خانه » همه » مذهبی » وجود ، اغواگری و گناه شیطان

وجود ، اغواگری و گناه شیطان

خداوند دارای دو گونه اراده تکوینی و اراده تشریعی است.اراده تکوینی خداوند تخلف ناپذیر نیست و یا همان اراده نظام جهان هستی را و ویژگی های ذاتی فرشتگان، جنیان و انسان ها را بنیان نهاده است. اما در برابر فرمان های تشریعی خداوند تخلف و سرپیچی ممکن است. بر این اساس شیطان از نظر تکوینی و نوع آفرینش تحت اراده الهی است. اما از نظر تشریعی اختیار تخلف را دارد و این اختیار را خدای منان به دیگر موجودات بخصوص به انسان ها و جنیان داده است.
الف ـ خداوند متعال می فرماید: « وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ … . ـــــــ (به یاد آرید) زمانى را که به فرشتگان گفتیم: براى آدم سجده کنید! آنها همگى سجده کردند جز ابلیس ، که از جنّ بود ، و از فرمان پروردگارش بیرون شد … . » (الکهف:50) در روایات نیز تصریح شده که ابلیس فرشته نبود بلکه جنّ بود ، لکن خدا او را در میان فرشتگان قرار داده بود به گونه ای که فرشتگان او را از خودشان می شمردند.
ب ـ خداوند متعال می فرماید: « وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون ـــــــ من جنّ و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند»(الذاریات:56) ؛ یعنی جنّها و انسانها ، که هر دو موجوداتی مادّی و ملکّف می باشند ، برای آن آفریده شده اند که به مقام عبودیّت برسند ؛ به مقامی که در آن مقام وجودی ، خود را در اسماء الهی فانی بیابند. پس هدف از خلقت شیطان نیز مثل خلقت بنده و جناب عالی و دیگر انسانها و دیگر جنّها ، رسیدن به مقام عبودیّت بوده است. و شیطان نیز صرفاً فردی از افراد جنّ می باشد و تافته ی جدا بافته ای نیست ؛ تا خلقت او هدفی غیر از هدف جنّهای دیگر داشته باشد.
ج – شیطان رجیم معصیتهای قبلی و بعدی نیز داشته است.
د- او را آفرید و به او اختیار داد تا مثل دیگر جنّها خود به اختیار خود راه راست را برگزیند. همانگونه که خدا انسان را آفرید و او را مختار ساخت و راه حقّ و باطل را به او نشان داد تا خود انتخاب کند. « إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً ـــــ همانا ما او را به سوی راه هدایت نمودیم خواه شاکر باشد یا کفران کند »(الإنسان:3) شیطان همان گونه که به اختیار خود گمراه شد ، می توانست به اختیار خود راه هدایت را هم برگزیند ؛ امّا چنین نکرد. هم اکنون نیز اگر توبه کند توبه اش پذیرفته می شود امّا استکبار و خود برتر بینی چنین اجازه ای به او نمی دهد. خداوند متعال نیز با اینکه می تواند او را وادار به اطاعت کند امّا چنین کاری نمی کند چون سنّت خدا این است که موجودات مختار را به کاری اجبار نمی کند. اگر بنا بود خدا اختیار بدهد و بعد سلب اختیار کند ، اساساً از اوّل اختیار نمی داد.
ه – شیطان یک گناه بیش نکرد ، پس چرا با یک گناه تا ابد از رحمت خدا محروم شد؟ ثانیاً او گفت من به آدم سجده نمی کنم ولی از سجده به خدا که ابایی نداشت. درست است که ابلیس تنها یک گناه نمود ؛ امّا گناه او مثل گناه اکثر انسانها یا جنّها ، از روی غفلت نبود ؛ بلکه او از روی گردن کشی و حسادت نسبت به خلیفة الله و ولیّ الله از سجده ابا کرد ؛ و این گناهی است که هر که یکبار مرتکب آن شود ، به سرنوشت ابلیس مبتلا می گردد ؛ مانند فرعون و قارون و نمرود و امثال آنها که مرتکب همان گناه نابخشودنی شدند. او در حقیقت با خدایی خدا به مخالفت برخاسته بود و نظر خود را برتر از نظر خدا می دانست و معاذ الله خدا را متّهم به نادانی می نمود. برخی از جهّال صوفیّه چنین بافته اند که ابلیس موحّد محض بود لذا حاضر نشد برای غیر خدا سجده کند. یا برخی گفته اند ابلیس می دانست که خلقت انسان شگفت انگیزترین پدیده ی عالم خواهد بود لذا سجده نکرد تا خلقت او را ببیند ، در حالی که ملائک در سجده بودند و شاهد این امر شگفت نشدند. اگر کسی اندک اطّلاعی از آیات قرآن حکیم داشته باشد بیهوده بودن اینگونه سخنان را به روشنی خواهد یافت. وقتی خداوند متعال خود ، علّت تمرّد شیطان از سجده را تکبّر و کفر پنهان او معرّفی می کند چگونه می توان برای آن دنبال علّت دیگری گشت. این گونه توجیهات یقیناً از القائات خود ابلیس است. خداوند متعال در سوره ی ص ، تفصیل جریان ابلیس را به این گونه بیان می فرماید: « إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طینٍ (71) فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ (72) فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (73) إِلاَّ إِبْلیسَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ (74) قالَ یا إِبْلیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالینَ (75) قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ (76) قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجیمٌ . ــــــــــــــ [یاد کن ] آنگاه که پروردگار تو به فرشتگان گفت: من آفریننده ی بشری از گِل هستم. پس چون او را راست و تمام گردانیدم و در وى از روح خود دمیدم، او را سجده کنان درافتید. پس فرشتگان همه با هم سجده کردند ، مگر ابلیس که بزرگی طلبید در حالی که از کافران بود. [خداى ] گفت: اى ابلیس، چه چیزی تو را باز داشت از آنکه سجده کنى بر آن که با دو دست خویش آفریدم؟ آیا خود را بزرگ دیدى یا از بلندمرتبگان بودی؟ گفت: من از وى بهترم، مرا از آتش آفریدى و او را از گِل. گفت: پس، از آنجا بیرون شو، که همانا تو رانده شده اى.» ازاین آیات شریفه به وضوح پیداست که سجده نکردن شیطان از روی خود بزرگ بینی بوده که خود نیز به این امر اعتراف نموده و گفت: « أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ » ؛ در حالی که آدم علیه السلام با به نمایش گذاشتن علم خود به اسماء ، نشان داده بود که از جمیع ملائک برتر است. بلکه بالاتر از آن ، شیطان با سجده نکردن خود ، خدا را متّهم به جهل و بی حکمتی کرده است. وقتی خداوند متعال او و ملائک را امر به سجده کرد یقیناً می دانست که آدم علیه السلام اشرف از همه ی موجودات بوده لایق کرنش همگان است. امّا شیطان بر این اعتقاد بود که اوّلاً خودش بهتر و برتر از آدم است و ثانیاً امر خداوند متعال در سجده به آدم غیر حکیمانه است. تازه شیطان به این مقدار بسنده نکرده خدا را متّهم به ظلم و اضلال نموده در پیشگاه خدا ، او را تهدید نمود که بندگانش را گمراه خواهد ساخت. و شاید مقصودش این بود که نشان دهد معاذ الله خدا در برتر دانستن آدم علیه السلام اشتباه کرده است. « (خداوند به او) فرمود: در آن هنگام که به تو فرمان کردم ، چه چیز تو را مانع شد که سجده کنى؟ گفت: من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریده اى و او را از گل. گفت: از آن جایگاه فرود آى! تو را نرسد که در آن جایگاه تکبّر کنى! بیرون رو، که تو از افراد پست و کوچکى! گفت: مرا تا روزى که(مردم) برانگیخته مى شوند مهلت ده(و زنده بگذار!) فرمود: تو از مهلت داده شدگانى. گفت:اکنون که مرا گمراه ساختى، من بر سر راه مستقیم تو، در برابر آنها کمین مى کنم. سپس از پیش رو و از پشت سر، و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغشان مى روم؛ و بیشتر آنها را شکرگزار نخواهى یافت. فرمود: از آن جایگاه ، با ننگ و عار و خوارى، بیرون رو! و سوگند که هر کس از آنها از تو پیروى کند، جهنم را از همگى شما پر مى کنم .»(اعراف:12 ـ 18)
و ـ شیطان پس از اظهار کفر ، برای همیشه رانده ی درگاه شد ؛ پس راه خود به سوی عبودیّت را با دست خود بسته است ؛ با این احوال چرا خداوند متعال به او مهلت زندگی داده است؟ هدف این کار خدا چه بود؟ گرچه ابلیس برای خود و پیروانش موجودی شرّ می باشد ، امّا وجود او برکات فراوانی برای بشریّت دارد که با نبود او آن برکات نیز حاصل نمی شوند. شیطان مانند حریفی قوی برای انسانهاست که مقابله با فریبهای او باعث رشد قوای وجودی انسان می شود. مانند کشتی گیری که در اثر کشتی گرفتن با حریف قوی ، خودش نیز قویتر می شود. کشتی گیری که با یک آدمک مصنوعی تمرین می کند فرق بسیاری دارد با کشتی گیری که با یک قهرمان کشتی تمرین می کند. اساساً آمدن انسان به دنیا برای این است که در اثر درگیر شدن با وساوس شیطان ، مشکلات زندگی ، اتّفاقات گوناگون خوب و بد و… قوای نهفته در وجود خود را شکوفا نماید. در این میان انبیاء و ائمه علیهم السلام به عنوان انسانهای کامل نقش مربّی گری انسانها را به عهده دارند. دین نیز برنامه عملی شکوفا نمودن استعدادهای درونی آدمی است. و ابلیس و پیروان جنّی و انسانی او ، از ابزارهای تمرین عبودیّت می باشند ؛ همانگونه که بلایا و مصائب و عبادتهای متداول (واجبات و محرّمات و مستحبّات و مکروهات ) نیز جزء ابزارهای رسیدن به مقام عبودیّت می باشند. پس اصل خلقت ابلیس برای این بوده که او نیز مثل دیگر جنّها راه عبودیّت را در پیش بگیرد ؛ امّا وقتی از این مقصد باز ماند و راه خود را کج نمود ، خداوند متعال او را باقی نگه داشت تا وجودش موجب رشد بندگان مومنش باشد. کما اینکه خداوند متعال به شیاطین انس فرصت وسوسه می دهد تا انسانهای طالب کمال در مواجهه با آنها استعدادهای الهی خویش را شکوفا نمایند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد