۱۳۹۳/۰۲/۱۱
–
۲۴۰ بازدید
یکی از ادلهای که مسئله تناسخ را در دوره جدید تأیید میکند، وجود افرادی است که مدعیاند از زندگی پیشین خود خاطراتی دارند. این ادله که قدمت چندانی ندارد، تکیهاش بر ادله تجربی است که ادعای وجود افرادی است که زندگی پیشین خود را بهیاد میآورند. بررسی ها نشان میدهد که این دلیل، نقدهای بسیاری بر آن وارد میباشد.
حال باید بررسی شود که آیا صرف وجود خاطرات، مسئله تناسخ را اثبات میکند و اینکه در صورت مثبت بودن پاسخ، باید دید چه نوع خاطراتی، این وظیفه را بر دوش میکشند.
به نظر میرسد بر دلیل عدهای برای استناد به ملاک وحدت خاطرات برای اثبات تناسخ، انتقاداتی بر آن وارد است که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد.
یک. عدم اعتقاد به روح از سوی بعضی معتقدان به تناسخ
ملاک خاطرات فقط با مبانی آن دسته از معتقدان به تناسخ میتواند سازگار باشد که معتقد به روح یا جوهری مستقل از جسم باشند؛ وگرنه کسانی مانند بودیستها که منکر وجود چنین موجودی هستند (Ninian Smart, 1967: p 331) نمیتوانند به خاطرات تمسک کنند؛ زیرا در نقل خاطرات، فرض بر این است که جسم پیشین در خاک قرار گرفته و اکنون بدن دیگری این معلومات را حمل میکند. پس چیزی که حامل این خاطرات است باید از بدن گذشته به بدن جدید منتقل شده باشد.
البته بودا میکوشد با توضیحات پیچیده و در انتها با تمسک به تشبیه و تنظیر نشان دهد که چگونه بدون اینکه لازم باشد روح را مستقل از بدن بدانیم، صفات حیات موجود اول را در موجود دوم مستمر تلقی کنیم. او به نقشی که نگین بر روی موم میگذارد و یا شمعی که از شمع دیگر روشن میشود، مثال میزند. (ناس، 1387: 190 و 191) اما این تشبیهات نمیتواند این مسئله فلسفی را که چگونه شخص دومی در جسم دوم با معدوم شدن جسم اول ادامه حیات میدهد، حل کند. در این مثال دو نکته وجود دارد که در تناسخ دیده نمیشود: اول اینکه در مثال نگین و آتش، آتش اول و نقش اصلی نگین هنوز باقی است؛ با این حال، نقشی بر موم و شعلهای در جسم دوم به وجود آمده است.
دوم اینکه در این دو مورد، بین جسم اول و دوم، اتصال و ارتباطی به وجود آمده است. شاید این تشبیه، در زندگی معمولی که یک جسم به مرور تغییر میکند و اطلاعات سلولی با اتصال به سلول دیگر و بلکه با تولد سلول دوم از سلول اول جابهجا میشود، مفید باشد؛ اما در تناسخ، که شخصی در مکانی بسیار دورتر از مکان زندگی و مرگ شخص اول و بدون هیچ تماسی با جسم شخص اول، همان حیات و زندگی را ادامه میدهد، به سامان نمیرسد.
دو. چرا همگان گذشته خویش را به یاد نمیآورند؟
چرا فقط عدة محدودی خاطرات گذشته خود را به یاد میآورند و از بین میلیاردها انسان فقط همین گروه اندک چنین توانایی دارند؟ ممکن است مدافعان پاسخ دهند که فشار مرگ و تولد طوری است که باعث میشود معلومات و خاطرات از دست برود. فخر رازی (متوفی 606) در رد این نقد میکوشد. به نظر او میتوان چنین فرض کرد که یادآوری احوالِ هر بدنی، موقوف به تعلق به همان بدن باشد. (فخر رازی، 1404: 333)
اما دو اشکال بر این سخن وارد است:اول اینکه چگونه شما به اینهمانی این دو شخص حکم کردهاید؟ جسم او که همان جسم نیست و خاطرات هم که تکرار نمیشود. اشکال دوم ـ که در راستای همان اشکال اول است ـ اینکه، فخر رازی ناخواسته تمام هویت را به جسم داده است؛ آن هم جسمی که هیچ ارتباطی با جسم گذشته ندارد.
