خانه » همه » مذهبی » وحدت در سیره امام علی(ع)

وحدت در سیره امام علی(ع)


وحدت در سیره امام علی(ع)

۱۳۹۳/۱۰/۰۱


۱۱۶۳ بازدید

آیا صرف توضیح و مطالب تاریخی و اینکه چه کسانی به رسول الله جسارت و ظلم کردند و اهل بیت رو اذیت کردند مخالف وحدت است؟

در پاسخ این سؤال، به طور مختصر به چند نکته مهم اشاره مى شود: در این زمینه تمسک به سیره گفتارى و رفتارى حضرت على علیه السلام مى تواند بهترین درس و الگو براى دنیاى امروز و جهان اسلام باشد. امیرالمؤمنین على علیه السلام از اظهار و مطالبه حق و شکایت از ربایندگان آن خوددارى نکرد و با صراحت حقیقت اسلام را ابراز داشت و بارها مهاجرین و انصار را به غدیر و فرمایشات پیامبرصلى الله علیه وآله متذکر مى شد. آن حضرت، ضمن حفظ وحدت امت اسلام، در خطبه هایش که تا قیام قیامت روشنگر خواهد بود شکایت از غاصبان را اعلام مى کرد. در عین حال ستم مخالفان، موجب نشد آن حضرت راه انزوا را پیش گیرد و از جماعت مسلمین خارج شود. او در جمعه و جماعات شرکت مى کرد و از ارشاد خلفاء دریغ نمى کرد، طرف شور و مشورت آنها قرار مى گرفت و آنچه صلاح مسلمین بود را انجام مى داد. به طور نمونه در جنگ مسلمانان با ایرانیان عمر بن خطاب مایل بود شخصاً شرکت کند. اما امام على علیه السلام فرمودند: « تو در مدینه بمانى بهتر است چون دشمن فکر مى کند دوباره از مدینه امداد و کمک مى رسد ولى وقتى در جنگ شرکت کنى نیروهاى خود را متمرکز مى کنند تا تو را از بین برند و با روحیه قوى ترى به نبرد با مسلمانان مى پردازند »1.امام على علیه السلام با این همه مشورت ها و شرکت در جماعت، اما هیچ گونه مقام حکومتى را از هیچ یک از خلفاء قبول نکرد فرماندهى و استاندارى زیرا پذیرش مقام به معناى صرف نظر کردن از حق مسلم خویش و بسنده کردن و حتى رضایت به وضعیت موجود بود.
این سیره به معناى دقیق، همان حفظ وحدت همراه با حفظ اصول دینى و رعایت اتحاد امت اسلام مى باشد.
همچنین آن گاه که ابوسفیان فرصت را مغتنم شمرد و خواست از نارضایتى على علیه السلام استفاده کند و با تظاهر به خیرخواهى پیشنهاد جنگ با ابوبکر را به امام على علیه السلام داد و گفت: «من براى دستیابى تو به حقت، یاریت خواهم کرد». ولى امام على علیه السلام دست رد بر سینه او زد تا وحدت مسلمانان بیش از پیش شکسته نشود و دشمنان سوء استفاده نکنند.
البته حفظ وحدت به طور واقعى و پایدار، راهى بود که پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله از پیش ترسیم کرده بود.
او که آینده را مى دانست و فرموده بود: «سَتَفتَرِقُ اُمَّتِى عَلَى ثَلاثٍ وَ سَبعِینَ فِرقَهً»؛ امت من بر هفتاد و سه فرقه از هم گسسته مى شود.
تنها راه وحدت میان امت اسلام و نجات از ظلالت و گمراهى را این گونه مشخص کرد:
«إنّى تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَینِ کِتَابَ اللهِ وَ عِترَتِى اهل بَیتِى وَ إنَّهُمَا لَن یفتَرِقَا حَتّى یرِدَا عَلَى الحَوضَ»2؛ من دو چیز گرانمایه را براى شما (ارث) مى گذارم کتاب خدا و خاندانم اهل بیت. این دو هیچگاه از هم جدا نباشند تا این که (در قیامت) در کنار حوض (کوثر) بر من آیند».
در روایت دیگرى آمده است:
«فَلا تُقَدِّمُوهَا فَتُهلِکُوا وَ لاتُقَصِّرُوا عَنهُمَا فَتُهلِکُوا وَ لا تُعَلِّمُوهُم فَإنَّهُم أعلَمُ مِنکُم»؛3«یکى را بر دیگرى مقدم نشمارید که هلاک مى شوید و نیز در حق آن دو کوتاهى نکنید که باز به هلاکت مى رسید و در صدد یاد دادن به آنان (اهل بیت) نباشید که آنها بیشتر از شما مى دانند».
بعد از رحلت نبى مکرم اسلام صلى الله علیه وآله وقتى امام على علیه السلام با آن همه ظلم و ستم مواجه شد، فرمود:
«وَایمُ اللهِ لَولا مَخَافَهَ الفِرقَهَ بَینَ المُسلِمِینَ . . . لَکُنَّا عَلَى غَیرِ مَا کُنَّا بِهِم عَلَیهِ »؛4 به خدا سوگند! اگر نبود ترس از تفرقه بین مسلمانان . . . . همانا غیر از آنچه بر آن تحمیل شدیم عمل مى کردیم».
البته حضرت على علیه السلام با همه تلاشى که در جهت حفظ وحدت میان مسلمانان داشت اما حفظ وحدت مانع از بیان بسیارى از حقایق نشد.
چنان که در کتاب هاى اهل سنت آمده است عمر به حضرت على علیه السلام و عباس مى گوید:
« فَلَمَّا تُوُفِّى رَسُولُ اللهِ وَ قَالَ أبُوبَکرِ أنَا وَلى رَسُولِ اللهِ . . . فَرَأیتُمَاهُ کاذِباً آثِمَاً غَادِراً خَائِناً . . . ثُمَّ تُوُفِّى أبُوبَکرِ فَقُلتُ أنَا وَلِى رَسُولِ اللهِ وَ وَلِى أبى بَکرِ فَرَأیتُمَانِى کاذِباً آثِمَاً غَادِراً خَائِناً»؛5 وقتى پیامبر خدا رحلت کرد، ابوبکر گفت: من جانشین رسول خدایم . . . شما او را دروغگو، گناه کار، طغیانگر و خائن دانستید . . . سپس بعد از مرگ ابوبکر من گفتم: من جانشین رسول خدا و ابوبکرم آنگاه شما مرا دروغگو، گناه کار، طغیانگر و خائن پنداشتید».
در نتیجه حفظ وحدت با بیان حقیقت منافات ندارد. اما باید در جاى خود و به دور از سوء استفاده دشمنان انجام شود.
پی نوشت ها:
1) نهج البلاغه، خطبه144.
2) صحیح مسلم،ج2،ص 238 مسند احمد حنبل، ج3، ص 26 و . . . .
3) المعجم الکبیر، ج5، ص 166 مجمع الزوائد هیثمى، ج9، ص163 الدار المنثور سیوطى، ج2، ص60مسند احمد، ج5، ص182و . . . .
4) شرح ابن ابى الحدید، ج1، ص307. ارشاد مفید، ج1، ص45.
5) صحیح مسلم، ج5، ص152. کتاب الجتهاد، باب15. حکم الفى، حدیث 49 فتح البارى، ج 6، ص 144 کنزالعمال، ج 7، ص241.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد