراحت و یا کنایه به دین بودن و همطراز بودن با ادیان باورمند شده است. گرته برداری های این شبه آیین از ادیان در برخی قسمتها همگنی هایی با ادیان به وجود می آورد.
در این مکتب، واژه «اکنکار» چنین تعریف شده: راه طبیعی بازگشت نزد خداوند، دانش باستانی سفر روح، علم دقیقی که خالصترین تعالیم را دربرمیگیرد. اکنکار قائم به ذات است. و عقل از سادگی آن مبهوت میگردد.[1]
در عرفان اکنکار به صراحت آمده است که اکنکار، بهوجود آورنده و دربرگیرندة تمامی افکار جهانهای پایین است، هنر، نویسندگی، موسیقی و مجسمهسازی تنها گسترشی از آرمانهای بالاتر اکنکار هستند! و ادیان اصلی جهان از اکنکار سرچشمه گرفتهاند. این چرخ دوازده پره دارد که عبارتند از: آنیمیسم، هندوئیسم، اسلام، مسیحیت، یهود، شینتوئیسم، بودیسم، تائوئیسم، جانیسم، دین زرتشت، مکاتب اسرار و صوفیگری. هر یک از این پرّهها معرّف یکی از ادیان امروزی جهان است. به همین دلیل سوگماد تعالی به دوازده پرّه تقسیم شده است. اغلب بنا به تربیت فردی در این جهان، ما باید مسیر به سمت بهشت را به شیوهای و در طریقی که بر ایمان مناسبترین است، طی کنیم. اما در انتها، تنها سیر «اک» وجود دارد.[2]
پال توئیچل معتقد است؛ هر یک از ادیان اصولی یک مؤسّس داشتهاند که در قالب یک کالبد فیزیکی به این جهان آمد. و از این جهان رفتهاند. شاید لازم به اشاره است، همانگونه که در مسیحیّت، عیسی را «نور جهان» خواندهاند، در شرق بودا را «نور آسیا» خطاب کردهاند. پیروان هر دینی به پیشوای خود لقبی کمابیش با همین محتوی دادهاند. اما ماهانتا، استاد حق در قید حیات، به لقبی «نور کیهان» ملقّب است![3]
پال توئیچل میگوید: اکثریت ایدئولوژیهایی که در زمینة دینی و فلسفی مطرح شدهاند. همه شاخ و برگ خودشان را چیده و به راه باریکی رسیدهاند. من میتوانم یک مسیحی، مسلمان و یا هر چیز دیگری باشم. امّا بعد از آن دیگر خود را محدود کردهام. اگر مردم از من بپرسند چه دینی دارم، و بگویم «خوب، من یهودی هستم» بلافاصله ذهن آنها مرا در ردةی خاصی قرار میدهد. و من جزو یکی از کسانی خواهم شد که در یکی از پرّههایی واقع شده که اک در مرکز آن است.
بنابراین آنچه در اینجا مرا به فکر میاندازد و خودم را از بابت آن مقصر هم میدانم این است که ما حتّی نمیتوانیم بگوییم اک، یک طریق است. چرا که خود زندگی است.[4]
به راستی به پشتوانة چه دلیلی میتوان انواع ادیان، مذاهب و مسالک عرفانی که در سرتاسر جهان با توجه به گوناگونی فرهنگ و جغرافیا، و انواع کتب مقدّسه و با توجّه به تمام تفاوتهای ظاهری و محتوایی، زیرمجموعه و تفسیری بر مسلک عرفانی اکنکار دانست؟!
——————————————————————————–
[1]. کرامر تاد و منسون داگلاس، اکنکار حکمت، 1380: 7. [2]. همان، 23. [3]. همان، 274. [4]. سیمیسون پتی، پالجی، 1377: 302.