ممکن است کسی بر نقد دوم این اشکال را وارد کند که فشار مرگ و تولد طوری است که باعث میشود تمام خاطرات از ذهن معمول مردم پاک شود؛ اما این پاسخ موجهی نیست؛ زیرا نمیتوان مرگ و تولد را آنچنان دانست که باعث از بین رفتن خاطرات شود. کدام تلقی از مرگ و تولد است که میتواند چنین ضربه ویرانگری بر حافظه وارد کند که وقایع مهمی مانند مرگ عزیزان یا یک موفقیت بزرگ در زندگی از یاد برود؟
ممکن است این اشکال بر این نقد وارد شود که آنقدر بین مرگ شخص اول و تولد در جسم دیگر فاصله میافتد که همهچیز فراموش میشود. در این مورد، طول مدت یا وقفه در کار عقل ـ که ضمن انتقال روح به بدن بعدی پیش میآید ـ نمیتواند عذری برای فراموشی باشد؛ چون در یادآوری امور مهم ـ مثل مصیبت والدین یا ریاست و تدریس ـ که در زندگی هرکسی پیش میآید، طول مدت یا زوال عقل هیچ اثری ندارد. افزون بر اینکه اگر چنین پاسخی درست باشد، چگونه عدهای که مرگ و تولدی را از سر گذراندهاند توانستهاند زندگی قبلی خویش را به یاد آورند؟
سه. مشکل دور
باتلر (1752 ـ 1692 م) معتقد است معیار خاطره، دور است. به این بیان که اگر شخص الف بهصورت واقعی آنچه را که شخص ب انجام داده است به یاد آورد، نتیجه میگیریم که الف همان ب است. اگر من در زمان حال به یاد آورم که سال گذشته در دانشگاه تربیت معلم تدریس داشتهام، پس من باید همان شخصی باشم که در سال گذشته در دانشگاه تربیت معلم تدریس کردهام. این استدلال که «من تدریس سال گذشته در دانشگاه تربیت معلم را به یاد میآورم» در بردارنده این جمله است که «من به یاد میآورم که سال گذشته در دانشگاه تربیت معلم تدریس کردهام.» اگر این جمله بخواهد مفهوم داشته باشد، باید مرجع ضمیر این دو «من» در هر دو جا، یک شخص باشد.
طبق نظر باتلر این استدلال دوری است؛ زیرا آشکار و بدیهی است که آگاهی از وحدت شخصی، پیشفرض این عبارت است و بر این اساس نمیتواند خود، سازنده وحدت شخصی باشد. (Butler, 1900, p. 233) به عبارت دیگر، در خاطرهای که از تدریس در دانشگاه تربیت معلم دارم، فرض این است که من همان شخصم؛ ولی ممکن است که من در این خاطره اشتباه کرده باشم و آن شخص نباشم. پس از یکسو ملاک اینکه من آن شخص باشم، این است که در خاطره خود بر صواب باشم و از سوی دیگر، در صورتی بر خاطره خود بر صوابم که من همان شخص باشم. این استدلال یا دوری است، یا اینکه وحدت شخصیت من و آن فردی که سال گذشته در آن دانشگاه تدریس کرده است، یکی فرض شده است.
چهار. تضعیف کننده بودن شاهدان
خاطرات فقط در صورتی میتواند ملاک اینهمانی باشد که خاطرات درستی باشد؛ یعنی خاطراتی باشد که مطابق واقع باشد. این در صورتی است که عدهای باشند که رخ دادن چنین اتفاقی را تأیید کنند؛ زیرا اگر صرفاً خاطراتی را معتبر بدانیم که شخص گمان میکند آن را به یاد میآورد، در این صورت دور لازم میآید. (پترسون، 1376: 327)
و این در صورتی است که عدهای از نسل شخص میت زنده باشند. اگر چنین شرایطی وجود داشته باشد، این احتمال میرود که شخصی که خاطراتی را از گذشتگان ذکر میکند، این وقایع را از دیگرانی که همزمانِ آن میت میزیستند، شنیده باشد. مگر اینکه این شخص خاطراتی را نقل کند که فقط بین خود او و شاهد صدق او گذشته باشد، که در این صورت اولاً دایره خاطراتی که میتواند مؤید باشد خیلی محدود میشود؛ ثانیاً به دلیل اینکه امر خارقالعادهای است باید ادله و شاهدها بسیار بیشتر از معمول باشد تا بتوان بر آن تکیه کرد؛ در غیر این صورت، خاطرات از حجیت میافتد و برای دیگران قابل اطمینان نخواهد بود.
پنج. نظریه کریپتومنسیا
ممکن است براساس نظریه کریپتومنسیا، یادآوری خاطراتی که شخص گمان میکند بر خود او گذشته است درحالیکه در جهان خارج هم اتفاق افتاده است، توجیه شود: ضمیر ناخودآگاه ما همچون یک انبار بسیار بزرگ و درهم ریختهای از اطلاعات است. این اطلاعات از منابع بسیار متنوعی نظیر تلویزیون، کتاب، سخنرانی و هر آنچه از اطراف خود میشنویم و میبینیم گردآوری شده باشد. در شرایط عادی، این اطلاعات بازخوانی نمیشود؛ اما گاه این خاطرات که کاملاً در ضمیر ناخودآگاه پنهان مانده است بهصورت ناخواسته و بدون اراده قبلی احیا میشود و گاه این بازخوانی بهصورت بسیار گیجکنندهای ظاهر میشود؛ زیرا خاستگاه آن کاملاً به فراموشی سپرده شده است. (Harris, 1986: p. 19)
طبق این نظریه که یک احتمال و یا نظریه بدیل برای توجیه یادآوری خاطرات است، در حجیت استناد به خاطرات این افرادِ معدود تردید خواهد شد. البته این اشکال در صورتی وارد است که احتمال رود این شخص خاطرات را از جای دیگری شنیده و به مرور گمان کرده که برای خود او اتفاق افتاده است.